خانه سالمندان؛ کمی دور کمی نزدیک
تاریخ انتشار: ۲۶ بهمن ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۹۰۰۱۸۷
ایسنا/زنجان این روزها بسیارند مادرانی که در انتظار به آغوش کشیدن فرزندانشان، دستهایشان را گشودهاند اما جز چند قطره اشک که بر پهنه صورت خشک شده است گرمای دیگری را احساس نکردند؛ مادرانی که با نگاه خسته خود چشم انتظارند تا بار دیگر جمله زیبای مادر را از زبان جگر گوشههای خود بشنوند.
در ورودی هیدج از سمت اتوبان، ساختمان زیبایی خودنمایی میکند؛ ساختمانی که مجموعه تفریحی لاله یا همان مهمانسرای هیدجیها آن را در آغوش گرفته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به بهانه روز مادر سوژه امروزم را مادران چشمانتظار گوشه خانه سالمندان نرگس هیدج انتخاب کردهام؛ قدمزنان به سمت این محل که مکان نگهداری مادرانی است که روزی شاید همه زندگی خود را وقف فرزندانشان کرده بودند، راه میافتم. از در و دیوار این خانه غم و غربت میبارد، وارد ساختمان میشوم. پلهها را که بالا میروم چشمم به پیرزنی تنها میافتد که از پشت پنجره حصاری به آسمان گرفتهای که حتی نایی برای گریه کردن ندارد، به تماشا نشسته است. نزدیکتر که میشوم لبخندی تلخ و چشم انتظاری را در چهرهاش احساس میکنم.
موهای سفیدش را که میبینم، دلم از غم پر میشود، زیرا میدانم که زمان خواهد گذشت و من نیز روزی، سفیدی موها را تجربه کرده و دستهایم چروک و سوی چشمانم به ضعف میگراید. پشت من نیز روزی خمیده میشود، دستهایم میلرزد و صورت جوان زیر موج چروکهای صورتم جمع میشود.
چون به محیط آنجا آشنایی کامل ندارم، بالای پلهها لحظهای درنگ میکنم و نمیدانم در مقابلش چه عکسالعملی نشان دهم؛ اما پیرزن که گویا این رفت و آمدها برایشان عادی شده است، دوست دارد دستانم را بگیرد. دستانش را میگیرم، دستهایی که خبر از گذران روزگار سخت را میدهد ولی آنقدر با عشق در کنارم راه میرود که ناخودآگاه اشک در چشمانم حلقه میزند. در میان دنیایی از غم و غربت غرق شدهام که میبینم چند پیرزن دیگر در اطرافم حلقه میزنند اما من گویا در جمعشان نیستم. بغض گلویم را میفشارد، میان گریه و خنده گمشدهام. هیچ احساسی ندارم شاید حال و هوای اینجا باعث شده است فقط به یک چیز فکر کنم، آینده و سرنوشتی که برایمان رقم خواهد خورد.
با گریه یکی از مادران به خود میآیم، خوراکیهایی را که در دست دارم بین پیرزنهایی که اطرافم حلقه زدهاند تقسیم میکنم. نمیدانم چرا شاید حس کنجکاوی، دلسوزی و یا همدردی پاهایم را به سمت صدای گریه میکشاند. به تکتک اتاقها سرک میکشم، به انتهای راهرو که نزدیک میشوم صدای گریه را از درون یک اتاق کوچک واضحتر میشنوم. وارد اتاق که میشوم چشمم به جسمی نحیف و لرزان زیر پتو میافتد. کنار تخت مینشینم، پتو را کنار میزنم؛ میگویند مدتی است که او را به آنجا آوردهاند. سلام میدهم اما لب از لب باز نمیکند با گوشه چارقدش اشک چشمانش را پاک میکنم دستان گرمش را در دستانم میگیرم و از او میخواهم که کنارم بنشیند.
به عادت شغلی که دارم، سررسید و خودکار همیشه به همراهم است. با انگشت اشاره میخواهد برایش چیزی بنویسم؛ با لبخند میگویم مادر تا تو حرف نزنی من نمیدانم چه بنویسم. با صدای لرزان میخواهد برایش نامه بنویسم من هم به نشانه پذیرش حرفش لبخندی تحویلش میدهم و به دنبال صفحه سفید از دفترم که پر از خبرهای ریز و درشت است میگردم. وقتی به صفحه سفید دفترم میرسم، دستش را روی آن میگذارد و با لهجه زیبای ترکی میگوید «منیم اوقلوما نامه یاز» یعنی برای پسرم نامه بنویس؛ بند دلم پاره میشود. درونم غوغا است. از یک طرف نمیخواهم اندک امیدش ناامید شود، از سویی دیگر هم، میترسم چشم انتظاری رسیدن نامه اذیتش کند؛ به قلم در دستانم اشاره میکند. با شک و تردید قلم را به چرخش درمیآورم؛ او میگوید و من مینویسم اما اشک چشمانم امانم را بریده است، بیاختیار مینویسم اما انگار غم دنیا بر دلم سنگینی میکند: «عباس جان سلام؛ من هستم مادرت. پسر نازنینم بیا مرا با خود به خانه ببر. دلم برای امیرعلی تنگ شده است». انگار دیگر صدایش را نمیشنوم دلم عجیب به درد آمده؛ چه بر سر ما و دنیایمان آمده است. با فشار دست مادر عباس به خودم میآیم، نامه را تا کرده به او میدهم؛ نامهای بینام و نشان که میدانم هیچگاه به دست عباس بیعاطفه نخواهد رسید.
هر چه قدر که در این طبقه قدم میزنم چیزهای تازهتری میبینم؛ از اتاق مادر عباس که بیرون میآیم، زنی جوان توجهم را به خود جلب میکند. از لباسهایش معلوم است که نه پرستار آنجا است و نه بازدیدکننده. چشمان پر از پرسشم یکی از کارکنان آنجا را به حرف درمیآورد به من میگوید: آن زن جوان را که میبینی یکی از ساکنان این خانه است. دختری جوان که میگویند فوقلیسانس علوم سیاسی دارد و به علت افسردگی شدید در آنجا ساکن است. دختری که به جای خانه بخت، تقدیر، کنج خانه سالمندان را برایش رقم زده بود.
با یک دنیا حسرت و ناامیدی با پیرزنان خداحافظی میکنم. به طبقه همکف میآیم کمی پایین پلهها مینشینم تا شاید دلم آرام گیرد. آب معدنی را که در کوله پشتیام دارم درمیآورم اما انگار آب هم از گلویم پایین نمیرود. کمی که به خود میآیم؛ دیدی هم در طبقه همکف میزنم. اتاق نسبتاً بزرگ و خلوت توجهم را جلب میکند. وارد اتاق میشوم اتاقی پر از نقاشیها و کاردستیهای زیبا. نقاشیهایی که دوران کودکیات را برایت تداعی میکند. ورود به این اتاق کمی حالم را بهتر کرده است. به خود آمدهام، از کارکنان آنها در مورد این اتاق زیبا سئوال میکنم. یکی از آنها میگوید: اینجا اتاقی است که سالمندان در آن به تفریح پرداخته و با نقاشی و کاردستی تلاش میکنند، غمهای خود را به دست فراموشی بسپارند.
از تماشای نقاشیهای چسبیده به دیوار سیر نمیشوم. یکی حیاطی پر از گل کشیده، یکی گربهای بر پشتبام، یکی ماهی در حوض، یکی سفرهای با یک زن تنها و دیگری مادری با کودک؛ آن یکی نیز پسری خوشتیپ با کت و شلوار آبی و شیک. خوب که دقت میکنم احساس میکنم همه این نقاشیها تنها یک حرف برای گفتن دارند، خانه و کانون گرم خانواده خانهای که روزگاری مکان پادشاهی این پیرزنها بوده اما دیگر نیست. وقتی از آنجا خارج میشوم زیر لب فقط تنها به درگاه خداوند یک آرزو میکنم آن هم عاقبت بخیری، تصوراتم مرا از حال به آینده سوق میدهد به یاد میآورم روزی را که ما هم مادربزرگ و پدربزرگ میشویم چشم به در میدوزیم که شاید کسی بیاید و همه لحظات تنهاییمان را پر کند، پس بیایید نگذاریم پدربزرگها و مادربزرگها، اشک تنهایی بریزند.
نباید فراموش کنیم امروز اگر بزرگ شدیم به برکت کسانی است که در این آشوب روزگار سپر جوانیمان شدند و رنجهایمان رابه دوش کشیدند؛ کسانیکه امروز صورتشان پر از چین و چروک شده ...
به گزارش ایسنا، خانه سالمندان نرگس در ۷۵ کیلومتری استان زنجان و در شهر هیدج واقع شده است که در حال حاضر ۸۵ بانوی سالمند در آن نگهداری میشوند و تنها مرکز نگهداری از بانوان سالمند استان محسوب میشود.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: استانی اجتماعی زنجان روز مادر سالمندان خانه سالمندان نگه داری نقاشی ها پله ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۹۰۰۱۸۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شهرداری گرگان یک گام دیگر به فینال نزدیک شد
به گزارش خبرگزاری مهر، تیم شهرداری گرگان در دومین دیدار خود از مرحله نیمه نهایی بیست و پنجمین دوره لیگ برتر بسکتبال آقایانامروز یکشنبه ۲ اردیبهشت ماه به مصاف تیم مهرام تهران رفت.
شهرداری گرگان در این بازی تیم حریف را با نتیجه ۷۶ بر ۷۰ مغلوب کرد و سری این دیدار ۲ بر صفر شد. ویل چری در این بازی با۳۱ امتیاز، ۵ ریباند، ۳ پاس گل و کارایی ۲۶ بهترین بازیکن بود.
کد خبر 6084839