نسخه روانپزشکانه در بحران کرونا
تاریخ انتشار: ۸ اسفند ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۷۰۶۵۰۹۳
به گزارش تابناک، امیرحسین جلالیندوشن، روانپزشک در شرق نوشت: این بار اولی نیست که با این پرسش روبهرو میشوم که با این تراکم اخبار اندوه و مرگ چه باید کرد و تاثیر آن بر سلامت روانی جامعه چیست؟ همین چند وقت پیش بود که در این رابطه چیزی نوشتم، وقتی که پرواز اوکراینی به منزل نرسید. پیشتر از آن وقتی آلودگی هوای تهران و بوی بدی که در شهر پیچیده بود فضایی عجیب به پایتخت داده بود، همین سؤال را روزنامهنگاری با من در میان گذاشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به عبارتی وقتی در جامعه، فقر و نابرابری یا تبعیض و آلودگی هوا یا بحرانهای جدی اجتماعی وجود دارد، خواهناخواه سلامت روان اشخاص تحت تأثیر قرار میگیرد و توصیههای فردی و تکیهکردن بر تابآوری افراد نمیتواند نسخه کارسازی باشد یا دستکم اگر هم کارساز باشد کارآمدی آن کوتاهمدت است. تازه این در حالتی است که ما با این تجمع و تراکم بحرانها و احوال و اخبار بد روبهرو نباشیم. این نسخه را ابدا برای سالی که با سیل آغاز میشود، با ناآرامیهای سیاسی ادامه پیدا میکند، شلاق تورم و نابسامانی اقتصادی هر روز و هر دقیقه بر گرده شهروندان میخورد، هواپیما فرو میافتد و با یک همهگیری عفونی خاتمه مییابد، نمیشود پیچید.
دوست پزشکی که در استرالیا چندی است کار و طبابت میکند، در جایی از تفاوتى بین جوامع در حال توسعه (مثل ایران) و جوامع توسعهیافته (مثل استرالیا) نوشته بود. به باور او در جوامع توسعهیافته، مردم خود را در هر بحران ملى، مسئول میدانند و از هیچ کمکى فروگذار نمیکنند؛ مثلا در استرالیا هر سال چندین بلایاى طبیعى نازل میشود که هر کدامشان به تنهایى میتواند کل ایران را با خاک یکسان کند؛ در همه آنها، کمکهاى داوطلبانه مردم به حدى است که دولت کوچک استرالیا محتاج غیر نشده؛ هم کمکهاى مالى و هم شهروندان معمولىاى که داوطلبانه به جنگ آب و آتش رفتهاند و اتفاقا تلفات هم دادهاند. اما در ایران، چنین مسئولیت اجتماعىای وجود ندارد؛ قبلا هم نبوده است.
این نوشته کوتاه البته روی دیگری از سکه درد ما را نشان میدهد و آن این است که وقتی از عوامل اجتماعی حرف میزنیم، قاعدتا نباید با نوعی سادهانگاری و نزدیکبینی، چشمبهراه دولتی مقتدر باشیم که بیاید و بساط فساد، تبعیض و ناکارآمدی را برچیند. متأسفانه این بحرانهای پیدرپی که بهجد ریشه در بحران ناکارآمدی دولت در معنای عام خود دارد، امکان نقد جامعه و البته بازسازی جامعه را از خود جامعه گرفته است. نه انصاف است و نه اصولا ممکن که زمانی که جامعه در حالی که از تمام آرزوها و رؤیاهای خود دست شسته و البته همزمان در ترس، واهمه و ناکامی دست و پا میزند، انگشت اتهام را به سوی او گرفت. اما چه باید کرد؟ به باور من هر نوشتهای که در این روزها از پاسخ به این سؤال شانه خالی کند، نوشتهای قابل اعتنا نیست. زیرا زمانی که ما در بحران به سر میبریم، وقتی است که باید راهی را نشان دهیم و نه فقط ناله سر کنیم. متأسفانه پارهای از ما آموختهایم که فقط مرغ سحر باشیم و فقط ناله سر کنیم!
۱. آنچه جامعه را در یک وضعیت از نظر روانی ترسیده، کلافه و البته عصبی قرار داده، ادراک ناکارآمدی در دولتمردان است و عدم اعتماد. این عدم اعتماد تنها با راستگویی و درمانگفتاری بهبود نمییابد بلکه شاخص راستگویی، آن است که در عمل دولت نشان دهد که میتواند دردی از جامعه دوا کند؛ اما در حداقل زمان و با حداقل خسارت. اما و صد اما؛ به عنوان عضوی از نظام سلامت که به کارآمدی نسبی نظام درمان و سلامت در ایران باور دارم اعتقادم بر این است که بحران کرونا ورای تجربه و توان سازماندهی سیستم اداری و بهداشتی ماست. ما نیاز به کمک مستشاری و استفاده از تجربه بلافصل دولتهایی همانند چین داریم. دولت باید فورا نسبت به استفاده از مستشاران خارجی برای حل این مسئله اقدام کند.
۲. چنانکه به درستی دکتر زالی رئیس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و فرمانده مدیریت کرونا در استان تهران اعلام کرده، اداره این بحران بدون مشارکت مردمی و بدون استفاده از توان ملت امکانپذیر نیست. حضور جامعه مدنی و سازمانهای مردمنهاد در این بحران کمرنگ است. دولت باید فورا نسبت به استفاده از ظرفیتهای محلی و مردمنهاد اقدام کند، مردم را آموزش دهد و زیر چتر خود آنها را سازماندهی کند تا مردم به مردم بیاموزند.
۳. شفافیت بسیار مهم و حیاتی است، اما فضای بلبشوی رسانهای در کشور که بخشی از آن نیز نتیجه ناکارآمدی رسانهای دولت به ویژه در روزهای اول است اصلا نمیتواند به کنترل بحران کمک کند. کوتاه آنکه از مردم تقاضا میکنم از پیگیری اخبار کرونا در کانالهای غیررسمی بپرهیزند و فقط به وزارت بهداشت جمهوری اسلامی ایران تکیه و اعتماد کنند. با همه ناکارایی کارآمدترین شیوه همین است. پیگیری وسواسگونه اخبار نوعی واکنشی عصبی به اضطرابی درونی است که با اینگونه پیگیری اخبار نه تنها فروکش نمیکند که شدت مییابد.
منبع: تابناک
کلیدواژه: کروناویروس کرونا در ایران آزادراه تهران شمال پنومونی ایرج حریرچی محسن طاهری حسنی مبارک روانپزشک کرونا شیوع کرونا کروناویروس ویروس کرونا کروناویروس کرونا در ایران آزادراه تهران شمال پنومونی ایرج حریرچی محسن طاهری حسنی مبارک
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۰۶۵۰۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اولین گام سقوط روشنفکری
این سؤال به معنی آن است که بهطور کلی روشنفکری میتوانست گرفتار عاقبتبهشری ننگین دفاع از اسرائیل نشود و چنان که در جهان بسیاری از روشنفکران بر خلاف هابرماس محکومکنندگان جنایتهای عریان صهیونیستها بودهاند. روشنفکری معترض اروپایی، محصول عصر روشنگری، مدرنیته، عقل خودبنیان و خرد انتقادی مدرن و دغدغه و پذیرش بار مسئولیت تحول اجتماع و کنشمندی در هدایت آرمان جامعه اعم از آزادی و استقلال و عدالتخواهی و نفی استبداد و خرافه و ظلمستیزی و نفی تبعیضات و پیشرفت جامعه بوده است؛ ابتدا در برابر فئودالیسم و استبداد کلیسا و حکومت مطلقه و سپس علیه ستم سرمایهداری از کمون پاریس تا انقلابات قرن ۱۹ و بالاخره در جنبشهای اعتراضی علیه جنگهای امپریالیستی و تجاوزات و کودتاهای ضداستقلال و به سود جنبشهای آزادیبخش؛ این حرکتها مستقل و بنا به رشد فکری خود روشنفکری مدرن صورت گرفت اما در ایران روشنفکری تقلیدی همیشه آویزان مکتبی بیگانه و وارداتی بود که سنت تفکر بر عینیات اجتماعی و پژوهش درباره تحولات طبقاتی و فرهنگی نداشت و از نظریههای ایدئولوژیک حاضر و آماده غرب تبعیت میکرد، چه لیبرالیسم و چه مارکسیسم یا نیهیلیسم یا حتی فاشیسم و... و حتی در مبارزه هم برده تفکر وارداتی بود. همین غربزدگی امروز کارش ختم به شیطان بزرگ و چهره فجیع ابلیسی اسرائیل شده است. چرا؟بحرانهای روشنفکری مدرن
پاسخ متفکران مدرن مذکور، دارای نکاتی است که غلط نیست اما ناقص و ناتمام است؛ حقیقت دارد که در جهان، روشنفکری بحرانزده است اما این بحران ریشهای اساسی دارد که مدرنها آن را نهان میسازند و آن فقدان و بیباوری به یک مرجعیت مبتنی بر حق مطلق و تزلزل درباره حق متعال است که به شک درباره حق انضمامی ختم میشود یا جای اغوا و رویگردانی دلبخواه از حق را بنا به منافع شرکت در جنایت و ناحق حکومت خودی و کسب رفاه و امتیازات ملی بازمیگذارد. و باز این درست است که روشنفکری دچار بحران عقلانیت در جهان پسامدرن شده است اما این بحران به سبب آن رخ داده که واقعا عقل مدرن و خودبنیان بهتجربه طی دو قرن حاکمیت بلامنازع حفرههای دهشتبار و خطاها و بطلانهای مرگبار را پشت سر انباشت کرده و خوره عدم تصدیق و صدق تمام وجودش را گرفته و هیچ مرجعیت عقل ناب برای سنجش عقل بشری نداشته است. این عقل محاسب مدرن، محاسبات پیدرپی اشتباهآمیز در تفسیر و اداره اقتصاد سرمایهداری و در سیاست بینالمللی و در قلمرو فرهنگ و قدرت و انسانشناسی و روانشناسی و حتی علوم تجربی مرتکب شده است. در قلمرو فلسفه به تناقضات هلاکتبار نیستانگارانه و هجو عقل رسیده و میراثش دو جنگ جهانی است و جنگها، کودتاها و ویرانی کره ارض و محیط زیست و حکومت آز و قدرت جهنمی و دروغ و ماکیاولیسم و ... این جهان موحش را نه مردم عوام بلکه نخبگان عقل مدرن به اینجا کشانده و هر جهلی را به یمن و به اسم لفاظی علمی و عقلی، نظریه یک جنایت کردند تا بالاخره درپسامدرن عقل مدرن هجوشدکه حق داشتندآن نکراء که نامش عقل نهاده شد، در گسست از عقل الهی و توحید، جز سرگشتگی بهبار نیاورد و روشنفکری مدرن ازهمین روبی اعتبار وبحران زده شد.
روشنفکران به مثابه مشاوران قدرت
باز میتوان در تایید بحران جهانی روشنفکری که محصول حذف موقعیت مرجعیت است با متفکران منتقد غرب و سلطه همراه بود، اما این حذف به دست همان جهان مدرنی صورت گرفته که روشنفکران مدرن در ریشه محصول آن و قوانین آن هستند. قدرتهابزی همان لویاتان، روشنفکری را طی گسترش ۲۰۰سالهاش به نیروی گسترش جهان مدرن بدل کرد. این گسترش بدون رشد سرمایهسالاری بینالمللی معنا ندارد و رشد قدرت و نظم گفتار قدرت دولت مدرن، روشنفکری را به مشاوران قدرت بدل کرده است. امروز عهد روسو، ولتر، مارکس، پردون، سارتر، فوکو و... سپری شده و روشنفکران در متن قدرت سلطهگر و وابسته به آن زیست میکنند و این مرجعیت آنان را دود کرده و به هوا فرستاده است. روشنفکری در غرب در باطن حکومتی شده و برای رفاه خود از آرمانخواهی دست برداشته و در چارچوب اجازات حکومتی زندگی و نقد میکند و برای آن که عذرش را نخواهند دست به عصا راه میرود. این همه به سبب از دست دادن ایمان به قدرت لایزال الهی و تصور مرگ خداست که رخ میدهد اما خدا نمرده و نمیمیرد و نمردنی است بلکه کفر میپندارد، خدا را به قتل رسانده و جانشین شده و روشنفکری ناگهان میبیند این پندار تا چه درجه جهالت و بلاهت آلود بوده و دستش خالی است .
مشت باز روشنفکران ایرانی
این وضعیت روشنفکریجهانی البته درباره روشنفکری ایرانی هم صدقمیکند. با تفاوتها و ویژگیهایی؛ بد اقبالی این روشنفکری ما دو چیز است. در فضای پیرامونیزاده و خود عنصر وجودش پیرامونی و شبه مدرن بوده و دوم آن که در منطقه و کشوری زاده شده که دانایی پیشامدرن و اصیل و سنجشگر و دینی در آن حیات داشته و جعلی بودنش، خودباختگی و عدم اصالت و بیریشگیاش در متن زندگی ایرانی ظهوری مضاعف داشته است. این روشنفکری حرام زاده و دایهاش هم سرشناسی بوده و نگرش پسا استعماریاش هم جلوه دیگری از آویختگی به غرب بوده که از نگاه غرب خود را مینگریسته است، ولو در جدال با غرب. متفکر و انقلابی مدرن، قادر نیست از نگاه اطمینانبخش حق مطلق و هدایت وحی و انسان کامل به علل سرگشتگی روشنفکر بیایمان به حق ناب به خود و بحران خود بنگرد و خود را از چنبره تردید و شک و نیست انگاری که سرچشمه بحران فکری اوست، برهاند.
روشنفکر چپ بدتر از راست و بالعکس
اضافه بر انتقال بحران جهانی در درون روشنفکری ایرانی، خود موقعیت روشنفکری ایرانی بحرانزا بوده است. در اینجا هم مشترکاتی وجود دارد که البته متفکران مدرن فراتر از آن حاضر نیستند ریشههای بحران روشنفکری ما را بنگرند که دین ناباوری یا روشنفکری دین باور اما التقاطی است که قرآن و خاندان وحی برای او یک عادت گوشه طاقچه قدیمی خانه پدری است، نه هدایت اداره زندگی روزمره فردی و جامعه. این روشنفکری از آغاز در فضای پیرامونی و زهدان دنبالهروی و شبه مدرنیسم متولد شد و هرگز بر اساس نقد عقلایی اندیشه سنتی بومی و اندیشیدن و پژوهش فلسفی، اجتماعی وسیاسی نو برای شکل دادن گفتمانی که رحم و زایشگاه نظریه بر اساس تفکر و تجربه و واکاوی واقعیت زنده جهان زیست باشد، نزیست و جز کژ فهمی همان بلعیدههای هضم نشده و ایجاد دردسر و ماجراجویی و فکرهای عبث، بهرهای برای جامعه نداشت و در پرشورترین بیان احساسی و ادبی مشتی آرای جهالتبار و سطحی و ناموزون تحویل جامعه داد؛ مانند رساله نیجریه کرمانی، آرای تقیزاده و حاکم خان و کتاب احمد طالبوف یعنی سفینه طالب. تئوریپردازی اقتصادی کاملش درباره جنبش کارگری ایران رونویسی ایرانی از انگلیس، تاریخ بیست ساله جزنی اقتصاد ساده سعید محسن و نوشتههای حنیفنژاد و روحانی و اسلامشناسی واقعا با ارزش صفر مرحوم شریعتی که به قول استاد مطهری متنی بیسوادانه از اسلام بر اساس جامعهشناسی استاد فرانسویاش است. روشنفکری چپ بدتر از روشنفکری لیبرال و روشنفکری لیبرال بدتر از روشنفکری چپ، در برابر جهان وحشی سرمایهداری غرب خلعسلاح شده است. روشنفکری که به ستایش دموکراسی و آزادی و علم غربی میپرداخت در جهان پسامدرن مواجه با جعلی بودن آزادی به روایت مدرنها و نیز دموکراسی و دانش و وابستگی به قدرت شد و حتی دانشگاه هم بیاعتبار شد و همه به ابزارهای وحشیترین استکبار و فرعونیان بدل شد و در این فضا آویختن به دامان قدرت سرمایه خونریز جهانی برای روشنفکر ایرانی تنها مفر و قبحزدایی شده اشت. و به طور منفعل به دنبال سرنوشت تسلیم جهان بیخدایی شد که دیگر عدل و ظلم در آن معنایی برای روشنفکر ایرانی نداشت. عدالتزدایی او را به ورطه و مغاک بردگی ارباب غربیاش کشانده است، چپ آمریکایی و نولیبرالیسم شیطانی چنین زاده شد و ناگهان درون حکومت سربرآورد در حالی که نقش دوست وجاده صاف کردن شیطان بزرگ رادر انقلاب ضدشیطانی بازی میکرد. نادیدهگرفتن ریشه بحران روشنفکر ایرانی که بیدینی است در متن انقلاب دینی، که او را به متحد شیاطین کشاند، همان خطای بزرگ روشنفکران مدرن است که با همه روحیه متفکر و منصف آلودگی هستی شناختیشان مانع دیدن علت بحران و سقوط این روشنفکری تا سنخیتی با اسرائیل در جنایت و قلب قسی و سیاه کنونیاش است .