Web Analytics Made Easy - Statcounter

زهرا مددخانی" گفت: از دختر شهید بودن احساس غرور داشتم و گاهی با افتخار خودم را دختر شهید معرفی می‌کردم البته اینکه بخواهم از جایگاهم خدایی نکرده سوءاستفاده کنم نه، اینطور نبوده بلکه غرورم من بابِ رشادت‌ها و ارزش‌های انسانی پدرم است.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از  صبح‌قزوین؛ نوشتن در مورد پدر و بیان احساسات در قالب واژه‌ها کار ساده‌ای نیست؛ شاید هیچ وقت هیچ کس نتواند پدر را پدرانه تشبیه کند، هرچند اهل قلم و آنانی که اهل ذوق هستند توانسته‌اند تا حدی دین خود را ادا کنند اما گویا هر آنچه که می‌خوانی و می‌نویسی باز هم زبان الکن از بیان حقیقت و عظمت واقعی دنیای پدران است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وقتی چشمم به تقویم و ولادت امیرالمومنین(ع) و در کنار آن مناسبت روز پدر افتاد شاید خیلی واژها آمدند و چند لحظه‌ای در ذهنم جا خشک کردند اما خیلی زود از مخیلم محو شدند و رفتند، حتی خاطراتی هم در این میان نقش بستند اما گویا تلاشم برای بیان خیلی چیزها بی‌ثمر بود.

می‌دانید گاهی ذهن نمی‌کشد که نمی‌کشد، گاهی نمی‌داند که نمی‌داند حتی اگر هزار و یکبار هم بخواند و بداند باز هم با بی‌کرانه‌ای از نمی‌دانم مواجه است. ماجرای پدر هم از همین جنس است. هرچقدر هم که در موردش بدانی بازهم انگار چیزی نمی‌دانی.

گاهی انسان‌ها قدر داشته‌های خود را آنطور که شایسته است نمی‌دانند اما آنانی که به هر دلیلی نعمتی را از دست داده‌اند گویا قدردان‌ترند.

 از این رو تلفن را برداشتم و با زهرا خانم تماسی گرفتم. خودم هم خیلی او را نمی‌شناختم شماره تماسش را از دوستانم گرفته بودم.

آن سوی خط تلفن را که برداشت صدای زنانه‌ای که لبریز از انرژی بود در گوشم پیچید. گفتم که می‌خواهم درخصوص پدرتان با شما صحبت کنم او هم استقبال گرمی کرد و در نهایت گفت که گپ‎‌وگفتمان بماند برای بعدازظهر، برای زمانی که کوچولوهایش در خواب هستند.

در همان ساعت تعیین شده مجدد تماس گرفتم و همان ابتدای صحبت برای آشنایی بیشتر از او خواستم تا خودش را به طور کامل معرفی کند که او هم اینگونه در پاسخ گفت: زهرا مددخانی، فرزند اول شهید عبدالله مددخانی هستم. مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته‌ی پرستاری با گرایش رشته‌ی داخلی و جراحی دریافت کردم و یک برادر کوچکتر از خودم هم دارم.

در ادامه از او خواستم تا مختصری از زندگینامه پدرش را برایم بازگو کند.

زهرا خانم پس از شنیدن نام پدر نفس عمیقی کشید و بیان کرد: پدرم در خانواده مذهبی و در یکی از روستاهای اطراف قزوین به نام گزمه متولد شد. در سن 9 سالگی پدرش را از دست داده بود و همراه مادر، یک برادر و دوخواهر خود زندگی می‌کرد. حدود 22 ساله بود که همراه مادربزرگش به خواستگاری مادرم که در روستای کوهین زندگی می‌کرد، آمدند و در سال 58 باهم ازدواج کردند.

وی اضافه کرد: زندگی مشترک پدر و مادرم حدود سه الی چهار سال بود که آن هم با وجود شرایط جنگ و اعزام رزمنده‌ها به خط مقدم خیلی نمی‌توان گفت که مانند امروزی‌ها در تمام صحنه‌های زندگی مشترک در کنار هم بودند.

این فرزند شهید در ادامه گفت: اگر پای صحبت خیلی از همسران شهدا از جمله مادرم که بنشینید، می‌گویند که انتخابشان برای حضور در جبهه و جنگ یک مسئله‌ی اعتقادی بود. از آن دسته اعتقاداتی که همسران شهدا را در مقابل عزم حضور مردانشان در جبهه تسلیم می‌کرد و جای هیچ گله و شکایتی را باقی نمی‌گذاشت.

دختر شهید مددخانی اذعان کرد: دو ساله بودم که پدرم شهید  شد. از او چیزی به خاطر ندارم اما از تعاریف اقوام و مادرم متوجه شدم که پدرم انسانی مردم دار و بسیار دست و دلباز بوده است. یک بار خیلی اتفاقی زمانی که خاطرات شهدا را جمع‌آوری می‌کردند با یکی از دوستان پدرم آشنا شدم که او در وصف خصوصیات اخلاقی پدرم گفت که در زمان جنگ، پدرت خیلی وقت‌ها به مردم کمک می‌کرد.

وی ادامه داد: دوست پدرم می‌گفت که پدر با وجود اینکه در زمان خودشان از وضع مالی خوبی برخوردار بودند اما هیچ‌وقت حبّ دنیا را در دل نداشتند و از هرچیزی که نیاز خانواده‌ نبود و بلااستفاده بود به دیگران می‌بخشید؛ حتی در بحبوحه‌ی جنگ یک‌روز تلویزیونی به خانه‌ی ما آورده و به ما اهدا کرد.

مددخانی اضافه کرد: دوست پدرم می‌گفت در آن زمان خیلی‌ از خانواده‌ها تلویزیون نداشتند ما هم جزئی از افراد بودیم که به لطف پدرت خانه‌ی ما هم تلویزیون دار شد و زمینه‌ی خوشحالی فرزندانم فراهم شد.

زهرا خانم افزود: ماجرا را برای مادرم گفتم مادرم که گویا چیزی به خاطرش آمده باشد گفت که یک روز عبدالله به خانه آمد و تلویزیون را برداشت آن موقع دوتا تلویزیون داشتیم از او جویا شدم که تلویزیون را کجا می‌برد گفت که یک خانواده بچه‌های کوچک دارند اما تلویزیون ندارند هرچه به او گفتم که بگذار تلویزیون بماند شاید بعدها لازم شود گوش نکرد و گفت که وقتی کسی حالا به آن نیاز دارد درست نیست که انسان کوتاهی کند البته آن زمان به من نگفتند که تلویزیون را به چه کسی دادند.

وی گفت: مادرم که گویا خاطرات زیادی در ذهنش زنده شده بود گفت که در آن روزها یک روز ظروف چینی بلااستفاده را به افرادی که نیازمند بودند می‌بخشید، روز دیگر ماشین پیکانش را ماشین عروس می‌کرد، بار دیگر به افرادی که شرایط ازدواج نداشتند کمک می‌کرد؛ حتی زمانی که در جبهه حضور داشت سوییچ ماشین را در اختیار دوستانش قرار می‌داد تا با خانواده به مسافرت بروند.

زهرا خانم ماجرای پدر را به قدری زیبا بیان می‌کرد که ترجیح می‌دادم بجای سوال کردن شنونده‌ی خوبی باشم اما گاهی کنجکاویم اجازه‌ی سکوت نمی‌داد از او خواستم تا درباره‌ی شهادت پدر برایمان بگویند این خانم پرستار در جواب بیان کرد: پدرم در فروردین ماه سال 63 به شهادت رسید. مادرم می‌گفت که شب پیش از آن من در خواب بسیار بی‌تابی کرده و بسیار نام پدر را صدا می‌زدم.

این دختر شهید عنوان کرد: مادرم در خاطراتشان می‌گوید که به زبان کودکی پدر را "ابی دا" می‌خواندم در آن شب هم مدام می‌گفتم که " ابی‌دا را نزنید".

وی در ادامه ابراز کرد: مادرم که از حال من در آن شب مضطرب شده بود می‌گفت که فردا صبح اقوام آمدند تا موضوع را به مادرم بگویند البته باز هم می‌گویم که من از آن روزها چیزی به خاطر ندارم اما کمی که بزرگتر شدم برای جبران خلا نبودِ پدر به مادر می‌گفتم که برویم و از فروشگاه و مغازه، پدر بخریم.

مددخانی افزود: در آن زمان خیلی متوجه ماجرا نبودم و با وجود مادر فداکارم هیچگاه جای خالی نبود پدر را احساس نکردم؛ البته وقتی بزرگتر شدم خیلی بیشتر حضور پدر را احساس می‌کردم و در بیشتر کارهایم از او مدد می‌گرفتم البته هنوز هم از پدر یاری می‌گیرم.

دختر شهید مددخانی عنوان کرد: بزرگتر که شدم حضور پدر را در زندگیم به روشنی احساس می‌کردم، بسیار از پدر یاری می‌گرفتم و مدت زمان بسیاری را در کنار مزارش به درد و دل می‌گذراندم، حضور پدر برایم مستمر بود مانند هوا و من هر زمان می‌توانستم همین هوای حضور را عمیق استشمام کنم.

این دختر شهید بیان کرد: در زندگی هر دختری برخی زمان‌ها و انتخاب‌ها بسیار حساس هستند و دوست دارند در این موارد از پدر یاری بگیرند، درست به خاطر دارم زمانی که کنکور داشتم با دلهره و اضطراب به سوی مزار شهدا رفتم و کنار مزار پدر نشستم و از ایشان خواستم تا مرا یاری کند.

مددخانی تصریح کرد: باور نمی‌کنید که روز کنکور همین دختر با آن اضطرابی که داشت به فردی خونسرد تبدیل شده بود که با آرامش به سوالات پاسخ داد و الحمدالله که رتبه‌ی خوبی را هم کسب کرد.

وی درباره‌ی مراسم خواستگاری عنوان کرد: صحنه‌ی خواستگاری و ازدواج هر دختری بی‌شک حضور و همراهی یک پدر را می‌طلبد و من حتی در زمان خواستگاری هم عمیقا حضور پدر را احساس می‌کردم، پیش از آن به پدر سپرده بودم که درخصوص ازدواجم کسی را که مدنظر خودش است سر راهم قرار دهد که او در این مورد هم حق پدری را تمام و کمال بجا آورد.

زهرا خانم اضافه کرد: بعد از ازدواجمان از زبان همسرم شنیدم که اوهم مانند من در درگاه خدا توسلاتی داشته و زمانی که متوجه شده من دختر شهید عبدالله مددخانی هستم با خودش قول و قراری گذاشته و سر مزار پدرم حاضر شده است.

وی افزود: همسرم می‌گفت که پیش از حضور در مزار و قرائت زیارت عاشورا با خودم گفته بودم که اگر شهید در عکس لبخند بر لب داشت یعنی موافق است اگر در عکس خبری از لبخند نبود که یعنی ایشان تمایلی به این ازدواج ندارند که خوشبختانه عکس مزار پدر ترکیب چهره‌ی مهربان او همراه با لبخند بود و به لطف خدا که زندگی خوبی برایم رقم خورد.

با وجود تمام حرف‌های امیدوارانه‌‌اش جسارت کردم و پرسیدم که جدا از ماجرای حضور معنوی پدر، نبود او سخت نبود؟ زهرا خانم با همان لبخندی که بر لب داشت گفت: مادرم در این مدت سختی‌های بسیاری را برای بزرگ شدن ما متحمل شد. البته همسر مادرم هم برای بزرگ شدن ما بسیار تلاش کرد؛ اما با وجود تمام مسائل خودم را یک انسان خوشبخت معرفی می‌کنم مگر می‌شود وجود پدر را احساس کنی و خوشبخت نباشی؟

از احساس یک دختر شهید بودن پرسیدم و خواستم تا نگاه مردم را نسبت به یک دختر شهید بگوید. وی بیان کرد: دختر شهید بودن یک افتخار است اینکه تو بدانی پدرت یک مرد واقعی بوده و این مرد بودنش در اجتماع متجلی کرده. اما اینکه بخواهم بخاطر پدرم تکریم شوم و از مردم درخواست احترام کنم باید بگویم خیلی اهل این کارها نیستم پدرم یک انسان ارزشمند برای خانواده و اجتماع بود و احترام افراد هم صرفا جهت ارزش‌های انسانی او است.

مددخانی اذعان کرد: از دختر شهید بودن احساس غرور داشتم و گاهی با افتخار خودم را دختر شهید معرفی می‌کردم البته اینکه بخواهم از جایگاهم خدایی نکرده سوءاستفاده کنم نه، اینطور نبوده بلکه غرورم من بابِ رشادت‌ها و ارزش‌های انسانی پدرم است.

این فرزند شهید بیان کرد: بارها و بارها هم از پدر خواسته‌ام تا در زندگی و تربیت فرزندانم مرا یاری کند تا بتوانم مادر و همسر خوبی برای همسر و فرزندانم باشم. 

در ادامه پرسیدم به نظرت اگر پدر در شرایط کنونی حضور داشت با وجود برخی مشکلات موجود چه اقداماتی انجام می‌داد؟ زهرا خانم تصریح کرد: مرد، مرد است زمان و مکان برایش فرقی نمی‌کند، یک مرد با ارزش‌های انسانی در هر کجا که باشد باز هم اصالت مردانگی خود را بروز می‌دهد.

وی تصریح کرد: زمان جنگ اگرچه بسیاری از مردانی که بوی خدا می‌دادند پای صحنه‌ی نبرد حاضر شدند و پای اعتقاداتشان ایستادند اما در آن زمان هم بسیاری از افراد شرایط، شجاعت و شهامت حضور در جبهه را نداشتند.

مددخانی افزود: اکنون هم اینگونه است شاید برخی افراد درگیر مسائل و مشکلات روزمره زندگی بوده و نسبت به مسائل واکنشی نشان ندهند اما ماجرا برای مرد واقعی فرقی نمی‌کند، چه جبهه‌ی هشت سال دفاع مقدس باشد یا مسائل روز و همیشه از ارزش‌های انسانی دفاع می‌کند.

 

این فرزند شهید تاکید کرد: اگر پدرم امروز حضور داشت پای اعتقادات و آرمان‌هایش می‌ایستاد و در صورت نیاز همیشه آماده‌ی نبرد با باطل بود.

پرسیدم که اگر روزی پدر را ببینی چه چیزی به او می‌گویی؟ این فرزند شهید ابراز کرد: راستش آرزوی دیدن پدر را همیشه از خداوند خواسته‌ام و می‌دانم که هیچ محالی در پیشگاه خداوند وجود ندارد و اگر خداوند بخواهد هر غیر ممکنی، ممکن می‌شود.

وی ادامه داد: بارها به خود پدر هم گلایه کرده‌ام که دوست دارم صورتش را زیارت کنم اما متاسفانه هنوز سعادت نداشته‌ام، این سوال را هم می‌توانم به دو صورت پاسخ دهم چون حضور پدر را همیشه احساس کرده‌ام شاید در مقابل این استمرار حضور چیزی به ذهنم خطور نکند اما اگر روزی او را ببینم و بتوانم به آغوش بکشم قطعا می‌گویم که چقدر دوستش دارم.

در ادامه جویا شدم که چطور می‌توانیم شهدا را بشناسیم؟ وی بیان کرد: دنبال راه شهدا رفتن به خودی خود شناخت این مردان خدایی را به همراه دارد و من در این میان خواندن کتب و وصایای شهدا را بسیار توصیه می‌کنم البته دیدار و صحبت با خانواده‌ی شهدا هم در این شناخت بی‌تاثیر نیست.

ناخودآگاه جمله‌ی "هرچیزی که در جستن آنی، آنی" از دیوان مولوی به ذهنم نشست به یقین هرچیزی را که برای به دست‌آوردنش تلاش کنی و در مسیر آن قرار بگیری تاثیرش را هم در زندگی خواهی دید.

در آخر از او خواستم تا یک جمله در وصف پدر بگوید، سپس هر دو سکوت کردیدم و در آخر حرف دلم را از زبان این دختر شهید شنیدم که گفت: نمی‌توان در مقابل این کلمه توضیح داد زیرا هیچ چیز نمی‌تواند به خوبی حق این جمله را ادا کند.

انتهای پیام/

منبع: دانا

کلیدواژه: ارزش های انسانی او خواستم فرزند شهید پدر را احساس حضور پدر زهرا خانم آن زمان ی خوبی باز هم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۱۸۴۴۱۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سالگرد درگذشت دست‌نشان با حضور کادرفنی نساجی

به گزارش "ورزش سه"، امروز پنجشنبه، سی فروردین ماه سومین مراسم سالگرد درگذشت نادر دست نشان، پیشکسوت فوتبال ایران و نساجی مازندران در قائمشهر برگزار شد.

در این مراسم ساکت الهامی، سرمربی و مصطفی صداقت مربی نساجی مازندران که تیم‌شان را آماده بازی حساس با تراکتور می‌کنند، حضور داشتند.

دست‌نشان در ۲۷ فروردین ۱۴۰۰ به علت بیماری کرونا در بیمارستان رازی قائم‌شهر درگذشت و در آرامگاه سید ملال قائم‌شهر به خاک سپرده شد.

دیگر خبرها

  • سالگرد درگذشت دست‌نشان با حضور کادرفنی نساجی
  • تصاویری زشت و نامناسب از چاقوکشی پدران در مسابقات نونهالان! | فیلم
  • برای صلح و امنیت در منطقه حضور داریم
  • تجدید میثاق معاون تربیت بدنى و سلامت وزیر آموزش و پرورش با آرمان هاى شهداء
  • همای سعادت بر شانه افعی تهران / در «افعی تهران» تعادل برقرار است
  • ارتشیان، نماد رشادت و مردانگی
  • یکی از خیابان‌های شهر قزوین به نام شهید آتش‌نشان نام‌گذاری شود
  • یکی از خیابان‌های شهر قزوین به نام شهید آتش‌نشان نامگذاری شود
  • تجدید میثاق فرماندهان و کارکنان ارتش با آرمان‌های امام خمینی (ره)
  • پیام تسلیت رئیسی در پی درگذشت پدر شهیدان دهنوی