خطای محاسباتی در روند حصول توافقی احتمالی ایران و آمریکا
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۷۲۷۹۳۵۴
ساعت 24 -صنم وکیلی و نیل کویلیام از موسسه سلطنتی امور بین الملل چتم هاوس در تحقیقاتی تاثیرات کمپین اعمال فشار حداکثری دونالد ترامپ علیه ایران و قابلیت ها برای مذاکرات آتی را بررسی کرده اند. در این تحقیقات از ۷۵ مصاحبه غیررسمی و محرمانه با سیاست گذاران و تحلیلگران در ایالات متحده، ایران، فرانسه، آلمان، بریتانیا، روسیه، چین، ربستان سعودی، امارات متحده عربی و اسرائیل استفاده شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
طبق یافته های این تحقیقات، امضاکنندگان توافق سال 2015 در بهترین حالت قادر خواهند بود درباره برخی جنبه های توافق مجددا مذاکره کنند که یعنی سناریوی محتمل بیشتر «برجام+» است و نه چانه زنی و توافق بزرگ. تا به این لحظه مدرکی وجود ندارد که نشان دهد سیاست کاخ سفید تحت کنترل ترامپ در قبال ایران این کشور را به قدم گذاشتن در راه کره شمالی در حل بن بست هسته ای ترغیب کند. یک سری عوامل ساختاری در جهت عکس یک توافق بهتر و بزرگ تر عمل می کنند. به هر حال، در این تحقیقات راه های بالقوه به سمت مذاکرات و زمینه هایی که امکان یافتن منافع مشترک برای طرفین درگیر وجود دارد، مورد بررسی قرار گرفته اند.
برداشت های نادرست
سیاست اعمال فشار حداکثری دولت ترامپ در قبال ایران بعید است که به موفقیت بینجامد. با این حال، دولت کنونی در ایالات متحد همچنان باور دارد که تنها راه وا داشتن تهران به موافقت با شروع دور جدید مذاکرات، اعمال تحریم است. به علاوه، به نظر می رسد که کاخ سفید تصور می کند زمان با آن یار است و هرچه که ایران را بیشتر تحت فشار بگذارد، امتیازات مهم تری از آن خواهد گرفت. به عبارت دیگر، ترامپ آماده است تا در دوره ریاست جمهوری کنونی خود ایران را تحت فشار بگذارد و در صورت پیروزی در انتخابات ۲۰۲۰، در صدد مذاکرات جدید بر آید. ترامپ بارها آشکارا اعلام کرده که بازی نهایی او دستیابی به توافق است و نه تغییر نظام در ایران؛ با این حال، برای دستیابی به این هدف لازم است استراتژی خود را اندکی ملایم سازد. این ناتوانی یا عدم تمایل ترامپ به تغییر بر طبق واقعیت های موجود احتمالا همچنان یکی از موانع اصلی برای شروع مذاکرات جدید خواهد ماند. چسبیدن به یک استراتژی خطی ساده همچنین تلاش ها برای اجماع بین ایالات متحده و شرکای بین المللی آن را بی نتیجه می گذارد. سیاست یکجانبه ترامپ به جای منزوی کردن ایران، فضا را برای اقدامات جداگانه متحدان و دشمنان آمریکا فراهم آورده است. سه کشور اروپایی عضو برجام همچنان به تلاش های چندجانبه برای محافظت از توافق ادامه می دهند. تنش ها در اقیانوس اطلس هماهنگی سیاست گذاری ها بین اروپا و ایالات متحده را دشوار ساخته است. روسیه و چین نیز همچنان از ایران حمایت استراتژیک میکنند و با این کشور تعامل اقتصادی دارند. اسرائیل، عربستان سعودی و امارات متحده عربی که آشکارا از سیاست ایالات متحده در قبال ایران حمایت کرده اند، در خفا به شدت نگران هر گونه مذاکره احتمالی بین واشنگتن و تهران و قربانی شدن منافعشان در مسیر یک توافق جدید هستند.
احتمال بازگشت ایران به میز مذاکرات دقیقا به دلیل فشارهای حداکثری کاهش یافته است. یکی از کارشناسان می گوید محاسبات ایران صرفا بر مبنای آمارهای اقتصادی نیست: «هیچ عدد جادویی یا آمار اقتصادی وجود ندارد که ایران را به تصمیم گیری ترغیب کند.» اگرچه در سال ۲۰۱۵ تحریم ها نقش مهمی در حصول توافق ایفا کردند، اما عامل تصمیم گیری برای ایران تمایل دولت اوباما به موافقت با غنی سازی محدود به عنوان بخشی از برجام بود. مقامات ایرانی بارها بر لغو تحریم ها به عنوان پیش زمینه برای از سرگیری مذاکرات تاکید کرده اند. با این حال، بسیاری از تحلیل گران اکنون بر این باورند که تهران از دولت ترامپ خواهد خواست نگرانی های امنیتی منطقه ای یا دفاع نامتقارن آن را به رسمیت بشناسد.اگرچه نبود اعتماد بین دولت های ایالات متحده و ایران اتفاق جدیدی نیست، اما تصمیم ترامپ به خروج از برجام به چشم انداز هرگونه مذاکرات آتی آسیب زده است. مخالفت های داخلی در ایالات متحده سبب شدند که باراک اوباما برجام را به صورت یک معاهده که نیازمند تایید آن توسط دو سوم از نمایندگان سنا بود، مطرح نکند. در نتیجه، دولت ایران اعتماد خود را به نظام ایالات متحده از دست داده و احتمال اینکه توافقی را صرفا بر مبنای وعده یک رئیس جمهوری بپذیرد، اندک است. نبود اتحاد در دولت ایالات متحده در رابطه با ایران نیز تهران را از سرمایه گذاری روی مذاکرات جدید با واشنگتن باز می دارد. ایرانی ها به وضوح اعلام کرده اند که ترجیح می دهند برای هر گونه تصمیم گیری منتظر نتایج انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا بمانند. با این حال، معلوم نیست که برجام تا آن زمان دوام می آورد یا خیر. با توجه به افزایش تنش ها، خطر اشتباه محاسباتی به شدت افزایش یافته است.
منبع : سایت دیپلماسی ایرانی
منبع: ساعت24
کلیدواژه: احمدی نژاد ایالات متحده
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۲۷۹۳۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جنگ داخلی؛ فیلمی که آمریکا را به وحشت انداخت!
فرارو- الکس گارلند نگران این است که دنیا به کدامین سو پیش میرود به خصوص با وجود درگیریهای بین المللی در هر بولتن خبری و انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده در گوشه و کنار. این فیلمساز ۵۳ ساله بریتانیایی کمتر نگران بحثهای شدیدی است که جدیدترین فیلم اش به راه انداخته است. او میگوید: "این اجتناب ناپذیر است که این روزها همه چیز دو قطبی شده دقیقا همین تضاد اجتماعی دائمی ایده ساخت "جنگ داخلی" را ایجاد کرد فیلمی که به موضوعات بسیار حساس میپردازد".
به گزارش فرارو به نقل از الپائیس، او در مادرید میگوید:" یک هیستری جمعی وجود دارد. این یکی از دلایلی است که من فیلم را ساختم. نمونه مشابه آن پاسخ تحریف شده به سخنرانی "جاناتان گلیزر" کارگردان فیلم "منطقه مورد علاقه" درباره غزه در مراسم اسکار است".
به همین دلیل است که در میانه اختلافات عمیق فیلم چهارم گارلند در همان لحظهای که آنونس آن پخش شد بحثهایی را برانگیخت. جنگ داخلی به دنبال ارائه پاسخ نیست و بخشی از پیام خود را به تفسیر بیننده واگذار میکند. در آنونس فیلم یک میلیشیای ستیزه جو دیده میشود که یک تفنگ را به طرف قهرمانها نشانه گرفته است و میپرسد:"شما چه جور آمریکاییای هستید؟ " یک سوال کاملا سیاسی.
در سادهترین خلاصه از داستان "جنگ داخلی" میتوان گفت که این فیلم درباره گروهی از روزنامه نگاران است که در یک سفر جادهای در ایالات متحده ویران شده در جستجوی کشفیات بزرگی درباره منازعه و درگیری هستند. در مرکز این فیلم سیاست قرار ندارد بلکه درگیری نسلی بین دو عکاس جنگ به چشم میخورد: "لی" کهنه کار (با بازی کرستن دانست) که شاهد فهرست بلندبالایی از رخدادهای وحشتناک بوده و "جسی" جوان سال (با بازی کیلی اسپانی) که آماده است تا با دوربین و عکسهای سیاه و سفید خود جهان را به تصویر بکشد.
در فیلم این "لی" است که توضیح میدهد هدف از عکاسی جنگ ارائه پاسخ نیست بلکه اجازه دادن به عموم مردم برای نتیجه گیری توسط خودشان است هدفی که گارلند در "جنگ داخلی" به دنبال رسیدن به آن است. لی همانند کارگردان فیلم در مورد این که آیا میتواند به آن هدف دست یابد یا خیر تردید دارد. جنگ داخلی تصمیم میگیرد که وابستگیهای سیاسی خود را اعلام نکند و هیچ اشارهای به احزاب یا ایدئولوژیها نمیکند. این تصمیمی است که به شدت از سوی روزنامههایی مانند نیویورک تایمز و همچنین نشریاتی که معمولا در مورد فیلمها گزارشی منتشر نمیکنند مانند "فایننشال تایمز" و "فارین افرز" مورد انتقاد قرار گرفته است. رسانهها درباره این فیلم نوشته اند: "جنگ داخلی موفقیت آمیز است، زیرا سیاست اش موفق است: غیر منطقی و بی معنی است". در واقع، گارلند به دلیل عدم جانبداری و بازی نکردن در فضای قطبی شده مورد انتقاد رسانهها قرار گرفته است.
گارلند هنگام نگارش فیلمنامه که در واقع از خشم سال ۲۰۲۰ میلادی متولد شد نشان داد آن چه از نظرش اهمیت دارد نه سیاست امریکا بلکه افراط گرایی است که میتواند در هر نقطهای از جهان فوران کند. او میگوید: "قطبی شدن هم در دموکراسیهای غربی و هم در خارج از حیطه کشورهای دموکراتیک غربی به روندی جهانی تبدیل شده است. این موضوع به طور کامل به دونالد ترامپ مربوط نمیشود، زیرا اگر بخواهیم روی ترامپ متمرکز شویم نمیتوانیم توضیحی درباره پدیدههای دیگری مانند برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) داشته باشیم. باید بپرسیم چرا چنین روندی در حال رخ دادن است؟
من فکر میکنم این شامل مواردی مانند رسانههای اجتماعی و شکست مرکزگرایی است. من یک میانه رو هستم و در دسته بندیهای سیاسی در جناح چپ قرار دارم، اما تعلق خاطرم به چپ میانه است. چپ و راست چندین دهه است که در حال جابجایی و تغییر قدرت هستند، اما زندگی مردم تغییر نکرده است. مردم در تله فقر باقی مانده اند. بنابراین، جای تعجبی ندارد که آنان دچار عصبانیت و ناامیدی میشوند".
او میافزاید: "من در جایگاه یک فرد و یک انسان پاسخ میدهم احساس نمیکنم با بند ناف فیلم مرتبط باشم. من کارگردانی فیلم را صرفا به عنوان یک شغل میبینم بنابراین، بحثها برایم جالب هستند. چیزی که من با آن مشکل دارم سازمانهای بزرگ و قدرتمند خبری هستند که برنامه سیاسی واحدی دارند و این برنامه سیاسی و رویکرد نه صرفا روی نحوه گزارش داستانها و روایتها بلکه در مورد این که اصولا آن داستان و روایت را گزارش کنند یا خیر نیز سایه انداخته است".
گارلند تصمیم گرفت جنگ داخلی را در فضای ایالات متحده بسازد چرا که به گفته خودش آن کشور دارای نظام سیاسیای است که بقیه جهان آن را میشناسند او میگوید حتی گاهی اوقات سایرین ان را بهتر از خود امریکاییها میشناسند. با این وجود، بحث در مورد این فیلم پس از موفقیت آن در سینماهای ایالات متحده داغتر شده است. جنگ داخلی پرفروشترین فیلم در تاریخ فعالیت استودیوی مستقل A۲۴ در مقایسه با سایر فیلمهای ساخته شده توسط آن استودیو بوده است.
"متئو بلونی" روزنامه نگار در پادکست هالیوودی The Town این سوال را مطرح کرد که آیا آمریکاییها مایل هستند برای تماشای "مشکلاتی که هر روز در اخبار مطرح میشوند" به سینما بروند و فجایع سال انتخابات که از "سی ان ان" و "فاکس نیوز" پخش میشوند را یک گام جلوتر ببرند.
به نظر میرسد آنان تمایل داشتند. دست کم آنان از روی کنجکاوی یا به شکل بیمارگونهای علاقمند بودند که ایالات متحده ویران شده را ببینند به طوری که ۱۷ درصد از تماشاگران باور داشتند که در حال تماشای نگاهی دیستوپیایی درباره امریکا هستند و سایر تماشاگران آن را واقع بینانه و منطبق با شرایط امروز امریکا قلمداد کرده بودند. جنگ داخلی با بودجه ۵۰ میلیون دلاری گرانترین فیلم ساخته شده توسط استودیوی A۴ بوده است.
رئیس جمهور سه دورهایاین فیلم با فضای ژورنالیستی خود توضیح نمیدهد که ایالات متحده چگونه به شرایطی که در آن قرار دارد رسید اگرچه سرنخهایی در این باره وجود دارد: در فیلم نشان داده میشود که رئیس جمهور (با بازی نیک آفرمن) با دور زدن قانون اساسی و انحلال پلیس فدرال امریکا (اف بی آی) اقامت خود در کاخ سفید را با دور زدن قانون اساسی برای سومین دوره تمدید کرد. در فیلم گفته میشود که "قتل عام آنتیفا" رخ داده اگرچه تماشاگر نمیداند که قربانیان و عامل کشتار چه کسانی بودند و گفته میشود که یک گروه مائوئیست در پورتلند امریکا شورش کرده است.
در فیلم کالیفرنیا و تگزاس در دو سوی طیف سیاسی در زندگی واقعی با یک هدف متحد میشوند: سرنگونی یک رئیس جمهور فاشیست. گارلند معتقد است خوش بینی خاصی در این جنبش وجود دارد. او میگوید: "برای برخی این یک جنون بود. برای من دیوانه کننده است اگر فکر کنم این دو طیف حتی در مواجهه با یک رئیس جمهرو فاشیست نیز نمیتوانند با یکدیگر به اجماع نظر برسند. در مورد دوره پس از جنگ جهانی دوم نیز خوش بینی خاصی میبینم. بسیاری از کشورها به این نتیجه رسیدند که فاشیسم یک ایده وحشتناک است و باید از حقوق بشر محافظت شود. جنبه بدبینانه آنجاست است که انسانها در اجتناب از مشکلات وحشتناک به شکلی درخشان عمل نمیکنند. ما از یک مشکل وحشتناک برمی گردیم، اما این کار را دوباره و دوباره انجام میدهیم".
گارنر هم چنین زمانی که ایدهآل روزنامه نگاری را در کانون توجه قرار میدهد نگاهی اجمالی به این خوش بینی دارد اگرچه میداند که این حرفه امروزه چندان محبوب نیست. او میگوید میداند که همه از آن حرفه متنفر هستند!
علاقه او به روزنامه نگاری از طرق حرفه پدرش نزدیک میشود که دهههای متمادی کاریکاتوریست سیاسی نشریات و مطبوعات بود. گارلند در جوانی سعی کرد تا کاراکتر خبرنگار حوزه جنگ را در فیلم هایش خلق کند. او در ۲۶ سالگی فیلمنامه "ساحل" را درباره جوانی همراه با ناامیدی اش نوشت که سالها بعد با کارگردانی "دنی بویل" آن را به فیلم تبدیل کرد. گارلند پس از ان در طول چهار فیلم خود به دنبال موضوعاتی بود که اغلب در روزنامهها پیدا میشوند.
او در "اکس ماکینا" در سال ۲۰۱۴ میلادی در قدرت شرکتهای فناوری، هوش مصنوعی و حتی رضایت غوطهور شد. او در فیلم "نابودی" در سال ۲۰۱۸ میلادی استعارهای بی نظیر درباره تغییرات آب و هوایی ایجاد کرد. سبک کار گارلند این گونه است که همواره در فیلم هایش تماشاگر را رها میکند تا خود نتیجه گیری کند.
جنگ داخلی احتمالا سادهترین چارچوب را برای درک دارد، زیرا اگرچه گارنر فیلمنامه را در سال ۲۰۲۰ نوشت، اما تصاویر به ناچار آن چه را که از آن زمان اتفاق افتاده بازتاب میدهد: از جمله شورشیان به ساختمان کنگره گرفته تا جنگ اوکراین. امروز صحبت کردن در مورد جنگی که در غزه رخ داده نیز اجتناب ناپذیر است. گارنر افراط گرایی واضح را در مورد رخدادهای غزه میبیند. او نوع رفتار با روزنامه نگاران در مورد بازتاب رخدادهای غزه را قابل تامل میداند.
او میگوید: "من فکر میکنم دلیل آن که اسرائیل اجازه نمیدهد روزنامه نگاران آزادانه به تمام نقاط غزه دسترسی داشته باشند بدان خاطر است که نمیخواهد با یک کارزار روابط عمومی مواجه شده و مجبور به مقابله با آن شود. در جنگ ویتنام به روزنامه نگاران امکان دسترسی بسیار نامحدودی داده شد. علیرغم محدود بودن صرف دسترسی باعث شد تا افکار عمومی به شدت علیه جنگ ویتنام موضع گیری کند. از آن زمان به این سو هنگامی که دولتها درگیر جنگ شده اند از تاکتیکهایی برای محدود کردن فعالیت روزنامه نگاران استفاده کرده اند. در عراق تاکتیک این بود که روزنامه نگاران با ارتش همراه شوند استدلال مطرح شده برای این منظور آن بود که از روزنامه نگاران محافظت بعمل آید، اما آن چه واقعا در عمل انجام میشد این بود که ارتش روزنامه نگاران را کنترل میکرد".
این دیدگاه ضد جنگ همان چیزی است که گارلند را هدایت میکند. او میگوید: "وقتی وقت زیادی را در اطراف سربازان میگذرانید میتوانید در یک روز ترس، لذت، شوخی و کسالت را به طور همزمان ببینید. این وضعیتی انسانی است. درست مانند فراموش کردن وحشت از یک درگیری به درگیری دیگر از اوکراین گرفته تا غزه".
گارنر هم چنین با دنی بویل و کیلین مورفی دوباره به هم میپیوندد تا دنباله "۲۸ روز بعد" سومین فیلم حماسه آخرالزمان زامبی که برای دهها سال به تعویق افتاده را دوباره بسازند.