Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش همشهری آنلاین، شرق نوشت: گیج بود هنوز؛ باورش نمی‌شد؛ او، اینجا، با این دستان آلوده به خون؟ چگونه توانسته بود؟ این مسیر را چگونه آمده بود؟ چگونه نشانه گرفته بود و چطور شلیک کرده بود؟ یک، دو، سه... تعداد گلوله‌ها را هم نمی‌دانست حتی؛ چشمانش را بسته و انگشتش را بر ماشه فشرده بود. نگاهی به پیکرهای سرخ انداخت، رو برگرداند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

فرار؛ این کلمه در ذهنش دور می‌خورد، اما به کجا؟ چطور؟ از بیرون صداهایی شنید؛ حالا بود که همه جمع شوند و او را دستگیر کنند. گریز، ناگزیر بود؛ پس گریخت. یک ماه، دو ماه، سه ماه، حساب روزها و ماه‌ها را فراموش کرده بود. زندگی پنهانی، ناشناس، هراسی همیشگی، سایه‌ای ناپیدا از شهری به شهری و از استانی به استانی دنبالش می‌کرد. مدتی در کرمانشاه ماند، بعد به جنوب رفت، استان هرمزگان، اما آنجا هم جای ماندن نداشت تا اینکه بالاخره به استان خودش بازگشت؛ کرمان و به شهر خودش، قلعه‌گنج؛ همان‌جایی که در خرداد سال ۹۸ خون به پا کرده بود؛ سه کشته و دو زخمی نتیجه جنایت جنون‌آمیز او بود.

هنوز چند روزی از بازگشت او به قلعه‌گنج نگذشته بود که بار دیگر گیج و مات خود را در همان خانه یافت؛ این بار با دستانی در بند. دادستان قلعه‌گنج خبر را اعلام کرد؛ جوانی که خرداد سال گذشته سه عضو یک خانواده را کشته و دو نفر را زخمی

کرده بود، در روزهای ابتدایی سال جاری دستگیر شد.
- چرا کشتی؟
جوابش را همه می‌دانستند؛ او عاشق بود؛ عشقی دیوانه‌وار، مجنون‌گونه. یک بار، دو بار، سه بار... به خواستگاری رفته، اما نه شنیده بود. چرا؟ چرا او را نمی‌خواستند؟ مگر چه کرده بود؟ مگر چه دیده بودند از او؟ چه کم داشت از دیگران؟ سؤال، سؤال، سؤال. پرسش‌هایی بی‌پاسخ را لحظه به لحظه دوره می‌کرد تا اینکه کم‌کم عشق در پس لایه‌ای از تردیدها پنهان شد. حالا این نفرت بود که در درونش شعله می‌کشید؛ کینه و خشم.
- تصمیم گرفتم انتقام بگیرم، یک سلاح خریدم.
نقشه‌ای را کامل و دقیق کشیده بود؛ به خانه دختر رفت، در زد، به ‌زور وارد شد.
- شلیک کردم.
به هرکسی که در برابرش بود؛ دختر جوان خون‌آلود به زمین افتاد، برادرش هم و پدر، مادر و عمه‌اش.
- و فرار کردم.

خواهر و برادر زخمی بعد از فرار جوان مسلح در بیمارستان مداوا شدند، اما سه عضو دیگر خانواده جان باختند.

پسر قلعه‌گنجی به‌زودی و بعد از صدور قرار مجرمیت و کیفرخواست، به اتهام سه فقره قتل عمد در دادگاه کیفری استان کرمان پای میز محاکمه می‌رود. سجاد افشارمنش، دادستان قلعه‌گنج، درباره این پرونده گفته است: در این رابطه پرونده‌ای در شعبه بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب این شهرستان تشکیل شده است و با قید فوریت به پرونده رسیدگی خواهد شد.

اما این پسر جوان که متولد سال ۷۱ است، اولین قاتلی نیست که به‌ خاطر شکست عشقی دست به جنایت می‌زند؛ این‌گونه قتل‌ها پیش از این نیز بارها اتفاق افتاده است.

نادر، پسر جوانی است که بعد از شنیدن جواب رد از دختر مورد علاقه خود، خون به پا کرد و این دختر را به همراه مادر و خواهرش به قتل رساند. این جوان شیرازی بعد از دستگیری اعتراف کرد: وقتی جواب رد شنیدم و مینا، دختر مورد علاقه‌ام، به خواسته و خواهش‌هایم توجهی نکرد، از او کینه به دل گرفتم و به این نتیجه رسیدم که باید از او و اعضای خانواده‌اش انتقام بگیرم. آن دختر نباید با فردی دیگر ازدواج می‌کرد. من او را عاشقانه دوست داشتم و زندگی بدون او برایم قابل تصور نبود. همین افکار باعث شد نقشه قتل را طراحی کنم. برای این کار سلاحی خریدم و شب حادثه در خانه مقتولان رفتم. وقتی آن دختر همراه مادر و خواهرش جلوی در آمدند، در حالی‌ که خیلی عصبانی بودم، به هر سه نفر شلیک کردم و به‌سرعت پا به فرار گذاشتم.

میثم، جوان دیگری است که با انگیزه‌ای مشابه پدر دختر را به قتل رسانده است. او گفته است: من مدتی قبل با مرضیه و خانواده‌اش آشنا و به این دختر علاقه‌مند شدم. او را واقعا دوست داشتم، به‌گونه‌ای که شبانه‌روز به مرضیه فکر می‌کردم و دیگر نمی‌توانستم بدون او زندگی کنم. به همین دلیل می‌خواستم هرچه زودتر با او ازدواج کنم، ولی هر بار که این بحث را مطرح می‌کردم، جواب روشنی به من نمی‌داد. تا اینکه به مرضیه گفتم باید جواب نهایی را بدهد و تکلیف را روشن کند. مطمئن بودم او هم من را دوست دارد و پاسخ مثبت می‌دهد، اما روزی که قرار شد جواب قطعی را از او بگیرم، در کمال ناباوری گفت قصد ندارد با من ازدواج کند. از شنیدن این حرف شوکه شده بودم. احساس می‌کردم تمام زندگی‌ام از بین رفته است. به همین خاطر به او اصرار کردم نظرش را تغییر دهد، ولی فایده‌ای نداشت. تا اینکه یک روز به او تلفن زدم و گفتم می‌خواهم ببینمش تا با هم صحبت کنیم. با او برای ساعت بعد از پایان کارش قرار گذاشتم تا بلکه این بار بتوانم راضی‌اش کنم، ولی این بار هم فایده‌ای نداشت و او به خواهش‌های من هیچ اعتنایی نکرد. واقعا عصبانی شده بودم، خون جلوی چشمانم را گرفته بود و احساس می‌کردم هر طور شده باید انتقام بگیرم. مرضیه باید تاوان این کارش را پس می‌داد. آن روز از او جدا شدم، اما روز بعد به خانه‌اش رفتم و زنگ زدم. پدرش جلوی در آمد. همین که او را دیدم، با چاقو به وی حمله کردم و او را زدم. بعد هم فراری شدم.

اما دلیل این‌گونه جنایت‌ها چیست و عشق چگونه به نفرت تبدیل می‌شود و چنین جنایاتی چگونه رقم می‌خورد؟ مرور اعتراف‌های برخی از این متهمان نشان می‌دهد آنها به این باور رسیده بودند که به عشق خود دست خواهند یافت و خود را قاطعانه بر سر سفره عقد تصور می‌کردند. گفته‌های این متهمان نشان می‌دهد در اغلب موارد رفتار دختر یا خانواده او در شکل‌گیری این تصور و توهم نقش داشته است.

نگاه روانپزشک

حافظ باجغلی، روان‌پزشک، در گفت‌وگو با «شرق» توضیح می‌دهد: خشونت و در شکل فجیع آن قتل به دنبال شنیدن پاسخ منفی در پیشنهاد ازدواج را از ابعاد مختلفی می‌توان تحلیل کرد. در طرح‌واره‌ افسانه‌ای، پیشنهاد ازدواج هیجان‌انگیزترین اتفاقی است که در زندگی یک زن و مرد می‌افتد و انتظار می‌رود که با پاسخ مثبت همراه باشد. درحالی‌که این طرح‌واره قرار نیست همیشه در زندگی واقعی اتفاق بیفتد. یکی از نیمه‌های تاریک عشق این است که احساس شدید عاشقانه به همان شدت و حدت در طرف مقابل برانگیخته نمی‌شود. این واقعیت تلخ و چگونگی کنارآمدن با آن، باید بخشی از آموزش مهارت‌های زندگی باشد. انسان‌ها باید این آمادگی را در خود داشته باشند که پیشنهاد عاشقانه همیشه با پاسخ مثبت همراه نیست. اما گناه این خشونت به تمامی به فرد پرخاشگر مربوط نمی‌شود؛ قربانی هم به درجاتی در این داستان مسئولیت دارد. معمولا خشونت به دنبال شنیدن پاسخ منفی بیشتر در مواردی اتفاق می‌افتد که فرد پرخاشگر بازی خورده باشد و طرف مقابل او را در یک وضعیت معلق نگه داشته باشد. ادامه‌دارشدن وضعیت معلق و غیرقطعی در رابطه‌ عاشقانه خیلی خطرناک است؛ البته این بازی‌دادن‌ها لزوما عامدانه نیست.

این روان‌پزشک ادامه می‌دهد: خیلی وقت‌ها صحبت احساس‌های دوگانه مطرح است؛ این احساس‌های دوگانه ممکن است نسبت به طرف مقابل باشد یا فراتر از آن به شکل کلی نسبت به مقوله‌ ازدواج و زندگی مشترک. ازدواج‌هراسی پدیده‌ شایعی است که می‌توان ردپایش را در نزدیک‌ترین رابطه‌ها دید. ازدواج‌هراسی انسان‌ها را نسبت به تصمیم‌گیری نهایی فلج می‌کند و ممکن است رابطه را برای مدت زمان زیادی در وضعیت معلق قرار دهد. در جلسه‌های مشاوره‌ پیش از ازدواج تلاش بر این است که وضعیت احساسی دو نفر نسبت به همدیگر شفاف بشود که بتوانند در تصمیم‌گیری قاطعانه‌تر برخورد کنند. در هر صورت، رابطه‌ عاشقانه بهتر است هرچه زودتر شفاف شود. ادامه‌دارشدن یک رابطه‌ پرمشکل و پر از ابهام می‌تواند پیامدهای پیش‌بینی‌نشده‌ زیادی به همراه داشته باشد.

کد خبر 497447 برچسب‌ها حوادث ایران

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: حوادث ایران قلعه گنج

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۴۶۵۶۲۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تولدت مبارک، تاثیرگذارترین دختر ورزش ایران

به گزارش ''ورزش سه''، درست ۹۵ روز از آسمانی شدن یکی از تاثیرگذارترین زنان ورزشکار تاریخ ایران می گذرد. ملیکا محمدی، ملی پوش ۲۳ ساله فوتبال زنان که قبل از فوت کردن شمع‌‌های ۲۴ سالگی اش در یک سانحه تصادف دلخراش درگذشت. دختر شیرازی فوتبال ایران که بعد از چند سال اقامت در آمریکا برای زندگی کردن رویاهایش و درخشیدن در لباس تیم ملی زنان ایران، به وطن بازگشت.

ملیکا اگر زنده بود امروز باید ۲۴ ساله شدن خود را در کنار هم تیمی‌هایش جشن می‌گرفت اما افسوس که او هرگز حتی ثانیه‌ای از ۲۴ سالگی را زندگی نکرد.

با نگاهی به صفحه اینستاگرام ملیکا، پست مربوط به تولد ۲۳ سالگی او را می‌بینیم. عکسی از دوران کودکی‌اش منتشر کرده و کپشن همین عکس گویای همه چیز است. گویای همه شخصیت ملیکا محمدی که نزدیکانش آن را با همان ویژگی‌ها به یاد می‌آورند.

متولد ۹ِ فروردین
شیراز، اطلسی، بقل نونوایی فرزین
خوش‌اخلاق‌و مردمی مثه مرحوم فردین
ترسی ندارم ازین 
که زندگی ۱ روزایی واسم بشه غمگین
چون بودم از بچگیم همین
غد، گاهی لجباز، ولی تلاشِ سنگین
از بچگی عادت داشتم
نهالُ کاشتم گل برداشتم 
از بچگی رویا و هدف داشتم
هر کاری کردمُ خودم خواستم
خودم خواستم که تنهایی برم 
تو خلوت خودم هم گهگاهی بگم 
که چرا توم خالیه با اینکه دورم‌پره
چرا روزام تکراری و مث هم شده
چرا باید داشته باشم من همش دلهره
صبا پاشم هر روز ۷ صب 
صبونه رو سریع بزنم و بعدش خب
باید برم سر کلاس تا قبل ناهار
بعدش تمرین، خونه، خواب 
۱ زندگی روتین وار
ولی همه اینا زمستون بوده 
و الان, واسه من ديگه اومده بهار
گذشتن همه روزا خوب یا بد
روزا رفتن ولی خاطره هاش موند با من
که بم یاد بدن هیچی موندنی نی 
زندگی همیشه شیرین مثه بستنی نی
ولی قشنگیش اینه که بعدِ سختی
میاد برات حال خوب، کیف و خوشبختی
واسه همین ناامیدی هیچوقت نبودِ تو کارم
الانم خیلی از چیزای که خواستمُ دارم
نمیگم نوکِ قلم اون بالا بالا ها 
چون واسه رسیدن به همه آرزوهام 
کار دارم حالا حالا ها
ولی راضیم از حال خوب الانم 
این که تنم سالمِ و آرومه روح و روانم 
البته اینم خوب میدونم
که الان یکم جوون و کلی دیوونم
قطعا عوض میشه بعدا طرز فکرم
ولی دوس دارم خودم بگیرم درس عبرت
نمیخوام بم بگن باید چیکار کنی
نمیخوام بشنوم مثه آدمای بیکار شدی 
نمیخوام بشنوم فوتبال نمیشه نون و آب 
همه موفقا چسبیدن به درس و کتاب
اصن موفقيت چيه؟! اينه كه پول دار باشي؟!
شب تو ويلا بخوابي و صب تو پنت هاوس پاشي؟!
نميگم پول بده و زندگي بدون پول ميشه
ولي پول همه چيز هم نبوده هميشه 
نميكنم كاري كه ندارم بش علاقه 
حتي اگه بم بگي همه كارام خلافه

دیگر خبرها

  • مجامع بین‌المللی ماشین بیانیه نویسی هستند!
  • انتقاد شدید «کنعانی» از بی عملی سازمان های بین المللی برای توقف جنایت صهیونیست ها در غزه 
  • تولدت مبارک، تاثیرگذارترین دختر ورزش ایران
  • پزشکان یزدی، جنایات صهیونیست‌ها در بیمارستان شفای غزه را محکوم کردند
  • صمیمیت معنوی در ازدواج چیست؟
  • قلعه‌نویی به دنبال شکست طلسم تیم ملی ایران در عشق آباد
  • نقش غرب در جنایت تجاوز صهیونیست‌ها به زنان غزه
  • اگر کسی از غصه جنایات بی شرمانه اسراییل در غزه بمیرد سزاوار است
  • دلیل ازدواج دیوید بکام با ویکتوریا؛ از این خصوصیات او خوشم می‌آید
  • کتابی عاشقانه از زندگی یک دختر جوان