پرستاری که یک ماه از زندگی خود را وقف مبارزه با کرونا کرد
تاریخ انتشار: ۲۳ فروردین ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۷۵۵۱۸۵۴
برای اینکه در خانواده ام بیمار دیابتی وجود داشت تصمیم گرفتم تا خود را در بیمارستان قرنطینه کنم و با این بیماری بجنگم.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان: با شیوع و گسترش بیماری کووید ۱۹ در ایران و برای مبارزه با این بیماری به ظاهر آسان ولی کشنده، می توان گفت پرستاران جزو خط مقدم مبارزه با این بیماری هستند، شیفتهای طاقت فرسا، نداشتن تجهیزات به روز و تعداد بالای بیماران در روزهایی ابتدایی باعث شده بود فشار زیادی بر بروی کادر درمان در کشور را شاهد باشیم، این فشارها فقط مربوط به کم خوابی و گرمای طاقت فرسای لباسهای مخصوص پرسنل نیست بلکه برخی از کادر درمان شهید راه سلامت شدند مانند «نرجس خانعلیزاده» پرستار بیمارستان میلاد لاهیجان که به عنوان اولین پرستار جان خود در راه سلامت هموطنان فدا کند، اما هر چقدر کاراوان شهدای سلامت در مقابله با کووید ۱۹ بیشتر شود، باز هم هستند پرستارانی که شبانه روز با این ویروس می جنگند و کم نمی آورند تا ایران را عاری از این ویروس کنند، یکی از همین پرستارها فاطمه بخشی است، پرستاری که برای کمک به بیماران کووید ۱۹ از بیمارستانی دیگر در تهران به عنوان داوطلب به بیمارستان امیر اعلم اعزام شده است، در همین رابطه با فاطمه بخشی گفتگویی داشته ایم که آن را با هم می خوانیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از چه روزی فعالیت خود را به عنوان پرستار داوطلب به بیمارستان امیر اعلم شروع کردید؟
از قبل از عید و از ۲۷ اسفند ماه که اولین شیفت شب را در این بیمارستان بودم شروع کردم و به خاطر شرایط خانواده در بیمارستان مانده ام، و فقط به صورت تلفنی با خانواده در ارتباط هستم، به خاطر شرایط وپژه خانواده که والدینم دارای دیابت هستند نمی توانم مانند سایر همکاران پس از شیفت کاری به منزل بروم و در بیمارستان هستم.
یعنی برای حفاظت از خانوده خود را در بیمارستان قرنطینه کرده اید؟
با توجه به شرایط خانواده دوست نداشتم به این بیمارستان بیایم اما وقتی دیدم می توانم برای هموطنان موثر باشم با مسئولین بیمارستان صحبت کردم و گفتم اگر می توانم در بیمارستان قرنطینه باشم به آنجا می آیم و در بیمارستان یک اتاق داخل یکی از بخش ها به من داده اند و هم اکنون مواقعی که در بخش و شیفت نیستم در این اتاق استراحت می کنم، و ان شاالله تا ۲۷ فروردین یعنی یک ماه را در خدمت این بیمارستان و در کنار بیماران کرونایی خواهم بود و پس از آن هم قرار شده تا در صورتیکه تست کرونا و عکس ریه ما مشکلی نداشت به زندگی و بیمارستان محل خدمت خودم برگردم.
ارتباط بیماران کرونا مثبت با شما چگونه است؟
گاهی بیماران با دیدن ماسک و سایر تجهیزات حفاظتی که کادر درمان استفاده می کنند از بیماری خود دچار وحشت می شوند و به همین دلیل با بیماران بیشتر صحبت می کنیم تا بتوانیم آرامش را به آنها برگردانیم و همین ایجاد آرامش در آنها باعث می شد خود ما نیز حس بهتری نیز داشته باشیم.
شما به صورت مستقیم با بیماران کووید ۱۹ در ارتباط هستید؟
محل خدمت من در بیمارستان ICU کرونا است و بیماران وقتی حالشان بهتر می شود به بخش طبی داخلی منتقل می شوند و یک شب که به بخش داخلی رفتم یکی از بیمارانی که در ICU از او پرستاری می کردم و برای آرامش دادن به او هم صحبتش بودم وقتی آنجا مرا دید خیلی خوشحال شد چرا که همین همزبانی ها می تواند در بهتر شدن حال بیماران کرونایی تاثیر گذار باشد.
مداوای کدام دسته از بیماران کرونایی سخت تر است؟
فوت بیماران کرونایی و از دست رفتن آنها از بدترین خاطرات ماست و طبق تجربه ای که در این مدت داشتم افرادی که دچار اضافه وزن هستند سخت تر مداوا می شوند.
توصیه شما به افرادی که این بیماری را چندان جدی تلقی نمی کنند چیست؟
توصیه من رعایت ملاحظات بهداشتی است چرا که فقط خودمان می توانیم زنجیره انتقال بیماری را قطع کنیم و باید به این باور برسیم برخی از بیماران ما در روزهای اول دارای وضعیت خوبی هستند ولی کم کم حال آنها بد می شود و حتی به لوله گذاری منجر می شود و من شاهد این هستم که بسیاری پشت شیشه های ICU برای بهبودی بیمار خود دعا می کنند در حالیکه اگر رعایت می کردند هم اکنون اینجا نبودند.
الان بیماران کرونایی بیشتر شده است یا خیر و وضعیت رسیدگی به آنها را چگونه ارزیابی می کنید؟
خدا رو شکر الان با کاهش بیماران کووید ۱۹ روبرو هستیم و این جا داروهایی که به بیماران داده می شود تقریبا با سایر بیمارستانهای کشور یکسان است و رسیدگی به بیماران نیز از کیفیت خوبی برخوردار می باشد، و برخی مواقع خیرین و مردم خوب کشورمان برخی مواقع آبمیوه و سایر مواد غذایی به بیمارستان می فرستند که برای بیماران و کادر درمان روحیه بخش می باشد و یکی از بهترین چیزهایی که در اینجا به ما دادند دعا و عطر گلاب متبرک از آستان مقدس رضوی بود.
پایان پیام/55
منبع: شبستان
کلیدواژه: پرستار کرونا فاطمه بخشی بیماران کرونایی بیماران کرونا کادر درمان کووید ۱۹
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shabestan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شبستان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۵۵۱۸۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۱۴ سال پرستاری از جانبازی که بینام و نشان بود
خدا میداند چه روزهایی گذشت برای جانبازی که نمیتوانست با فرزندانش تفریح برود، حتی تلویزیون تماشا کند و غذا بخورد. چقدر صبوری و عشق میطلبید زندگی با جانبازی که کوچکترین صدا هم آزارش میداد؛ حتی صدای بازی کودکانه و کشیده شدن قلم روی کاغذ.
این چند جمله، روایت دقایقی از زندگی جانباز شهید «احد ترشیچی» است. جانبازی که از چهرههای مبارز قبل از انقلاب اسلامی و از دوستان شهید محمد بروجردی بود. مرد مجاهد و مبارزی که یکبار در دوران شاهنشاهی مجروح شد و ۳ بار هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس. آن هم جراحتی که چندین بار او را برای معالجه به خارج از کشور کشاند.
آنچه پیش رو دارید، روایت همسر جانباز شهید «احد ترشیچی» است.
خانه ما پاتوق مبارزان بود
خانم معرفت، همسر و همرزم مبارز شهید «احد ترشیچی» درباره آشنایی و ازدواج با شهید ترشیچی میگوید: «احد متولد ۱۳۳۶ بود. ما ترکزبان و ساکن یک محله بودیم. ازدواج ما سال ۱۳۵۲ صورت گرفت. ارتباط احد با شهید محمد بروجردی و گروه توحیدی صف، بابی از فعالیتهای تشکیلاتی و مخفیانه را در زندگی ما باز کرد. شخصیت مبارزاتی و مطالعاتی اَحَد، همواره برای من جذاب بود و گذران هرگونه سختی در کنار او برایم آسان بود. خرید خانه در مامازند و ساخت ۲ اتاق ۱۲ متری و ۹ متری محلی برای قرارهای احد و تعدادی از اعضای گروه توحیدی صف و فجر اسلام بود. در مقطعی از مبارزه پیش از انقلاب، ما و خانواده محمد بروجردی مدت ۹ ماه در مامازند همخانه بودیم. آنها در اتاق ۹ متری و ما در اتاق ۱۲ متری زندگی میکردیم. قرارهای تشکیلاتی، آمادهسازی مواد منفجره و کوکتل مولوتف، تکثیر اعلامیههای حضرت امام (ره) در همان خانه صورت میگرفت. مرحله توزیع اعلامیههای تکثیر شده به عهده تیمهای دیگری بود. انجام سیر مطالعاتی و تمرینهای سخت برای خودسازی، با رفتن به کوه بویژه مسیر امامزاده داوود در برف و سرمای شدید زمستان، بخشهایی از آمادگیهای مبارزاتی و کار تشکیلاتی بود. من و همسر محمد بروجردی هم در این تمرینها مشارکت داشتیم.»
بلایی که ضدانقلاب سر همسرم آورد
همسر شهید ترشیچی با اشاره به خاطرات پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اظهار داشت: «بعد از اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، اعضای گروه توحیدی صف در تشکیلات کمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران برای مقابله با عناصر ساواک و گروهکهای ضد انقلاب در مناطق مختلف تهران و دیگر نقاط کشور، مسئولیتهایی گرفتند. همسرم از طرف کمیته مرکزی به آستارا، برای مسئولیت اداره سپاه آن شهر مأموریت پیدا کرد و به این ترتیب فصل جدیدی از فعالیتهای احد و زندگی ما رقم خورد. همسرم در مأموریتی به همراه چند نفر از اعضای سپاه آستارا برای انتقال سلاح و مهمات از سپاه رشت به آستارا مورد شناسایی گروهکهای ضدانقلاب قرار گرفتند و در راه بازگشت از رشت، با طراحی آنان کامیونی آنها را تعقیب و هدف ترور قرار داد که در این حادثه، احد از ناحیه دست، پا و مهره ششم گردن دچار شکستگی شد و در حالت فلج کامل قرار گرفت.»
خانم معرفت در بیان وقایع پس از مجروحیت همسرش بیان داشت: «پس انتقال همسرم از آستارا به بیمارستان نجمیه تهران، من به مدت ۴ ماه در کنار تخت احد بودم. اما با وجود مراحل درمان اولیه، آثار بهبودی در او ظاهر نمیشد. برای بهبودی احد همه دوستان دعا میکردند و احد به حضرت زهرا (س) توسل میکرد. تا اینکه بر حسب تدبیر پزشکان و بنیاد شهید، ۳ نوبت سفر به انگلستان برای ما رقم خورد تا پزشکان با جاگذاری قطعهای از استخوان لگن، به جای مهره ششم، وضعیت او را بهبود بخشند. ۸ ماه ثابت نگه داشتن سر احد، با تمهیدات و تجهیزات پزشکی، مشکل هماهنگی گردن با ستون فقرات برای تحرک و انجام کارهای شخصی مرتفع شد.»
دردهایی که با تزریق مورفین هم آرام نمیشد
اوضاع جسمی احد ترشیچی با تلاش پزشکان و فداکاری و همراهی همسرش رو به بهبودی رفت. از طرفی هم جنگ تحمیلی آغاز شده بود و احد، برای اعزام به جبهه بیقراری میکرد. همسر شهید درباره اعزام شهید ترشیچی به جبهه میگوید: «به هیچ وجه نمیتوانستم مانع رفتن او به مناطق جنگی بشوم. او عازم کردستان شد و از ناحیه زانو تیر خورد و برگشت. بعد از مدتی که وضعیت جسمیاش بهتر شد، آماده اعزام برای حضور در عملیات شد. ۲۱ رمضان سال ۱۳۶۱ احد و دوستان دوره مبارزهاش از جمله مجتبی اکبری، صلح جو، محمد سارباننژاد عازم موقعیت شلمچه و پاسگاه زید شدند. در جریان مأموریت اطلاعات عملیات، با انفجار گلوله توپی در جمع ۷ نفره، ۳ نفر به شهادت رسیدند و ۴ تن با مجروحیت موج گرفتگی شدید، روی زمین پرتاب شدند. اینطور شد که فصل جدیدی از مجروحیت و دردهای ناشی از اختلال عصبی، اَحَد را در بر گرفت. طوری که این دردهای بیسابقه با گذر زمان حتی با مصرف روزانه ۱۵ قرص مسکن پانادول و تزریق ۳ نوبت مورفین، آرام نمیگرفت.»
این دوره از مجروحیت، با دورههای قبل فرق میکرد و آغاز حملههای عصبی و مشکلات تنفسی ناشی از بمباران شیمیایی دشمن بود. همسر شهید درباره روند درمان میگوید: «با توجه به نظر پزشکان متخصص، پروفسور سمیعی چهره شناخته شده جراح مغز و اعصاب در آلمان میتوانست جراحی مغز احد را عهدهدار شود. من در شرایط داشتن فرزندانم مهدی و میثم در تهران، با تنها دخترم کوثر (طهورا)، احد را در آلمان همراهی کردم. تلاش پروفسور سمیعی برای کاستن دردهای غیرقابل تحمل احد، با انجام عملی بر روی تالاموس مغز، بیقراریهای عصبی او را نسبتاً قابل تحمل کرد. ولی بتدریج عوارض پنهان مجروحیت شیمیایی خود را نشان داد.»
حتی صدای مشق نوشتن بچهها، احد را آزار میداد
این بانوی فداکار ۱۴ سال این جانبازی را تحمل میکند. او با اشاره به گوشهای از همراهی ۱۴ ساله دوران جانبازی احد، میگوید: «در این دوره از جانبازی همسرم، صداها خیلی او را اذیت میکرد. طوری که مهدی و میثم بخاطر واکنش پدرشان نسبت به صداها، نمیتوانستند با صدا تلویزیون را تماشا کنند و فقط تصویر آن را میدیدند. حتی صداهای بازیهای کودکانه و صدایی که از کاغذ در زمان نوشتن مشق ایجاد میشد، احد را آزار میداد و بچهها برای نوشتن مشق و حتی بازی به حیاط منزل، زیرزمین و بیرون منزل میرفتند. البته این نکته را هم بگویم که عنایت خداوند به من، سبب شده بود که با صبوری کامل خودم را با وضعیت احد هماهنگ کنم. ضمن اینکه توصیههای مادرم من را آرام میکرد؛ مادرم میگفت: اگر احساس خستگی کردی، حق نداری کمتر از گُل به احد بگویی، هر زمان خسته شدی، بگو تا من برای احد مادری کنم.»
خانم معرفت روزهای پایانی عمر همسر جانبازش را اینگونه روایت میکند: «۸ فروردین ۱۳۷۵ در ایام ولادت امام رضا (ع) همسرم دچار تنگی نفس شد و با وجود تزریق آرام بخش، بیماریاش التیام نیافت. حتی انتقال او به بیمارستان بقیةالله تلاش پزشکان و تیم درمانی نتوانست وضعیت بحرانی او را به حال عادی برگرداند.
آخرین لحظات زندگی احد بود و من میشنیدم که یازهرا (س) میگفت. شرایطی که هرگز انتظارش را نمیبردم، پیش چشمم قرار گرفت. نبضش را گرفتم بسیار ضعیف و رو به توقف بود، مراحل احیا را که بارها تجربه کرده بودم به کار بستم ولی تأثیری نداشت. تلاش پزشکان هم بی نتیجه ماند و احد به کما رفت و روز ۱۴ فروردین ماه به یاران شهیدش پیوست. در آخرین لحظات من درخواستی از پرستاران کردم تا اجازه بدهند، چسبها و وسایل متصل به پیکر احد را خودم از او جدا کنم، گفتم این حق من است که بعد از ۱۴ سال همراهی با مجروحیت احد، با دستهای خودم این وسایل را از او جدا کنم. آنها هم مهربانی کردند و انجام شد. زمانی که پایم را از اتاق بیرون گذاشتم، از هوش رفتم و دیگر چیزی نفهمیدم.»
این بانوی ایثارگر یادآور شد: «همسرم در حلقه دوستان و همرزمانش و با حضور آیتالله موحدی کرمانی در قطعه ۲۹ بهشت زهرا (س) آرام گرفت. او هیچوقت در پی نام و نشان نبود و اگر تأکید مقام معظم رهبری برای گفتن خاطرات شهدا نبود امروز هم شما نشانی از او نمییافتید.»
منبع: فارس
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی