سقوط نرخ رشد جمعیت در کشور به زیر یک درصد / ایران، پیرترین کشور جهان در ۳۰ سال آینده
تاریخ انتشار: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۷۹۹۴۱۰۸
ساعت24-مشاور عالی وزیر بهداشت، ضمن هشدار نسبت به روند پیرشدن جمعیت در کشور و با اعلام اینکه امسال با کاهش ۱۷۰هزار نفری تولدها، نرخ رشد جمعیت به زیر یک درصد سقوط کرد و نسبت سالمندان کمی بالاتر رفت، گفت: نیازمند حرکتی جهشی برای حل این مشکل که روز به روز سخت میشود، هستیم.
بنابر اعلام روابط عمومی وزارت بهداشت، در متن پیام دکتر محمد اسماعیل اکبری به مناسبت روز ملی جمعیت جمهوری اسلامی ایران آمده است: «این نوشته به مناسبت روز سی ام اردیبهشت روز ملی جمعیت جمهوری اسلامی ایران تقدیم می شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کشورهای غربی به دلایل مختلف که مهمترین آنها ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور و سالمندی بود، تسلیم پذیری بیشتر داشتند. آنها با علم و کاربران علمی بیشتر نتوانسته اند نقاط ضعف سالمندی را جبران کنند و در مقابل آن درمانده اند و گاهی به اقدام های غیر اخلاقی متوسل شده اند، این درحالیست که کشورهای غربی با تکنیکهای «موثر» «مهاجر پذیری» توانسته اند گروه مولد در سن کار خود را تامین کنند و از نظر اقتصادی پاسخگوی رشد اجتماعی باشند، اما ملاحظه کردیم که همین گروه مولد و کارا نتوانست با هجمه بیماری در جمعیت سالمند مقابله کند و درمانده از ارائه خدمات شایسته شد. نگاه مصداقی به این مولفه روشن نشان میدهد که حتی با ثروت بالا و توانمندی علمی نتوانستند از عهده پاسخگویی به نیازهای سلامت سالمندان برآیند، سالمندان در بخش سلامت بطور کلی ۱۰-۵ برابر میانسالان وجوانان نیازهای سلامتی دارند. نیازهای حیاتی، روانی، اجتماعی، اقتصادی که باید توسط گروه های مولد جوان تامین شود.
در تحقیقات بزرگ چهار دلیل مرگ در جهان عبارتند از رژیم غذایی نامناسب، فشار خون بالا، استعمال دخانیات و دیابت. هر چهار عامل با بالا رفتن سن بیشتر می شوند؛ به طوری که تنها ۲۴ درصد افراد سالمند (بزرگتر از ۶۵سال) از میوه و ۴۰ درصد از سبزی مناسب استفاده می کنند. بیش از ۶۴ درصد همین افراد به فشار خون مبتلا هستند، یعنی از هر ۲۰ نفر سالمند ۱۳نفر فشار خون دارند و از هر ۱۰ نفر سالمند ۶ نفر دیابت دارند و قریب ۸۰ درصد سرطان ها را سالمندان مبتلا می شوند. هزینههای مرتبط با مراقبت از این بیماری و نگهداری سالمندان بالاترین هزینههای حوزه سلامت است که باید توسط جوانان تامین شود.
نگرانی اساسی که وجود دارد آیا جوانان امروز به فکر دوره سالمندی خود هستند؟ آیا آنها به اندازه کافی فرزند دارند که پاسخگوی نیازهای خودشان در سالمندی باشد. همانطور که در پاندمی کرونا دیده شد، هیچ کشور ثروتمندی با ساختارهای تامین اجتماعی نتوانست پاسخگوی این نیاز باشد و لازم است همه چیز بر خانواده و فردیت انسان برگردد. اما وضعیت ما در رابطه با سالمندان چگونه است؟ جهان در طول ۷۰سال گذشته حدود ۵سال پیر تر شده است، یعنی میانه سنی از ۲۶.۶ به ۳۱.۳ سال رسیده است، اما در ایران متاسفانه در حدود ۶۰ سال گذشته ۱۰سال پیر تر شده ایم و میانه سن از ۲۰.۲ سال به ۳۰سال رسیده است، این اتفاق ثابت نمی ماند و همچنان پیرتر می شویم. در حال حاضر کمتر از ۱۰درصد جمعیت را سالمندان تشکیل میدهند و ما کشور جوان تلقی میشویم.
جهانیان در طول بحران کرونا شاهد بودند جوانان در هر زمینه ای ضروری بود در حوزه سلامت، در حوزه امنیت و در امور اجتماعی افتخار آفریدند. اما وضعیت چنین نمیماند و ما سالانه در حال پیر شدن هستیم.
بطوریکه در ۲۰سال بعد، از پیرترین کشورها محسوب شده و در ۳۰ سال آینده پیرترین کشور جهان هستیم؛ بطوریکه از هر ۳ نفر تقریبا یک نفر بالای ۶۰سال سن دارد. تصور اینکه در این مدت کوتاه چه اتفاقی برای مردم میافتد بسیار تلخ است و حتما تلخ تر از پاندمی کروناست. جوانان با چه زحمتی باید جبران مافات کنند و حتما مدیریت امروز ما را زیر سوال برده و مصائب خود را برای همیشه به نام مدیران امروز و دیروز و فردا ثبت خواهند کرد.
دنیا برای جبران این معضل فراگیر دو راه را انتخاب کرده است: ۱- تشویق به فرزندآوری پس از تشکیل خانواده که راه اصلی نجات یک جامعه است. ۲- مهاجر پذیری نیروهای کارآمد برای گرداندن چرخه اقتصاد.
پاندمی کرونا نشان داد اگرچه راه حل دوم تاکنون موثر بوده، اما به دلیل سالمندی و کاهش فرزندآوری در مقابل این عارضه تسلیم شد و اقتصاد مولد سرمایه داری نتوانست پاسخگوی نیازهای مردم باشد، آنچه میماند ازدواج است و فرزندآوری که جبران این تلخی را میکند و آنرا به شیرینی غیرقابل وصفی تبدیل میکند، آیا در دنیا سمت و موقعیتی بالاتر و والاتر و پویاتر و با عظمتتر از «مادری» وجود دارد، آیا هیچ زنی میتواند بگوید من مفتخر به فلان دانش و پست و مقام هستم؛ در حالیکه از عنوان «مادری» دور باشد.
افتخار مدیران موثر امروز زن جهان، مادر بودن آنها است، منظور عدم تامین جایگاه اجتماعی برای زنان نیست، اما مبادا کاری کنیم که این تعریف رفیع و ارزشمند و ماندگار را از آنها بگیریم. «مادربودن» نه تنها «خانواده» را بر پا میدارد، بلکه «جامعه» را می سازد، هیچ جامعه ای بدون مادران نمی تواند پابر جا بماند. پشتیبانی از مادری و مادر بقای اجتماعی را به همراه دارد. جامعهای میماند و رشد میکند که مادران بیشتر و موثرتری داشته باشد.
در تحقیقات بزرگ بین المللی هیچ متخصصی اعم از بیولوژیک، صنعتی نتوانست در مقابل سمت مادری برای رشد دوام بیاورد. تاریخ هم گویای همین واقیعت است. مادران سازندگان و ارتقا دهنده جامعه هستند. جوان ماندن جامعه در گرو وجود مبارک «مادران» است و این یعنی قدرت آفرینی برای کشور و رشد اقتصادی، علمی و فرهنگی یک جامعه. ما از پشتیوانه های قدرتمند مذهبی برای فرزندان برخورداریم، پیامبر اعظم (ص) به زیادی جمعیت ما افتخار میکند (نهج الفصاحه ج ۱۱۴۴)، رهبر کبیر انقلاب اسلامی که رحمت خداوند بر او باد، جمعیت ۲۰۰-۱۵۰میلیونی را برای کشور درخواست میکند، رهبر معظم انقلاب (حفظه الله تعالی) همین معنا را تعبیر میکنند و اصرار بر حل معضل دارند. سیاست های کلی جمعیت را سال ۱۳۹۳سی ام اردیبهشت ابلاغ می کنند، دولت جمهوری اسلامی به تصویب می رساند و ابلاغ می کند، اما روز به روز وضعیت بدتر می شود. امروز مادران اگر چه در میدان های ایثار گری می درخشند و معرفی می شوند، اما در ساختارهای اجرایی و مدیریتی امتیاز نمی گیرند.
پشتیبانی ساختار اجرایی و سیاست گذاری کشور از مادر بودن و مادر شدن آنقدر ضعیف است که تنها با ایثار جوانان این سمت «والاحفظ» میشود. در سال ۱۳۹۸ تعداد ۱۷۰هزار تولد مثبت از سال ۱۳۹۷ کمتر داشتیم و سال ۱۳۹۷ هم ۱۲۰ هزار تولد مثبت از سال ۱۳۹۶ کمتر داشتیم. اما ملاحظه کنید که هیچ صدایی بلند نشده و هیچ ساختار اجرایی احساس ورشکستگی نکرد. کدام سرمایه است که از انسان و نیروی انسانی بالاتر باشد، چه اتفاقی افتاده است که با کوچکترین رشد اقتصادی خوشحال میشویم، اما با تولد یک فرزند ایرانی نه، چگونه است که با یک واقعه نابسامان زلزله و سیل به هیجان دچار میشویم، اما با کاهش ۱۷۰هزار تولد در طول یکسال اتفاقی نمیافتد.
روی سخن من با جوانان عزیز است، به آنها که خداوند تبارک و تعالی و معصومین سلام الله علیهم اجمعین و سیاست گذاران اصلی بزرگترین افق را برایشان «مادر شدن» و «پدر شدن » تعریف کرده اند. این حدیث شریف از باب الحوائج امام کاظم (ع) است که «روزی فرزند را خداوند عزوجل میدهد» (کافی جلد ۶-صفحه ۳) ما با شاخصهای ابتر و ناقص ارزشیابی میکنیم اما فطرت چیز دیگری است.
مرد جوان در جایگاه رفیع پدر شدن است که میماند و افتخار میآفریند، پدر است که با نگاه به آینده فرزندانش، کار میکند و افتخار آفرینی میکند. با این حرف بالای دینی و انسانی که برای مادر شدن و پدر شدن وجود دارد، واقعیت های کشورمان حاکی از کم توجهی به امور مربوط به آن می شود.
امسال با کاهش ۱۷۰هزار نفری تولدها، نرخ رشد جمعیت به زیر یک درصد سقوط کرد و متاسفانه ساختار جمعیتی به هم خورد و نسبت سالمندان کمی بالاتر رفت. دنیا برای حل مشکل سال های طولانی است که برنامه ریزی کرده است. در کشور آلمان وزارت خانهای تاسیس شده است، در این کشور برای ۳فرزند ماهانه قریب ۱۹۵ یورو و برای فرزند چهارم و بالاتر ۲۲۱ یورو در ماه پرداخت میکنند و نفرات بالا را بسیار بیشتر میدهند. ۷۰درصد ۴دوره درمان ناباروری را تامین میکنند. هرکس در آلمان به دنیا بیاید یک شهروند آلمان است.
در اسپانیا برای تولد هر بچه ۲۵۰۰ یورو به خانواده کمک کردهاند. کره جنوبی بیش از ۳هزار دلار میدهد. فرانسه با تخصیص قریب ۵درصد از درآمد ناخالص ملی، بیشترین باروری را در کشورهای اروپایی دارد. کشورهای شمال اروپا و ژاپن قوانین تشویق فرزندآوری دارند. در روسیه فرمان فرزندآوری را آقای پوتین به عهده گرفته است و اقدامات اعجابآوری انجام میدهد. در انگلستان معافیت مالیاتی برای فرزندان، ۳سال مرخصی، حقوق برای مادران حداقل اقدامات است. همچنین در کشورهای پر جمعیتی چون چین و هند همه قوانین به فرزند آوری تغییر کرده اند.
ما نیازمند حرکتی جهشی برای حل این مشکل که روز به روز سخت می شود، هستیم، دو عامل اصلی در این قضیه موثر است :۱-سبک زندگی: جالب است که در تحقیقات ملی مشخص شده است بیشترین دلیل ازدواج دیررس و فرزند آوری کمتر، سبک زندگی است نه مسائل اقتصادی. افراد ثروتمند و شاغل دیرتر ازدواج کرده و با تاخیر کمتر فرزند میآورند. تغییر سبک زندگی با برنامهریزیهای علمی موثر و مدون و مستمر فرهنگی میسر است. همه رسانههای همگانی، سمعی، بصری و نوشتاری، همه محافل فرهنگی و مذهبی باید یکصدا برای تغییر سبک زندگی اقدام کنند. ۲-بسیج ملی عملیاتی: منظور فهم عالمانه موضوع توسط ساختارهای اجتماعی و حمایت همه جانبه از آن با توجه به فرهنگ غنی ایرانی اسلامی است. این بسیج باید مساعدتهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را در برگیرند و با مطالعه اقداماتی که در جهان انجام میشود کارهای موثری را در این زمینه طراحی و به اجرا درآورد. موضوع جمعیت و ساختار آن، تلختر از کرونا است، اما میتوان آنرا با شهد تولد فرزندان در ایران زمین شیرین ساخت.»
منبع: ایسنامنبع: ساعت24
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۹۹۴۱۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اولین گام سقوط روشنفکری
این سؤال به معنی آن است که بهطور کلی روشنفکری میتوانست گرفتار عاقبتبهشری ننگین دفاع از اسرائیل نشود و چنان که در جهان بسیاری از روشنفکران بر خلاف هابرماس محکومکنندگان جنایتهای عریان صهیونیستها بودهاند. روشنفکری معترض اروپایی، محصول عصر روشنگری، مدرنیته، عقل خودبنیان و خرد انتقادی مدرن و دغدغه و پذیرش بار مسئولیت تحول اجتماع و کنشمندی در هدایت آرمان جامعه اعم از آزادی و استقلال و عدالتخواهی و نفی استبداد و خرافه و ظلمستیزی و نفی تبعیضات و پیشرفت جامعه بوده است؛ ابتدا در برابر فئودالیسم و استبداد کلیسا و حکومت مطلقه و سپس علیه ستم سرمایهداری از کمون پاریس تا انقلابات قرن ۱۹ و بالاخره در جنبشهای اعتراضی علیه جنگهای امپریالیستی و تجاوزات و کودتاهای ضداستقلال و به سود جنبشهای آزادیبخش؛ این حرکتها مستقل و بنا به رشد فکری خود روشنفکری مدرن صورت گرفت اما در ایران روشنفکری تقلیدی همیشه آویزان مکتبی بیگانه و وارداتی بود که سنت تفکر بر عینیات اجتماعی و پژوهش درباره تحولات طبقاتی و فرهنگی نداشت و از نظریههای ایدئولوژیک حاضر و آماده غرب تبعیت میکرد، چه لیبرالیسم و چه مارکسیسم یا نیهیلیسم یا حتی فاشیسم و... و حتی در مبارزه هم برده تفکر وارداتی بود. همین غربزدگی امروز کارش ختم به شیطان بزرگ و چهره فجیع ابلیسی اسرائیل شده است. چرا؟بحرانهای روشنفکری مدرن
پاسخ متفکران مدرن مذکور، دارای نکاتی است که غلط نیست اما ناقص و ناتمام است؛ حقیقت دارد که در جهان، روشنفکری بحرانزده است اما این بحران ریشهای اساسی دارد که مدرنها آن را نهان میسازند و آن فقدان و بیباوری به یک مرجعیت مبتنی بر حق مطلق و تزلزل درباره حق متعال است که به شک درباره حق انضمامی ختم میشود یا جای اغوا و رویگردانی دلبخواه از حق را بنا به منافع شرکت در جنایت و ناحق حکومت خودی و کسب رفاه و امتیازات ملی بازمیگذارد. و باز این درست است که روشنفکری دچار بحران عقلانیت در جهان پسامدرن شده است اما این بحران به سبب آن رخ داده که واقعا عقل مدرن و خودبنیان بهتجربه طی دو قرن حاکمیت بلامنازع حفرههای دهشتبار و خطاها و بطلانهای مرگبار را پشت سر انباشت کرده و خوره عدم تصدیق و صدق تمام وجودش را گرفته و هیچ مرجعیت عقل ناب برای سنجش عقل بشری نداشته است. این عقل محاسب مدرن، محاسبات پیدرپی اشتباهآمیز در تفسیر و اداره اقتصاد سرمایهداری و در سیاست بینالمللی و در قلمرو فرهنگ و قدرت و انسانشناسی و روانشناسی و حتی علوم تجربی مرتکب شده است. در قلمرو فلسفه به تناقضات هلاکتبار نیستانگارانه و هجو عقل رسیده و میراثش دو جنگ جهانی است و جنگها، کودتاها و ویرانی کره ارض و محیط زیست و حکومت آز و قدرت جهنمی و دروغ و ماکیاولیسم و ... این جهان موحش را نه مردم عوام بلکه نخبگان عقل مدرن به اینجا کشانده و هر جهلی را به یمن و به اسم لفاظی علمی و عقلی، نظریه یک جنایت کردند تا بالاخره درپسامدرن عقل مدرن هجوشدکه حق داشتندآن نکراء که نامش عقل نهاده شد، در گسست از عقل الهی و توحید، جز سرگشتگی بهبار نیاورد و روشنفکری مدرن ازهمین روبی اعتبار وبحران زده شد.
روشنفکران به مثابه مشاوران قدرت
باز میتوان در تایید بحران جهانی روشنفکری که محصول حذف موقعیت مرجعیت است با متفکران منتقد غرب و سلطه همراه بود، اما این حذف به دست همان جهان مدرنی صورت گرفته که روشنفکران مدرن در ریشه محصول آن و قوانین آن هستند. قدرتهابزی همان لویاتان، روشنفکری را طی گسترش ۲۰۰سالهاش به نیروی گسترش جهان مدرن بدل کرد. این گسترش بدون رشد سرمایهسالاری بینالمللی معنا ندارد و رشد قدرت و نظم گفتار قدرت دولت مدرن، روشنفکری را به مشاوران قدرت بدل کرده است. امروز عهد روسو، ولتر، مارکس، پردون، سارتر، فوکو و... سپری شده و روشنفکران در متن قدرت سلطهگر و وابسته به آن زیست میکنند و این مرجعیت آنان را دود کرده و به هوا فرستاده است. روشنفکری در غرب در باطن حکومتی شده و برای رفاه خود از آرمانخواهی دست برداشته و در چارچوب اجازات حکومتی زندگی و نقد میکند و برای آن که عذرش را نخواهند دست به عصا راه میرود. این همه به سبب از دست دادن ایمان به قدرت لایزال الهی و تصور مرگ خداست که رخ میدهد اما خدا نمرده و نمیمیرد و نمردنی است بلکه کفر میپندارد، خدا را به قتل رسانده و جانشین شده و روشنفکری ناگهان میبیند این پندار تا چه درجه جهالت و بلاهت آلود بوده و دستش خالی است .
مشت باز روشنفکران ایرانی
این وضعیت روشنفکریجهانی البته درباره روشنفکری ایرانی هم صدقمیکند. با تفاوتها و ویژگیهایی؛ بد اقبالی این روشنفکری ما دو چیز است. در فضای پیرامونیزاده و خود عنصر وجودش پیرامونی و شبه مدرن بوده و دوم آن که در منطقه و کشوری زاده شده که دانایی پیشامدرن و اصیل و سنجشگر و دینی در آن حیات داشته و جعلی بودنش، خودباختگی و عدم اصالت و بیریشگیاش در متن زندگی ایرانی ظهوری مضاعف داشته است. این روشنفکری حرام زاده و دایهاش هم سرشناسی بوده و نگرش پسا استعماریاش هم جلوه دیگری از آویختگی به غرب بوده که از نگاه غرب خود را مینگریسته است، ولو در جدال با غرب. متفکر و انقلابی مدرن، قادر نیست از نگاه اطمینانبخش حق مطلق و هدایت وحی و انسان کامل به علل سرگشتگی روشنفکر بیایمان به حق ناب به خود و بحران خود بنگرد و خود را از چنبره تردید و شک و نیست انگاری که سرچشمه بحران فکری اوست، برهاند.
روشنفکر چپ بدتر از راست و بالعکس
اضافه بر انتقال بحران جهانی در درون روشنفکری ایرانی، خود موقعیت روشنفکری ایرانی بحرانزا بوده است. در اینجا هم مشترکاتی وجود دارد که البته متفکران مدرن فراتر از آن حاضر نیستند ریشههای بحران روشنفکری ما را بنگرند که دین ناباوری یا روشنفکری دین باور اما التقاطی است که قرآن و خاندان وحی برای او یک عادت گوشه طاقچه قدیمی خانه پدری است، نه هدایت اداره زندگی روزمره فردی و جامعه. این روشنفکری از آغاز در فضای پیرامونی و زهدان دنبالهروی و شبه مدرنیسم متولد شد و هرگز بر اساس نقد عقلایی اندیشه سنتی بومی و اندیشیدن و پژوهش فلسفی، اجتماعی وسیاسی نو برای شکل دادن گفتمانی که رحم و زایشگاه نظریه بر اساس تفکر و تجربه و واکاوی واقعیت زنده جهان زیست باشد، نزیست و جز کژ فهمی همان بلعیدههای هضم نشده و ایجاد دردسر و ماجراجویی و فکرهای عبث، بهرهای برای جامعه نداشت و در پرشورترین بیان احساسی و ادبی مشتی آرای جهالتبار و سطحی و ناموزون تحویل جامعه داد؛ مانند رساله نیجریه کرمانی، آرای تقیزاده و حاکم خان و کتاب احمد طالبوف یعنی سفینه طالب. تئوریپردازی اقتصادی کاملش درباره جنبش کارگری ایران رونویسی ایرانی از انگلیس، تاریخ بیست ساله جزنی اقتصاد ساده سعید محسن و نوشتههای حنیفنژاد و روحانی و اسلامشناسی واقعا با ارزش صفر مرحوم شریعتی که به قول استاد مطهری متنی بیسوادانه از اسلام بر اساس جامعهشناسی استاد فرانسویاش است. روشنفکری چپ بدتر از روشنفکری لیبرال و روشنفکری لیبرال بدتر از روشنفکری چپ، در برابر جهان وحشی سرمایهداری غرب خلعسلاح شده است. روشنفکری که به ستایش دموکراسی و آزادی و علم غربی میپرداخت در جهان پسامدرن مواجه با جعلی بودن آزادی به روایت مدرنها و نیز دموکراسی و دانش و وابستگی به قدرت شد و حتی دانشگاه هم بیاعتبار شد و همه به ابزارهای وحشیترین استکبار و فرعونیان بدل شد و در این فضا آویختن به دامان قدرت سرمایه خونریز جهانی برای روشنفکر ایرانی تنها مفر و قبحزدایی شده اشت. و به طور منفعل به دنبال سرنوشت تسلیم جهان بیخدایی شد که دیگر عدل و ظلم در آن معنایی برای روشنفکر ایرانی نداشت. عدالتزدایی او را به ورطه و مغاک بردگی ارباب غربیاش کشانده است، چپ آمریکایی و نولیبرالیسم شیطانی چنین زاده شد و ناگهان درون حکومت سربرآورد در حالی که نقش دوست وجاده صاف کردن شیطان بزرگ رادر انقلاب ضدشیطانی بازی میکرد. نادیدهگرفتن ریشه بحران روشنفکر ایرانی که بیدینی است در متن انقلاب دینی، که او را به متحد شیاطین کشاند، همان خطای بزرگ روشنفکران مدرن است که با همه روحیه متفکر و منصف آلودگی هستی شناختیشان مانع دیدن علت بحران و سقوط این روشنفکری تا سنخیتی با اسرائیل در جنایت و قلب قسی و سیاه کنونیاش است .