«چرا گورخر راهراه شد؟ و سایر داستانهای داروینی مندرآوردی»؛ لئو گراسه؛ ترجمه کاوه فیضاللهی؛ نشر نو برداشتی حقیقیتر از دنیای واقعی علم
تاریخ انتشار: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۰۱۳۰۰۴
«چرا گورخر راهراه شد؟ و سایر داستانهای داروینی مندرآوردی»
نویسنده: لئو گراسه
ترجمه: کاوه فیضاللهی
ناشر: فرهنگ نشر نو (با همکاری نشر آسیم)، چاپ اول ۱۳۹۸
۱۷۶ صفحه، ۳۰۰۰۰ تومان
****
اگر زیستشناس نیستید و میخواهید با رفتارشناسی تکاملی و دستگاه فکری پژوهشگران این حوزه آشنا شوید، این کتاب یکی از بهترین انتخابهاست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
البته باید تکلیفتان را با کتاب روشن کنیم: این کتابی انقلابی و پرسروصدا نیست. نویسنده در بسیاری از موارد، حتی پاسخ نهایی به پرسش تکاملی طرح شده نمیدهد؛ بلکه دست شما را میگیرد، فرضیات مختلفی را که طی دهههای اخیر در پاسخ به آن سوال طرح شدند، بازگو میکند، تضارب آراء و کمی از پشتصحنه این تغییرات نظری را بیان میکند و سرانجام شما را همانجایی رها میکند که لبههای دانش پیشرفته: «فرضیات پیشین محکم نیستند و فعلا چیز بیشتری نمیدانیم». این جنبه شاید خوانندهای را که عادت به مطالعه کتابهای پرسروصدا کرده، ناامید کند، اما برداشتی دقیقتر و حقیقیتر از دنیای واقعی علم به دست میدهد. پژوهشگران بیشتر سؤال دارند تا پاسخ و کسانی که برای هرچیزی، پاسخی در چنته دارند و با نظریهای جامع، همهچیز را تحلیل و توصیف میکنند، در دنیای واقعی علم چیزی فراتر از بازیگران پرسروصدای توخالی نیستند.
نویسنده کتاب، لئو گراسه، چهرهای شاخص در ترویج زیستشناسی تکاملی در اروپا به شمار میرود و به خاطر کانال یوتیوب و وبلاگش، به زبان خاصی از ارتباط با مخاطب دست یافته که گویی خاص پرکردن وقتهای کوتاه میان فعالیتهای مختلف روزانه است؛ از این ایستگاه مترو تا ایستگاه بعد، چند دقیقه بعد از صرف غذا یا چند ورقی پیش از خواب. اینطوری هم حوصله مخاطب سر نمیرود، هم در بازههای زمانی کوتاه میتواند سراغ مطالعه برود و پس از مدت کوتاهی دوباره مشغول کار دیگری شود. کتاب هم انگار از داستانکهایی گاه بسیار کوتاه تشکیل شده که ممکن بود در میانه وبلاگ نویسنده یا تارنمایی اینترنتی پیدا کنید؛ هر کدام از این روایتها درباره مشاهدات و نتیجهگیریهای علمی پیرامون تکامل رفتار جانوران است و ارتباط و دلالت چندانی میان آنها در کار نیست. هیچ طرح کلی یا فراروایتی هم در آن نخواهید یافت، جز شیوههای بدیهی استنتاج تکاملی. تقریبا میتوانید از هر فصل کتاب مطالعه آن را آغاز کنید و فصلها را جابهجا بخوانید و چیزی هم از دست ندهید.
فقدان پاسخهای قطعی و روایت کلی در این کتاب نباید شما را درباره هنر نویسندگی لئو گراسه به خطا افکند. از جنبههایی دیگر، او نویسندهای حاذق است. قلم روانی دارد، مسائل پیچیده را با زبانی روشن و ساده توضیح میدهد و گاهی با زبانی نیشدار و طنزآلود با شما حکایت میکند. ترجمه کتاب هم بدی از آب درنیامده. کاوه فیضاللهی، مترجم کتاب، نویسنده، مترجم و روزنامهنگاری چیرهدست و خوشسابقه در حوزه زیستشناسی تکاملی است. کاوه فیضاللهی معادلهای دقیق و خوبی برای اصطلاحات فنی پیشنهاد میدهد که حکایت از ذوق او در ترجمه و عمق دانش زیستشناسی او دارد (مثلا «هشدارنگ» برای aposematism)، اما گاهی هم نثرش دچار دستانداز میشود که البته این تقصیر در نگارش، با ناشر تقسیم میشود؛ مثلا در واپسین صفحه متن اصلی، صـ ۱۳۷، انگار هم مترجم، هم ویراستار/ناشر از ویرایش ترجمه خستهشدهاند و نه جملههای بلند و تودرتو را کوتاه کردهاند، نه به تکرار عبارات مکرر طی دو جمله متوالی اهمیت دادهاند (نقطهگذاری و جملهبندی مطابق متن کتاب، تأکید بر عبارات از شـ.نـ.):
«در پایان تحلیلهای آماری به من نشان داد که در رفتار گورخرها تغییرات چندانی وجود ندارد، یا به عبارت دیگر شخصیت زیادی ندارند. و هیچ پیام رفتاری نیز در الگوی راهراه آنها پنهان نشده بود. دلیلش احتمالا آن است که محیط زندگیشان خطرناکتر از آن است که وجود تغییراتی هرچند اندک را در رفتاری باظرافت بهینهشده که برای بقایشان ضروری است اجازه دهد. دلیلش احتمالا آن است که ساختار اجتماعی درهمتنیده آنها مانع از شکلگیری تفاوتهای فردی میشود...».
گاهی هم طنز نویسنده در برگردان فارسی گم میشود، انگار که لطیفهای خندهدار در دهان شخصی جدی و مستغرق تفحصات درونی یخ کند. مثلا وقتی در کتاب تصویری از کفتار ماده و آلت تناسلی نرینهاش میبینیم و توضیحی که پیرامون عدم افتراق آلت تناسلی کفتار ماده و نر با چشم غیرملسح همراه تصویرشده، نکته چندان خندهداری به نظر نمیرسد؛ اما اگر به متن انگلیسی یا فرانسه عبارت مراجعه کنیم، متوجه شیطنت نویسنده در تأکید بر عبارت «چشم غیرمسلح» خواهیم شد (آن هم برای دیدن چیزی که از حد انتظار بسیار بزرگتر و برجستهتر است). البته اگر نجف دریابندری یا سروش حبیبی چنین عبارتی را ترجمه میکردند، شاید حق مطلب به خوبی ادا میشد.
منبع: الف
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۰۱۳۰۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
انتشارات علمی و فرهنگی چگونه از عرش به فرش رسید؟
مهمترین عامل فاصله گرفتن انتشارات علمی و فرهنگی از روزگار درخشان خود، نامش بود؛ نامی که سبب شد مدیرانش از خاطر ببرند که شأن نزول این مرکز برای چه بوده است. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، انتشار تصویری از بسته بودن کتابفروشی علمی و فرهنگی در خیابان انقلاب، بار دیگر حواشی پیرامون این نشر با سابقه را پررنگ کرد. هرچند قاسم صفایینژاد، مدیر این انتشارات، در گفتوگو با تسنیم، خبر تعطیلی آن را تکذیب و اعلام کرد که تعطیلی کتابفروشی فقط چند ساعت بوده است، اما حرف و حدیثها درباره این نشر به اتمام نرسیده است.
انتشارات علمی و فرهنگی چگونه متولد شد؟
در سایت این انتشارات درباره تاریخچه آن آمده است: انتشارات دیرپای علمی و فرهنگی از ادغام دو مؤسسۀ انتشاراتی پیشگام و سرآمد نشر در ایران به نامهای «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» و «مؤسسه انتشارات فرانکلین» پدید آمده است. مؤسسه خصوصی «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» در سال 1332 تأسیس شد و با مدیرعاملی بزرگانی همچون احسان یارشاطر و معاونت شخصیتهایی مثل عبدالحسین زرینکوب و ایرج افشار ادامۀ حیات داد. از گونۀ آثار ماندگار بنگاه ترجمه و نشر کتاب مجموعهای با نام «میراث ایران» بود که آثار معروف ادب فارسی را به زبانهای دیگر ترجمه میکرد. دیگر اثر شناخته شدۀ بنگاه ترجمه و نشر، انتشار دایرهالمعارفی با نام دانشنامۀ ایران و اسلام بود که تا سال 1360 تعداد 10 جلد از آن منتشر شد. ترجمۀ تاریخ طبری و نیز شروع انتشار دانشنامۀ ایرانیکا به پیشنهاد احسان یارشاطر از دیگر آثار ماندگار بنگاه چاپ و نشر است.
مؤسسه فرانکلین ایران نیز در سال 1333 به مدیریت همایون صنعتیزاده بنیان نهاده شد. فرانکلین ایران که شعبهای از مؤسسه فرانکلین بینالمللی بود، پس از مدتی با توسعۀ کارهای خود از شعبۀ مرکزی در نیویورک استقلال مالی و کاری پیدا کرد. شیوهٔ کار این نهاد فرهنگی به ابتکار صنعتیزاده این بود که پس از قرارداد با ناشر، کلیۀ امور مربوط به چاپ از ترجمه و ویرایش گرفته تا تصحیح و غلطگیری و هزینۀ تبلیغات و حتی پرداختِ اجرت نقاشی پشت جلد را برای ناشر انجام میداد. کار تا آنجا پیش رفت که مؤسسه فرانکلین علاوه بر مسئولیت چاپ کتابهای درسی کشور، در سال 1337 کتابهای درسی کشور افغانستان را هم منتشر میکرد.
پایهگذاری ویرایش، ارزیابی و نظارت بر ترجمهها، احداث کارخانۀ کاغذ پارس برای رفع مشکل تأمین کاغذ، بنیانگذاری سازمان کتابهای جیبی، تهیۀ 500 کتابخانه برای مدارس دولتی، بنیانگذاری مؤسسۀ دفتر لغت فارسی به سرپرستی دکتر مینوی و زرینکوب، کمک به ایجاد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، تهیۀ طرح مبارزه با بیسوادی برای بزرگسالان، ساخت مرکز تکنولوژی آموزشی برای تهیۀ فیلم و کمک به پاگرفتن کتابخانۀ دانشگاه صنعتی شریف از گونه شواهد این توسعه، پیشگامی و خیرگستری فرانکلین بود.
انتصاب عجیب در قدیمیترین مؤسسه انتشاراتی کشورمؤسسه فرانکلین در این مدت از سال 1332 تا 1356 نزدیک به 2000 عنوان کتاب چاپ کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی بنگاه ترجمه و نشر کتاب در اواخر سال 1360 به شرکت انتشارت علمی و فرهنگی تبدیل شد. مؤسسه فرانکلین نیز که در سال 1356 «سازمان آموزشی نومرز» نام گرفته بود، ابتدا به «شرکت انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی» تغییر نام داد و سپس در سال 1372 در شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ادغام شد. انتشارات علمی و فرهنگی که در آن زمان دیگر به نهاد نشری پُخته و آزموده تبدیل شده بود، از سال 1380 تصمیم گرفت با هدف توسعه و گسترش فعالیتهای اجرایی سه شرکت مجزا و وابسته را به نامهای «شرکت چاپ و نشر کتبیه»، «شرکت بازرگانی کتاب گستر» و «شرکت فرهنگفیلم تهران» در زیرمجموعه خود تعریف کند. اما چرا یک مرکز نشر با این پیشینه امروز با انتشار یک خبر، تا مرز تعطیلی پیش میرود؟
علمی وفرهنگی از کجا به کجا رسید؟!
حاشیههای انتشارات علمی و فرهنگی در سالهای اخیر کم نبوده است؛ از انتخاب مدیران سیاسی و حلقههای نزدیک به ستادهای انتخاباتی چپ و راست گرفته تا تجمع اعتراضی کارمندان و ... .
به نظر میرسد میتوان روند افت کیفی و کمی انتشارات را در چند مورد، خلاصه کرد. نخست مشکلات مالی این نشر دیرپاست. وابستگی مالی انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ دفترچههای بیمه و کسب درآمد از این طریق، از جمله این عوامل است. احتمالاً انتشار خبر قطع چاپ این دفترچهها برای صاحبان این نشر بیش از هر کس دیگری گران آمد. این وابستگی که منجر به تزریق میلیاردها تومان در هر سال به انتشارات شده بود، این مرکز را از فکر برنامهریزی برای تأمین اعتبارات مالی از طرق دیگر بازداشت.
قطع این شاهراه حیاتی در زمانی صورت گرفت که کاغذ برای هر ناشری به یک معضل لاینحل تبدیل شده و انتشارات قراردادهای متعددی داشت که نسبت به انجام آنها متعهد شده بود. کار تا جایی پیش رفت که به ناگزیر با برخی از نویسندگان برای انتخاب تأخیر در چاپ یا فسخ قرارداد مذاکره صورت گرفت. بدهیهای بیمهای متعدد که به گفته صفایینژاد، بعضاً از سال 69 باقی مانده بود و بدهی به پدیدآورندگان و افرادی که از این مجموعه جدا شده بودند، کار را بیش از پیش برای علمی وفرهنگی سخت و کلاف این نشر را سردرگمتر از هر زمان دیگری کرد.
گذشته از این، عامل دوم را میتوان در انتخاب مدیران اشتباهی جستوجو کرد؛ مدیرانی که با بده بستانهای سیاسی قدم در این مرکز فرهنگی گذاشتند و هرچند انتشارات علمی و فرهنگی را یک بنگاه اقتصادی توصیف کردند_که از وجهی میتواند درست باشد_ اما هیچ راهکار اقتصادی برای خروج از این بحران ارائه نکردند.
اما در کنار همه این موارد، شاید مهمترین عاملی که سبب شد علمی و فرهنگی از روزگار درخشان خود فرسنگها فاصله بگیرد، نامش بود. نام انتشارات علمی و فرهنگی آنقدر بزرگ بود که مدیرانش زیر سایه آن آرام بگیرند و این نشر در یک انفعال فرهنگی و اقتصادی به کار خود ادامه دهد. نگاهی به فهرست آثار منتشر شده حداقل در یک دهه گذشته شاید مؤید این امر باشد و ما را به این نتیجه برساند که علمی و فرهنگی همچنان از چاپ مجموعه ادبیات کلاسیک خود ارتزاق میکند. آثار جریانسازی که در این سالها منتشر شده باشد، به شمار انگشتان دست هم نمیرسد.
از سوی دیگر حضور کمرنگ در بسترهای جدید کتاب و نداشتن برنامهای مشخص در این زمینه در دورههای گذشته، علمی و فرهنگی را از یک ناشر بهروز و کارآمد به یک نشر منفعل گوشهنشین تبدیل کرد؛ آن هم در شرایطی که طی پنج سال گذشته اقبال مخاطبان ایرانی به استفاده از این فضا بیش از کتابهای کاغذی برآورد شده است.
با در نظر گرفتن این شرایط است که میتوان مدعی شد مدیران این مجموعه در سالهای اخیر در زیر سایه همین نام بزرگ از خاطر بردند که شأن نزول آن برای چه بوده است. در نهایت از انتشارات علمی و فرهنگی فقط یک نام و برند باقی ماند؛ مانند کانون پرورش فکری، حوزه هنری و دهها مرکز و نهاد دیگری که میتوان به این فهرست افزود.
انتهای پیام/