توضیح مقام قضایی راجع به ماجرای قتل دختر تالشی
تاریخ انتشار: ۶ خرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۰۸۰۵۸۳
صراط:
جان احمد آقایی در ارتباط با انتشار خبری مبنی بر قتل یک دختر ۱۴ ساله در یکی از روستاهای شهرستان تالش افزود: ۲۸ اردیبهشت ماه این دختر همراه پسری ۲۹ ساله متواری میشود و یک روز پس از آن پدرش شکایتی با عنوان آدم ربایی در دادسرای شهرستان آستارا مطرح می کند.
وی ادامه داد: پرونده برای بررسی در دستور کار دادسرا قرار میگیرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش مرکز رسانه قوه قضاییه آقایی افزود: با اطلاع رسانی دادسرا؛ پدر و مادر و بستگان دختر به دادسرا مراجعه می کنند و دختر را مورد تفقد و لطف قرار میدهند؛ بازپرس با مشاهده اینکه پدر از روی مهربانی و گذشت از اشتباه دختر چشم پوشی کرده است، وی را تحویل خانواده میدهد.
وی اظهار داشت: پدر دختر با ملاطفت و مهربانی که به خرج می دهد اعتماد بازپرس را جلب می کند و به همین دلیل بازپرس از تحویل وی به خانواده اطمینان خاطر داشته است و با توجه به بررسی جمیع شرایط علتی برای تحویل ندادن دختر به خانواده اش در ان زمان وجود نداشته است.
وی همچنین برخی شایعات مطرح شده در فضای مجازی مبنی بر اعتیاد پدر دختر به مواد مخدر را رد کرد و گفت: اینکه گفته میشود این فرد به مواد مخدر اعتیاد داشته است، صحت ندارد همچنین پدر فاقد هرگونه سابقه کیفری بوده است.
معاون پیشگیری از وقوع جرم دادگستری گیلان در تشریح چگونگی قتل افزود: پس از اینکه فرزند تحویل خانواده میشود آنها شب را در منزل یکی از بستگان در آستارا ساکن می شوند و شرایط کاملا معمولی و طبیعی بوده است ولی فردای آن روز به روستای خود بر می گردند و مشخص نیست آنجا چه اتفاق غیر عادی رخ داده است که در هنگام غروب و وقتی دختر در خواب بوده، پدر، دختر خود را به قتل می رساند.
وی اضافه کرد: پدر این دختر بلافاصله پس از این اقدام از کار خود پشیمان می شود و از خانه بیرون می آید و تقاضای کمک می کند که بی فایده است.
آقایی اضافه کرد: پدر دختر اکنون بازداشت است و تحقیقات تکمیلی درباره انگیزه و علت قتل ادامه دارد.
معاون پیشگیری از وقوع جرم دادگستری گیلان با بیان اینکه این دختر، قربانی خشونت خانوادگی شده است، افزود: فارغ از انگیزه پدر در به قتل رساندن دختر خود، چنین جنایتی به هیچ عنوان از نظر قانون قابل پذیرش نیست و این پرونده بصورت ویژه رسیدگی خواهد شد.
وی تاکید کرد: حکم، مطابق ضوابط قانونی صادر و به اطلاع عموم خواهد رسید.
منبع: صراط نیوز
کلیدواژه: دادگستری گیلان شهرستان آستارا صراط
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.seratnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «صراط نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۰۸۰۵۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ماجرای خودروی شراکتی دکتر معتمدی و دکتر مرندی و خرید بلیت قسطی هواپیما
همشهری آنلاین- شهره کیانوش راد: دکتر سیدمحمدرضا کلانترمعتمدی، فوقتخصص جراحی عروق و متخصص جراحی عمومی است؛ کسی که سابقه آشناییاش با دکترسیدعلیرضا مرندی به دهه۴۰ و دوران دبیرستان برمیگردد. این دوستی تا زمان تحصیل در آمریکا ادامه یافت و بعدها مستحکمتر شد. دکترکلانترمعتمدی گوشهای از خاطرات بیش از ۶۰سال رفاقت با دکتر مرندی را برایمان بازگو کرد.
به ما میگفتند ۳تفنگدار!
آشنایی من با دکتر سیدعلیرضا مرندی از دوران دبیرستان شروع شد. با هم در مدرسه سعدی اصفهان درس میخواندیم. من و دکتر مرندی و دکتر ایرج فاضل، هر ۳در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شدیم. از اصفهان به تهران آمدیم و در یک اتاق اجارهای در چهارراه لولاگر زندگی دانشجویی خود را شروع کردیم. هر روز ما ۳نفر با اتوبوس به دانشگاه میرفتیم. دانشجویان اسم ما را گذاشته بودند ۳تفنگدار! وقتی به دانشگاه میرسیدیم میگفتند: ۳تفنگدار آمدند! حدود سال۱۳۴۳ بعد از پایان یافتن دانشگاه، به سپاه بهداشت رفتیم.
توصیه پدرم به من و دکتر مرندی
هنگام رفتن از ایران، پدرم ما را تا فرودگاه بدرقه کرد و همان جا به من و دکتر مرندی گفت: «روز عاشورا، حضرت امام حسین(ع) به لشکریان یزید فرمودند: «شکمهای شما از حرام پر شده که حرف حق به گوشتان نمیرود.» مبادا به آمریکا که میروید، گوشت غیرذبیحه استفاده کنید!» این توصیه همیشه در ذهن ما بود. زمانی که به آمریکا رفتیم، همسر دکتر مرندی باردار بود و ما گوشت استفاده نمیکردیم. بالاخره یک روز من و دکتر مرندی به مرکز شهر یا اصطلاحا به داونتاون رفتیم تا شاید آنجا مرغ زنده پیدا کنیم. هر چه میگفتیم چه میخواهیم کسی متوجه منظورمان نمیشد. بعد از کلی گشتن، توانستیم از فروشنده مسلمان سیاهپوست (دفعات بعد فهمیدیم مسلمان است) مرغ زنده بخریم. خودمان مرغها را ذبح کردیم و به خانه بردیم. آنجا بود که از تعجب همسرانمان تازه متوجه شدیم که باید پَر این مرغها را در آپارتمان بکنیم!
مراسم عقد و ازدواج خیلی ساده برگزار شد
من و دکتر مرندی دوران دبیرستان، دانشگاه و حتی دوران سربازی هم با هم در یک سربازخانه بودیم؛ بنابراین کاملا روحیات ایشان را میشناختم. میدانستم که میخواهد ازدواج کند، اما خب در آن دوره بهدلیل مسائل مالی شرایط ازدواج را نداشتند. من زودتر ازدواج کرده بودم و بعد از رفتن به سپاه بهداشت، واسطه ازدواج دختر دایی همسرم با آقای دکتر مرندی شدم. به همسرم گفتم که دختری را میشناسی که مناسب علیرضا باشد؟ همسرم دختر داییاش را پیشنهاد داد. بعد هم من و همسرم به همراه دکتر مرندی برای خواستگاری به منزل دایی همسرم رفتیم. آن زمان وضع مالی هیچکدام از ما خوب نبود. پدر معصومه خانم (همسر دکتر مرندی) مردی بسیار شریف و از آن مسلمانان اهل علم بودند. میدانستند ما صداقت داریم و دکتر مرندی هم پسر پاک و متدینی است. مراسم عقد و ازدواج خیلی ساده و بدون تشریفات برگزار شد. هر دوی ما برای خدمت به سپاه بهداشت رفته بودیم. دکتر مرندی در روستای کنجدجان گلپایگان و من هم در فریدن مشغول خدمت بودیم.
پول بلیت هوایپما را قسطی خریدیم
من و دکتر مرندی تصمیم گرفته بودیم برای ادامه تحصیل و گرفتن تخصص به امریکا برویم، اما پول خرید بلیت هواپیما را هم نداشتیم. خدا بیامرز پدر همسرم ضمانت ما را به شرکت هواپیمایی کرد تا بتوانیم بلیت بخریم و پول آن را قسطی پرداخت کنیم. یک سال بعد دکتر فاضل هم به امریکا آمدند. آنجا در دوران کارورزی به ما خانه دادند و ضمن تحصیل، از حقوقمان، اقساط بلیت را پرداختیم.
دو نفر وسط از سمت راست: دکتر کلانتر معتمدی و دکتر مرندی
غذایی دلچسب با نان خانگی
در آمریکا همهچیز پیدا میشد به جز نان ایرانی! همسرم در فر نان میپخت و هر وقت دکتر مرندی و همسرش به خانه ما میآمدند میگفتند فقط نان و پنیر میخوریم! ارتباط خانوادگی ما خیلی زیاد بود. دکتر مرندی از برادر به من نزدیکتر است. زمانی که در آمریکا بودیم سعی میکردیم مسائل اسلامی را آنطور که باید و شاید انجام دهیم و اگر هم هر کداممان مرتکب اشتباهی میشد به همدیگر تذکر میدادیم بدون اینکه از همدیگر ناراحت شویم. در این سالها علاوه بر ارتباط خانوادگی، همکار هم بودهایم.
ماشینی که خریدیم مشترک بود
تا مدتها تمام وسایل زندگی ما مشترک بود؛ حتی ماشینی که خریدیم هم بهصورت مشترک استفاده میکردیم. بعد از پایان دوره انترنی، دکتر مرندی در همان ایالت ویرجینیا ماند و من هم به پنسیلوانیا و به شهر فیلادلفیا رفتم. ماشینمان تا آن موقع شراکتی بود و طبیعتا نمیشد ماشین را نصف کنیم! دکتر مرندی ماشین را برداشت و من ماشین دست دومی را قسطی خریدم. اجاره خانه من ۱۴۹دلار و ۹۵سنت بود و حقوقم ۱۵۵دلار؛ چون همه حقوق من خرج اجاره خانه میشد، دکتر مرندی گفت قسطهای ماشین را من میپردازم.
نام «مژده» با پیروزی انقلاب گره خورد
زمانی که به آمریکا رفتیم من ۲پسر داشتم. پسر سومم در آمریکا به دنیا آمد. با اینکه دختر دوست داشتم، اما نگران تربیت دختر در فضای آمریکا بودم. بارداری چهارم همسرم مصادف با وقایع انقلاب ایران شد. دوست داشتم فرزندمان دختر شود و به ایران برگردیم. درست به یاد دارم که دراز کشیده بودم و به اخبار ایران از رادیو گوش میدادم که خوابم برد. با زنگ تلفن از خواب بیدار شدم. خانم دکتر مرندی پشت خط بود و میگفت: «مژده! مژده! انقلاب ایران پیروز شد!» با شنیدن خبر پیروزی انقلاب، حسابی خوشحال شدیم. وقتی دخترم به دنیا آمد، اسمش را مژده گذاشتیم.
نظم؛ مهمترین ویژگی دکتر مرندی
مهمترین ویژگی دکتر مرندی نظم ایشان است. اگر کسی در جلسهای حتی چند دقیقه هم دیر بیاید، حتما به او تذکر میدهد. گاهی دکتر مرندی به من ایراد میگیرد که چرا در جلسه چرت میزنم! من هم میخندم و میگویم به هر حال سن و سال که بالا میرود این اتفاق میافتد. راستش آنقدر در روز مشغول کارم و کمبود خواب دارم که گاهی در جلسه چرت میزنم! دکتر مرندی بسیار انسان متدینی است و دوستی با او نعمتی است که خداوند در زندگی به من داده است. چه زمانی که آمریکا بودیم و چه در ایران، اگر ایمان من حفظ شده، بهدلیل دوستی با ایشان است.
فیلم صحبت ها ی دکتر مرندی را اینجا ببینید:
hamshahrionline.ir/x9bK6
کد خبر 843583 برچسبها همشهری آنلاین همشهری محله خانواده مجله زندگینامه چهرههای سیاسی ایران