ماجرای قتل دختر ماساژور به دست مرد قناری فروش
تاریخ انتشار: ۱۱ خرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۱۲۴۴۵۲
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از روزنامه ایران، رسیدگی به این پرونده از سال ۹۷ آغاز شد. زمانی که مردی با مرکز فوریتهای پلیسی تماس گرفت و اعلام کرد که جسد زن جوانی در داخل یک کانال آب در حومه تهران افتاده است.
مأموران به محل رفتند و پس از جستوجو جسد زن را پیدا کردند اما از تماس گیرنده خبری نبود. با انتقال جسد به پزشکی قانونی مشخص شد که مقتول بر اثر ضربات متعدد به جمجمه فوت کرده و دست و پاهایش نیز بر اثر ضربههای سخت شکسته بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در ادامه صابر شناسایی و بازداشت شد و در همان ابتدا به قتل اعتراف کرد. این متهم صبح روز گذشته در شعبه ۲ دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
در دادگاهدر ابتدای جلسه دادگاه محاکمه صابر، برادر مقتول که به نمایندگی از سایر اولیای دم در دادگاه حضور داشت، از قضات برای متهم پرونده درخواست قصاص کرد. پس از آن متهم در جایگاه قرار گرفت و در تشریح ماجرای قتل گفت: من کارمند یکی از شرکتهای مخابراتی بودم و در کنار آن قناریهای خاص پرورش میدادم و در شبکههای مجازی آنها را میفروختم. روزی در حال فعالیت در یکی از شبکههای مجازی بودم که با تبلیغ ماساژ توسط یک خانم مواجه شدم و از سر کنجکاوی با شماره تماس گرفتم و پس از توافق اولیه با او قرار گذاشتم.
پس از آنکه زری بهعنوان ماساژور سر قرار آمد، آنقدر وضعیت ظاهری و پوشش نامناسبی داشت که ترسیدم کسی ما را ببیند. بههمین خاطر او را سوار خودروام کردم تا از محل دور شویم. بین راه به او گفتم پشیمانم و از ماساژ منصرف شدهام اما او به یکباره روسری اش را برداشت و شروع به جیغ و داد کرد و گفت که اگر پولش را ندهم، آبرویم را میبرد. این کشمکش چندباری تکرار شد تا اینکه آنقدر عصبانی شدم که چند ضربه با مشت به سر و صورتش زدم تا ساکت شود. چند لحظه بعد فکر کردم بیهوش شده اما متوجه شدم که فوت کرده است. بعد در یک لحظه فکر کردم که بهتر است او را در کنار یک کانال آب رها کنم. به همین خاطر زری را داخل یک پتوی مسافرتی گذاشتم و زمانی که قصد داشتم او را کنار کانال رها کنم، ناگهان داخل کانال افتاد و دستها و پاهایش هم شکست.
وی در پایان دفاعیاتش گفت: من قصد کشتن او را نداشتم. فقط از ترس آبرویم خواستم او را ساکت کنم که این اتفاق افتاد. حالا هم از خانواده مقتول حلالیت میطلبم و امیدوارم که من را ببخشند.
پس از اظهارات صابر، قضات برای صدور حکم وارد شور شدند.
کد خبر 516437 برچسبها حوادث ایرانمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: حوادث ایران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۱۲۴۴۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
داریوش مهرجویی؛ قتل فجیع کارگردان در خانه/ نشر مصاحبه با مقتول در روز قتل
عصر ایران- سالی که نیمۀ نخست آن با خبر درگذشت یک کارگردان مشهور سینما و آن هم نه به صورت طبیعی که با مرگ خودخواسته یا همان خودکُشی آغاز شده بود (کیومرث پوراحمد) در نیمۀ دوم هم آبستن چنین غافلگیرییی برای ایرانیان بود و چه بسا تلختر چون اولی تصمیم خود کارگردان بود و دومی تصمیم قاتل یا قاتلان که داریوش مهرجویی و همسرش را در ویلای شخصیشان در کرج سلاخی کردند.
این که نام کوچک کارگردان داریوش بود و قتل در پاییز و با سلاح سرد رخ داد و همسرش را هم کشتند و جنایت در خانه خودشان انجام شد 5 مولفهای بود که ذهنها را در آغاز به سوی شبیهسازی با قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری در پاییز 1377 برد.
این در حالی بود که داریوش مهرجویی از همان سال 61 که به ایران بازگشت، دیگر گرد سیاست نگشت و با فیلمها در حال کار و زندگی بود و در عین حال تأملات فلسفی داشت و اگرچه مثل اکثر شهروندان به وضعیت کنونی معترض بود اما کنش سیاسی تندی نداشت تا به چنان سرنوشتی دچار شود. خیلی زود البته معلوم شد انگیزۀ قتل سیاسی نبوده اما هنوز چنان که باید و شاید ابعاد حادثه تشریح نشده تا باقی ماندۀ شایعات هم رخت بربندد.
مهم ترین زمینۀ شایعه آخرین مصاحبۀ همسر او - وحیدۀ محمدیفر- بود که از تهدیداتی سخن میگفت و ابراز نگرانی میکرد و همین هم سبب شگفتی شد که چرا خودشان قضیه را جدیتر نگرفتند یا موقتا به مکانی دیگر نکوچیدند یا از دیگران نخواستند به آنان یاری کنند تا طعمهای تنها در مقابل مهاجم یا مهاجمان نباشند؟ مصاحبه درست در همان روز قتل در صفحه اول روزنامه اعتماد منتشر شد. اتفاقی که اگر بی سابقه نباشد کمسابقه است و به واقع اسباب حیرت است. دادستان کل دادگستری البرز هم گفت: «شکایتی در دادسرای فردیس طرح نشده بود تا پلیس یا دستگاه قضایی ورود داشته باشد.»
در گفتوگو با همسر داریوش مهرجویی اگرچه در روتیتر از اقدام به سرقت با چاقوی فردی ناشناس اشاره شده اما تیتر درباره این موضوع نیست و به نقل از او آمده «سنتور علی سنتوری را دزدیدند» حال آن که به قاعده باید به تهدید پرداخته میشد. حتی تصویر هم به بهرام رادان بازیگر نقش سنتوری اختصاص دارد نه مصاحبه شونده.
داریوش مهرجویی در آغاز دهه ۶۰ از ایران رفت اما تصمیم گرفت بازگردد و کار کند. بازگشت و به خلق آثاری ماندگار پرداخت که به بخشی از گنجینه فرهنگی و هنری ایران بدل شدند.
او مطالعات و علایق فلسفی داشت چنانکه در دانشگاه «یوسیالای» لُسآنجلس نیز در رشته فلسفه تحصیل کرد و با فیلم هایی که ساخت به یکی از نمادهای موج سینمای ایران بدل شد.
اگر مهاجرت اوبه فرانسه 60 ادامه مییافت نه «اجارهنشینها» داشتیم و نه از سه گانۀ «سارا، پری و لیلا» خبری بود و نه از «مهمان مامان» و «سنتوری» و کارهای دیگر که از همه خاطره داریم.
فیلمهای سالهای متأخر او را اگرچه خیلیها دوست نداشتند و برخی به ضعف فیلمنامههای همسر جوان نسبت میدادند اما خود کارگردان جایی خصوصی گفته بود «نارنجیپوش» نیز یک دورۀ انحطاط تاریخی را به تصویر کشیده است. مشهورترین اثر او البته «هامون» بود در ۱۳۶۸ و در دهۀ 70 نیز بانو، سارا، پری، لیلا و درخت گلابی را.
مهرجویی به ایران برگشت چون در غرب احساس امنیت نمیکرد و پیرانه سر در خانه امن خود کشته شد و این نیز به واقع مایه شگفتی و تحسر بود:
"من مهاجرت را تجربه کردهام. خوب نبود. آدم در غرب احساس ناامنی میکند. غرب، خیلی بیرحم است. سیستم و قوانین آنها بیرحم است. با همین قوانین سفت و سخت، اقتصادشان را شکل دادهاند. مثل ما نیستند که با پول نفت زندگی کنند... وقتی میروی یا مجبور میشوی به عنوان پناهنده ثبتنام کنی با یک حقوق بخور و نمیر یا تن بدهی به کارهای پست و ناجور. ضمن این که اروپاییها بیگانههراسی دارند و دایم در این باره حرف میزنند که مهاجران را باید بیرون کرد... یک نانوایی بود در پاریس کنار خانه ما. یک روز همسرم آمد. دیدم خیلی ناراحت است. گفتم چه شده؟ گفت به خاطر سه سانتیم ( یک صدم فرانک) که کم داشتم همه خریدهایم را پس گرفت و گفت برو پولش را بیاور. بله، به خاطر سه سانتیم!"- [مجلۀ 24، اسفند 1390]
قتل فجیع کارگردان و همسرش تکان دهنده ترین پایان بود برای یک عمر زندگی هنری که دل و دماغی برای کسی باقی نگذاشت تا به آن نگاه سینمایی داشته باشد جز یک نفر که خشم و اعتراضاتی را برانگیخت و بیشتر چندش آور توصیف شد.