Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش همشهری‌آنلاین، فارس به نقل از انجمن نویسندگان استان گلستان هوران، آزاده حاج‌حسین ربیعی در خاطره‌ای خرداد غم‌انگیز اسیری اردوگاه رمادیه را این‌گونه نقل می‌کند.

 ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ توی آسایشگاه اردوگاه «رمادیه» هستیم، ناگهان وسط اخبار تلویزیون آسایشگاه، ناگهان لحن برنامه عادی خبر خود را عوض کرد و با چهره‌ای فرو رفته خبر از بیماری امام داد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

شب دوم سوم، تصویر امام با تن نحیف بیمارش روی تخت بیمارستان را نشان داد و گفت: حال امام ناخوش است. خبر بسیار سنگین بود. چهره امام ضعیف و شکننده شده بود.

زندگینامه: امام خمینی (۱۲۸۱-۱۳۶۸)

تن رنجور امام خمینی روحیه بچه‌ها را بهم ریخت و حال اسرا عوض شد، هر کدام افسرده و غمگین گوشه‌ائی کز کردیم. من که به عنوان مسئول قاطع چند آسایشگاه دلواپس و نگران، روی پله نشسته بودم و با خودم فکر می‌کردم، آیا امام از دنیا خواهد رفت، حالم به‌شدت غمگین و ناخوش شده بود. فکر می‌کردیم اگر امام از دنیا برود برای ما «این‌جا» توی اسارت چه اتفاقی خواهد افتاد.

اگر عراقی بخواهند مثل «آتش‌بس»، مرگ امام را جشن بگیرند بر ما چه خواهد گذشت!؟ این از هر درد و مرگی برای ما سخت‌تر و رنج‌آورتر است. ما چطوری می‌توانیم تحمل کنیم. توی همین حال و هوا بودم که یک مرتبه «رحیم الوندی» از رفقای همدانی از راه رسید و گفت: حسین ربیعی چی شده برادر چرا ناراحت و بهم ریخته‌ای؟

آشنایی با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران (۱۳۵۹-۱۳۶۷)

گفتم: می‌ترسم که بعثی‌ها جشن و شادمانی کنند و بچه را بهم بریزند و درگیر بشویم، دلواپس این اتقاق هستم که ما چه کاری می‌توانیم از پیش ببریم که حادثه‌ائی رخ ندهد.؟

رحیم دلداری داد و گفت: حسین جان خدا بزرگه و خودش کمک می‌کنه، نگران نباش.

خبر رحلت امام ناگهانی، داغ و غمگین‌کننده، سخت و سنگین بود

یکی دو روز گذشت، نوبت حمام دست‌جمعی آسایشگاه ما شد، بچه‌ها رفتند حمام، من که حرکت کردم سمت حمام، یکی از بچه‌ها صدا زد برادر حسین ربیعی بیا بیرون کارت دارم. آمدم بیرون، دیدم اردوگاه ماتم گرفته، بچه‌ها گوشه و کنار گریه می‌کنند.

.گفتم چی شده؟

گفت: امام از دنیا رفت.

خبر داغ و غمگین‌کننده، سخت و سنگین بود.

گفتم: رحیم تو دیگه داخل حمام نرو بچه‌ها خودشان یکی‌یکی بیان بیرون، متوجه می‌شوند، بگذار خودشان طبیعی بفهمند که چی شده؟

بچه‌ها زیر دوش حمام هستند و خیلی بهم نریزشان، آمدیم بیرون توی محوطه، گروه گروه بچه‌ها گوشه و کنار نشسته بودند و گریه می‌کردند. برخی از بچه‌ها هم تنهایی گوشه و کنار کز کرده بودند. داخل آسایشگاه بچه‌ها با روحی پریشان نوحه‌خوانی می‌کردند و به سر و سینه می‌زدند و های‌های گریه می‌کردند.

دژبان‌های عراقی وقتی صحنه‌ حزن‌آور و خشمگین بچه‌ها را برای عزاداری امام دیدند، خودشان را کنار کشیدن و دخالتی نکردند، برای اولین باری بود که دژبان‌ها به بچه‌ها گیر نمی‌دادند، تا بتوانند بدون موانع و درگیری عزاداری کنند.

همه شوکه شده‌اند. اسرا و عراقی‌ها، با رفتن امام آرزوی دیدن دوباره برای همیشه از ما گرفته شد. کسی را داشتیم از دست می‌دادیم که امید روح و جان ما بود و با دم مسیحایی که داشت ملت ما را از شر نظام سلطه ستمگران خاندان پهلوی و آمریکایی‌ها نجات داده بود. دژبان را کنار رفتند اما بلندگوی اردوگاه با صدای بسیار کریح موسیقی‌های تند عربی، فارسی و هندی پخش می‌کردند.

لابلای پخش موسیقی اخبار هم می‌گفتند. از یک طرف شوک بزرگی به اسرا وارد آمده بود و از آن طرف بعثی‌ها به عمد صدای ناهنجار موسیقی را قطع نمی‌کردند. بچه‌ها به‌شدت عصبانی شده بودند و تصمیم گرفتند که به هر نحو ممکن بلندگو را بکشند پائین و صدای زشت و زننده را خفه کنند.

وضعیت را که دیدم رفتم پیش «گروهبان عباس» گفتم: این بلندگو را خاموش کنید، اگر خاموش نکنی بچه‌ها عصبانی هستند و بدجوری خاموش می‌کنند.

گروهبان عباس گفت: حسین ربیعی من نمی‌توانم این روال عادی اردوگاه را قطع کنم، دست من هم نیست. گفتم: من به عنوان نماینده اسرا به شما می‌گم که بچه‌ها الان تو حال طبیعی نیستند و کار دست‌ شما می‌دهند، این بلندگو داره آواز می‌خوانه و آهنگ‌های تند پخش می‌کند، بچه‌های ما همه عزادار هستند و دست خودشان نیست.

آخر بلندگو را می‌کشند پائین، اردوگاه را بهم می‌ریزند و مشکلات بزرگی برای شما رخ می‌دهد که نتوانی جواب‌گوی آن باشی! تهدید که کردم، دژبان عباس با ناراحتی و اخم و شتاب کلاهش را از سرش برداشت محکم کوبید روی میز و گفت: الان اگر پیامبر هم بود، حتی اگر پیامبر هم رحلت می‌کرد این برنامه عادی را قطع نمی‌کردیم. دژبان عباس خودش شیعه بود و می‌ترسید که بلندگو را قطع کند، از سوی بعثی‌ها برایش پاپوش درست کنند و درسر بزرگی بشود. فکر کرد و گفت: می‌توانم فقط صدای بلندگو را کم کنم.

گفتم: باشه برو کم کن. من برگشتم داخل دیدم صدای بلندگو کم شد. یک ساعت کمتر یا بیشتر نشده بود که صدای بلندگو را «قطع کرد»، بچه‌ها کمی آرام گرفتند. وقت نماز مغرب رفتیم طبقه بالائی یک نگهبان گذاشتیم تا نماز را به جماعت بخوانیم. ما بعد از هر نماز جماعت دعای «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار»، می‌خواندیم. پس از تمام شدن نماز اولین ضربه روحی وارد شد، رسیدیم به این دعا و ماندیم که چه کنیم.

این دعا دل بچه‌ها را فرو ریخت و های‌های شروع کردند به گریه و زاری، خدا چه کنیم؟ از یک طرف بزرگترین دلهره ما از دشمنی صدام کافر با امام بود که حس می‌کردیم، صدام جشن بزرگی از «فوت امام»، در عراق راه بیندازد، خدا خدا می‌کردیم که این اتفاق نیفتد، خدا هم دعای ما را مستجاب کرد، نه تنها در سطح کشور عراق، در اردوگاه‌ها هم این اتفاق رخ نداد و نگرانی ما را برطرف کرد. حتی رسانه‌های دشمن، روزنامه و تلویزیونی که توی آسایشگاه بود، تنها یک اشاره کوچک به رحلت امام داشت و از زیاده‌گوئی و شادی پرهیز می‌کردند.

هیچ‌گونه فضاسازی و تفسیرپردازی نداشتند. بچه‌ها هفت شبانه‌روز به احترام روح بزرگ حضرت امام خمینی همه برنامه‌های فرهنگی ورزشی که در اردوگاه داشتند را تعطیل و عزاداری کردند. سربازها و افسرهای عراقی‌ هم گیر نمی‌دانند. «سرگرد مفید» به بچه‌ها تسلیت می‌گفت و می‌گفت: مرگ حق است و ما یک روز از دنیا خواهیم رفت. شما رهبرتان را از دست دادید و من با شما ابراز همدردی می‌کنم. من این حرکت فراموش نشدنی دشمن را «مثبت»، می‌دانم و باید در تاریخ ثبت شود.

کد خبر 518025 برچسب‌ها استان گلستان امام خمینی ایران و عراق

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: استان گلستان امام خمینی ایران و عراق حسین ربیعی امام خمینی بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۱۷۴۷۲۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پاسداشت یاد و خاطره شهدای امنیت در مهریز

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز یزد، این مراسم که با حضور قشر‌های مختلف مردم برگزار شد، یاد و خاطره‌ی شهیدان امیرمحسن حسن نژاد، حسین انتظاریان و حسین سرسنگی گرامی داشته شد.

حجت الاسلام دادآفرین سخنران این مراسم گفت: بزرگداشت یاد و خاطره شهدا تکلیفی است بر همه ما برای احیا ارزش‌های والا و مقدسی که مورد تأکید امام راحل (ره)، ولایت فقیه و تمامی شهدای معزز بوده و هست.

حجت الاسلام دادآفرین گفت: از دست دادن یک جوان برای خانواده سخت است، اما شهادت مقامی است که انسان باید به آن غبطه بخورد نه اینکه غصه بخورد.

وی به جهاد تبیین اشاره کرد و گفت: کسانی که امروز این توطئه‌ها را طراحی کردند در راس آن آمریکا و صهیونیسم بین‌الملل قرار دارد.

دیگر خبرها

  • شهرداری گرگان با کمک هواداران مهرام را شکست داد
  • پاسداشت یاد و خاطره شهدای امنیت در مهریز
  • 5 بازی خاطره انگیز یوونتوس با سرمربی گری مارچلو لیپی / قسمت دوم
  • عملیات «وعده صادق» بسیار گسترده و اعجاب انگیز بود
  • 5 بازی خاطره انگیز یوونتوس با سرمربی گری مارچلو لیپی / قسمت اول
  • وضع بهداشتی وخیم در اردوگاه جبالیا
  • خاطره تیری آنری از بهترین گلی که لیونل مسی به ثمر رسانده است / زیرنویس فارسی
  • پیکان از شکست برابر هوادار گریخت/ تیم شجاعی برنده نمی ماند
  • برد یک نیمه ای هوادار مقابل پیکان تهران
  • سوگواری دانش آموزان گرگانی در سالروز تخریب قبور ائمه بقیع (ع) + تصاویر