Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تابناک»
2024-04-16@06:22:18 GMT

تندروهای سیاسی از نگاه «سعید حجاریان»

تاریخ انتشار: ۲۴ خرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۲۷۵۴۹۳

تندروهای سیاسی از نگاه «سعید حجاریان»

فرزانه آئینی _ خبر‌نگار: «احیای اصل اصلاحات»، «ضرورت تدوین مانیفست اصلاح‌طلبی براساس 4معیار»، «پیرایش هویت اصلاحات و ساختن هویتی جدید از دل آن» و «گلایه از عذرخواهان جریان اصلاحات و ضرورت روشن‌شدن مرزبندی‌های جدید در این جریان» نسخه سعید حجاریان برای خروج اصلاحات از رخوت و به‌روز شدن آن است. مصاحبه با او را از مرزبندی‌های اخیر تندرو و کندرو در جریان اصلاحات شروع کردیم؛ برچسبی که اگرچه زمانی از سوی جریان رقیب به این جریان وارد می‌شد اما چندصباحی است در دل این جریان بروز یافته و خود اصلاح‌طلبان را به رودررویی با هم واداشته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به باور حجاریان، شدت‌گرفتن بحث تندرو و کندرو چند خاصیت دارد؛ از جمله اینکه مسئله نمایندگی اصلاح‌طلبان را تا حدودی ترمیم می‌کند. حجاریان می‌افزاید: مثلا اگر اصلاح‌طلبی در ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای، 18تیر، توقیف نشریات یا دیگر مسائل مانند انتخابات مجلس ششم اصلاح‌طلبان را مقصر بداند، خودبه‌خود بی‌اعتبار می‌شود و به اعتبار جریان پیشروی اصلاح‌طلبان اضافه می‌کند. وی سپس به دوستانش -اصلاح‌طلبان- توصیه می‌کند اگر در گفتار و کردارشان گرهی از کار کشور باز نمی‌کنند و کمکی به تعمیق تفکر نمی‌کنند، لااقل به ته‌مانده جریان اصلاحات لطمه نزنند! حجاریان معتقد است اصلاح‌طلبی علاوه بر دمکراسی و لوازمش باید درباره 4مولفه «عدالت»، «بحث شهروندی»، «الگوی سیاست‌ورزی»‌ و «سیاست خارجی» نظر دقیق و صریح داشته باشد. او در اهمیت این مهم می‌افزاید: اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان دیگر نمی‌توانند همزمان روی 2صندلی بنشینند و هم این باشند و هم آن؛ حالا ممکن است کسی اسم این رویکرد را تندروی بداند، خب بداند! مشروح گفت‌وگوی ما با تئوریسین نامدار جریان اصلاحات در پی می‌آ‌ید.

گفت‌و‌گوی ما درباره تندروی و کندروی در سیاست ایران است که به‌نظر می‌رسد مرزبندی‌های سیاسی سختی را ایجاد کرده است. این مرزبندی به‌نظر می‌رسد حتی درون جریان اصلاحات هم به‌مثابه یک تاکتیک در حال انجام است.
مرزبندی در سیاست، گریزناپذیر است و نیروها و اندیشه‌های سیاسی، به‌ویژه بخش‌هایی که سازمان‌یافته‌اند، در مقاطعی باید دست به مرزبندی بزنند. این مرزبندی‌ها گاه به‌صورت پیش‌دستانه است و گاهی جنبه هویتی و دفاع از خود می‌گیرد. من موافق هر دو اینها هستم و معتقدم ضروری است جریان اصلاحات از برخی تفکرها و جریان‌ها زدوده شود. اگر توجه کرده باشید، طی سالیان گذشته من بارها تحت عناوین مختلف از بازسازی و بازآرایی گفته‌ام؛ زمانی از مرگ اصلاحات و چگونگی زنده ساختن آن گفتم و مدت‌ها بعد از ضرورت تشکیل هسته سخت اصلاحات؛ همه اینها معطوف به‌نوعی مرزبندی بوده که حتماً تندروی و کندروی هم در آن مستتر است.
ریشه بحث تندروی و کندروی کجاست؟ از چه مقطعی اصلاح‌طلبان با این خط‌کش از دیگر نیروهای سیاسی تفکیک شدند؟
بعد از انتخابات دوم خرداد 1376 از آن مقطع، زمزمه‌هایی بلند شد که جریان پیروز انتخابات تندرو و رادیکال است. این عبارت‌ها اول بار از سوی شکست‌خوردگان مطرح شد و گفتند، ستاد خاتمی بر تخریب ناطق نوری متمرکز شده و ذیل آن پروژه قاطبه جریان راست سنتی را بی‌اعتبار کرده و حتی تمامیت نظام را هدف قرار داده است. این زمزمه‌ها در انحصار این جریان نماند و به‌مرور، به جریان راست مدرن و اصلی‌ترین نماینده آن، حزب کارگزاران سازندگی رسوخ کرد و آنها نیز گفتند جریانی درون دوم خرداد، به‌ترتیب در دولت، شورای شهر، مجلس و دیگر نهادها فرض را بر تندروی و تقابل گذاشته است. این رویه متأسفانه به درون جریان محوری اصلاحات هم کشیده شده است و بعضی اصلاح‌طلبان به‌عنوان انتقاد از خود، به عقبه ‌خود می‌تازند که به‌عنوان نمونه می‌توانم به اظهارات متأخر بعضی دوستان عزیز اشاره کنم. حتی می‌توان به گفتار‌های منتسب به آقای خاتمی هم ارجاع داد که ایشان هم بعضی را تندرو می‌داند!
مبنای استدلال منتقدان که بخشی از جریان اصلاحات را هم دربر می‌گیرد، روشن است. اینها معتقدند بخشی از نیروهای منتسب به این جریان به‌ مبانی اصلاح‌طلبی پایبند نیستند؛ گاه انقلابی می‌شوند ولی از رویکرد پارلمان‌تاریستی صحبت می‌کنند.
من صحبت کردن در این‌باره را بسیار مفید می‌دانم و امیدوارم سایر دوستان هم به‌تدریج اظهارنظر کنند. واقعیت این است که اصلاح‌طلبی چارچوب مشخصی دارد؛ اگر از آنها عدول کنیم دیگر اصلاح‌طلب نیستیم و من توصیه می‌کنم این قبیل دوستان، به پارادایم‌های گذشته‌شان بازگردند یا لااقل به احزاب همسو بپیوندند تا هزینه اصلاح‌طلبان تندرو بر آنها بار نشود! مثلاً شما به نمونه سازمان مجاهدین انقلاب توجه کنید. طیفی از دوستان مانند آقایان قدیانی، آقاجری و با کمی اختلاف تاج‌زاده رویکرد انتقادی‌تر پیش گرفته‌اند و طیفی دیگر مانند آقای نبوی معتدل هستند و حتی به سمت حزب کارگزاران سازندگی گرایش پیدا کرده‌اند. خب، این اختلاف‌نظر از جنس انشعاب -که پیش‌تر در این حزب رخ داد- نیست اما از نوعی مرزبندی حکایت دارد. حالا شاخص تندروی و کندروی چه‌کسی و کدام رویکرد است؟ قدیانی، آقاجری و تاج‌زاده به‌زعم برخی تندرو هستند چون انتقادات مبنایی مطرح می‌کنند و نبوی تندرو نیست چون حتی از دولت روحانی هم انتقاد نمی‌کند. من معتقدم باید هر دو صدا را به‌رسمیت شناخت اما ضروری است که مرزها شفاف‌ شود. در نیروهای حزب مشارکت هم، چنین الگویی صادق است. افرادی رویکرد انتقادی دارند و به‌دنبال اصلاحات عمیق‌تر هستند، اما عده‌ای همچنان گرایش انجمن اسلامی دارند؛ چه در اعلام موضع و چه در الگوی فعالیت جمعی. مع‌الوصف، ضرورت دارد هر کس جایگاه خودش را مشخص کند. نمی‌شود از عنوان و سابقه اصلاح‌طلبی خرج کنید، در مناسبت‌ها و دیدارهای رسمی خود را نماینده طیف پیشروی این جریان معرفی کنید و نهایتاً، مانند اصولگرایان موضع بگیرید.
شما از چارچوب‌های لایتغیر اصلاح‌طلبی و ضرورت مشخص کردن جایگاه‌ها گفتید. این چارچوب‌ها چیست و چگونه می‌توان آنها را در قالب نوعی دستور کار صورت‌بندی کرد.
امروز، قریب 23سال از دوم خرداد گذشته و چارچوب‌ها کم‌وبیش مشخص است. شاید، بتوانیم برای اصلاح‌طلبی متنی از جنس مانیفست تهیه کنیم تا افراد و احزاب خود را با آن تطبیق دهند و دیگران نیز بتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند. اما در کوتاه‌مدت معتقدم اصلاح‌طلبی علاوه بر دمکراسی و لوازم‌اش باید درباره چند مؤلفه نظر دقیق و صریح داشته باشد. نخستین آنها «عدالت» است. به هر حال یکی از بن‌مایه‌های انقلاب، خیزش علیه نابرابری و فاصله طبقاتی بود که اکنون با هر دو درگیر هستیم. پس، فرد یا حزب اصلاح‌طلب باید به‌لحاظ نظری و عملی بداند و بگوید پاسخ‌اش به مسئله عدالت چیست. این امر مستلزم آن است که فساد و ناکارآمدی خودی و غیرخودی نشود و نقد دائماً در جریان باشد حتی اگر نزدیک‌ترین افراد مورد انتقاد قرار بگیرند. دومین آنها بحث «شهروندی» است. چه بپذیریم، چه نپذیریم شهروند درجه دوم و شهروندانی که اساساً به رسمیت شناخته نمی‌شوند، بخشی از واقعیت موجود هستند. فرد یا حزب اصلاح‌طلب باید مشخص کند آیا به «شهروند برابرحقوق» معتقد است یا او هم شابلون و متر و معیارهای محدودکننده دارد؛ مثلاً باید بگوید آیا نظارت استصوابی صرفاً به‌دلیل حذف اصلاح‌طلبان ناصواب است یا چون شایسته‌ستیز است، باید لغو شود. سومین مؤلفه، «الگوی سیاست‌ورزی»‌ است. سیاست‌ورزی، شاید از شدت تکرار از معنا خالی شده باشد، اما مردم باید بدانند اصلاح‌طلبان مطابق چه اصول و با چه اهدافی سیاست‌ورزی می‌کنند. آیا کسی که به هر قیمت خود را درون بازی از پیش تعیین‌ شده سیاست پرتاب می‌کند، اصلاح‌طلب است؟ آیا کسی که ناظر شرایط موجود است و سیاست داخلی را متغیر درجه دوم می‌داند، اصلاح‌طلب است؟ لااقل، پاسخ من به هر دو پرسش منفی است. اصلاح‌طلبی باید بر سر اصول و شروط و راهبردهایی بایستد و اگر چنین نکند بی‌هویت می‌شود. چهارمین مؤلفه «سیاست خارجی» است. واقعیت این است دیگر نمی‌توان در سیاست‌ خارجی از راهبردهای دوگانه سخن گفت و تعارف کرد. یا سیاست خارجی کشور در خدمت توسعه و منافع ملی است، یا فاقد چنین نقشی است و در خدمت توسعه نیست. فرد اصلاح‌طلب بدون مسامحه باید اعلام کند، حامی کدام راهبرد است و صف خود را از راهبردهای هزینه‌ساز جدا کند. به این مؤلفه‌ها می‌توان مواردی دیگر را اضافه کرد اما باید به یک گزاره وفادار بود؛ اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان دیگر نمی‌توانند همزمان روی دو صندلی بنشینند و هم این باشند و هم آن. حالا ممکن است کسی اسم این رویکرد را تندروی بداند، خب بداند!

به همان بحث تندروی برگردیم. آیا سنجه و شاخصی برای تفکیک تندروی از کندروی وجود دارد؟
این‌دو معمولا در سطح الفاظ بوده‌اند اما باید سنجه‌هایشان تعریف و تدقیق شود. اولا باید یک نگاه تاریخی را ضمیمه کارمان کنیم تا بدانیم این خط‌کشی‌ها به چه دلیل آغاز شده است. زمانی کسانی که دوم خردادی‌ها را رادیکال خواندند، به این نتیجه رسیدند که خاتمی خوب است و مشکل از اطرافیان‌ اوست. اطرافیان هم اسم رمز حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب بود. یعنی اگر آنها حذف شوند، مشکلی با خاتمی وجود ندارد. اما هرچه پیش‌تر آمدیم، دیدیم دایره تندروها گسترده شد! کسانی را تندرو خواندند که اندک فعالیتی در عرصه عمومی نداشتند و این نشان می‌داد مشکل جای دیگری است و دوگانه تندرو-کندرو برساخته ذهنی است. اما ببینیم تندروها چه کسانی بودند. مبدأ بحث ما دوم خرداد بود، و من هم به همان زمان ارجاع می‌دهم. به‌نظر من نخستین جرقه‌های تندروی که معطوف به عمل سیاسی بود، مربوط می‌شود به ستاد انتخاباتی آقای خاتمی در بندرعباس. آنجا ستاد را به آتش کشیدند و یکی از اعضای ستاد در آتش سوخت و از دنیا رفت. علاوه بر این چندین نوبت به میتینگ‌ها و سخنرانی‌های ستاد خاتمی حمله شد که شرح این وقایع کمابیش به قلم مرحوم بابک داد ثبت و ضبط شده است. ولی شاید بد نباشد به جلد جدید خاطرات مرحوم هاشمی -انتقال قدرت- ارجاع بدهیم. بنا به روایت ایشان، از 31فروردین 1376 حملات انصار حزب‌الله به خاتمی شروع شد و همینطور جسته و گریخته صحبت‌هایی از فشار بر خاتمی به میان می‌آمد تا حدی که شائبه حمایت مستقیم رهبری از آقای ناطق مطرح شد. حتی هاشمی به دیداری با آقای روحانی ارجاع داده و در صفحه154 کتاب می‌نویسد: «دکتر حسن روحانی آمد. اظهار نگرانی کرد از اینکه پس از موضع‌گیری رهبری، اگر آرای مردم با نظر ایشان هماهنگ نباشد، ضربه بزرگی به نظام خواهد بود و اینگونه موضع را اشتباه می‌داند...» بخش زیادی از خاطرات این برهه زمانی مربوط است به حمایت‌های یک‌سویه، وزن‌کشی‌‌ها، تندروی‌ها و مقابله با نظر مردم. تا اینکه هاشمی در تاریخ 30اردیبهشت می‌نویسد: «آقای موسوی خوئینی‌ها، تلفنی خبر داد که با حکم دادگاه انقلاب، امشب دارند ستاد انتخابات آقای خاتمی را تخلیه می‌کنند.» خب اینها نشانه‌های تندروی است. حالا باید بپرسیم دوم خردادی‌ها تندرو بودند یا جریان مقابل‌شان. من برای جلوگیری از طولانی‌شدن بحث از ارجاع به روزنوشت‌های بعدی هاشمی و ذکر بعضی دیگر از مسائل خودداری می‌کنم اما خوب است علاقه‌مندان سیل عذرخواهی‌های معاونان و مدیران وزارت اطلاعات آقای فلاحیان را در این جلد از خاطرات آقای هاشمی بخوانند. به‌عنوان نمونه هاشمی در روزنوشت 17خرداد می‌نویسد: «جمعی از مدیران وزارت اطلاعات آمدند. از احتمال اینکه در کابینه جدید، وزیر خارج از اطلاعات بیاورند و جمع‌شان را پراکنده کنند، اظهار نگرانی نمودند. از دخالت در انتخابات به نفع آقای ناطق نوری شرمنده‌اند. برای اینکه وزیر جدید، فردی از خودشان باشد، استمداد کردند.» اینها همان افرادی بودند که کارناوال عاشورا را ساختند و در گذشته نیز سوابق مشعشعی داشتند! خب، اینها مگر نشانه تندروی نیست؟
به‌نظر منظور منتقدان تندروی، چه از درون و چه از بیرون جریان اصلاحات، عملکرد دوم‌خردادی‌ها یا اصلاح‌طلبان پس از ورود به قدرت است.
اگر اینطور باشد، باز هم می‌شود مبتنی بر داده‌های تاریخی و تحلیلی نشان داد تندروها چه کسانی بودند. ببینید؛ چند مسئله درباره چپ‌ها (خط‌امامی‌ها یا اصلاح‌طلبان) مطرح است؛ اعدام وابستگان رژیم پهلوی، اشغال سفارت آمریکا، انفجار نخست‌وزیری و حتی قتل‌های سال1367! من هم منتقد اقداماتی مثل اعدام و اشغال سفارت هستم، اما این مسائل را باید امتداد انقلاب دانست و گفت منشأ صدور این احکام و دلیل بروز این اتفاق‌ها در همان اندیشه انقلابی است و نمی‌توان آنها را به اقدامات یک فرد یا چند جوان دانشجو تنزل داد. درباره پرونده انفجار نخست‌وزیری هم که بحمدالله همه دوستان ما را چندسال پس از واقعه زندانی کردند، در انفرادی نگه داشتند و مفصل بازجویی کردند؛ آن هم در دوره سیطره چپ‌ها! الان هم معتقدم هر نوع اتهامی متوجه چپ‌هاست، کنفرانس خبری بگذارند و اعلام کنند. اعدام‌های سال1367 هم بحث خاص خود را می‌طلبد، اما اجمالا می‌توانم بگویم اولا آن اقدامات اساسا نمی‌توانست در سطح اقدامات و تصمیم‌های یک جریان سیاسی رخ دهد، ثانیا دست‌اندرکاران در قید حیات هستند و حتی از اقداماتشان دفاع می‌کنند. اما کسی که درباره این مسائل حساس است، چه خوب است کارنامه آقای لاجوردی را هم بررسی کند و گریزی به دوره فعالیت آقای فلاحیان در وزارت اطلاعات بزند. شعبه7 دادستانی و وزارت اطلاعات آقای هاشمی در اختیار جریان راست بود و کیس‌های زیادی هم قابل بررسی است. نقد من به هاشمی اینجاست. ایشان دوم خردادی‌ها را رادیکال می‌دانست اما هیچ‌گاه مسئولیت وزارت اطلاعات دوره خود را نپذیرفت. مگر می‌شود آن حجم از وقایع ریز و درشت رخ دهد و رئیس‌جمهور -آن هم با سطح اختیارات دوره سازندگی- بی‌اطلاع باشد؟ چرا هاشمی سکوت کرد؟! به هر حال یک نفر باید پاسخگوی کارنامه سعید امامی و باندش می‌بود.
در دوره اصلاحات چطور؟
در این مقطع هم از سوی اصلاح‌طلبان تندروی رخ نداد و نمی‌دانم چرا دوستان بر سر عذرخواهی رقابت می‌کنند. جریان انصار حزب‌الله انتهای منطقی تندروی خیابانی بود و وقت زیادی از دولت اصلاحات گرفت. شما امروز نمی‌توانید تصور کنید وزیر دولت مستقر را در خیابان کتک بزنند، اما اینها نوری و مهاجرانی را کتک زدند. شما نمی‌توانید تصور کنید رسماً اسامی سوژه‌های ترور منتشر شود و تهدید به قتل کنند، اما کردند. ببینید؛ اینها دکترسروش را کتک زدند و حتی قصد از بین بردن او را داشتند؛ به چه جرمی؟ بحث اندیشه‌ای. در این دوره، سطوحی از قدرت رسما در موضع جنگ با دولت قرار داشتند. وزارت اطلاعات آقای دری نجف‌آبادی رسما حرف رئیس‌جمهور را نمی‌خواند! خب، اینها همه یعنی چه؟ کمی صریح‌تر حرف بزنم. من معتقدم حتی اکبر گنجی هم رادیکال نبود، او واقعیت‌ها را ‌نوشت... شما توجه کنید که بخشی از اتهامات ما یا به بیان برخی، تندروی‌های ما مربوط است به انتقاد از هاشمی. هاشمی در دوره اصلاحات حقیقتا دمکرات نبود اما دوری از قدرت و نگاه درجه دوم به وقایع ایشان را به نقطه‌ای رساند که موضع‌گیری‌های دقیق و اصلاحی کند تا اینکه از سال1384 به بعد، اساساً هاشمی جدیدی متولد شد.
در انتخابات سال1388 چطور آن زمان هم اصلاح‌طلبان متهم به تندروی شدند...
بسیار خب! باید مصداقش را بگویند. در آن انتخابات، همان وقایع ستاد به‌آفرین در قیطریه تکرار شد اما به‌شکل سیستماتیک. مگر می‌شود ستاد انتخاباتی یک نامزد را پلمب کرد؟ مگر می‌شود با حکم سفید امضا افراد یک ستاد را دسته‌جمعی بازداشت کرد؟ من معتقدم دوستان عذرخواه باید تاریخ بیست و چندساله اصلاحات را چند مرتبه دوره کنند تا بدانند تندروی‌ها از سوی چه کسانی سر زده است.

دوستان به ته مانده جریان اصلاحات لطمه نزنند

من معتقدم شدت گرفتن بحث تندرو و کندرو چند خاصیت دارد. اول اینکه مسئله نمایندگی اصلاح‌طلبان را تا حدودی ترمیم می‌کند. مثلا اگر اصلاح‌طلبی، در ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای، 18تیر، توقیف نشریات یا دیگر مسائل مانند انتخابات مجلس ششم، اصلاح‌طلبان را مقصر بداند، خودبه‌خود بی‌اعتبار می‌شود و به اعتبار جریان پیشرو اصلاح‌طلبان اضافه می‌کند چرا که لااقل امروز مشخص است مسئله برخورد با نشریات به چه قصدی بوده و قاضی مخلوع چه پروژه‌ای را پیش برده است. یا در قضیه مجلس ششم مشخص شد مسئله نطق آتشین و مسائل حقوقی و استعفا نبوده است، روندی در جریان بود که به‌تدریج نهاد قانونگذاری خالی از محتوا شود. اما من به دوستان توصیه می‌کنم اگر در گفتار و کردارشان گرهی از کار کشور باز نمی‌کنند و کمکی به تعمیق تفکر نمی‌کنند لااقل به ته‌مانده جریان اصلاحات لطمه نزنند! من معتقدم اصلاح‌طلبی باید نقد شود. این کار به قوت گرفتن اصلاح‌طلبی کمک می‌کند. اصلاح‌طلبان هم باید نقد شوند و تک‌تک‌شان به نقد کشیده شوند اما نه از موضع‌ تندروی. شاید بتوان آنها را از منظر فرصت‌سوزی نقد کرد زیرا آنها خیلی کارها را باید می‌کردند و نکردند. اما من با دست‌و‌پا کردن هویت‌ جدید مخالفم و اعتقاد دارم با پیرایش همین هویت، هویتی جدید ساخته می‌شود. یعنی از درون خاکستر، جرقه‌ها بیرون می‌زنند و روشنی می‌آفرینند. از آن سو، قدرت گرفتن راست‌های رادیکال باعث می‌شود که بسیاری از اصلاح‌طلبان دست‌آموز کم‌کم‌ به کنجی بخزند یا به‌دنبال کاسبی بروند یا حتی به اردوی رقیب نقل مکان کنند. به‌قول معروف فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون! هنگامی که با بلا امتحان شوند، مؤمنان کمتری باقی خواهند ماند. این بلاها شامل حذف از بوروکراسی، قطع شدن مواهب، تنگ‌تر شدن فضای رسانه، فیلترینگ، تجسس‌های مضاعف و... خواهد بود. این رویه نوعی خودپالایشی را به‌دنبال دارد و از دل آن هویت اصلی اصلاح‌طلبان احیا می‌شود و آنها که دوام می‌آورند مانند درختان استوار گذر کرده از توفان می‌مانند تا ان‌شاءالله نسل جدید اصلاح‌طلبی پروار شده و راه را ادامه دهد.

منبع: تابناک

کلیدواژه: اکبر طبری سید محمود موسوی بندر کنگ بازار گل امام رضا دیوان کیفری بین المللی سیاتل سعید حجاریان تندرو سیاسی اصلاح طلب اکبر طبری سید محمود موسوی بندر کنگ بازار گل امام رضا دیوان کیفری بین المللی سیاتل تندروی و کندروی اصلاح طلبان جریان اصلاحات وزارت اطلاعات دوم خردادی ها اصلاح طلبی سیاست ورزی مرزبندی ها من معتقدم دوم خرداد اصلاح طلب

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۲۷۵۴۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ارتباط نگاه میشل فوکو از انقلاب 57 با حسرتی که «هنیه» بر دل صهیونیست‌ها گذاشت

رفتار با صلابت «اسماعیل هنیه» رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس و همسرش بعد از شنیدن خبر شهادت 6 تن از اعضای خانواده نشان از فرهنگی دارد که شهادت از مولفه‌های اصلی آن به شمار می‌رود. شهادت از صدر اسلام تاکنون پیروزی‌های بسیاری برای مسلمانان به ارمغان آورده است.

به گزارش ایسنا، حلاوت شیرینی حمله موشکی جمهوری اسلامی ایران پس از ۴۶ سال به داخل سرزمین اشغالی کام مردم مسلمان را در سراسر دنیا به خصوص مردم غزه شیرین کرده است. این حمله درسی است اگر خوب بنگری ناشی از فرهنگ شهادت طلبی است که ذلت نمی‌پذیرد. تنها شهادت است که می‌تواند مسایل عینی سخت و پیچیده را تغییر دهد. اینجا اما نمونه عینی خانواده در مسلک هنیه را می‌نگریم آنگاه که تجلی ایمان قلبی و اراده راسخ مرزهای از خودگذشتگی را درمی‌نوردد.

برای آنچه که نباید فراموش شود حمله چند روز قبل اشغالگران صهیونیست به اردوگاه الشاطی بود که در این حمله سه فرزند «اسماعیل هنیه» رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس به همراه سه نوه وی به شهادت رسیدند. اما واکنش متفاوت اسماعیل هنیه رهبر سیاسی حماس و ام عبدالسلام همسرش باید ناشی از همان فرهنگ شهادت طلبی دانست.

اما آنچه قبل از بررسی چرایی رفتار هنیه و همسرش باید مورد واکاوی قرا گیرد. نوع واکنش رسانه‌های غربی به مساله فلسطین است. رژیم صهیونستی پس از حمله حماس در 15 مهرماه در حمله به غزه سی هزار و شصد فلسطینی را به خاک و خون کشاند که از این تعداد 13 هزار کودک بودند. اما این رسانه‌ها در قیاس میان پوشش اخبار مرتبط با آسیب دیدن غیرنظامیان در طرف اسرائیلی و فلسطینی ـ که عموما غیرنظامی و کودک و زنان بودند ـ به سمت اسرائیلی‌ها غش می‌کردند.

نظام جهانی از روزهای نخست جنگ، توسط  رسانه‌هایی که در اختیار داشت گزارش‌های متعددی از وقایع روز ۱۵ مهرماه و حمله حماس ارائه کردند. آنها از روز نخست به قاضی رفتند با خانواده اسرا یا کشته‌شدگان، سربازان، شهروندان عادی گفت و گو می‌کردند؛ این گزارش‌ها که عاطفه مخاطب را نشانه می‌رفت چنین القا می‌شد فلسطینی‌ها، وحشیانه به اسرائیلی‌های متمدن حمله می‌کردند.

در جنگ اخیر سرزمین‌های اشغالی، به اذعان بسیاری از ناظران، در موارد بسیاری قوانین و اصول‌پذیرفته شده جنگی نقض شد؛ نتیجه تصاویر دردناکی از تلفات پرشمار غیرنظامیان و جنایت‌هایی است که در رسانه‌ها بازتاب داده شد و جان و روان میلیون‌ها نفر را در سراسر جهان به درد آورد.

این تصاویر اگرچه در رسانه‌های جهان به طور گسترده بازتاب یافت، ولی اغلب رسانه‌های غربی به صورت متوازن و بی‌طرف مصائب ۲ طرف جنگ را به تصویر نکشیدند. بی‌توجهی جامعه بین‌الملل به تجاوزهای مزمن تل‌آویو به سرزمین‌ فلسطین وقایع روز ۱۵ مهرماه را رقم زد؛ وقایعی که حماس انجام داد به معنی دفاع مشروع است که در اصل 51 منشور بین‌الملل نیز پذیرفته شده است. دفاع مشروط زمانی زمانی می‌تواند انجام شود که راه های دیپلماتیک و غیرنظامی جهت رفع تجاوز وجود نداشته باشد.

دفاع مشروط حماس در رسانه‌های غربی، «نامشروع»، «وحشیانه»، «متجاوزانه»، «تروریستی» و ... خوانده شد. رسانه‌های معاند تقبیح عملیات حماس و حمایت از اقدامات رژیم صهیونیستی را با تاکید بر گزاره‌های چون «حق تل‌آویو برای دفاع از خود» در دستور کار قرار دادند.

در حق تل‌آویو برای دفاع از خود 13 هزار کودک و هشت هزار زن فلسطینی در خون غلتیدند اما بی‌طرف نبودن این رسانه‌ها و به صورت برابر و متوازن وزن ندادن را می‌توان در اسیر و کشته شدن برخی یهودیان در یک جشنواره موسیقی در نزدیکی دیوار حفاظتی غزه، و همچنین ادعاهای غیر مستندی چون «سر بریدن نوزادان اسرائیلی توسط شبه نظامیان حماس، کشتار غیرنظامیان، رفتار وحشیانه با اسیران و ...» در رسانه‌های مورد نظر برجسته شد. با وجود اثبات دروغین بودن این ادعاها، تصویری از تکذیب در رسانه‌های بیگانه انعکاس نیافت.

اما به همان اندازه درد و رنج فلسطینی‌ها برجسته شد. آیا در حمله یا حمله‌های مداوم فلسطینیان به جای 13 هزار کودک مثلا 50 کودک اسراییلی به قتل می‌رسیدند، آیا ضریب گزارش و تصویری که از 50 کودک اسراییلی در جهان مخابره می‌شد با 13 هزار کودک فلسطینی قابل قیاس بود؟

آیا همه شبکه‌های خبری از حمله وحشیانه فلسطین صحبت نمی‌کردند و بیشترین تهمت‌ها را نثار فلسطینی‌ها نمی‌کردند. الان مساله‌ای مهمتر از حمله فلسطینیان وحشی و غیر متمدن به اسراییل وجود داشت. اما چون متاسفانه در جهان صدای جز صدای زورمندان به گوش نمی رسد. مظلومان محذوفان تاریخ به شمار می‌روند. مظلومانی که جرمشان این است که در فلسطین به دنیا آمدند و استعمارگران برای آنها تصمیم گرفته‌اند. و در این تصمیم جایی برای مردمانی وجود ندارد. که در آن سرزمین به دنیا آمده و بالیدند. اما استعمارگران از یک چیز غافل بودند آن اینکه برای مردمی تصمیم گرفته‌اند که شهادت نیز مولفه اصلی دین و فرهنگ آنان است.

این مردم شهادت دارند. باور ندارید ببینید که چگونه اسماعیل هنیه رئیس شاخه سیاسی حماس با شهادت سه تن از فرزندان و سه تن از نوهایش برخورد کرد. او زمانی که از زخمی‌های جنگ غزه در یک بیمارستان در دوحه پایتخت قطر بازدید می‌کرد. از طریق تلفن همراه با خبر شهادت فرزندان و نوه‌هاش مواجه شد. خم به ابرو نیاورد و در یک بیانیه مطبوعاتی گفت که «خون فرزندان و نوه‌های شهیدم رنگین‌تر از خون دیگر مردم فلسطین نیست» و خبر داد نزدیک به ۶۰ نفر از بستگانش شهید شدند.

او همچنین تاکید می‌کند: «اگر دشمن فکر کند که با کشتن فرزندانم، موضع من نسبت به موضوع آتش‌بس تغییر می‌کند، گرفتار توهم شده است.».

از همه عجیب‌تر واکنش همسر هنیه بود که پس از شنیدن این خبر شکر خدا را به جا آورد، وضو گرفت و دو رکعت نماز شکر به جا آورد.

واکنش با صلابت هنیه آنقدر برای گزارشگر بی بی سی عربی عجیب بود که برای گزارش از این رویداد سعی کرد با ایجاد شک شبهه اقدام هنیه را نمایشی جلوه دهد با کنایه نوشت زمانی که خبر شهید شدن فرزندان هنیه بهش داده شد فیلمبردای می‌شد. این در حالی است که گزارشگر اذعان دارد که هنیه در حال بازدید از زخمی‌های غزه در بیمارستان قطر است. فیلمبرداری از شخصیت سیاسی در زمان بازدید امری عجیب نیست، یا با ایجاد شبهه که فرزندان هنیه نظامی نبودند اما در جایی دیگر همان گزارش می‌نویسد فرزندان هنیه آموزش نظامی دیدند.

آنچه که نویسنده عرب بی بی سی عربی از آن غافل است. میشل فوکو فیلسوف فرانسوی در بدو پیروزی انقلاب اسلامی به آن توجه کرد می‌توان این تحلیل را به حرکت جهادی حماس  تعمیم داد. میشل فکو خاستگاه انقلاب اسلامی و قدرت نرم آن را انقلاب‌ها و قدرت نرم غربی متفاوت دانست: «من قبول دارم که از قرن هجدهم به بعد هر تحول اجتماعی اتفاق افتاده است بسط مدرنیته بوده، اما انقلاب ایران تنها حرکت اجتماعی است که در برابر مدرنیته قرار دارد». (حاجتی، 1381: 41) به عبارتی روح حاکم بر انقلاب اسلامی و جهادی که فلسطینیان برآن تاکید دارند که روحی دینی و خداباورانه است کاملاً متفاوت از روح مادی گرایانه و سکولاریستی مدرنیته، نظام‌های سیاسی برخاسته از آن و حتی انقلاب‌های شکل گرفته در این فضا بوده است.

شهادت طلبی موجب تحول در محیط ادراکی ـ شناختی و نیز تغییر در محیط عینی و عملیاتی می‌شود، به گونه‌ای که این دو محیط با یکدیگر سازگاری و انطباق پیدا می‌کنند؛ علاوه بر اینکه، این پدیده معنوی موجبات انسجام میان روحیات فردی و واقعیات اجتماعی را فراهم می‌سازد.

یافته‌ها و دستاوردهای تاریخی از صدر اسلام تاکنون، بیانگر این واقعیت شگرف است که فرهنگ شهادت طلبی به عنوان کارآمدترین و مؤثرترین عنصر در پیشبرد اهداف و حفظ ارزش‌ها و مقابله با دشمنان اسلام مطرح بوده است. فرهنگ شهادت طلبی یعنی باور به خدا و معاد، اعتقاد راسخ به درستی و حق بودن راه اسلام، ایستادگی در مقابل دشمن، ایثار و فداکاری برای حفظ ارزش است.

منبع: پورتال امام خمینی، تأثیر شهادت طلبی از دیدگاه امام خمینی در تغییر مفهوم قدرت

http://www.imam-khomeini.ir/

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • وکیل مدافعان شیطان در تهران!
  • آذربایجان شرقی تنها استانی که در انتخابات اسفند ۱۴۰۲، اصلاح طلبان در آن پیروز شدند
  • پیگیری مسائل تاکستان فارغ از نگاه‌های سیاسی
  • ارتباط نگاه میشل فوکو از انقلاب 57 با حسرتی که «هنیه» بر دل صهیونیست‌ها گذاشت
  • چرا همه چیز از نظر رادیکال‌ها «سیاه» است؟
  • بالندگی حزب اصلاحات انگلیس خطر بزرگی برای محافظه کاران
  • امنیت روز عید به خوبی تامین شد
  • حجاریان به عنوان سرباز نتانیاهو در ایران اعلام موضع می‌کند / مواضع اخیر حجاریان ترجمه شعار «نه غزه، نه لبنان» است
  • گروکشی ی اطلاعاتی سابق درباره حجاب و تنبیه صهیونیست‌ها/ اصلاح طلبان رادیکال: مقابله با بی‌حجابی را تعطیل کنید!
  • تعیین نامزد انتخاباتی در محافل خصوصی اصلاح‌طلب