نگاهی به روی دیگر ماجرای قتل رومینا
تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۳۱۹۶۵۳
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایسنا، یکی از اخبار تلخ که در اوایل خردادماه امسال رخ داد، ماجرای قتل رومینا اشرفی دختر اهل تالش بود که به دست پدرش کشته شد.
مسعود مهدویان فر- رئیس اداره امور اجتماعی سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری اصفهان با بیان اینکه موضوع کودک آزاری از مشکلات بزرگی است که جامعه با آن دست به گریبان است، اظهار کرد: دو سالی است در شهرداری اصفهان این موضوع را مدنظر قرار داده ایم و فعالیت های خوبی حول و حوش آن انجام شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی افزود: برای واکاوی این دست آسیب های اجتماعی همه نهادهای جامعه باید با این مسئله درگیر باشند و یک ارتباط دوسویه برقرار شود.
نبود جلسات و پنل های علمی، حلقه مفقوده آسیب های اجتماعی
همچنین کوروش محمدی، رئیس کمیسیون اجتماعی و محیط زیست شورای اسلامی شهر اصفهان حلقه مفقوده در جامعه در بحث موضوعات آسیب های اجتماعی را نبود جلسات و پنل های علمی و کارشناسی دانست و اظهار کرد: در اتفاقاتی از این دست، همیشه مسئله اصلی را فراموش می کنیم و دچار هیجانات احساسی می شویم و خیلی از فرصت ها را در همین هیجان محوری از دست می دهیم .
وی افزود: اگر امروز به اسناد و اخبار جهانی در مورد قتل رومینا اشرفی نگاه کنیم بیشتر بر روی جزییات قتل تمرکز دارد و حتی قضاوت ها حول و حوش پدر این بچه است و در مورد آسیب شناسی این پدیده ناگوار چیزی نمی بینیم.
به گفته این عضو شورای اسلامی شهر اصفهان میز محاکمه ای که امروز برای قضیه رومینا اشرفی چیده شده قضاوت هیجانی و عجولانه از اقدام پدر او است.
محمدی ادامه داد: در فضای هیجانی ماندن و فاصله گرفتن از اصل موضوع و اینکه احساسی حرف می زنیم و قضاوت می کنیم یک بیماری است که در جامعه ایران وجود دارد.
وی تصریح کرد: در موارد مشابه با قتل رومینا همانند سال های گذشته و ماجرای «خفاش شب تهران» فرد خاطی طبق قانون محاکمه میشود در حالی که باید با حضور این افراد و بررسی رفتار او به دلایل این آسیب پرداخت.
محمدی با بیان اینکه امروز می خواهیم این میز محاکمه را اینگونه بررسی کنیم که در کنار پدر رومینا چه ایراداتی دیگری نیز وجود دارد، اظهار کرد: در این بین ما میخواهیم به بررسی قاتلان فرضی دیگر برای آینده و جلوگیری از آن اقدام کنیم تا برای رومیناهای دیگر این اتفاق نیفتد.
محمدی تصریح کرد: می خواهیم بفهمیم که هر سازمانی تا چه حد می تواند تاثیرگذار باشد و فضایی برای اصلاح ایرادات آن بیابیم.
نیازمند بازنگری در نهادهای بازپروری اجتماعی هستیم
رضا اسماعیلی- جامعه شناس نیز در این نشست دهه ۹۰ را اوج بروز افزایش آسیب های اجتماعی دانست و گفت: افزایش آسیب های اجتماعی همچنان رو به صعود است.
وی در مورد وضعیت استان اصفهان در خصوص کودک آزاری و همسر آزاری را بررسی کرد و افزود: اگر بخواهیم به صورت روشن صحبت کنیم، نقاط قوت و برجستگی هایی در استان داریم و کاستی نیز وجود دارد.
این جامعه شناس با بیان اینکه اصفهان در همسر آزاری در استان های کشور در رتبه اول و در موضوع کودک آزاری رتبه پنجم را دارد، اظهار کرد: در ارتباط با قتل رومینا اشرفی شرایط مداخله ای تهدید آمیز به وجود می آید. ارتباط دختری ۱۳ ساله و پسری ۲۷ ساله جایی در جامعه ندارد و باید این موضوع را مورد نظر قرار داد.
به گفته اسماعیلی انتشار عکسهای رومینا در فضای مجازی یک عامل تحریک کننده اصلی برای قتل رومینا توسط پدر او بوده است. همچنین نبود پلیس حرفه ای ویژه، به همراه یک نظام اورژانس اجتماعی کارآمدتر که در این عرصه وارد شوند، احساس می شود.
این جامعه شناس تصریح کرد: آموزش روابط اجتماعی در دوران بلوغ موضوعی است که باید بیش از پیش به آن توجه شود.
وی افزود: بحث حقوقی جامعه شناسی نیز مهم است، زیرا حقوق همیشه نسبت به تحولات اجتماعی عقب است. آنچه مهم است اینکه نظام حقوقی باید فاصله خود را با تحولات اجتماع کاهش دهد تا شاهد این فجایع اجتماعی نباشیم.
این جامعه شناس با تاکید براینکه نیازمند بازنگری در نهادهای بازپروریی اجتماعی هستیم، خاطرنشان کرد: نقش اطرافیان همچون برادر، پدر رومینا، همسایگان و فامیل نیز اساسی است که در کنار تغییرات نظام حقوقی و بهینه سازی نظام کنترل و پلیس باید دیده شود.
جلوگیری از افزایش خشم با ایجاد جامعه ای شاد
همچنین علی پدریان- جامعه شناس در ادامه این جلسه، خانواده را گروه اولیه جامعه دانست و اظهار کرد: در گروه اول حق و حقوق و تکلیف معنایی ندارد و وجود قوانین بین دو طرف موجب فاصله خواهد شد.
وی افزود: در گروه اول روابط نه بر اساس قانون بلکه باید بر پایه احساس باشد و وجود قانون باعث میشود هر شخص در خانواده در پی حق و حقوقی مشخص باشد.
این جامعه شناس ادامه داد: موارد روانشناسی، اجتماعی، اقتصادی، زیستی، ژنتیکی، جامعه شناختی، جغرافیایی، سیاسی، حقوقی و جمعیتی از جمله موضوعاتی است که میتواند با ورود در آنها از بروز خشم جلوگیری کرد.
به گفته وی عواطف مثبت مانع بروز مشکلات اجتماعی خواهد شد و عشق باید در خانوادهها آموزش داده شود و باید با ایجاد جامعه شاد و آموزش احساسات مثبت و عدم ایجاد بذر نفرت از بروز خشم جلوگیری کرد.
رومینا مقتول فقر عاطفی بود
همچنین نوید مسائلی- رئیس سازمانهای مردم نهاد جوانان استان اصفهان، اظهار کرد: رومینا مقتول فقر عاطفی بود، زیرا با خلأ احساسی در خانواده خود به شخص ثالثی روی آورد که خود را در سن بلوغ از نظر احساسی تأمین کند.
وی افزود: تنها ۳۵ درصد تخلفات و خشونتهایی خانگی گزارش میشود و از این بخش نیز فقط یک سوم آن پیگیری قانونی میشود که این موضوع نشان دهنده خلأ قانونی است.
به گفته رئیس انجمن سمنهای جوانان استان اصفهان، سمنها راحتتر میتوانند موارد کودک آزاری و خشونت خانگی را پیگیری کنند.
وی در خصوص دیگر دلایل قتل رومینا اشرفی با اشاره به لزوم ایجاد گفتوگو در خانوادهها گفت: بخشی از قتل رومینا به دلیل عدم گفتوگوی متقابل بین فرزند و والد است. باید در حاشیههای شهر فرهنگسراهایی با محوریت گفتوگو خانوادهها و فرزندان ایجاد شود.
لزوم توجه به سالمندآزاری
همچنین امین جعفری- رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران –شعبه اصفهان، در ادامه اظهار کرد: در حال حاضر برای بررسی مسائل اجتماعی بیش از هر چیز مداخلات اجتماعی باید مدنظر قرار گیرد و با نگاه های جامعه شناسی و کلی نگر بتوانیم در زمینه درمان آسیب های اجتماعی گام های موثری برداریم.
وی افزود: روز آگاه سازی افراد، در مورد سالمندآزاری ثبت شده است. در موضوع خشونت خانگی بحث سالمندآزاری نیز وجود دارد و با توجه به اینکه جامعه ایران به این سمت می رود قطعا با سالمندآزاری برخورد خواهد شد.
وی با تاکید براینکه نباید منتظر باشیم اتفاقی بیفتد و بعد در مورد آن تصمیم گیری کنیم، خاطرنشان کرد: باید پیش بینی کنیم و اکنون که کشور ما به سمت جمعیت سالمندی در حرکت است، بهتر است که در این حوزه ورود کرده و جلوی مشکلات سالمندآزاری را بگیریم.
این جامعه شناس افزود: شناسایی موضوعات و مسائل اجتماعی با سمت پدیدار شناسی و نگاه های تفسیری و شناسایی منابع اجتماعی تاثیرگذار در درمان و مداخله از جمله راهکارهای مفید در این زمینه است.
منبع: اقتصاد آنلاین
کلیدواژه: قتل ناموسی فرزند کشی رومینا اشرفی قتل رومینا اشرفی آسیب های اجتماعی جامعه شناس کودک آزاری
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۳۱۹۶۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مهاجران افغانستانی میتوانند گواهینامه رانندگی بگیرند؟
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: «سال ۹۸ برادرم را از دست دادیم؛ در درگیری با نیروهای طالبان در یکی از نقاط مرزی. دقیق نمیدانم کدام مرز. من هرگز افغانستان را ندیدم و نمیشناسمش.» خدیجه، متولد سال ۶۹ در شیراز است. بردارش، «محمدجواد» هم سال ۶۴ در شیراز به دنیا آمده بود. محمدجواد اواخر دهه هشتاد با دختری افغانستانی ازدواج میکند و صاحب فرزند میشود. سال ۹۱ برای آن که برای فرزندش گذرنامه بگیرد به افغانستان میرود اما با توجه به اینکه خودش گذرنامه نداشته، قانون وقت افغانستان به فرزندشان گذرنامه نمیدهد.
زوج جوان برای اینکه فرزندشان در ایران از تحصیل باز نماند از بازگشت به ایران منصرف میشوند. محمدجواد بعد از اینکه تمام عمر خود را در شیراز گذرانده بود، به افغانستان مهاجرت میکند. برای او که وطنی غیر از ایران را ندیده و نشناخته است، رفتن به افغانستان کم از مهاجرت ندارد. در افغانستان خدمت سربازی را شروع میکند و جذب ارتش ملی میشود؛ اما در یکی از درگیریهای سال ۹۸ با نیروهای طالبان، محاصره میشود و جانش را از دست میدهد.
«آذر ماه سال ۹۹ چند ماه بعد از اینکه برادرم را از دست دادیم، مادرم سکته مغزی کرد و نیمه راست بدنش فلج شد.» خدیجه بعد از داغ برادر، حالا چهار سالی است که باید علیرغم همه محدودیتهایی که زندگی به عنوان مهاجران افغانستانی برای آنها رقم زده از مادرش نیز مراقبت کند. پدر و مادرش اواخر دهه پنجاه به ایران مهاجرت کرده و ساکن شیراز شده بودند. در تمام این چهل و چند سال به اینکه یک نفر از این خانواده پشت فرمان بنشیند و خانواده را جایی ببرد، از ذهنشان هم نگذشته بود. میدانستند قانون به آنها اجازه رانندگی و حتی یک خودرو را نمیدهد.
شرایط مادر خدیجه بعد از سکته مغزی اما آنها را به شرایط ناچاری میاندازد: «وقتی مادرم مرخص شد باید مدام به بیمارستان میرفتیم و برمیگشتیم. هیچ وسیلهای نداشتیم. هزینه رفت و آمد با تاکسی اینترنتی یا دربست روی همه هزینههایمان تلنبار شده بود. خیلی وقتها تاکسی اینترنتی میآمد اما به بهانه ویلچر مادرم، قبول نمیکرد ما را برساند. خودم پای پیاده ویلچر مادرم را هل میدادم و او را به بیمارستان میبردم. حدود یک ساعت و نیم راه بود؛ روزی سه ساعت ویلچر را هل میدادم و به این فکر میکردم چه میشد ما هم میتوانستیم رانندگی کنیم…»
از وقتی بدن مادر، نیمه فلج میشود خدیجه به این فکر میافتد که هر جور شده گواهینامه بگیرد. شنیده بودند اگر خانوادهای از مهاجران یک عضو معلول داشته باشد با شرط و شروطهای زیادی میتواند گواهینامه بگیرد. خدیجه از اواخر سال ۹۹ پیگیریها را شروع میکند. میگویند باید از بهزیستی، کارت یا گواهی معلولیت بگیرید. چند بار از شیراز به تهران میآید و با صرف زمان و هزینه و طی کردن مراحل اداری و پزشکی بالاخره گواهی معلولیت را میگیرد.
خدیجه بعد از چند هفته بالاخره با کاغذی که گواهی میداد مادرش معلول شده است به اداره گذرنامه میرود؛ اما آنجا با شرط و شروطهای سختتری مواجه میشود: «باید اجازه اداره اتباع و پاسپورت سفید هم داشته باشید!»
گذرنامه سفید درست زمانی برای خدیجه به یک نیاز فوری و ضروری تبدیل میشود که طالبان در افغانستان امور را به دست گرفته و صدور گذرنامه تقریباً غیرممکن به نظر میرسد. بعد از چند ماه پیگیری، کاری از پیش نمیبرد و دست خالی به شیراز برمیگردد تا دوباره با ویلچر مادر سرو کله بزند. حدود چهار سال از ناامید شدن خدیجه میگذرد و حالا اخبار، حرفهای جدیدی برای گفتن به او دارد.
گواهینامه؛ به شرط معلولیت خانواده!
«طبق قانون همه اتباع خارجی مجاز که از سوی جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته میشوند، میتوانند برای دریافت گواهی نامه اقدام کنند.» این متن خبری است که چند روز پیش از سوی رئیس پلیس راهور فراجا اعلام شد و آوازهاش در رسانهها پیچید؛ اما لابهلای سر و صدای اخبار مربوط به عملیات «وعده صادق» و وارد کردن ضربه کاری ایران به رژیم اسرائیل تقریباً مفقود شد و کسی به جزئیات این قانون جدید و چند و چون آن نپرداخت، هرچند امکان دریافت گواهینامه رانندگی برای مهاجران که با دغدغه تردد، دست و پنجه نرم میکنند اهمیت زیادی داشته و دارد.
این خبر بیش از آن که در رسانههای رسمی بازتاب داشته باشد و ابعاد آن شفاف شود، در شبکههای اجتماعی مورد بحث قرار گرفت و تعدادی از حسابهای کاربری که مستمر سعی بر ایجاد مهاجرستیزی دارند، آن را به سوژه جدید خود تبدیل کردند.
این در حالی است که بررسیهای مهر نشان میدهد خبر اخیر تا حدی گمراهکننده و غیرشفاف بوده است. بر اساس پیگیریهای صورت گرفته، این خبر مشمولیت ندارد و همه جامعه مهاجر قانونی را در برنمیگیرد. در میان مهاجران افغانستانی فقط آنها که «گذرنامه» داشته باشند میتوانند گواهینامه یک ساله رانندگی بگیرند البته باید به صورت محضری تعهد بدهند که مسافرکشی نمیکنند.
همچنین در میان کسانی که «کارت آمایش» دارند فقط کسانی که عضوی معلول در خانوادهشان باشد میتوانند گواهینامه رانندگی بگیرند، البته فقط یک نفر از خانوادهشان چنین امکانی دارد و این فرد باید تعهد محضری بدهد بعد از اخذ گواهینامه، مسافر سوار نمیکند. بنابراین این موضوع منوط به شرط و شروطهای بسیاری شده است.
در کنار همه محدودیتهای اجتماعی و اقتصادی که برای مهاجران در نظر گرفته شده و موضوعاتی مانند خرید و فروش، تملک اموال، درمان، انتخاب شغل و امکان تحصیل آنها را به شدت تحت تأثیر قرار داده است، ممنوعیت رانندگی یکی از مواردی است که این گروه از سالها پیش با آن مواجه هستند.
نکته آن است که در این باره نباید صرفاً به نسل جدید مهاجران نگاه کرد؛ بلکه باید گروهی را در نظر گرفت که سالهای سال است در ایران زندگی میکنند، خانواده تشکیل دادهاند و مثل هر شهروند دیگری، برای رفت و آمد به وسیله نقلیه و امکان رانندگی نیاز دارند؛ فارغ از اینکه از نظر مالی و اقتصادی توانایی پرداخت هزینههایش را داشته باشند یا نه.
شکاف اجتماعی یا نژادپرستی؟
گرچه چند سالی است که بحثها بر سر موج گسترده مهاجرت از کشور همسایه به ایران بالا گرفته و دوگانههایی را شکل داده؛ اما سوال این است چرا و تا چه حد باید عرصه را برای گروهی که به صورت قانونی در کشور زندگی میکنند تنگ کرد؟ پژوهشهای زیادی درباره «فاصله اجتماعی» میان جامعه میزبان ایرانی و مهاجران افغانستانی صورت گرفته است که نشان میدهد مصداقهای زیادی در کشور وجود دارد که باعث میشود جامعه خواه یا ناخواه به گروهی از شهروندان، به عنوان شهروند درجه دو با حق و حقوق ناچیز نگاه کند؛ حق و حقوقی که میشود آن را زیر پا گذاشت و حتی زیر سوال بود!
«چرا باید اینجا درس بخوانند؟ چرا باید اینجا کار کنند؟ چرا باید اینجا درمان شوند؟ چرا باید اینجا ازدواج کنند؟ چرا باید اینجا رانندگی کنند؟» فاصله اجتماعی یعنی طرح این سوالها توسط جامعه میزبان و دور بودن گروههای اجتماعی نسبت به یکدیگر. این اصطلاح که اولین بار توسط «بوگاردوس» جامعه شناس آمریکایی برای توصیف احساسات و نگرش افراد یک گروه در جامعه نسبت به گروه دیگر ابداع شد، حالا بروز و ظهورهای مختلفی در حوزههای مادی و معنوی پیدا کرده است.
نکته قابل توجه آن است که ایران، به عنوان یکی از کشورهای مهاجرفرست شناخته میشود و برای جامعه ایرانی جذاب و قابل تحسین است که هموطن او در کشوری پیشرفته، جایگاه اجتماعی و اقتصادی خوبی داشته باشد؛ پزشک یا کارشناس زبده باشد؛ پشت فرمان ماشینهای مدل بالا بنشیند و موفقیتهای زیادی کسب کند، اما پذیرش اینکه فرد توانمندی از کشور دیگری در ایران جایگاه اجتماعی و اقتصادی خوبی به دست بیاورد، ممکن است برای برخی غیر قابل تحمل و حتی خشمآور باشد. کسانی که از خوشحال میشوند ایرانی مهاجرت کرده پشت فرمان فراری و تسلا بنشیند ممکن است از تصور اینکه یک مهاجر در کشور آنها پشت فرمان پراید یا پژو بنشیند عصبانی شوند.
همه اینها باعث شده این سوال مهم در ذهن کارشناسان و جامعه شناسان مطرح شود که آیا ماجرا در حد «شکاف اجتماعی» است یا وخامت، اوضاع را تا سطح نوعی «نژاد پرستی» کشانده است؟
شاید آنچه به جایی نرسد فریاد است
بد نیست بار دیگر مرور کنیم که مهاجران برای رفتن به مکانهای تفریحی و حتی زیارتی با محدودیت مواجهاند. اجازه ورود به هر شغلی را ندارند و تنها میتوانند در زمینههای مثل کارگری ساختمانی، کار در در معدن و ضایعاتی مشغول به کار شوند. به گفته یکی از این مهاجران آنها هرچند سابقه سالها کار داشته باشند اما حتی مجاز به استادبنا شدن یا سرکارگر شدن هم نیستند و فقط میتوانند در پایینترین سطح شغلی فعالیت کنند.
پدری افغانستانی که از ۲۸ سال پیش در ایران اقامت دارد، میگوید: «کلی تلاش میکنیم تا بچهها را به دوازدهم برسانیم؛ اما نمیتوانند وارد دانشگاه شوند. هدف این است که بچهها به یک جایی برسند، مثل ما خاک نخورند، بدبختی نکشند، ولی از همین حالا پیش بینی میکنیم که نمیرسند. نمیتوانند به دانشگاه بروند. همین باعث میشود در هر صورت ما شکست بخوریم و فرزندمان هم کارگری کند.»
مهاجران افغانستانی حتی در صورتی که در دانشگاههای داخلی تحصیل کنند اجازه کار در ایران را ندارند و برای اشتغال باید به کشور دیگری بروند. انواع و اقسام فاصلههایی که میان جامعه میزبان و مهاجران گذاشته شده، زندگی را برای آنها به مجموعهای از بنبستها شبیه کرده است و راه رسیدن به هر هدفی برایشان تقریباً غیرممکن به نظر میرسد. این شرایط، ناخودآگاه مکانیسم زیربنایی فاصله گذاری اجتماعی را شکل میدهد و مرزبندی میان گروههای جامعه را پررنگتر میکند.
حتی مهاجران «قانونی» یا آنها که نسل دوم و سوم مهاجرت هستند و جز ایران، خاک دیگری را ندیده و نمیشناسند، در برابر این شرایط احساس بیپناهی دارند و معتقدند صدایشان به جایی نمیرسد. آنها خودشان را وسط آن غزل «یغمای جندقی» پیدا میکنند که میگفت: «گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من، آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.»
کد خبر 6084918