پسری که عشقش را معتاد کرد
تاریخ انتشار: ۱۴ تیر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۵۰۸۲۷۴
از کودکیام چیزی به خاطر نمیآورم جز کتککاریهای پدرم. او به موادمخدر صنعتی اعتیاد داشت و به بهانههای واهی من، مادر و خواهرم را مورد ضرب و جرح قرار میداد و...
دختر جوان با بیان این مطلب به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: ۷ ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و مسئولیت نگهداری از من و خواهر کوچکترم به مادرم سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مادرم از صبح تا شب سر کار میرفت و مادربزرگم از من و خواهرم مراقبت میکرد. مادرم برادری داشت که او هم مثل پدرم معتاد بود. خوب به خاطر دارم که خیلی وقتها مادربزرگم را کتک میزد تا پول موادش را از او بگیرد و مادربزرگم در حالی که با گریه نفرینش میکرد، پول مواد را به سمتش پرتاب میکرد تا شرش را کم کند.
این بخش کوچکی از آزار و اذیتهای داییام بود و من از او خیلی میترسیدم، چون چندین بار قصد داشت من را مورد اذیت و آزار قرار بدهد که با داد و فریادهایم مادربزرگ به دادم رسیده بود.
از طرفی با اینکه خیلی کوچک بودم، رفتارهای اطرافیان را بهخوبی درک میکردم. از نگاه ترحمآمیزشان به من و خواهرم بیزار بودم. از سرزنشهای خالهها، داییها و دیگر اقوام که چرا مادرم با این وضعیت حضانت ما را پذیرفته است، قلبم میشکست. تنها چشم به در میدوختم تا مادرم از سر کار بیاید. خلاصه کلاس اول دبیرستان بودم که مادرم منزلی را اجاره کرد و مستقل شدیم.
به هر حال من به سن نوجوانی رسیده بودم و دیگر صلاح نبود در آن خانه بمانم. بعد از گرفتن دیپلم خانهنشین شدم، چون علاقهای به تحصیل نداشتم. راستش را بخواهید اصلا این توانایی را در خودم نمیدیدم که بتوانم درس بخوانم. من در منزل کارهای خانه را انجام میدادم و مادرم سر کار میرفت. اما دو سال بعد که خواهرم در دانشگاه قبول شد به او حسادت و به بهانههای واهی با او مشاجره میکردم تا اینکه در پارک کنار خانهمان با میلاد آشنا شدم. او خودش را موزیسین و هنرمند معرفی کرد.
وقتی با او وارد رابطه شدم انگار تکیهگاهی در زندگیام پیدا کردم. او به من عشق میداد و امید به زندگی. آنقدر به من محبت میکرد که تصور کردم خوشبختترین دختر روی زمین هستم.
بعد از مدتی به من پیشنهاد ازدواج داد، اما گفت: باید کمی صبر کنیم تا خانوادهاش از تهران به مشهد بیایند، اما این صبر پایانی نداشت. او به من پیشنهاد داد که برای رسیدن به آرامش قرص مصرف کنم، اما بعد از مدتی به این قرصها اعتیاد پیدا کردم.
میلاد خیلی وقتها مرا تهدید میکرد که اگر به خواستهاش تن ندهم موضوع را به خانوادهام میگوید، اما من مقاومت کردم تا اینکه وقتی داخل پارک یکدیگر را ملاقات کردیم، مادرم ما را دید و...
تازه فهمیدم که میلاد نهتنها موزیسین نیست بلکه مرا معتاد کرده است تا بهراحتی از من سوءاستفاده کند. شایان ذکر است پرونده این دختر جوان به دستور سرگرد امارلو (رئیس کلانتری شفا مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت.
منبع: پارسینه
کلیدواژه: اعتیاد دوست پسر پارسی خبر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.parsine.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «پارسینه» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۵۰۸۲۷۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جدال زن ۶۰ ساله و خرس در ارتفاعات پیرانشهر/ روایت ماجرا از زبان پسرش+ تصویر دلخراش زن در بیمارستان
این حادثه سهشنبه ۲۸ فروردین رخ داد. آن روز زنی ۶۰ساله به نام ازیزه به همراه شوهرش برای تفریح و چیدن گیاهان دارویی راهی ارتفاعات روستای «گرگول» پیرانشهر در آذربایجان غربی شده بودند که این حادثه رخ داد.
ناصر ابراهیمیآذر، پسر ازیزه درباره این اتفاق به همشهری میگوید: روز سهشنبه ۲۸ فروردین ماه بود که مادر و پدرم برای تفریح و گردش از شهرمان نقده راهی روستای گرگول پیرانشهر شدند.
آنها صبح زود از خانه خارج شدند و در ارتفاعات روستای گرگول شروع به گشت و گذار کردند و گیاهان دارویی چیدند. بعد از مدتی پدرم از مادرم جدا شد و حدود ۳۰۰ – ۴۰۰ متر از هم فاصله گرفتند و او به سوی ارتفاعات رفت. مادرم نیز همان اطراف همچنان به گشت و گذار و چیدن گیاهان دارویی مشغول شد تا اینکه آن حادثه رخ داد.
حمله ناگهانی خرسوی ادامه داد: حوالی ساعت ۱۲، وقتی مادرم سرگرم چیدن گیاهان کوهی و گشت زدن در ارتفاعات بود، ناگهان خرس به سوی به او حمله کرد. خرسی که به گفته مادرم هیکلش چندین برابر او بود. آنطور که از زبان مادرم شنیدم، خرس از پشت یک صخره بیرون آمد و ناغافل به سوی مادرم رفت و به او حمله کرد. با چنگالش چندین بار به صورت مادرم ضربه زد و جراحات عمیقی در صورت، گوش و چشمش ایجاد و مادرم را بیحال کرد.
بعد هم با دندانهایش از شانه مادرم گرفت و حدود ۲۰ تا ۳۰ متر او را روی زمین کشید و با خود برد. اما هنوز هم نمیدانیم که چه اتفاقی افتاد که خرس از تصمیمش برای بردن مادرم منصرف شد و او را همانجا رها کرد و رفت. هر چه بود، باعث شد مادرم به طرز معجزهآسایی نجات پیدا کند.
درخواست کمکزن ۶۰ساله در جریان حمله خرس به شدت دچار جراحت و خوریزی شده بود. او که خود را از چنگال خرس رها یافته دید، همه توانش را جمع کرد تا با گوشیاش ماجرا را به همسرش اطلاع دهد.
پسرش میگوید: مادرم گوشی موبایلش را از جیبش درآورد و شانسی که آورد، آن نقطه آنتن داشت و به سرعت ارتباط برقرار شد و ماجرا را برای پدرم تعریف کرد. اما آنقدر ماجرا غیر قابل باور بود که پدر فکر کرد یک شوخی است. به همین دلیل به آرامی به سوی مادرم برگشت اما وقتی مادر را زخمی و بی رمق دید، وحشتزده او را به ماشین منتقل کرد و به یکی از بیمارستانهای نقده برد.
به گفته پسر ازیزه در بیمارستان با دیدن صورت زخمی و خونی آزیزه، پزشکان سریعا او را به اتاق عمل بردند و بینی شکستهاش را عمل کردند، صورتش را بخیه زدند و جراحاتش را پانسمان کردند.
پسر ازیزه ادامه میدهد: بعد از عمل جراحی بر روی مادرم منتظر هستیم تا ببینیم که چشمش چقدر آسیب دیده است. به غیر از چشم، صورت و بدن مادرم نیز به شدت زخمی شده و او همچنان در بیمارستان است تا به طور کامل بهبود یابد.
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1896756