کهنه فروش؛ داستانی اجتماعی بر اساس واقعیت
تاریخ انتشار: ۱۶ تیر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۵۳۸۹۵۴
کتاب «کهنه فروش» داستانی اجتماعی و بر اساس واقعیت نوشته میترا مهدی پور بیرگانی است.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ کتاب «کهنهفروش» نوشته میترا مهدیپور بیرگانی، داستانی اجتماعی بر اساس واقعیت است که از بغضهای گرفته و خفه ننه مشمریم میگوید و صدای فریاد مادری دلشکسته و بیکس که آرزوهای فراوان در دلش مانده را بازگو میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در بخشی از متن کتاب «کهنه فروش» میخوانیم:
خانواده جعفر میدانستند اگه دیر بجنبند فردا که خانواده مریم به ییلاق بروند، همانجا مریم عروس کدخدا خواهد شد. خانواده جعفر سریع دست به کار شدند، گوسفندی کشتند، برنج و آبگوشتی مهیا شد. میهمانان و افراد روستا همه جمع شدن، ساز و دهل، آواز موسیقی محلی بختیاری برپا شد. پیراهنی گلی، دامن قری چیندار، مینا و لچک که همان روز به وسیله چند زن روستایی بریده، دوخته و آماده تن مریم پوشاندند. چادری سفید گلدار با کل، گاله و دست زدن روی سرش انداختن. خطبه و صیغه محرمیت به وسیله ملای محلی بین جعفر و مریم خوانده شد.
آن روز مریم با دخترای همسن و سال خودش جستوخیزکنان با لباسهای محلی دختران بختیاری این ور و اون ور دنبال پروانهها میدویدن و با خوشحالی پروانههای شکار شده رو در میان گندمزار که پر از جیرجیرک و قورباغهها بود با شوق و ذوق به همدیگه نشان میدادن. صبح خروسخوان مادربزرگ به همراه پدربزرگ برای خداحافظی از مریم و اهالی خانه و رفتن به ییلاق آمدند. مادربزرگ با غرور همیشگی رو به مریم کرد و گفت مراقب خودت باش و کنار مادرشوهرت بمون، دور نشی از مال (روستا) و خانه. تنهایی سرچشمه نری... مادربزرگ و پدربزرگ سفارش مریم را به تمام اهل خانه و همسایهها کردند و در آخر رو به ننه زهرا و دده خاتون کرد و گفت دخترم کوچیکه تو رو خدا مراقبش باشید.
گفتنی است کتاب «کهنه فروش» نوشته میترا مهدی پور بیرگانی از سوی نشر عطران راهی بازار کتاب شده است.
منبع: دانا
کلیدواژه: کهنه فروش
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۵۳۸۹۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کتاب «اُمّ علاء» نمایشگاه کتاب عرضه میشود
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «اُمّ علاء» نوشته سمیه خردمند توسط انتشارات شهید کاظمی به زودی منتشر و در سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران عرضه میشود. این کتاب روایت زندگی اُمُّ¬الشهداء فخرالسادات طباطبایی تبریزی، بانویی که هفت نفر از اعضای خانواده اش را تقدیم اسلام کرد، است.
پدر و مادر فخرالسادات در جوانی به بهانه تعلیم در حوزه علمیه نجف، از تبریز به نجف اشرف هجرت میکنند و همان جا ماندگار میشوند. فخرالسادات در سن سیزده سالگی با آیت الله سید حسن قبانچی که یکی از شاگردان ممتاز پدرش سید محمد جواد طباطبایی تبریزی بود ازدواج میکند. آنها در خانه وقفی کوچکی در جوار حرم امیرالمؤمنین (ع) زندگی شأن را با عشق آغاز میکنند.
خانهای که هر وقت پنجره اش را باز میکرد؛ چشمانش به گنبد مطهر حرم حضرت علی (ع) گره میخورد و نسیم رأفت جناب ابوتراب وارد خانه و زندگی شأن میشد. حاصل ازدواج آنها میشود هجده فرزند، نه پسر و نه دختر. فرندانی که برخیهایشان شاگرد کلاس استادی چون آیت الله سید محمدباقر صدر میشوند و علوم اسلامی را فرا میگیرند.
همسرش، چهار پسر، برادر و دامادش در راه اسلام به شهادت می رسند و چند سال آخر عمرش را، در حالیکه دست و پای چپش به خاطر یک سال و نیم اسارت در زندانهای رژیم بعث از کار افتاده بود، راهی ایران و شهر قم میشود و سرانجام در جوار بانوی کریمه حضرت معصومه (س) برای همیشه آرام میگیرد.
همیشه در طول عمرش فرزندانش را به پشتیبانی از حضرت امام خمینی (ره) و پیروی از ایشان توصیه میکرد. به آنها میگفت: اگر همه شما هم فدای اسلام شوید ناراحت نمیشوم؛ بلکه افتخار میکنم و بدانید خون فرزندان من رنگینتر از خون فرزندان اباعبدالله نیست.
کد خبر 6087386 فاطمه میرزا جعفری