Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تابناک»
2024-04-19@00:30:14 GMT

ماجرای عجیب شکنجه های وحشتناک معتادان در کمپ

تاریخ انتشار: ۱۷ تیر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۵۴۹۹۶۲

ماجرای عجیب شکنجه های وحشتناک معتادان در کمپ

به گزارش «تابناک»، به‌دنبال اعلام این خبر، بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی پایتخت راهی محل حادثه که کمپی مجاز در جاده امامزاده داوود بود، شدند.

کشف جسد

با حضور تیم جنایی در سالن کمپ آن‌ها با جسد پسر ۳۱ ساله در حالی مواجه شدند که مورد شکنجه قرارگرفته بود. بررسی‌ها نشان می‌داد کمپ در اختیار دو برادر به‌نام‌های بابک و بهرام است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دو برادر در تحقیقات اولیه مدعی شدند که پسر جوانی، روز قبل یعنی ۱۴ تیر در کمپ پذیرش شده است و قبل از پذیرش این جراحات را داشته است.
اما بازپرس جنایی و متخصصان پزشکی قانونی با مشاهده زخم‌های روی بدن پسر جوان، به اظهارات کذب دو برادر پی بردند. چرا که زخم‌ها جدید بود و نشان می‌داد که از ساعاتی پیش به وجود آمده است.

در ادامه بررسی‌های میدانی مشخص شد که پسر جوان به دستور صاحبان کمپ و توسط معتادانی که در آنجا نگهداری می‌شدند مورد شکنجه قرار گرفته است. بدین ترتیب به دستور بازپرس غلامی، دو برادر و ۹ مردی که در این شکنجه مرگبار حضور داشتند بازداشت شدند.

کمپ ۲۰۰ میلیونی

در ادامه تحقیقات دو برادر که کمپ ترک اعتیاد را اجاره کرده بودند، در حالی که منکر شکنجه بودند تحت بازجویی قرارگرفتند. یکی از آن‌ها گفت: من خودم معتاد بودم، اما ترک کردم و بعد هم تصمیم گرفتم کمپ ترک اعتیادی تأسیس کنم. ۱۲ سال قبل کمپ را تأسیس کردم و از حدود سه سال قبل نیز این کمپ را در اختیار گرفتم. ۲۰۰ میلیون تومان برای رهن کامل کمپ پرداخت کرده‌ام.

او ادامه داد: بعد از تأسیس کمپ، برادرم نیز برای کمک به من آمد. روز حادثه من داخل کمپ نبودم و زمانی به اینجا رسیدم که مأموران و اورژانس آمده بودند.

برادر این مرد نیز گفت: روز حادثه بیرون بودم و زمانی که آمدم دیدم که چند نفر از معتادان کمپ دور شایان جمع شده‌اند و او را کتک می‌زنند. اعتراض کردم و بعد آن‌ها شایان را به حمام بردند، من هم دوباره بیرون رفتم. وقتی برگشتم دیدم حال شایان بد شده است و فوراً با اورژانس تماس گرفتم.

در ادامه، ۹ مرد جوانی که در رابطه با شکنجه‌های مرگبار بازداشت شده و عاملان این قتل بودند، مدعی شدند که قصد قتل و شکنجه نداشتند، اما این کار را به دستور صاحبان کمپ انجام داده‌اند.

اظهارات یکی از متهمان

مرد معتادی که در این ماجرا بازداشت شده در مورد علت کتک زدن شایان گفت:اگر شایان را کتک نمی‌زدیم خودمان شکنجه می‌شدیم.

وی که آثار زخم عمیقی شبیه جای گاز گرفتگی سگ روی پایش دیده می‌شد گفت: هر کسی که به کمپ می‌آمد سگ را رها می‌کردند و پا‌های او را گاز می‌گرفت. اگر هم مخالفت می‌کردیم به قدری ما را کتک می‌زدند تا بمیریم.

خوب چرا به این کمپ آمدید؟
من خودم آمدم، اما خیلی از بچه‌ها را خانواده هایشان به زور آوردند. بعضی از آن‌ها نیز معتادان ترک اجباری بودند. اوایل نمی‌دانستیم که شرایط کمپ این‌طوری است. من ۱۲ سال است که اعتیاد دارم، البته قبلاً ترک کرده‌ام، اما دوباره به سراغ مواد رفتم. ۱۰ ماه قبل به این کمپ آمدم ودیگر به من اجازه خروج داده نشد.

آیا پول هم می‌دادید؟
از ۸۰۰ هزار تومان تا ۲ میلیون تومان ماهانه از ما پول می‌گرفتند. اما به جای غذا کدو و بادمجان گندیده به ما می‌دادند.

موضوع شکنجه را به خانواده‌تان نمی‌گفتید؟‌
نمی‌توانستیم. هر زمان که ملاقاتی داشتیم سه نفر از پرسنل کمپ بالای سر ما می‌ایستادند اگر کوچک‌ترین اشاره‌ای می‌کردیم به قدری ما را شکنجه می‌کردند که به سختی می‌توانستیم نفس بکشیم. البته من خانواده‌ام ساکن چین هستند و کسی را ندارم و هزینه کمپ را از پس اندازم می‌دهم. ولی یکی از بچه‌ها وقتی خانواده‌اش برای ترخیص آمدند به او گفته بودند باید ۱۸ میلیون تومان بدهی وگرنه اجازه نمی‌دهیم که او از کمپ برود.

چگونه درمان می‌شدید؟
درمان نمی‌شدیم. یک پزشک کمپ داشتیم که هفته‌ای یکبار می‌آمد و مهرش را می‌زد و می‌رفت.

چرا شکنجه‌تان می‌کردند؟
برای تفریح و خنده خودشان. تقریباً هر روز یک بار ما را شکنجه می‌کردند و به تماشای این شکنجه می‌ایستادند.

نمی‌توانستید فرار کنید؟‌
نمی‌شد فرار کرد. کمپ یک حیاط داشت که دیوارهایش فنس کشی شده بود و بشدت از آن محافظت می‌شد. یکی از بچه‌ها می‌خواست فرار کند که او را گرفتند و جلوی سگ انداختند.

چرا شایان مرد؟
شایان ۱۳ تیر ساعت ۳ صبح پذیرش شد. روز حادثه، ۱۵ تیر، شروع به داد و بیداد کرد که نمی‌خواهد باشد و سر همین مسأله او را سه ساعت به قول مسئولان کمپ تنبیه کردیم. اما شایان زیر این شکنجه‌ها حالش بد شد. حتی بابک هم شایان را کتک زد و زمانی که دید حالش وخیم است به دو نفر دستور داد او را به حمام ببرند. بعد از حمام باز هم حال شایان بد بود و او را به اتاق بابک بردیم که متوجه شدیم فوت کرده است. بابک به ما گفت دو نفرتان با چاقو همدیگر را بزنید که پلیس فکر کند او می‌خواسته فرار کند و در هنگام فرار شما را هم زخمی کرده است.

مگر کمپ تحت نظارت مرجع رسمی نبود؟
زمانی که مسئولان می‌آمدند ما را در یک اتاق حبس می‌کردند و کسی از وضعیت ما خبر نداشت.

در این مدت کسی از کمپ آزاد نشد؟
چند نفری آزاد شدند و چند نفری هم فرار کردند، اما چون معتاد بودند و از مسئولان کمپ می‌ترسیدند هیچ کدام شکایت نکردند.

منبع: تابناک

کلیدواژه: سایت غنی سازی نطنز احمد متوسلیان پرونده اکبر طبری سند همکاری 25 ساله ایران و چین معتادان ترک اعتیاد کمپ مرگ مشکوک سایت غنی سازی نطنز احمد متوسلیان پرونده اکبر طبری سند همکاری 25 ساله ایران و چین دو برادر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۵۴۹۹۶۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تولدی دیگر در شورآباد

همشهری آنلاین-مژگان مهرابی:هیچ چیز به اندازه وقت گذراندن با گل و گیاه حالش را خوب نمی کند، آنقدر خوب که درد خماری یادش می رود و دلش برای آینده ای پاک و بدون دود و دم تنگ می شود. به تشویق هم اتاقی اش سلیم در کلاس های پرورش گل و قارچ دکمه ای مرکز بازپروری سروش شرکت کرد. کم کم علاقمند شد و چم و خم کار را یاد گرفت وحالا یکی از تولیدکنندگان برتر گل و گیاه به شمار می آید. او این اتفاق نیک را از حضورش در مرکز بازپروری ماده ۱۶ سروش دارد. بابک یکی از صدها مددجوی این مرکز است. کسانی که با ورود به این جا بعد از ترک اعتیاد، در کلاس های فنی حرفه ای آموزش می بینند و بنا به علاقه خود در یکی از کارگاه های خیاطی، پرورش گل و گیاه، مکانیکی، صافکاری، نقاشی و آهنگری مشغول کار می شوند.

مرکز بازپروری سروش، جایی آن دورها

کهریزک که تمام می شود، محدوده شورآباد آغاز می شود. انتهایی ترین قسمت نقشه تهران، جایی زیر پونز. بعد از یک ساعت رانندگی آن هم در جاده پرچاله شورآباد، تابلوی مرکز بازپروری ماده ۱۶ سروش نمایان می شود. اولین تصوری که از کمپ ترک اعتیاد یا مرکز بازپروری در ذهن نقش می بندد، جایی است محصور به میله های آهنی، با حیاطی کوچک که وقت استراحت مددجوها مجازند در آن هوایی تازه کنند. اما آنچه جلوی نظر ظاهر می شود، محوطه ای بزرگ و وسیع که دوروبرش تا چشم کار می کند زمین خاکی است. مرز بین بیابان اطراف و حیاط مرکز بازپروری با نهال های اکالیپتوس مشخص شده و فضای دلچسبی را به وجود آورده است. نسیم خنک بهاری پای خیلی از مددجوها را به محوطه کشانده تا در کنار هم از هوای تازه لذت ببرند. ظاهر آراسته ای دارند، رنگ و رخسارشان هم نشان نمی دهد قبلا مواد مصرف می کرده اند. البته به گفته آرش مسئول فرهنگی مرکز بازپروری بیشتر مددجوها در این ساعت از روز داخل کارگاه ها مشغول فعالیتند. او تا سال پیش از مددجوهای اینجا بوده و حالا با ترک اعتیاد و نشان دادن جربزه، به عنوان یکی از کارکنان مرکز سروش استخدام شده است.

هم بیمه هستم هم حقوق می گیرم

آرش راهش را به سمت کارگاه آهنگری کج می کند. ۲۰ نفری در اینجا مشغول برش آهن یا جوشکاری هستند. به درگاهی کارگاه آهنگری که می رسد، با صدای کش داری مسئول کارگاه را صدا می زند: «آقا اسکندری!» مرد میانسالی ماسک جوشکاری را از جلوی صورتش کنار گرفته و کنجکاو سرش را بلند می کند. آرش است. دوست قدیمی.

اسکندری ۵ سالی می شود در مرکز بازپروری کار می کند. از مددجوهای دهه ۹۰ است. بعد از ترک اعتیاد اینجا ماندگار شده و در واقع به استخدام مرکز بازپروری در آمده است. اسکندری برای خود یلی بوده و در جنوب شهر، کارخانه سنگ بری داشته، از برو بیا و بریز و بپاش های زندگی اش می گوید. اینکه همه حسرت زندگی اش را می خوردند. تعریف می کند: «همه جور موادی را امتحان کردم. همه چیزم را هم به پایش دادم. خانه، ماشین، کارخانه، خانواده ... زن و بچه ام خسته شده بودند. شیرازه زندگی ام داشت از هم می پاشید. نمی خواستم آنها را از دست بدهم. برای همین تصمیم گرفتم برای همیشه مواد را کنار بگذارم و الان ۵ سال است مواد نمی کشم. اینجا به عنوان مسئول کارگاه آهنگری کار می کنم. حقوق می گیرم و بیمه هم هستم. صبح ها می آیم و غروب هم به خانه برمی گردم.»

دوست دارم اینجا بمانم

کارگاه خیاطی ۱۰ قدم آن طرف تر از آهنگری است. یک سوله بزرگ که در واقع تولیدی لباس نظامی است. ۲۰۰ چرخ خیاطی کنار هم ردیف شده اند و پشت هر کدام یک مددجو نشسته است. جز قژقژ چرخ ها صدای دیگری به گوش نمی رسد. همه مشغول کارند. پارچه های سبز مخصوص یونیفرم ناجا در اتاق کناری برش خورده و به دست آنها می رسد. ابراهیممددجوی دیگری است که از جوانی گرفتار اعتیاد شده است. با دقت پارچه را زیر چرخ می گذارد و پای خود را روی پدال فشار می دهد. برای خودش استاد کاری شده کسی که پیش از این حتی بلد نبود یک دکمه بدوزد. درز را تا انتها می رود و نخ اضافی را با قیچی می برد. چشم هایش را تنگ می کند و با دقت پیراهن آماده را نگاه می کند. نقصی در کار نیست. پیراهن را روی لباس های دوخته شده می اندازد. قواره بعدی را برمی دارد و زیر چرخ می گذارد و همین طور که پدال چرخ را می فشارد، سر درددلش باز می شود: «در شرکت ساخت بالابر کار می کردم و درآمد خوبی هم داشتم. از روی بی تجربپگی و سرگرمی سراغ مواد رفتم. کم کم وابسته شدم وقتی به خودم آمدم که کار از کار گذشته بود. کارم را از دست دادم. گریه پدر و مادرم را برای خودم خریدم. هیچ دختری حاضر نیست با من زیر یک سقف زندگی کند. هر جا بروم تا بفهمند قبلا اعتیاد داشتم به من کار نمی دهند. از سر خوشی نیست که بعد از ترک اعتیاد دوباره سراغ مواد می رویم. کسی به ما اعتماد نمی کند. برای همین دوست دارم اینجا بمانم. هر از چند گاهی هم بهمان مرخصی می دهند برویم خانواده مان را ببینیم.»

اعتیاد، نتیجه شکست عشقی

درست در قسمت شمالی مرکز سروش چند ساختمان بزرگ با دیوارهای سبز رنگ قرار گرفته؛ محل اسکان مددجوهاست. هر ساختمان ۲ سالن دارد با کریدوری طویل که از میانشان می گذرد. آرش با گام های آهسته کریدور را پیش می رود. هر کس را می بیند سلام و علیکی می کند. اگر هم فرصتی دست دهد، از خودش می گوید که چطور سر از اینجا در آورده است:‌ «من را در طرح جمع آوری معتادان گرفتند. ۲۰ سال تمام مواد کشیدم. زندگی ام را تباه کردم. در خانه ما همیشه دعوا و مرافه بود. پدر و مادرم با هم نمی ساختند. زمانی که نیاز داشتم به مشکلاتم توجه کنند، ‌ به فکر گله و شکایت های قوم و خویش خود بودند. تا اینکه درسم تمام شد و پیش دایی خودم مشغول کار شدم. او مواد می کشید و من هم آلوده شدم.»

به اتاق هفدهم، داخل می شود. با صدای بلند مردی که گوشه تخت نشسته و با منجوق جاسویچی می بافد را صدا می زند: «احوال آقا اسماعیل خودمان!» مرد میانسال سرش را بالا می گیرد و با هم خوش و بشی می کنند. روی دست مرد، عکس یک تفنگ خالکوبی کرده، به یاد دوران سربازی اش. اسماعیل خیلی اهل حرف نیست. آرش آرام و درگوشی شرح ماوقعی از احوال اسماعیل می گوید: «اسماعیل چندمین بار است به اینجا می آید. هر بار چند ماهی مهمان است و وقتی بیرون می رود دوباره سراغ مواد می رود. خانواده اش او را طرد کرده اند.» اعتیاد اسماعیل از دوران سربازی است. دختری که عاشقش بوده با مرد پولداری ازدواج می کند و وقتی او از سربازی برمی گردد، دختر را بچه به بغل می بیند. همین انگیزه زندگی را از او می گیرد و از لج روزگار پا در مسیری می گذارد که به تباهی ختم می شود. از ابتدا تا انتهای کریدور مطول ۲۰ اتاق است. ۲۰ چهار دیواری که یک طرف آن با نرده های آهنی محصور شده است. تعدادشان زیاد است. ۲۰۰۰ نفری می شوند. شاید هم بیشتر.

اتاق سرهنگ محمودی، کنار در ورودی سالن یک قرار دارد. او تمرکز خود را روی حوزه فرهنگی گذاشته و سعی دارد شرایط ایده آلی برای مددجوها ایجاد کند. برای همین هر از چندگاهی کارشناس های مراکز فنی حرفه ای کهریزک و شهرری را دعوت می کند تا به اینجا بیایند و به مددجوها آموزش دهند. سرهنگ کمی درباره شرایط مددجوها صحبت می کند: «معتادان متجاهر اغلب کارتن خواب هستند و طرد شده از خانواده، معمولا در طرح جمع آوری معتادان به اینجا آورده می شوند. در ابتدا توسط پزشک معاینه می شوند و اگر زخم باز یا بیماری خاصی داشته باشند به مراکزی که مخصوص آنهاست فرستاده می شوند. اما معتادان دیگر بعد از یک هفته قرنطینه به آسایشگاه منتقل می شوند. نگهداری معتادان در اینجا با مجوز قضایی است.»

چیستی های ماده ۱۶

ایجاد و راه‌اندازی مرکز ماده ۱۶ از اولویت‌های مهم حوزه مبارزه با مواد مخدر است. در این مرکزمعتادانی به تهاجر رسیده و سرپناهی ندارند نگهداری می شوند. معتادان متجاهر معمولا در فضاهای بی دفاع شهری، زیر پل ها و فضای سبز در حال استعمال مواد مخدر دیده می‌شوند. آن ها در طرح های جمع آوری توسط پلیس مبارزه با مواد مخدر به مراکز ماده ۱۶ آورده شده و رایگان دوره درمان خود را سپری می کنند.

بیشتر بخوانید:حکایت ویلچرهایی که اهدا می‌شوند و مسئولانی که پاسخگو نیستند | پای ما لنگ است و منزل بس دراز

من یک دلیوری هستم

کد خبر 844975 برچسب‌ها اعتیاد- ستاد مبارزه با مواد مخدر کارآفرینی اعتیاد - معتاد

دیگر خبرها

  • ماجرای عجیب تخفیف 30 میلیون تومانی برای یک عمل جراحی!
  • ماجرای حمله به آمبولانس حامل بیمار سکته قلبی / کتک خوردن کارشناسان اورژانس و همسر بیمار
  • (ویدئو) ماجرای تکان‌دهنده گم‌شدن سه دختر چوپان ۱۲ تا ۲۰ ساله
  • ماجرای نامه عجیب خروج ایران از شورای بین‌المللی موزه‌ها!
  • تولدی دیگر در شورآباد
  • مرور اتفاقات آخرین تقابل صنعت نفت و پرسپولیس| شادی عجیب ویسی بعد از گل دقیقه آخر و اعتراض پرسپولیسی‌ها تا فرار تماشاگران از باران+تصاویر
  • ماجرای سیم کارت میلیاردی جوان گل‌فروش
  • ماجرای دختر پادشاه اردن که جنجالی شد
  • اجرای مرحله جدید طرح جمع آوری متکدیان و معتادان متجاهر
  • آزادی قاتل سریالی معتادان پـس از ۲۸ سال زنــدان