نمایش قدرت مخرب ذهن در ماشینیست
تاریخ انتشار: ۲۱ تیر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۵۸۶۱۷۰
به گزارش «تابناک»؛ یک فیلم نوآر ترسناک از تیره غیرکلاسیک ترین انواع سینما؛ ماشینیستِ «برد اندرسون» شما را به درون ذهن بی ثبات یک فرد مبتلا به بی خوابی با رازی تاریک که زندگی اش را تبدیل به برهوتی کرده که جز کار کردن، در آن هیچ هدفی وجود ندارد، می برد. با بهره مندی از بازی فوق العاده «کریستین بیل»، فیلم همچون یک کابوس شبانه به اتمام می رسد، و از برخی جهات یادآور فیلم هایی چون «فایت کلاب»، «ممنتو» و «بی خوابی» است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اگرچه ممکن است در برخی لحظات ماشینیست همچون تقلیدی محض از آن فیلم ها به نظر آید، و حتی از آن ها ضعیف تر به نظر آید، اما با این وجود، تجربه ای ناخوشایند برای آن هایی که به این نوع داستان ها علاقه دارند نیست.
تِرِوُر با بازی بیل، همانطور که از نام فیلم پیداست، ماشین کار یک کارگاه ماشین سازی است.بطور کلی با تبعیت از خودش، او هر روز صبح سر کار حاضر می شود، و بعد از ظهر از کار فارغ می شود. وقتی از سر کار برمی گردد، کاری جز صحبت کردن با دختر گارسونی (با بازی آیتانا سانچز گیخون) که در یک رستوران کوچک فرودگاهی کار می کند یا ملاقات با روسپی همیشگی اش، استیوی (با بازی جنیفر جیسون لِیف) انجام نمی دهد.
اما چیز عجیبی در حال رخ دادن است. مرد مرموزی به نام ایوان (با بازی جان شاریان) با او ملاقات می کند، و او بینشی عجیب دارد. سوال اینجاست که آیا اینها توهمات یک تخیل آشفته است یا قسمتی بزرگتر از توطئه ای که برای به جنون کشیدن ترور چیده شده است. چه مقدار از رویدادهای در حال رخ دادن مربوط به روح ترور است؟چه کسی؟ اگر کسی هست، واقعی است؟ چرا ساعت برروی 1:30 دقیقه متوقف شده است؟ چرا یخچال نشت می کند و چرا ایوان شبیه به شخصیت مارلون براندو در فیلم اینک آخرالزمان است؟
طرز بیان فیلم حس تعلیق را به وجود می آورد. صحنه هایی که اطراف ماشین آلات رقم می خورند، با زاویه ای گرفته شده اند که خطر، هر لحظه در کمین است. توقع می رود (اتفاقی که در طول فیلم رخ می دهد) که چیزی به شکل اسفناکی به تباهی برود. فیلمبرداری و جو تاریک حاکم بر فیلم برای القا کردن وضع روحی ترور به مخاطب طراحی شده اند. همچنین، اندرسون رنگ ها را طوری تغییر داده، که فیلم تنها مقداری از فیلم های سیاه و سفید، رنگی تر است.و صحنه ای وجود دارد که طوفانی که در حال نزدیک شدن است را نمایش می دهد، که در نوع خودش عالی است.
شاید شخصیت استیوی کلیشهای به نظر آید، اما جزئیات مربوط به نقشش آن قدر بدیع هستند که او را از کلیشه ای شدن مطلق دور سازد. «جنیفر جیسون لِیف»، به مقدار کافی در کالبد شخصیت های احساسی و شکننده فرو رفته است که ایفای این نقش، برایش چندان دشوار نباشد.او در این قسمت عالی است، و چهره ای دلسوز را در فیلم به نمایش در می آورد، چیزی که میان چهره های فیلم، چندان به نظر نمی آید.
اگر «شارلیز ترون» و «نیکول کیدمن» میتوانستند بواسطه تغییر در چهره و اندامشان برای باورپذیرتر کردن نقششان برنده سکار شوند، چطور است کمی نیز راجع به کریستین بیل فکر کنیم؟با رژیم کم کالری و سختی (یک قوطی تن ماهی و یک عدد سیب در طوب روز) که حدود 60 پوند از وزن او را کاهش داده، بیل به سختی همچون آن بیل نیرومند و خوش هیکل به نظر می آید.این تغییر فیزیکی او نقش افرینی اش را از یک نمونه قوی، به یک نمونه ی به یاد ماندنی تبدیل کرده است.این امر موجب شده تا بازی او معمولی نباشد و فیلم نیز، ناامید کننده از آب درنیاید.
حتی برای آنهایی که قادرند قبل از تماشای فیلم، دقیقاََ اتفاقات فیلم را در ذهن ساخته و پرداخته کنند، باز هم ماشینیست توانایی جلب توجه را دارد. فیلم تاریک است، اما باارزش، و هیچوقت هم مخاطب را دور نمی زند. در فیلم، صحنه ای وجود ندارد که مخاطب را ناگهان غافلگیر کند. اتفاقات آرام آرام رخ می دهند، و اندرسون به ما لذت به هم چسباندن این اتفاقات به هم را می دهد.
ماشینیست نوع خاصی از مخاطبان را می طلبد، آن هایی که با فیلمهای تاریک مشکلی ندارند و تعدادشان چندان زیاد نیست اما افراد متعلق به همان گروه، بابت چنین فیلمی بسیار سپاسگذار خواهند بود.
منبع: تابناک
کلیدواژه: سند همکاری 25 ساله ایران و چین غلامرضا تاجگردون سوال از رئیس جمهور نقد فیلم شارلیز ترون سند همکاری 25 ساله ایران و چین غلامرضا تاجگردون سوال از رئیس جمهور
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۵۸۶۱۷۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«پایان باز» نباید به یک مُد مخرب تبدیل شود
آرمان ملی ، بیتا ناصر: پایانبندی یکی از بخشهای مهم داستان است و غالبا نویسنده سعی دارد تا با قراردادن تکههای داستانی در کنار یکدیگر، اوج روایت را در پایانبندی اثرش داشته باشد. در وهله نخست، نظرتان درباره پایانبندی یک اثر داستانی چیست و چقدر برای خودتان مساله بوده است؟
پایانبندی، مهمترین بخش داستان است. من خودم به شخصه در داستانهایم اگر با نقدی مواجه شدهام، بیشتر درباره پایان داستان بوده؛ - چرا زود تمام شده؟ چرا معلوم نشد چه بر سر قهرمان آمده است؟ و... همه اینها نشاندهنده آن است که ممکن است شما داستانتان را درخشان و پر شور شروع نکنید، اما باید پایانی قانعکننده برای مخاطب داشته باشید؛ حالا یا پایانِ باز یا پایان بسته کلاسیک. ما امروز در دنیایی زندگی میکنیم که نظریه جهانهای موازی در فیزیک مطرح شده و فیلمها و داستانهایی با پایانهای چندگانه و متفاوت ساخته و نوشته میشود. طبیعتا همه اینها نشاندهنده این است که پایانبندی، بخش بزرگی از یک اثر هنری است که میتواند سرنوشت یک اثر نزد مخاطب را دگرگون کند. گاه اثری با پایان باز، چنان در ذهن مخاطب میماند که با هیچ پایان کلاسیکی نمیتوان آن اثر را در ذهن مخاطب جاودانه کرد.
مقصودتان از پایانبندی کلاسیک چیست و چه عناصری را دربر دارد؟
در داستاننویسی به شیوه کلاسیک و خطی، معمولا مخاطب باید پاسخ تمام ابهامها، گرهآفرینیها و مسائل مبههم را دریابد؛ بنابراین نویسنده در این سبک داستانپردازی، میکوشد تا پاسخ تمام سوالها را در چارچوب منطقی داستان و سبک و سیاق مورد نظرش بدهد. مثلا شما در «صد سال تنهایی» مارکز، اگرچه با فضایی فراواقعی طرف هستید و سبک مارکز رئالیسم جادویی است، اما در نهایت همه عناصر داستان به پایان میرسند و زمان و مکان و نامها و نشانهها همه در طوفان در پیچیده و از روی زمین محو میشوند
پایانبندی باز و انتخاب آن در داستان، در چه شرایطی قابل قبول به نظر میآید و چه ملاحظاتی را میطلبد؟
یک سوءتفاهم در مورد پایان باز هست که باید در اینجا به آن اشاره کنم. گاهی خالق اثر هنری در خلق چارچوب داستان و به انجام رسانیدن آن ناتوان است؛ یعنی عناصر داستان به یک دوراهی یا سهراهی مشخص نمیرسند که با پایان باز تصمیم را به عهده مخاطب بگذاریم. این نقص و ناتوانی خالق است که با مقوله پایان باز، نویسنده یا خالق اثر داستانی سعی دارد پشت آن مخفی شود. اما در مواقعی داستان آنقدر چارچوب محکمی دارد که وقتی مخاطب را برای انتخاب پایانی مخیر میکند، هر نوع تخیلی از جانب مخاطب بر غنای داستان اصلی میافزاید. جایی خواندهام که مایکل کورتیز؛ کارگردان فیلم «کازابلانکا» در سکانس پایانی این فیلم؛ حتی به تصمیم نرسیده بود که داستان چگونه پایان یابد؛ ... آیا باید ایلسا با ویکتور لازلو سوار هواپیما میشد؟ آیا باید با ریک میماند و لازلو تنها به جهان آزاد میگریخت؟ آیا باید هر سه با هم فرار میکردند؟... خب میبینیم که هر کدام از این سه پایان برای ما قابل قبول و در چارچوب منطق داستان است. این از غنا و بینقص بودن داستان و فیلمنامه است که در صورت داشتن پایان باز، ما را در حس خوشایندی از تخیل و مطلوبیت ذهنی غرق میکند. اما اگر داستان الکن و ناقص بود، پایان باز هیچ دردی از آن دوا نمیکرد.
آیا منطقی است که دریافت معنای داستان به این شکل، صرفا برعهده مخاطب باشد؟
منطق را نویسنده یا خالق تعیین میکند. اگر شما به عنوان خالق اثر منطقی را در داستان پی افکنید که در چارچوب آن مخیر شدن مخاطب بین انتخاب چند پایان، منطقی به نظر برسد، به نظر من میتواند ترفند خوبی برای ادامه پیدا کردن اثر در ذهن مخاطب باشد.
به نظر شما سهم منطقی نویسنده در پایانبندی یک اثر و تعیین تکلیف کردن برای مخاطب چقدر است؟
این موضوع چیزی نیست که قابل اندازهگیری باشد. خالق اثر و مخاطب باید در یک چارچوب معنایی به توافق برسند. طبیعتا هنگام خلق اثر، نویسنده با توجه به شناخت یا انتظاراتی که از مخاطب اثرش دارد، کار را به پایان میرساند. یک خالق فیلم یا داستان عامهپسند، طبیعتا توقع خاصی از مخاطبش دارد و قطعا با یک پایان کلاسیک و عامهپسند، کار را میبندد. اما خالق آثار خاصپسند، تعریف دیگری از مخاطبش دارد و ممکن است با توجه به سطح سواد بصری یا داستانی مخاطب خاصش، پایان باز در نظر بگیرد.
اساسا انتخاب پایان باز چه ملزوماتی را در نویسنده طلب میکند؟
به نظر من لازمه آن داشتن قوت در داستانپردازی کلاسیک است. اگر شما نتوانید یک داستان کلاسیک و خطی با پایانبندی موفق و مشخص بنویسید؛ قطعا صلاحیت لازم برای نوشتن مثلا داستانی غیرخطی با پایان باز را ندارید. مثل این خواهد بود که از یک نقاش آبستره بخواهی یک چهره معمولی سیاه قلم بکشد و او یک «چشم چشم دو ابروی» کودکانه تحویلت بدهد!
به نظر شما نویسندههایی که امروزه سراغ پایان باز میروند، تا چه اندازه موفق بودهاند؟
راستش را بخواهید من خودم را در مسند قضاوت در مورد سایر دوستان نویسندهام نمیبینم فقط امیدوارم مقوله پایان باز مثل نوشتن داستانهای مینیمال یا پستمدرن، تبدیل به یک مد مخرب در فضای داستان ایرانی نشود...
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1896264