چاغ سبز مربی مشهور اروپا برای حضور در ایران/ از استقلال پیشنهادی نداشتم
تاریخ انتشار: ۱۴ مرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۸۵۳۴۸۳
به گزارش افکارنیوز،
الکساندر نوری، سرمربی ایرانی_آلمانی که سابقه هدایت هرتابرلین را در کارنامه دارد، در گفت و گویی رادیویی اظهار داشت: من دورگه هستم. پدرم ایرانی و مادرم آلمانی است. پدرم اهل رشت است و من در این شهر به دنیا آمدم. تاکنون ۳ بار به ایران آمدم و عاشق این کشور و زبان فارسی هستم.
رابطه خوبی با کلینزمن دارم
اخبار ورزشی- سرمربی سابق هرتابرلین درباره دوران حضورش در این تیم و کار با کلینزمن اظهار داشت: با کلینزمن رابطه خیلی خوبی دارم و در لس آنجلس با او صمیمیتر شدم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
الکساندر نوری در واکنش به این که نخستین مربی ایرانی است که تاکنون فرصت هدایت یک تیم سطح بالای اروپایی را به دست آورده و این که آیا دیگر مربیان ایرانی هم میتوانند این راه را ادامه دهند گفت: حتما، چرا که نه؟ مربیان ایرانی مهارتهای بالایی دارند. من مربیگری را از آکادمی زیر ۱۷ سال شروع کردم و بازیکنان نوجوان را پرورش دادم. اکنون خوشحالم که پس از ۱۰ سال کار، سابقه مربیگری در ۴ لیگ آلمان را دارم. کار در هرتابرلین به عنوان دومین تیم بوندسلیگایی من، تجربه بی نظیری بود.
پیشنهادی از باشگاه استقلال ندارم
او در پاسخ به این سوال که آیا باشگاه استقلال به او پیشنهادی داده گفت: مسئولان باشگاه استقلال اصلا با من تماس نگرفتند. آروزی همیشگی من این است که اگر موقعیت پیش بیاید، یک روزی در وطن پدرم کار کنم، اما تاکنون برای هدایت تیم ملی به من هیچ پیشنهادی داده نشده است. تنها یک بار با سرپرستان باشگاه تراکتور و پرسپولیس صحبت کردم، اما مذاکرات جدی نبود و در واقع پیشنهادی به من ندادند.
سرمربی ایرانی_ آلمانی در خصوص ارتباطش با بازیکنان ایرانی گفت: با وحید هاشمیان، فریدون زندی و مهدی مهدوی کیا دوست هستم. با یکدیگر تماس داریم و وقتی که همدیگر را میبینیم، چند ساعتی کنار هم مینشینیم و صحبت میکنیم.
نوری در پاسخ به این سوال که آلمان چگونه توانست با وجود محدودیت ها، لیگ خود را زودتر از سایر کشورها آغاز کند و الگوی خوبی برای سایر کشورها باشد گفت: فدراسیون فوتبال آلمان کار بزرگی انجام داد و در این شرایط خاص، کاری کرد که تمام اروپا در نحوه برگزاری بازیها از آلمان الگو گرفتند. با وجود ممنوعیت حضور تماشاگران در ورزشگاه ها، آلمان مسابقات را به خوبی برگزار کرد.
او در واکنش به اظهارات برخی کارشناسان مبنی بر این که قهرمانیهای پیاپی بایرن مونیخ در آلمان کسل کننده شده گفت: اگر به تمام لیگهای مطرح اروپایی نگاه کنید، میبینید تیمهایی مانند یوونتوس و پاری سن ژرمن موفقتر هستند، زیرا پول زیادی دارند و بهترین بازیکنان را جذب میکنند.
نوری درباره دلایل پیشرفت فوتبال در آلمان، که میتواند الگوی مناسبی برای پیشرفت فوتبال کشورمان باشد گفت: مربیان آلمانی در آکادمیها تحصیل و تجربه اندوزی میکنند و یاد میگیرند چطور با بازیکنان ارتباط برقرار کنند.
دوست دارم در ایران کار کنم
سرمربی ایرانی _ آلمانی در پاسخ به این سوال که تا چه اندازه مربیان ایرانی را میشناسد گفت: من از اسکوچیچ شناختی ندارم، اما ما اینجا هر روز دعا میکنیم که تیم ملی بازیهای آخرش را ببرد و از گروهش بالا بیاید.
به دلیل شیوع کرونا روزهای سختی را میگذرانیم و باید از کادر پزشکی بابت زحماتشان تشکر کنم. به ایرانی بودنم افتخار میکنم و باز هم میگویم که اگر موقعیت مناسبی پیش بیاید، دوست دارم در ایران کار کنم.
منبع: افکارنيوز
کلیدواژه: الکساندر نوری مربی ایرانی باشگاه استقلال لیگ استقلال مربی الکساندر نوری
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.afkarnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «افکارنيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۸۵۳۴۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرا تیم ملی ایتالیا و جام جهانی، مانع حضور روبرتو باجو در لیگهای خارجی شدند؟
اگر تراپاتونی به من میگفت که مطلقا هیچ امیدی برای حضور در جامجهانی ۲۰۰۲ وجود ندارد، ژاپن را انتخاب میکردم وگرنه به برشیا میرفتم. از تراپ درخواست خاصی نداشتم. اگر هم داشتم، اعتقادات و غرورم مانعم میشد. فقط میخواستم شانسی برابر با بقیه داشته باشم. تراپاتونی کاملا روشن بود: گفت مرا زیر نظر خواهد داشت، گفت آرامشم را حفظ کنم و رفتن و نرفتنم به جامجهانی فقط به خودم بستگی دارد، مانند سایر بازیکنان. اگر لیاقتم را در زمین نشان میدادم مرا دعوت میکرد.
طرفداری| به آخرین قسمت از مرور زندگینامه خودنوشت بودای کوچک فوتبال ایتالیا، روبرتو باجو رسیدیم. روبی در این قسمت از کتاب که با نام دری رو به آسمان، منتشر کرده، به دوران پایان فوتبال خود در برشیا و حسرت حضور در جام جهانی 2002 پرداخته که باهم میخوانیم:
گزیدههایی از فصل 14: اردک و پرستوبعد از دو سال حضور در اینتر، باید تیم جدیدی پیدا میکردم. بهترین تابستان از زمانی بود که فوتبالیست شده بودم. خوشحال بودم. بعد از بیست سال، اولین تابستانی بود که در خانه میگذراندم. در خانه تمرین میکردم و غذا میخوردم و کنار آندرینا و بچهها بودم. پیشنهادهای کمی هم نداشتم.
نام رجینا، ناپولی و اودینزه به میان آمد. درخواستهای زیادی هم از انگلستان و ژاپن داشتم. رئیس موراتی دوست داشت در اینتر بمانم. به محض اینکه از آرژانتین برگشتم با من تماس گرفت، اما داستان من با اینتر به پایان رسیده بود، تازه لیپی هنوز هم در باشگاه بود. بودن زیر دست او تجربهای تحقیرآمیز بود که دیگر تحملش را نداشتم.
در نهایت برشیا را انتخاب کردم. تیمی که قرار بود دوباره راهم بیندازد. مصمم بودم که برای چهارمین جامجهانی زندگیم بجنگم و باید سه شرط را رعایت میکردم: حضور در سریآ، نزدیکی به خانه، و اطمینان به اینکه بازی خواهم کرد. به همین دلیل از همان ابتدا پیشنهادهای خارجی حذف شدند. بازی در خارج از ایتالیا به معنی خداحافظی با تیم ملی بود. نمیخواستم به سرنوشت ویالی و زولا گرفتار شوم. حتی رجیو کالابریا و ناپل هم برای خانوادهام دور بودند و نمیخواستم آنها را مجبور به مهاجرت به شهری دیگر کنم. دوست داشتم در ناپولی بازی کنم اما شرایطش نبود. همیشه احساس خاصی نسبت به مردم جنوب داشتهام و همیشه از من حمایت کردند. فوتبال در خون جنوبیهاست و آن را نفس میکشند.
اودینزه هم حرکت خاصی انجام نداد و همه چیز در حد حرف باقیماند. از طرفی ایدهی بازگشت به ویچنزا را دوست داشتم. شاعرانه بود که کارم را همانجایی تمام کنم که همه چیز آغاز شده بود. اما پیشنهاد رسمی از آنها دریافت نکردم که کمی هم ناامیدم کرد.
برشیا با آغوش باز از من استقبال کرد. کوریونی و ماتزونه مرا میخواستند. ماتزونه به من گفت از رفتنم به برشیا خوشحال خواهد شد و تیم را حول من میسازد. حرفهای ماتزونه باعث غرور بود. پیشنهاد هنگفتی هم از ژاپن داشتم که نادیده گرفتنش دشوار بود.
قراردادی افسانهای پیشنهاد دادند که حتی برای کسی مثل من هم غیرمعمول بود. میدانستم اگر به ژاپن میرفتم هیچ شانسی برای تیم ملی نداشتم. سپس به پیشنهاد ماتزونه با تراپاتونی تماس گرفتم. میخواستم حرف آخرش را بشنوم. اگر تراپاتونی به من میگفت که مطلقا هیچ امیدی برای حضور در جامجهانی ۲۰۰۲ وجود ندارد، ژاپن را انتخاب میکردم وگرنه به برشیا میرفتم. از تراپ درخواست خاصی نداشتم. اگر هم داشتم، اعتقادات و غرورم مانعم میشد. فقط میخواستم شانسی برابر با بقیه داشته باشم. تراپاتونی کاملا روشن بود: گفت مرا زیر نظر خواهد داشت، گفت آرامشم را حفظ کنم و رفتن و نرفتنم به جامجهانی فقط به خودم بستگی دارد، مانند سایر بازیکنان. اگر لیاقتم را در زمین نشان میدادم مرا دعوت میکرد. میدانستم رقابت سختی خواهد بود و انتخابی بیرحمانه. امیدها مبهم بودند اما برای من کافی بود. دیگر شکی نداشتم، تیم بعدی برشیا بود. به ماتزونه زنگ زدم و گفتم میآیم و همه چیز را دربارهی قرارداد بر عهدهی پترونه و رئيس باشگاه گذاشتم.
قرارداد منحصر به فردی در نوع خودش بود. بندی داشت که حضورم را به حضور ماتزونه مشروط میکرد، اگر او میرفت، من هم میرفتم. بندی اساسی بود و توسط ویتوریو برای محافظت از من طراحی شده بود. ۳۳ساله بودم و نمیتوانستم ریسک اخراج ماتزونه و بازی نکردنم را به جان بخرم. تا همان زمان هم به خاطر عشقم به تیم ملی، کوهی از اسکناس و تجربهی زندگی خارج کشور که میتوانست برای خانوادهام زیبا باشد را قربانی کرده بودم.
رابطهام با ماتزونه، عمیق و صادقانه بود. او در دسترس همه است، میداند چگونه شما را درک کند و انسانی واقعی است. افسوسم این است که خیلی دیر ملاقاتش کردم، اگر در بولونیا میماندم دو سال زودتر پیدایش میکردم. دیگر کمتر مربی مانند او پیدا میشود. پاک است و اثری از تکبر در وجودش نیست. او باعث شد لذت بازی را دوباره کشف کنم، کنار او گاهی احساس میکردم دوباره یک پسر بچه هستم. حتی حین تمریم دوباره به لذت بردن از بازی برگشتم، دریبل زدن را امتحان کردم و دنبال نمایش بودم. ماتزونه مربی ایدهآلی برایم بود، مرد صادقی که آنچه را که فکر میکند بر زبان میآورد. هیچ پیچیدگی نداشت و مهارتهای فنیاش در سطح بالایی بودند. او نتایج درخشانی با تیمهای نه چندان خوب بدست آورد.
در همین رابطه بخوانید:
چرا باجو هیچگاه مارچلو لیپی را نمیبخشد؟
باجو: ایتالیای من هرگز در جامجهانی خوششانس نبود؛ فوتبال امروز غمانگیز است
وقتی مدیران کتوشلواری برای آینده باجو تصمیم گرفتند
دردی که باجو را تا مرز خودکشی برد
وقتی یک دنیا عاشق فوتبال شد و یک ایتالیا دشمن باجو!
چرا روبرتو باجو بودایی شد؟
Caption گزیدههایی از فصل 14: اردک و پرستو/ ادامهبعد از بازگشتم، همه چیز به شکلی جادویی سر جای خودش قرار گرفت. آن هم در فلورانس، مقابل فیورنتینا، سرنوشت را میبینید؟ بلافاصله دو گل زدم. دو گلی که یک تساوی بسیار مهم و غیرمنتظره را برای ما تضمین کرد. بنفشهای فاتح تریم خیلی قویتر از ما بودند. اما ضربهی ایستگاهیام درست همانجایی که میخواستم رفت.
بعد از آن مسابقه فهمیدم که از اول فصل کجا اشتباه کرده بودم. بیش از حد متواضع و بیش از حد عاقل بودم. بعد مجبور شدم دیگر کنار نباشم. مجبور شدم خودم را تحمیل کنم، کاپیتان باشم و آنها را رهبری کنم. باید کلاس و تجربهام را در اختیار تیم میگذاشتم و تمام مسئولیتها را بر عهده میگرفتم. در فلورانس بینش جدیدم را شروع کردم.
بعد از فلورانس، برشیا شکوفا شد. اودینزه را بردیم و دو بازی مقابل رم و لاتزیو را با اینکه شایستهی پیروزی بودیم شکست خوردیم. از آنجا به بعد دیگر متوقف نشدیم و هر چه میگذشت همه چیز بهتر میشد.
در مقابل یووه، همه چیز فوقالعاده بود. یکی از بهترین گلهای فصل را زدم و با نتیجهی ۱-۱، دو امتیاز تعیین کننده از یوونتوس در مسیر اسکودتو گرفتیم. شاید انتقامی شیرین از تیم سابق بود، اما راستش را بخواهید یک امتیازی که برای برشیا گرفتم برایم اهمیت بیشتری داشت. پایان فصل عالی بود، تیم از همان ابتدا خوب بود و به محض اینکه آرامش خود را پیدا کردیم، نتایج از راه رسیدند. در جدول هفتم شدیم و به اینترتوتو راه پیدا کردیم. باور کنید غیرممکن را ممکن کردیم. اعتبار آن برای همه است، فقط این شانس را داشتم تا بیشتر از همتیمیهایم دیده شوم. در میلان هم بازی خوبی انجام دادیم و ۱-۱ شدیم. خوب بازی کردم، یک پاس گل دادم و چند ضربهی ایستگاهیام را آبیاتی مهار کرد. ماتزونه دو دقیقه به پایان تعویضم کرد و تشویق ایستاده آغاز شد. تماشاگران میلان ایستاده با شور و اشتیاق تشویقم کردند. اینها جوایزی هستند که برایم مهمند. همیشه فکر کردهام که در نهایت، تنها قاضی واقعی مردمند.
برگرفته از کتاب دری رو به آسمان نوشته روبرتو باجو (چاپ 2021): منتشر شده در گلگشت (لینک مشاهده و خرید کتاب دری رو به آسمان) کد تخفیف: tarafdari 10 درصد تخفیفاز دست ندهید ????????????????????????
سرمربی پرسپولیس: من کاشف آلیسون بودم جنگ در دربی میلان؛ 3 اخراجی در 3 دقیقه! آشنایی با مالکان لیگ برتر و میزان ثروت آنها مورینیو: به من میگفتند اتوبوس، حالا با همین سبک شدهاند جادوگر!