روش عجیب و ترسناک بدلکار معروف در خواستگاری +عکس
تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۹۶۴۹۹۶
بدلکار معروف در حالی که سرتاپایش در آتش شعله ور بود از زن مورد علاقه اش که یک پرستار بخش بیماران کرونایی است خواستگاری کرد. جنوب نیوز: ریکی اش ۵۲ ساله در حالی از زن محبوبش خواست با او ازدواج کند که پشت و پاهایش در آتش میسوخت.
کاترینا دابسن ۴۸ ساله که از شیرین کاری خواستگاری زبانش بند آمده بود، بالاخره بر خود مسلط شد و جواب مثبت داد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کاترینا که از ریکی بسیار بلندتر است، میدانست که قرار است ریکی خودش را شعله ور کند، اما فکر میکرد همهی اینها فقط برای گرفتن چند عکس است و اصلاً فکرش را نمیکرد که ریکی قصد خواستگاری از او را داشته باشد
منبع: جنوب نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jonoubnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جنوب نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۹۶۴۹۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بدرود ؛ محمد نوری
تعداد بازدید : 0 کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کیفیت 480 کیفیت 284
با یاد روز آشنایی همراه اندوه نگاهت
رفتم که دیگر برنگردم دیگر نمی مانم به راهت
من قصه اندوه و دردم رفتم که دیگر بر نگردم
من شعلهای خاموش و سردم رفتم که دیگر بر نگردم
رفتم دگر بدرود بدرود پایان گرفت افسانه ما
چون قایقی در دست طوفان ما عشقمان گم شد به دریا
رفتم دگر بدرود بدرود از من چه دیدی من چه کردم
از من گذشتی بی تو من هم رفتم که دیگر بر نگردم
اکنون چو پاییز نگاهت غمگینم و تنها و خسته
کی می توان برگشت افسوس پشت سرم پلها شکسته
یاد تو همچون سایه با من هر جا که رفتم همسفر بود
تو بی من و یاد تو با من عشق تو دیگر بی ثمر بود
من قصه اندوه و دردم رفتم که دیگر بر نگردم
من شعلهای خاموش و سردم رفتم که دیگر بر نگردم
یاد تو همچون سایه با من هر جا که رفتم همسفر بود
تو بی من و یاد تو با من عشق تو دیگر بی ثمر بود
من قصه اندوه و دردم رفتم که دیگر بر نگردم
من شعلهای خاموش و سردم رفتم که دیگر بر نگردم