روایت سفرنامهنویسان از آیینهای عزای حسینی در ایران
تاریخ انتشار: ۵ شهریور ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۱۰۵۱۸۷
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، با توجه به تمایل ثبت مراسمهای مذهبی و تعزیهها توسط جهانگردان خارجی، پای ایران از زمان صفویان به سفرنامههای خارجیان باز شد، البته به تصویر کشیدن تعزیهها و مراسم آیینی محرم تنها دلیل سفر سیاحان خارجی به ایران نبود؛ آنها در سفر خود به ایران و اقامت چندماهه یا چندساله در کنار ثبت فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و نظامی به ثبت فرهنگ و انواع مراسم ایرانی که تعزیه و آیینهای عزا در محرم یکی از آنهاست علاقه خاصی نشان میدادند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سفرنامهها از این جهت که تمام زوایا و مسائل یک فرهنگ را مورد توجه قرار میدهند و مطالب آنها اختصاصی نویسنده آن و از نگاه او بوده است و در کتاب دیگری نمیتوان آن مطالب را پیدا کرد بسیار مورد توجه قرار میگیرند. از آنجایی که تاریخنگاران ایرانی بیشتر به شرح جنگها و فتوحات نظامی شاهان و سلاطین میپرداختند، مسائلی، چون آداب و رسوم، اخلاقیات عامه مردم و مواردی از این دست مورد غفلت واقع میشد؛ این مساله، اما در سفرنامههای سیاحان خارجی و گردشگران علاقهمند به ایران که بیشتر به شرح احوال مردم و خصوصیات زندگی عامه میپرداختند، کمی تا قسمتی جبران شد.
با این حال، نباید تنها آثار سفرنامهنویسان منبع اصلی برای ارجاع باشد؛ زیرا در نوشتارهای آنها نیز به دلیل نداشتن اطلاعات کافی، اقامت کوتاه در کشور، آشنا نبودن با زبان فارسی و پیشداوری اشتباهات شایعی وجود دارد.
حال قصد داریم مراسم عزاداری عاشورا و تعزیهخوانیهایی که در دورههای گذشته ایران برگزار میشده و در چند مورد از سفرنامههای سیاحان خارجی به آنها اشاره شده است، معرفی کنیم.
یکی از سفرنامهها متعلق به «نوبویوشی فوروکاوا» است که همراه با یک هیات هفت نفره به دستور وزیر دارایی ژاپن برای گسترش روابط بازرگانی با کشورهای آسیایی به ایران سفر کرد. این سفرنامه حاصل گزارشهایی از سفر ۱۵۲ روزه این هیات از بوشهر به تهران در زمان قاجاریه است.
فوروکاوا در سفرنامه خود از ایجاد دستههای سینهزنی نوشته است: «اقامتم در مازندران اتفاقا مصادف با این ایام بود و دیدم که در مدت این ۱۰ روز مردم چنان که گویی از خود بیخود شدهاند، هر چند ۱۰ نفر از بزرگسالان و بچهها دستهای به راه انداخته، چیزی را که مانند نیزه بود، بالا میبرند که به آن علامت میگویند. این علامت را با چراغ و هر چیزی که نذر شده است، آراسته و آن را به همراه این آویزهها برمیدارند و در کوچهها و خیابانهای شهر میبرند و مردم که به همراه این علامت هستند با صدای بلند همسرایی میکنند».
وی همچنین نوشته است: «میگویند که شبیهخوانها اجرت نمیگیرند و مردم نیز لباسهای فاخرشان را به ایشان امانت میدهند تا تعزیه را با شکوه و عظمت برگزار کنند. در محوطه باغ شاهی، عمارت بزرگی هست به شکل گرد که معمولا فقط تیرهای سقفش را از دور میبینیم. اما در ایام عزاداری عاشورا بر تیرهای سقف چادر سفید میکشند و داخل عمارت را با چند دههزار چراغ روشن میکنند و در آنجا روضهخوان معتبری به منبر میرود ...».
بیشتر بخوانید
مفاد نامه امام حسین (ع) به محمد حنفیه چه بود؟سفرنامه «ایران و ایرانیان» توسط ادوارد پولاک از ماجراهای ایران در زمان حضور امیرکبیر که پولاک را برای تدریس در دارالفنون دعوت کرده بود، گفته است. در سفرنامه پولاک اطلاعات خاص و منحصر به فردی درباره آداب و رسوم مردم قاجار ارائه شده که یکی از این آداب و رسوم برگزاری مراسم عزا و تعزیهخوانی است.
ادوارد پولاک اتریشی در مورد ایام محرم مینویسد:
«ایام عاشورا (ده روز اول ماه محرم) را میتوان جزو روزهای رسمی به حساب آورد. در این روزها، مراسم تعزیه شبیه به یاد شهادت آل علی در کربلا برپا میشود. عزای عمومی و سراسری در مملکت است. همه لباس سیاه در بر میکنند، دستهها در شهرها به راه میافتند و با آهنگهای غمانگیز که ترجیع آن «آی حسین، آی حسین» است بر رنجهای این سلطان شهیدان اشک میریزند».
«.. وقتی ترجیع خوانده میشود، کودکان از جا میجهند و دو حلقه چوبی را به صورت موزون بر یکدیگر میزنند. بزرگترها هم با آنکه سینهشان کبود شده، با کف دست بر سینه میکوبند به طوری که صدای آن تا فاصلهای دور به گوش میرسد. بعضیها که از کابل و کشمیر به تهران آمدهاند، حتی زنجیر به سینه میزنند. یکنواختی آهنگ، صدای گنگ ضربات کف دست به سینه و برخورد حلقههای چوبی و جرنگ جرنگ زنجیرها تا مدتها پس از نیمهشب در خیابانها به نحوی غمانگیز طنینافکن میشود».
«در بسیاری از میدانهای عمومی شهرها تکیه وجود دارد که بر اثر موقوفات مذهبی ایجاد شده و نگهداری میشوند. در وسط فضایی محصور، صفهای هست که به عنوان صحنه برای برگزار کردن مراسم تعزیه به کار میرود. در روزهایی که مراسم برپا میشود، چادری را سقف آن صفه میکنند. دیوارهای تکیه را با چیت گلدار و شال میآرایند. ظروف چینی گرانقیمت، لیوانهای کریستال اروپایی، شمعدانها و ... چشم را خیره میکند».
«پیترو دلاواله» نیز سیاح ایتالیایی است که در دوره حکومت شاه عباس به ایران سفر کرده و شاهد برگزاری مراسم عزاداری و تعزیهخوانی شیعیان در اصفهان بوده است.
او در مورد ایام عاشورا مینویسد:
«ایرانیان تمام این مدت را بهطور مداوم سوگواری میکنند و ضمن تظاهرات عمومیِ عظیم، برای پایان غمانگیز زندگی حسین بنعلی، فرزند فاطمه زهرا، یگانه دختر پیامبر اسلام که در نظر همه مسلمانان مقدس، ولی در نظر ایرانیان شیعی، امام بر حق نیز هست، به عزاداری مشغولند».
«همه غمگین و مغموم بهنظر میرسند و لباس عزاداری به رنگ سیاه، یعنی رنگی که در مواقع دیگر هیچوقت مورد استفاده قرار نمیگیرد، به تن میکنند. هیچ کس سر و ریش خود را نمیتراشد و به علاوه نه تنها از ارتکاب هرگونه گناه پرهیز میکند، بلکه خود را از هرگونه خوشی و تفریح نیز محروم میسازد... تمام این تظاهرات برای نشان دان مراتب سوگواری و غم و اندوه آنان در عزای امام حسین است».
«.. دورادور تابوتها را با مخمل سیاه پوشانده بودند و روی هر تابوت، یک عمامه سبز و یک شمشیر گذاشته و سلاحهایی از اطراف آن آویخته بودند. این اشیاء را، روی طَبَقهایی چند، بر سر عدهای گذاشته بودند و به آهنگ سنج و کرنا حرکت میکردند».
«اوژن فلاندن» باستانشناس از دیگر سیاحانی است که در زمان محمدشاه قاجار به اتفاق هموطن هنرمند خود به نام پاسکال به ایران سفر کرد و در کتاب «سفر به ایران» تجربه حضور خود در کشور را به رشته تحریر درآورد. فلاندن اولینبار سینهزنی پرهیجان مردم ایران را در آرامگاه حسین قزوینی به چشم میبیند و به توصیف مراسم عزاداری عمومی در تکیهها و مساجد میپردازد.
وی در مورد عزاداریهای مردم ایران در آن زمان نوشته است:
«عدهای با مشت سخت به سینه کوبیده و در نتیجه سایرین را برانگیخته، شورش در جمعیت و بازیگران برپا مینمودند... در مدت عزاداری عدهای از مقدسین در شهر به راه افتاده از اعماق وجود منقبت حسین (ع) و علی (ع) را مینمایند. برخی پابرهنه با چهره سیاه شده در کوچهها دم از حسین (ع) میزنند و ادعا میکنند که تشنگی و گرما را بر خود هموار خواهند ساخت».
«صحنهای که بیش از همه نظر من را به خود جلب کرد، نبردی بود که میان خاندان و پیروان امام حسین (ع) و لشکریان یزید به نمایش درآمد. این صحنه آنچنان بر تماشاگران تأثیر میگذاشت که آدمی تصور میکرد شاهد نبردی حقیقی است. تعزیه به صورت شعرخوانی اجرا میشد و بازیگران شعرها را با آهنگ و حالات و حرکاتی میخوانند که در مردم شور و هیجان ایجاد میکرد».
سفرنامه «سفر به شمال ایران» نیز توسط ساموئل گوتلیب گملین آلمانی نوشته شده است که برای پیگیری طرح علمی در مورد گیاهان، جانوران و... به همراه چندتن از دانشجویانش به ایران سفر کرده بود.
گوتلیب گملین در سفرش به رشت در مورد ایام عزاداری ایران نوشته است:
«در هر محله، درِ خانهها را با پارچه سیاه میپوشانند و شبها با مشعل و شمع در خیابانها حرکت میکنند. هر محله با پرچم و علم خود حرکت میکند و آوازهایی میخوانند که برای این مراسم ساخته شده است. آنان با پای برهنه حرکت میکنند و به شدت بر سینه خود میزنند. آنان بارها نام پیامبر سوگوارشان را فرا میخوانند و در هر گوشه به دنبالش میگردند. در روزهای اول دستههای عزاداران فقط شبها به راه میافتند. ولی روزهای آخر روز هم برپاست...».
«.. یک شیپور دسته را با پرچمها همراهی میکند و یک یا دو اسب هم که به جواهرات آراستهاند به نشانه اسب حسین در پیشاپیش دسته حرکت داده میشود. پسِ این گروه سینهزنان ظاهر میشوند که فریادشان را دو برابر بلندتر کردهاند و در پشت سر آنان اهالی محله شمعدردست در چند گروه حرکت میکنند. آن وسایلی که به یاد حسین در تکیه قرار داده شده بود همراه دسته حمل میشود. به این ترتیب دسته به سوی خانه خان حرکت میکند. در آنجا نوحه میخوانند و گریه میکنند. شبیه مراسمی که در تکیه اجرا کرده بودند. از آنجا همه خیابانهای شهر را دور میزنند. چون اینک در رشت هشت محله وجود دارد هشت دسته است و، چون هر دسته یک روز در شهر میگردد، هر روز در خیابانهای شهر غوغاست».
«کارستن نیبور» از دیگر سیاحانی بود که همراه با هیاتی دانمارکی برای انجام ماموریتی در حوزه هندسه به ایران سفر و سفرش را از جنوب ایران آغاز کرد. گفتهها و تجربیات نیبور از سفرش به ایران در کتابی به نام «سفرنامه نیبور» به چاپ رسیده است.
نیبور شاهد مراسم عزاداری شیعیان مردم جنوب بوده و در این مورد نوشته است:
«.. در حالی که شیعهها به سینه خود میزدند و با ناله و زاری غم و اندوه خودشان را نشان میدادند و عده زیادی حسینحسینگویان بهشدت گریه میکردند. کسانی که نقش سپاه یزید و سردار او، شمر را بازی میکردند با شمشیرهای برهنه دور میدان میدویدند و چنین وانمود میکردند که پی کسی میگردند… نقش عباس، برادر حسین، که در کنار چشمهای هر دو دست خود را از دست داده بود خیلی طبیعی اجرا شد. او لباسش را طوری پوشیده بود که آستینهای بدون دست او از دو طرف آویزان بود و به تماشاچی این احساس دست میداد که او واقعاً دستهایش را از دست داده است. چون در جزیره خارک اسب خیلی کم است و از شتر اصلاً خبری نیست بلندپایگان سوار بر اسب بودند و بقیه پیاده و، چون بیشتر مردم جزیره خارک فقیرند، لباس همه بازیگران خیلی بد بود. اما این لباسها طوری بودند که تماشاچی بهراحتی میتوانست یکی از سپاهان ۱۱۰۰ سال پیش اعراب را در میدان جنگ تجسم بکند. موزیک نظامی فقط از سنج تشکیل میشد که بهشدت نواخته میشد. صدای سنج با صدای حسینحسین قیلوقالی را به وجود آورده بود».
از دوران صفویه تا انقلاب اسلامی سفرنامههای زیادی در مورد آنچه سیاحان از عزاداری ایرانیان دیده بودند، به نگارش درآمده است. به واسطه تعداد زیاد سفرنامههای نوشته شده در این حوزه امکان معرفی تمام آنها وجود نداشت و ما تنها به معرفی چند مورد از آنها بسنده کردیم.
منابع:
سفرنامه فوروکاوا
سفرنامه «ایران و ایرانیان»
سفرنامه «سفر به ایران»
سفرنامه «سفر به شمال ایران»
سفرنامه کارستن نیبور
سفرنامه پیترو دلاواله
منبع: ایسنا
انتهای پیام
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: ماه محرم تعزیه خوانی ایران سفر مراسم عزاداری سفرنامه ها خیابان ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۱۰۵۱۸۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
همدلی نیاکیها و اسکیهای لاریجان با آیین سنتی ورف چال؛ روزی که زنان پادشاهی میکنند
نیکاکیها و اسکیهای لاریجان مازندران با برپایی آئین سنتی ۶۰۰ ساله ورف چال، همدلی و یکرنگی را به نمایش گذاشتند.
به گزارش خبرگزاری ایمنا از مازندران، هر ساله، آئین سنتی ورفچال با مراسم معنوی چاووشی خوانی در میدانگاه ییلاق خوش آبوهوای اسک بخش لاریجان شهرستان آمل آغاز میشود.
روایت این میراث کهن که به گفته اهالی دو منطقه نیاک و آب اسک قدمت آن به بیش ۶۰۰ سال گذشته برمیگردد روایت زیبا و دلنشینی است، روایت آئینی کهن که از سوی اهالی این دو منطقه در منطقه بکر و زیبای "اسک وش" برگزار میشود.
روایت این سنت به آنجایی برمیگردد که شش قرن پیش مردم منطقه اسک و نیاک در فصل بهار، آن هم در دومین ماه در زیرپای قله دماوند و در منطقهای به نام "اسک وش"، دور هم جمع شده بودند و به نیتی برای تأمین آب شرب، کشاورزی و دامهایشان چاهی را حفر کنند تا در فصل تابستان به دردشان بخورد اما هر چه تلاش میکردند در آن منطقه سنگلاخی نتوانستند چاهی را حفر کنند.
مردم منطقه اسک روایت از بزرگان بیان میکنند که نیمی از روز گذشته بود و ناامید از تلاششان ناگهان فردی به نام سیدحسن ولی از نوادگان امام حسن مجتبی (ع) را میبینند که به سمت آنها میآمد؛ در واقع از آن منطقه عبور میکرد و وقتی به اهالی آب اسک و نیاک نزدیک شد جویای کارشان و اهداف آنها شد.
آن مردان درد خود را با این سید بزرگوار در میان گذاشتند و ناامید از بینتیجه ماندن کارشان از این نواده رسول خدا کمک خواستند.
سیدحسن اما تفکری کرد و گفت: به نیتی عصایم را به سمتی میگردانم و نقطهای را نشان داد آن نقطه را حفر کنید اما قبل از شروع آن دو شرط دارم.
اهالی این دو منطقه مستأصل از نتیجه کارشان آن دو شرط را قبول کردند و اول آنکه هر ساله در این ماه و در این فصل این آئین ورف چال در این منطقه اسک وش برگزار شود و دوم آنکه هیچ زنی هنگام برپایی این کهن سنت حضور پیدا نمیکند حتی در نزدیکی منطقه هم حاضر نمیشود.
و این شد آئین سنتی "ورف چال" در جمعهای از دومین ماه از فصل بهار که با حضور مردان در منطقه اسک وش به اجرا درمیآید، آئینی که با تلاش مسئولان میراث فرهنگی استان مازندران در فهرست ثبت ملی معنوی کشور درآمده است.
هرساله همهمهای در داخل روستای خوش آبوهوای آب اسک در میگیرد و مردان و زنان دو منطقه اسک و نیاک صبح ساعت هفت بیدار و در آب اسک حضور پیدا میکنند و پس از مراسم معنوی چاووشی خوانی رهسپار منطقه اسک وش، یعنی بین راه جادهای رینه و پلور و دقیقتر زیرپای دیو سپید دماوند میشوند آن هم از سنین هفت ساله تا ۷۰ ساله که آن آئین را به جا آورند.
همه اعم از نوجوان، جوان و پیر در آن منطقه حدود ۷۰۰ تا ۸۰۰ کیلومتر از مسیر چاه تا منطقه یخچالی اسک وش را با خودروهایشان طی مسافت میکنند تا به آن نقطه تعیین شده برسند، آن جایی که گولههای برفی یخی را بر دستان و دوششان قرار داده و به سمت چاهی که عمق آن ۱۰ متر است، بر شانههایش حمل کرده تا در آن چاه پرتاپ کنند.
گلولههای برفی که با فرود در آن چاه به مرور زمان و با آب شدنشان ذخیرهای برای تأمین آب دامها در چراگاههای منطقه زیبای اسک وش و نیاک در فصل تابستان میشود.
مردان حاضر در آئین ورف چال این همت همبستگی و یکدلی را تا ظهر ادامه میدهند و پس از دیدن آفتاب بر نوک قله دماوند و نوید بر قرار گرفتن ظهر سفره پهن میکنند، سفرهای که طول آن ممکن هست به ۱۰ الی ۲۰ متر برسد و هر مردی آذوقه و ناهاری راکه را از منزل با خود آورده روی آن سفره قرار میدهند تا با همه در خوردن آن سهیم و شریک شود.
پایان مراسم سنتی ورف چال ساعت یک بعدازظهر پس از صرف ناهار است و پس از آن مردان نیاک و اسک به مناطق ییلاقی خود برمیگردند و مهمانان و گردشگران بسیاری از جاهای مختلف که برای دیدن و مشارکت به این آئین آمدند نیز رهسپار خانههای خود میشوند.
اما رسم دیگری در همان روز منتهی در داخل آب اسک اتفاق میافتد که آن هم به قدمت کهن آئین "ورف چال" برمیگردد.
این سنت به این شکل است که آن هنگام مردان صبح علیالطلوع از اسک خارج میشوند برای ورف چال و زنان اسکی برای خود برنامه مفصلی را به اجرا درمیآورند.
این رسم دیرینه معروف به "زن شاهی" هست؛ یعنی در آن روز بانوان در اسک پادشاهی میکنند.
و جالب آنکه هیچ زنی حق ورود به مراسم ورف چال را ندارد هیچ مردی هم حق بودن، ماندن و حتی دیدن لحظهای برای پادشاهی زنان را در آن ییلاق ندارد و اگر پیدایشان شود و حتی جهت کنجکاوی سرکی بکشند و زنان متوجه حضور آن مرد شود دستهای وی بسته و پیش دیگر زنان میبرند تا برای تنبیه اش تصمیمی گرفته شود.
روزی که زن پادشاهی میکندو اما در آن روز پس از خروج مردان، زنان دور میدان آب اسک جمع میشوند یک نفر را شاه، نفر دیگری را مباشر و فرد سوم را وزیر انتخاب میکنند؛ همچنین دو زن را به عنوان سرباز یا نگهبان روستا انتخاب تا برای سرکشی کل منطقه و دیدهبانی ورودی آب اسک انجام وظیفه دهند.
زنها در آن روز کاملاً راحت هستند و در آن میدانگاه به شادی و برپایی بازیهای محلی و بومی میپردازند که البته در گذشته این آئینها پررنگتر و زیباتر برگزار میشد اما امروزه طبق تکنولوژی روز دیگر موسیقی سنتی و خواندن اشعار مازندرانی از سوی بانوان و مادران قدیمی انجام نمیشود یا آن ناهاردهی که از طرف خانوادههای تازه داماد و عروس داشتن، صورت نمیگیرد.
برپایی زن شاهی از صبح زود شروع و تا ساعت ۱۰ بعدازظهر ادامه داشت و در این ساعات بهترین دورهمی و شادباشی زنان اسک محسوب میشود، چون مردی بالاسرشان نیست تا بهقولشان امر و نهی کند.
طبق باور قدیمیهای روستا آمدن مرد در آن روز مطلقاً ممنوع است اما امان از آن مردی که در مراسم زن شاهی حضور یابد و به نزد شاه برده شود؛ یکی از تصمیمات این است مرد را در انبار تاریک قرار میدهند تا مراسم ورف چال به پایان برسد و مردان روستا به آب اسک برگردند و یا از تصمیمات دیگر آن مرد خاطی را بر پشت الاغی آن هم برعکس قرار میدهند و آن گماشتهها کل روستا میگردانند تا آن فرد را تنبیه کنند.
این مراسم زن شاهی اگرچه ثبت ملی میراث معنوی نشده اما کم از قدمت آئین سنتی ورف چال ندارد و زمان آن در دومین جمعه اردیبهشت هر سال از صبح زود تا عصر ادامه دارد و آن روز زنی پادشاه میشود و قدرتنمایی شاهنشاهی میکند و امیدواریم این دو آئین سنتی و معنوی سالهای سال ادامه پیدا کند و بدون ایجاد حاشیهای یا تداخل در اجرای آن حفظ بماند و به نسلهای آینده انتقال پیدا کند.
طوبی اصانلو کارشناس مردمشناسی میراث فرهنگی مازندران در گفتوگو با خبرنگار ایمنا با اشاره به اینکه آئین کهن ورفچال با قدمت چندین ساله در فهرست آثار ملی میراث معنوی کشور قرار گرفته است، اظهار کرد: این آئین با توجه به جایگاه معنوی که در بین اهالی دو منطقه اسک و نیاک وجود دارد با تلاش کارشناسان میراث به ثبت رسیده است.
وی افزود: هماکنون میراث مازندران به دنبال ثبت این آئین در فهرست آثار جهانی است تا به دنیا معرفی شود.
اصانلو خاطرنشان کرد: ثبت هر یک از این آئینها در فهرست آثار ملی و جهانی باعث معرفی قدمت استان مازندران به سایر کشورها میشود تا سالانه در زمان برگزاری این برنامهها حضور گردشگران خارجی را پذیرا باشیم.
کد خبر 745927