«چنین دیدم...»؛ فرشته امیری؛ نشر نیستان ترکشهای باقیمانده از جنگ
تاریخ انتشار: ۳ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۴۱۰۷۰۹
«چنین دیدم...»
نویسنده: فرشته امیری
ناشر: نیستان، چاپ اول: 1399
224 صفحه، 48000 تومان
****
ادبیات جنگ شامل آن دسته از نوشتهها و آثاری است که به نوعی به جنگ و مسائل مرتبط با آن میپردازد. این شاخه از ادبیات در دورۀ معاصر ایران بیشتر به نوشتهها و آثاری اطلاق میشود که محور اصلی مضامین آنها جنگ ایران و عراق است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فرشته امیری داستاننویسی را از ابتدای دهه ۸۰ با داستان «سالهای فراق» آغاز کرده است. از وی در سال 88 داستان بنین نیز منتشر شده و به موازات این آثار، گفتوگوهایی با فرماندهان جنگ و گردآوری اطلاعاتی در این زمینه نیز از فعالیتهای نوشتاری او بوده است. با توجه به این سوابق، درمییابیم که اثر اخیر او نیز بیارتباط با زمینۀ نوشتاری پیشین او نیست. «چنین دیدم...» روایتی دربارۀ جنگ و درگیریهای سوریه است. حضور یک مستندساز ایرانی به نام «مصطفی» در میدان مبارزه و گرهخوردن ماجرا با زندگی و اطرافیان او در تهران درونمایۀ داستان را رقم زده است.
خواننده در این داستان با خانوادهای همراه است که درگیر جنگ شدهاند. «حمید»، پدر خانواده عزم سفر به سوریه میکند تا فیلم مستندی را که با ناپدیدشدن مصطفی نیمهتمام باقی مانده به پایان برساند و به عبارتی او را (زنده یا مُرده) بیابد. سوسن، همسر حمید، در غیبت او برای پرکردن جای خالیاش در منزل تلاش دوچندان دارد. روایت داستان که در نیمۀ نخست به عهدۀ سوسن بوده، از نیمۀ دوم با دو راوی (حمید و سوسن) ادامه مییابد؛ اما جدا از جنگ و تلاطم حمله و دفاع و اسارت و شهادت، موضوع دیگری که در کل داستان جاری است، هویت اصلی این دو راوی است.
سوسن بدون آگاهی از وضعیت پدر و مادرش در پرورشگاه رشد کرده و بزرگ شده و حمید نیز والدین خود را در جنگ ایران و عراق از دست داده است. مشکل اینجاست که زن و شوهرِ قصه، گذشتۀ خود را از فرزندشان مخفی نگه داشته و سالهای سال شخصیتی غیر از آنچه بودهاند را برای او به تصویر کشیدهاند. آنها در سرگردانی اینکه چگونه واقعیات گذشتۀ خود را به فرزندشان بگویند به سر میبرند که ماجرای سفر حمید برای تکمیل کار ناتمام دوست شهیدش به سوریه و سپس اسارت او به دست نیروهای داعش نیز به این بحران افزوده میشود.
در یک نگاه به نظر میرسد که این خانواده ناگهان درگیر جنگ شدهاند. اما میبینیم که جنگ از سالها پیش و از زمانی که آنها کودکی بیش نبودهاند دندان و چنگال خود را برای آنان تیز و آماده کرده بوده است. دختری در خانوادهای به دنیا میآید و بر اساس تاریخ در زمان حیات خود شاهد جنگ مستقیم نبوده، اما این آثار و پیامدهای جنگ است که تا نسلها بعد مردم یک سرزمین را تهدید میکند و مخفیانه بر آرامش و آسایش آنها سایه میافکند. جنگ همیشه در خاور میانه مانند گراز با ناخنهایی دراز بر آرامش و رفاه منطقه ناخن کشیده و انسانها را مجروح و دردمند از وحشیگری خود کرده است. در همان اوایل داستان میخوانیم:
«رفته بود فیلمبرداری از طبیعت. رفته بود که دو روزه برگردد.
از بیشهای فیلم میگرفته که حمله کرده بودند. انگار از چیزی ترسیده باشند، شاید صدای تیری...
سنگینی دوربین، سرعت فرارش را کم میکند. پایش به سنگی گیر میکند... شانهاش میشکند تا دوربینش سالم بماند و گرازی که رسیده بود روی سینهاش. چنگ انداخته بود به همان بازوی خونی.
خودش میگوید نفسِ گراز که توی صورتش نشسته، دیگر چیزی نفهمیده...»
و اما این داستان قصۀ «یاسمن» هم هست. دختر نوجوانی که ویژگیهای خاص سن خودش را دارد. پدر پیش از عزیمتش به مناسبت تولد دختر کتابی با عنوان «نامههای بلوغ، استاد علی صفایی» به او میدهد. میتوان گفت نبودن پدر اگرچه ناخوشایند است اما دوران بلوغ توأم جسمی و فکری دختر را به گونهای رقم میزند که به دریافتهای تازهای از واقعیات زندگی منتج میشود.
«چنین دیدم...» روایتی است که با حملۀ گرازها به تصویربردارِ غرق در طبیعت شروع میشود؛ با ماجرای مفقود یا کشتهشدن انسانی در بطن وحشیگری دیگری ادامه مییابد؛ دوستی را در پی یافتن همکاری دیگر راهی صحنۀ نبرد میکند؛ و تمام این قصههای خُرد بر بستر داستان بزرگتری جاریاند که شخصیتهای آن زخمخوردۀ نبردی دیرینهتر ناشی از هجومی دیگر در جای دیگری از تاریخ بشریتاند. «چنین دیدم...» مستندی است از تفالۀ جنایاتی که اگر چه با لباس انسانیت رقم زده میشود، اما در باطن آن چیزی جز خوی وحوش گرازگونه وجود ندارد. «چنین دیدم...» ترکشهای باقیمانده از یک جنگ است که حالا بعد از سالها خواسته یا ناخواسته زندگی آدمها را به جنگ دیگری پیوند زده است.
در مجموع چنین دیدم داستان پر فرازونشیبی دارد، صحنه های کوتاه بر ضرباهنگ داستان افزوده است و هر لحظه تغییری یا در درون شخصیت یا بیرون آنها روی میدهد. غیر از سفر ظاهری مرد خانواده به سوریه سفری درونی، ملایم و عاطفی هم به درون زندگی یک خانواده است که در پایان هر کدام از آنها به درک جدیدی از خود، زندگی و محیط پیرامون می رسند و تغییر می کنند.
منبع: الف
کلیدواژه: جنگ ایران و عراق فرشته امیری چنین دیدم سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۴۱۰۷۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«نقاشی قشنگ» براساس حدیثی از امام رضا(ع) کتاب شد
«نقاشی قشنگ» براساس حدیثی از امام رضا(ع) به نویسندگی لعیا اعتمادی نویسنده حوزه کودک و نوجوان از سوی انتشارات بهنشر منتشر و راهی بازار کتابهای کودک و نوجوان شد.
به گزارش آستاننیوز، «نقاشی قشنگ» یکی از جلدهای مجموعه 12جلدی «یک قصه، یک حدیث» است. هر داستان این مجموعه بر اساس یکی از احادیث امام رضا(ع) است.
نویسنده کتاب لعیا اعتمادی داستان را براساس سخنان ارزشمند امام رضا(ع) مبنی بر اینکه "تدبیر قبل از عمل، تو را از پشیمانی باز می دارد." نوشته که در کتاب عیون اخبارالرضا ذکر شده است.
ماجرای این قصه در مدرسه دخترانه و روابط بین دو همکلاسی روایت میشود که یکی از آنها علاقهمند است تا با هم دوست باشند و برای همین کاری انجام میدهد که از قضا این عمل باعث ناراحتی همکلاسی میشود.
در بخشی از متن کتاب میخوانیم: "نقاشیاش خیلی قشنگ بود! گلهای قرمز و صورتی برگهایشان را بالا آورده بودند. پروانهها هم مثل فرشتهها بالای سر آنها میچرخیدند و خوشحالی میکردند. وقتی نقاشی مائده را دیدم، این فکر به ذهنم آمد و به او گفتم: «خوش به حال گلهایت! حتما از اینکه پروانهها مثل فرشتهها بالای سرشان می چرخند، خیلی خوشحال هستند!» مائده با تعجب نگاهم کرد و پرسید »:پروانهها مثل فرشتهها بالای سر آنها میچرخند؟» آن وقت مرا نگاه کرد و خندید. بعد از آن روز دیگر حرف نزد."
کتاب «نقاشی قشنگ» در ۲۴صفحه، مصور، گلاسه و قطع وزیری همراه با تصویرگری حدیث جزایری منتشر شده و با قیمت 40 هزار تومان در فروشگاههای کتاب و محصولات فرهنگی بهنشر در مشهد و سراسر کشور در دسترس علاقهمندان قرار دارد. هم چنین افراد میتوانند با مراجعه به سایت www.behnashr.com این اثر و سایر آثار انتشارات بهنشر را مشاهده و خریداری کنند.