Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش صدای ایران   از انتخاب محمد حسین خانلرخانیگفت: اخیرا ترامپ در یک کنفرانس خبری در روز کارگر سخن از جداسازی اقتصاد آمریکا از چین به میان آورده است. او در این رابطه گفت: «ما میلیاردها دلار از دست می‌دهیم ولی اگر با آنها تجارت نداشتیم این پول را از دست نمی‌دادیم به این می‌گویند جداسازی، پس بهتر است به آن فکر کنیم».

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این موضع‌گیری‌ها تنها در عرصه سخن نبوده و به شدت و سرعت در حال گسترش به فضای عینی روابط میان دو کشور است. اخیرا بلومبرگ اعلام کرد دولت آمریکا با ارسال نامه‌ّهایی به برخی از شرکت‌های آمریکایی فعال در صنعت بازی‌های آنلاین از آنها خواسته در مورد رابطه‌شان با شرکت‌ فن‌آوری چینی «تنسنت» و پروتکل‌های حفاظت از امنیت کاربران آمریکایی توضیح دهند. از سوی دیگر وزارت بازرگانی این کشور درحال مسدود کردن دسترسی کاربران آمریکایی به وی‌چت و تیک‌تاک است. چنین رویکردهایی که به شدت در آمریکا دنبال می‌شود بالطبع موجب رفتار متقابل چین با شرکت‌های آمریکایی خواهد شد که نتیجه آن چیزی جز جدایی دو نظام اقتصادی از هم نخواهد بود. بر این اساس استدلال می‌شود شاهد شکل‌گیری دوران جدیدی از رابطه غرب بالاخص آمریکا با چین هستیم که اساس آن نه بر همکاری و مشارکت بلکه مبتنی بر رقابت و تقابل است.

با مطرح شدن انعقاد قرارداد ۲۵ ساله جامع میان ایران و چین و از سوی دیگر روابط متشنج میان چین و آمریکا در سال‌های اخیر هر چه بیشتر موضوع قدرت‌گیری چین و تاثیر آن بر نظام آینده بین‌الملل مهم شده است. این امر را می‌توان به وضوح در ارزیابی‌ها و حتی سخنان مقامات غیر سیاسی واشنگتن مشاهده کرد. بر اساس گزارش اخیر پنتاگون چین اکنون از قدرت دریایی بیشتری نسبت به آمریکا برخوردار است اگر چه همچنان به لحاظ تناژ امریکا دست برتر را دارد. این گزارش‌ها در پیوند با گزارش‌های اقتصادی و رشد فن‌آوری زنگ‌های خطر را در آمریکا به صدا در آورده است.

از زمانی که نیکسونِ جمهوری‌خواه در قالب رویکرد تعامل (Engagement) سخن از «بازگشایی جهان به روی چین» به میان آورد تا کلینتونِ دموکرات که مفهوم «قدرت جهانی مسئولیت‌پذیر» و «شریک سازنده» را مطرح کرد و یا حتی  استفاده دولت بوشِ پسر از استعاره «سهامدار مسئول» در قبال چین؛ می‌توان یک جریان مشخص را در رویکرد آمریکا نسبت به چین مشاهده کرد: آوردن چین بر سر سفره نظام سرمایه‌داری جهانی به امید دفع رویکرد انقلابی و استحاله آن در نظم لیبرال غربی که در نهایت منجر به استحاله درونی این کشور گردد. در مقابل چینی‌ّها نیز با بهره برداری از این موقعیت و در قالب مفاهیمی چون «احترام دوجانبه»، «همزیستی مسالمت‌آمیز» و «رشد صلح‌آمیز» از فرصت بدست آمده جهت استفاده از کالاهای عمومی فراهم شد در نظم سرمایه‌داری جهانی، رشد چشم‌گیری را رقم زدند به نحوی که اکنون از مدلی به عنوان مدل توسعه چینی یاد می‌شود.

پیوند اقتصادی میان غرب و چین به نحوی در این سال‌ها شدت گرفت که اعتماد نسبی متقابل به رغم تضادهای ذاتی میان نظم لیبرال غربی با نظم کمونیستی چین، میان طرفین بوجود آورد. این در حالی است که رشد قدرت اقتصادی چین در کلام میر‌شیمر از «قدرت بالقوه» در حال تبدیل به قدرت نظامی است. زمانی که روابط از سطح اقتصادی به سطح امنیتی و نظامی گسترش می‌یابد منافع نیز از قالب منافع مطلق تبدیل به منافع نسبی خواهد شد. بر این اساس منطق جمع جبری صفر تعیین‌کننده نوع بازی میان طرفین می‌شود. بدین معنا کسب منافع دوجانبه به مرور رنگ باخته و میزان بهره‌مندی هر طرف از رابطه،‌ اهمیت می‌یابد. چنین منطقی تعامل و همکاری را تبدیل به رقابت و تقابل خواهد کرد زیرا عدم قطعیت از نیات و اهداف طرف مقابل و ترس از آینده نامعلوم طرفین را به مقایسه قدرت و در نتیجه رفتارهای متوازن‌بخش سوق می‌دهد. اولین ظهور چنین نگاهی را در استراتژی دولت اوباما در سال 2012 با عنوان چرخش به آسیا(Pivot to Asia) شاهد هستیم.  تغییر نگرش به قدرت‌ در حال صعود چین زمانی بیش از پیش تقویت شد که قدرت آمریکا نیز به دلیل بحران‌های مختلف و گسترش بیش از حد جهانی در کلام افول‌گرایان رو به تنزل نهاده است. بنابراین سیاستگذران آمریکایی در حال مواجهه با واقعیت چینِ در حال اوج و آمریکایِ رو به تنزل هستند. چنین وضعیتی آنها را ناگزیر نگرانِ فردای مواجه به چین قدرتمندی می‌کند که به سرعت در حال ایجاد زیرساخت‌های جهانیِ چین محور است. نمونه ایجاد این نظم جدید را می‌توان در قالب استراتژی «یک کمربند یک جاده» مشاهده کرد. بر این اساس نه تنها موضوع چین اکنون تبدیل به یک موضوع داغ در انتخابات آمریکا شده است بلکه شاهد شکل‌گیری اجماع دو حزبی پیرامون مهار چین هستیم، امری که می‌توان گفت بی‌سابقه بوده است. این موضوع در پیوند با شکل‌گیری ناسیونالیسم سلبی در آمریکا و همینطور بحران کرونا که چین را تبدیل به عنصر «شرّ» در گفتمان غالب آمریکا کرده، زمینه را برای تغییر کلی رویکرد در مقابل چین فراهم کرده است.

بر این اساس می‌توان «ایده‌جداسازی» ترامپ را مشابه استعاره «پرده آهنین» دانست که وینستون چرچیل در سال 1946 مطرح کرده بود. مفهومی که بنیان قریب به نیم قرن رابطه غرب با شوروی را شکل داد. چنین فضایی باعث شده است که رویکرد اعتماد و راستی‌آزمایی ریگان در کلام پمپئو تبدیل به عدم اعتماد و راستی‌آزمایی گردد و شکست توافق تجاری اخیر چین و آمریکا حاکی از گذر از دوران حضور بر سر یک سفره به دوران جداسازی سفره‌ها است. دورانی که وجه مشخصه آن نه همکاری مبتنی بر منافع مطلق بلکه تقابل و رقابت مبتنی بر منافع نسبی خواهد بود.

استلزامات وضعیت در حال شکل‌گیری برای جمهوری اسلامی ایران

متاسفانه به طور تاریخی مخصوصا با تغییر ماهیت روابط بین‌الملل در دوران مدرن دولتمردان ایرانی در بزنگاه‌های تاریخی برداشت دقیقی از سیاست بین‌الملل و پویایی‌های آن نداشته‌اند و همین امر معمولا باعث قرار گرفتن ایران در طرف بازنده مناقشات بین‌المللی شده است. از نمونه‌های بارز چنین وضعی به عدم اشراف شاهان قاجار به روابط میان قدرت‌ّهای بزرگ که منجر به قرارداد تیلیست و تنها گذاردن ایران در مقابل روسیه شد؛ عدم توجه مشروطه‌خواهان به روابط سطحِ های‌پالتیکس در قالب بازی بزرگ میان بریتانیا و روسیه، نزدیکی رضاشاه به آلمان و عدم توجه به شکل‌گیری ائتلاف بین‌المللی علیه هیتلر، عدم درک عمق روابط میان بریتانیا و آمریکا از سوی مصدق در بحران ملی کردن نفت و... اشاره کرد.

بر این اساس می‌توان استدلال کرد که اکنون نیز جهان در حال ورود به مرحله جدیدی از روابط در سطح نظام‌بین‌الملل است. لحظه تک‌قطبی محو، نظام یک چند قطبی نیز در حال افول و آینده، آنگونه که گیلپین استدلال می‌کند آبستن جنگ و تغییر است. اگر چه چین در سال‌های اخیر با رشد شتابانی پیش رفته است اما این به معنای پسرفت آمریکا یا تضاد‌های درونیِ خود ویرانگر نیست. همچنان دانشگاه‌ّ‌های آمریکایی در صدر دانشگاه‌های جهان و شرکت‌های آمریکایی پیشرو عرصه های‌تک هستند. دلار آمریکا اگر چه مانند دوران برتون‌وودز اعتباری هم‌پایه طلا ندارد اما همچنان اقتصاد جهانی به آن معتاد و جایگزینی برای آن حداقل در میان مدت متصور نیست. نیروی نظامی آمریکا نیز همچنان در صدر قرار دارد. بنابراین کاهش فاصله قدرت چین با آمریکا به معنای ورود به فضای دو قطبی نیست، فضایی که توام با چتر حمایتی هر یک از قطب‌ها برای اقمارش خواهد بود. از سوی دیگر فرایند دولت‌سازی  و بخشی از منطق توسعه در آمریکا مبتنی بر جنگ بوده است. زمانی که آمریکا دشمن معینی را شناسایی کند رفتارش عقلانی‌تر، محاسبه‌گرانه‌تر و البته تولید و رشد‌اش افزایش خواهد یافت. آنگونه که دیوید کمپل استدلال می‌کند مبنای دولت‌سازی در آمریکا بر وجود «دیگری» استوار است. بر این اساس می‌توان انتظار داشت در سال‌های آینده طی رقابت جدی‌ با چین، آمریکا نیز وارد فاز پیشرفت و هارمونی و انسجام بیشتر شود.

در چنین فضایی باید به شدت از ورود به قطب‌بندی‌ها اجتناب کرد زیرا قدرت در حال ظهور می‌تواند نه به عنوان یک شریک راهبردی بلکه به عنوان یک کارت بازی در مقابل قدرت مسلط از ایران بهره ببرد. از سوی دیگر ماهیت امپراطوری در چین هیچ‌گاه توسعه طلب نبوده و بیشتر مسیر انزوا و تجارت را دنبال کرده است بنابراین می‌توان انتظار داشت این کشور هیچ‌گاه تبدیل به چتر حمایتی از ایران نخواهد شد زیرا اساسا تمایلی به تعهد در فراتر از مرزهایش نداشته و نخواهد داشت. در حال حاضر چین بیش از آنکه کشوری تجدید‌نظر طلب باشد کشوری حامی وضع موجود است و صرفا عدم قطعیت ناشی از افزایش قدرت و معمای امنیت حاصل از آن باعث سوء ظن آمریکا به نیات چین و فعال شدن راهبردی‌های موازنه‌جویانه شده است؛ بنابراین چین هیچ‌گاه در فضای تجدید‌نظر‌طلبی و انقلابی‌گری که بیشتر مد نظر ایران است قرار نمی‌گیرد و از این حیث منطق توسعه‌ را در چنبره سیاست هویت آن هم در حوزه فرار و سیالی چون خاورمیانه قرار نمی‌دهد.

شکل‌گری پرده آهنین جدید میان آمریکا و چین و استلزامات آن بر ج.ا. ایران / یا چین چتر حمایتی مناسبی برای ایران است؟ / ایران در میانه تغییرات جدید نظام جهانی چگونه سیاست‌ورزی کند؟

منبع: صدای ایران

کلیدواژه: ایران آمریکا چین تغییرات قدرت سیاست بر این اساس سوی دیگر بین الملل شکل گیری سال ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت sedayiran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «صدای ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۴۱۶۳۷۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نیاز ایران به تصمیم گیری های استراتژیک و سرنوشت ساز در سیاست خارجی

به گزارش جماران، محسن بهاروند، سفیر پیشین جمهوری اسلامی ایران در لندن و دیپلمات بازنشسته در یادداشتی برای جماران نوشت:  ایران پس از تقابل اخیر خود با اسرائیل در مهمترین مقطع سیاست خارجی خود قرار گرفته است. کشور ما در میان ملت‌های مسلمان و حتی همه کشورهای در حال توسعه جایگاه مناسبی یافته است‌. بازدارندگی استراتژیک ما تا حد قابل قبولی بازسازی شده است. اکنون ایران در موضع قدرت است و می تواند با اعتماد بنفس به جلو حرکت کند‌.

سیاست را نمی توان تک بعدی مدیریت کرد

ایران در حوزه سیاست داخلی و خارجی نیاز به تصمیمات مهم و سرنوشت سازی دارد. نظام باید با هوشمندی از این فرصت استفاده کرده جایگاه کشور را با یک جهش مهم در قدرت نرم، تثبیت کند.  سیاست را نمی توان خطی و تک بعدی مدیریت کرد. به میزانی که در قدرت سخت پیشرفت حاصل می شود باید در قدرت نرم اقدام به سیاستگذاری شود تا تعادل سیستم برقرار شود.

باید بر چالش استراتژیک در سیاست خارجی غلبه کنیم

در حوزه داخلی،  سیاست‌های وحدت آفرین و اجماع ساز نیاز است و در سیاست خارجی خروج از چالش استراتژیک شاید مهمترین مسئله ما باشد. آنچه که من به آن به یک چالش استراتژیک تعبیر می کنم (که ممکن است تعبیر دقیقی نباشد) تقابلی است که بین جهان ایده آل ما و واقعیات نظام بین الملل عاری از ارزش و اخلاق ایجاد می شود.

اما برای رسیدن به یک تصمیم استراتژیک روشن ابتدا نیاز به کمی تمرین شناختی از نظام بین الملل وجود دارد. باید جهان را آنگونه که هست دید نه آنگونه که میخواهیم.  ما در نظامی در حال گذار زندگی می کنیم. با این حال بنظر من مقصد این گذار خیلی شگرف و دراماتیک نخواهد بود. تغییری که ممکن است پس از همه کشمکش‌های جهانی رخ دهد این است که دنیای غرب به رهبری آمریکا اندکی از تسلط بی چون چرای خود بر نظام بین الملل عقب نشینی کرده و جایگاهی برای قدرت‌های نوظهور در تعیین سرنوشت نظام بین الملل قائل شود.

تسلط مطلق جهان غرب به چالش کشیده شده است

آنچه از آن بعنوان افول غرب یا دنیای پسا غربی یاد می شود بعید است چیزی بیش از این باشد که البته قدم مهمی خواهد بود. غرب به رهبری آمریکا در دو مقطع تسلط خود بر نظام بین الملل را تثبیت کرد. ابتدا پس از جنگ جهانی دوم و تشکیل سازمان ملل متحد و مهمتر از آن شکل گیری نظام پولی و مالی بین المللی تحت سلطه خود و دوم فروپاشی شوروی به عنوان بزرگترین رقیب ایدئولوژیک آن. اکنون بیش از ۷۰ سال است که پارادایم نظام بین الملل بر این اساس شکل گرفته است.

امروزه تجارت آزاد، پیشرفت تکنولوژی، تبادل و تکنولوژی اطلاعات، ظهور قدرت‌های نوظهور، برآمدن بازیگران غیر دولتی و  افزایش سهم کشورهای آسیایی از بازارهای جهانی، تسلط مطلق جهان غرب را به چالش کشیده است. اما غرب در این بین دست و پا بسته نیست. آمریکا و برخی کشورهای مهم اروپایی در رقابتی نفس گیر تلاشی فزاینده انجام می کنند که برتری علمی، تکنولوژیک، نظامی و قدرت نرم خود را همچنان حفظ کنند و در این ابعاد همواره از سایر اعضای جامعه بین المللی یک قدم جلوتر باشند. تا کنون هم موفق بوده اند. دو موضوع دیگر در این بین به آنها کمک می کند. اول همبستگی نسبی مشترک آنها به واسطه فرهنگ و ارزشهای مشترک و دوم روشها، قالبها و چارچوب های نظام بین الملل و سازمان های بین المللی که به نحوی شکل گرفته است که جهان غرب به رهبری آمریکا را در راس هرم سلسله مراتب آن قرار داده است.

ایران نیازمند اتخاذ تصمیم های استراتژیک است

باید دانست تا زمانی که کاروان سرگردان نظام بین الملل به سر منزل مقصود برسد و فرود آید، کشمکش‌ها پایان یابد و این نظام به یک تعادل و ثبات نسبی برسد ممکن است به دهه ها زمان نیاز داشته باشد. هر کشوری در عین حال که چشمی به تحولات جهانی دارد در تلاش است که بنیه علمی، تکنولوژیک، اقتصادی، نظامی و تجاری خود را تقویت کند تا از چرخه تولید و تجارت جهانی حذف نگردد و در آینده جهان نیز جایگاهی شایسته برای خود دست و پا کند. نمی توان وضعیت حال معیشتی و اقتصادی کشور را به امید آینده ای نه چندان قابل پیش بینی رها کرد.  شاید ایران به عنوان بزرگترین کشور خاورمیانه و یکی از کشورهای مهم جهان بیش از هر کشور نیازمند اتخاذ تصمیمات استراتژیک برای آینده خود باشد.

بزرگترین چالش جهانی امروز پدیده تحریم است

مهمترین چالشی که ما با آن روبرو هستیم چالش اقتصادی است. در جهانی که بطرز فزاینده ای پیوسته است سیاست‌های یکجانبه گرایانه پاسخگو نیست. جهان تبدیل به یک بازار یکپارچه شده و بدون افزایش سهم بازار خود قادر به رشد و توسعه اقتصادی و بهبود وضعیت معیشتی جامعه نخواهیم بود. ما به نوعی در تقابل با جهان غرب قرار گرفته ایم که متاسفانه امروزه نقطه قوت آن درست در مقابل نقطه ضعف ما قرار دارد. تسلط آمریکا و غرب بر نظام پولی، مالی و بانکی جهان و تسلط دلار به عنوان ابزار تبادلات جهانی غرب را بر این داشته است که بزرگترین سلاح خود را بر روی معاندین خود بکشد و آن چیزی جز "تحریم" نیست‌. بزرگترین چالش جهانی امروز پدیده تحریم است. تحریم سلاح تخریب گری است که از هیچ قاعده و قانونی پیروی نمی کند. بدون تضعیف یا شکست سلطه غرب بر این بخش از حیات بین المللی ، سخن از افول غرب کاری بیهوده خواهد بود.

چین و روسیه هم در تقابل با نظام پولی بین المللی قدمی برنداشتند

کشورهای تاثیرگذاری مانند چین هرگز حاضر نشده اند که در تقابل با نظام پولی و بانکی بین المللی تحت سلطه آمریکا قدم های معنی داری بردارند. بلکه همواره سعی کرده اند مشکلات خود را نه در تقابل با این نظام بلکه در چارچوب آن حل و فصل کنند. حتی کشوری مانند روسیه تا قبل از وضعیت فعلی در اثر جنگ با اوکراین همه تلاش خود را به کار می گرفت که در درون این نظام مسائل خود را حل و فصل کند. تقریبا همه کشورها با وسواس بسیار سعی دارند رابطه اقتصاد، بازار و نظام بانکی خود را با این بازار  و وضع موجود را به هر طریق حفظ کنند‌. تداوم حیات اقتصادی در این وضعیت شاید ممکن باشد ولی برای قریب به اتفاق کشورها حیات مطلوب و دلخواه نخواهد بود‌.

در سیاست خارجی به تدبیر حکیمانه نظام نیاز داریم

هیچ کشوری به اندازه ایران تحت تاثیر این وضعیت و تحریمهای ناشی از آن نیست. بر این اساس شاید بتوان نتیجه گرفت بزرگترین چالش سیاست خارجی ایران این است که چگونه با حفظ عزت و ارزشهای بنیادین خود بتواند سهم شایسته خود از بازار سرمایه و تجارت جهانی را بدست آورد در حالی که اصلی ترین دشمن آن یعنی آمریکا بر این بازار و نظامات آن تسلط بلامنازع دارد. این چالشی است که نیاز به بکارگیری حکمت نظام در سیاست خارجی برای رفع آن کاملا احساس می شود.

باید خصومت با کشورهای غربی را مدیریت کنیم

برای رفع چنین چالشی ابتدا سیاست خارجی باید به روشنی تصمیمی اتخاذ کند و سپس دیپلماسی روش و چارچوب‌های حرفه ای خود را برای تحقق آن بکار گیرد.  بنظر من سیاست خارجی ایران و به تبع آن دیپلماسی کشورمان برای رفع این مهمترین چالش خود دو سیاست اصلی را می تواند سرلوحه تفکر و فعالیت خود قرار دهد.

اول: ایران با مشارکت کشورهای مهم و تاثیرگذار یک نظام پولی، بانکی و ارزی منطقه ای یا موازی با نظام فعلی ایجاد کند به طوری که مورد قبول بخش خصوصی به شمول بانک‌ها و شرکت‌های خصوصی کشورهای همسو باشد و با تسهیل تجارت و تولید بتواند سهم کشور را از بازارهای منطقه ای و جهانی افزایش دهد. این روش می تواند با ایجاد مکانیسمهای دو جانبه و کوچک شروع شده سپس از به هم پیوستن آنها تبدیل به یک مکانیسم بزرگتر شود.

دوم: ضمن اجرای تدریجی مورد اول، ایران سعی کند که خصومت خود را با کشورهای غربی مدیریت کند. مدیریت خصومت با رقبای غربی می تواند در چارچوب معامله ای بزرگ در ازای رعایت خطوط قرمز، حفظ فاصله ها و تغییر سیاست‌های خصمانه غرب در قبال ایران و مسلمانان منطقه صورت گیرد.  رسیدن به هر یک از این اهداف نیازمند یک سیاست اجماعی با تعیین چارچوب ها و پروتکل های مشخص است که در قانون اساسی کشورمان ترسیم شده است.

 

دیگر خبرها

  • واکنش باشگاه پرسپولیس درباره لیست مازاد و تغییرات در تیم
  • عقلانیت، معنویت و عدالت، سه ضلع تفکر شیعی هستند
  • تحریف بازدارندگی، سناریوی جدید علیه عملیات وعده صادق/ عبدالحمید می‌خواهد در چارچوب نظام فعالیت کند!
  • ایران قدرتی منطقه‌ای است که به تدریج به قدرت جهانی تبدیل خواهد شد
  • عراقچی: پس از اقدام نظامی، زمان ورود به میدان سیاست و دیپلماسی است
  • ۱۲ نکته مهم درباره عملیات وعده صادق/ تکنولوژی هیچ‌گاه نمی‌تواند ژئوپلیتیک را رام سازد!
  • راز ظهور قدرت ایران در نظم نوین جهانی
  • آیا ایران از اسرائیل خواسته بود که در ازای توقف حمله به غزه، به سرزمین های اشغالی حمله نکند؟
  • نیاز ایران به تصمیم گیری های استراتژیک و سرنوشت ساز در سیاست خارجی
  • ایران قدرت جهانی