شعر از فردوسی
تاریخ انتشار: ۸ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۴۵۷۵۶۹
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۲۹ ه.ق، ۳۱۹ ه.خ - درگذشتهٔ پیش از ۴۱۱ ه.ق، ۳۹۷ ه.خ در توس خراسان)، سخنسرای نامی ایران و سرایندهٔ شاهنامه حماسهٔ ملی ایرانیان. او را بزرگترین سرایندهٔ پارسیگو دانستهاند. ناطقان:
دل روشن من چو برگشت ازوی
سوی تخت شاه جهان کرد روی
که این نامه را دست پیش آورم
ز دفتر به گفتار خویش آورم
بپرسیدم از هر کسی بیشمار
بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی
بباید سپردن به دیگر کسی
و دیگر که گنجم وفادار نیست
همین رنج را کس خریدار نیست
برین گونه یک چند بگذاشتم
سخن را نهفته همی داشتم
سراسر زمانه پر از جنگ بود
به جویندگان بر جهان تنگ بود
ز نیکو سخن به چه اندر جهان
به نزد سخن سنج فرخ مهان
اگر نامدی این سخن از خدای
نبی کی بدی نزد ما رهنمای
به شهرم یکی مهربان دوست بود
تو گفتی که با من به یک پوست بود
مرا گفت خوب آمد این رای تو
به نیکی گراید همی پای تو
نبشته من این نامهٔ پهلوی
به پیش تو آرم مگر نغنوی
گشاده زبان و جوانیت هست
سخن گفتن پهلوانیت هست
شو این نامهٔ خسروان بازگوی
بدین جوی نزد مهان آبروی
چو آورد این نامه نزدیک من
برافروخت این جان تاریک من
ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست منست
هنر نزد ایرانیان است و بــس
ندادند شـیر ژیان را بکس
همه یکدلانند یـزدان شناس
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است ایـران که ویـران شود
کنام پلنگان و شیران شـود
چـو ایـران نباشد تن من مـباد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریـم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهیم
چنین گفت موبد که مرد بنام
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار
دل روشن من چو برگشت ازوی
سوی تخت شاه جهان کرد روی
که این نامه را دست پیش آورم
ز دفتر به گفتار خویش آورم
بپرسیدم از هر کسی بیشمار
بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی
بباید سپردن به دیگر کسی
و دیگر که گنجم وفادار نیست
همین رنج را کس خریدار نیست
برین گونه یک چند بگذاشتم
سخن را نهفته همی داشتم
سراسر زمانه پر از جنگ بود
به جویندگان بر جهان تنگ بود
ز نیکو سخن به چه اندر جهان
به نزد سخن سنج فرخ مهان
اگر نامدی این سخن از خدای
نبی کی بدی نزد ما رهنمای
به شهرم یکی مهربان دوست بود
تو گفتی که با من به یک پوست بود
مرا گفت خوب آمد این رای تو
به نیکی گراید همی پای تو
نبشته من این نامهٔ پهلوی
به پیش تو آرم مگر نغنوی
گشاده زبان و جوانیت هست
سخن گفتن پهلوانیت هست
شو این نامهٔ خسروان بازگوی
بدین جوی نزد مهان آبروی
چو آورد این نامه نزدیک من
برافروخت این جان تاریک من
ترا دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست
وگر دل نخواهی که باشد نژند
نخواهی که دایم بوی مستمند
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگیها بدین آب شوی
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به
عمر کرد اسلام را آشکار
بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دوان بود عثمان گزین
خداوند شرم و خداوند دین
چهارم علی بود جفت بتول
که او را به خوبی ستاید رسول
که من شهر علمم علیم در ست
درست این سخن قول پیغمبرست
گواهی دهم کاین سخنها ز اوست
تو گویی دو گوشم پرآواز اوست
علی را چنین گفت و دیگر همین
کزیشان قوی شد به هر گونه دین
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
به هم بستهٔ یکدگر راست راه
منم بندهٔ اهل بیت نبی
ستایندهٔ خاک و پای وصی
حکیم این جهان را چو دریا نهاد
برانگیخته موج ازو تندباد
چو هفتاد کشتی برو ساخته
همه بادبانها برافراخته
یکی پهن کشتی بسان عروس
بیاراسته همچو چشم خروس
محمد بدو اندرون با علی
همان اهل بیت نبی و ولی
خردمند کز دور دریا بدید
کرانه نه پیدا و بن ناپدید
بدانست کو موج خواهد زدن
کس از غرق بیرون نخواهد شدن
به دل گفت اگر با نبی و وصی
شوم غرقه دارم دو یار وفی
همانا که باشد مرا دستگیر
خداوند تاج و لوا و سریر
خداوند جوی می و انگبین
همان چشمهٔ شیر و ماء معین
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه منست
چنین است و این دین و راه منست
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
دلت گر به راه خطا مایلست
ترا دشمن اندر جهان خود دلست
نباشد جز از بیپدر دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش
هر آنکس که در جانش بغض علیست
ازو زارتر در جهان زار کیست
نگر تا نداری به بازی جهان
نه برگردی از نیک پی همرهان
همه نیکی ات باید آغاز کرد
چو با نیکنامان بوی همنورد
از این در سخن چند رانم همی
همانا کرانش ندانم همی
برچسب ها: شعر ، فردوسی ، ناطقان ، شاهنامه
بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
منبع: ناطقان
کلیدواژه: شعر فردوسی ناطقان شاهنامه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت nateghan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ناطقان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۴۵۷۵۶۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
انسان به ذکر، یادآوری و توجه نیازمند است
محمدعلی انصاری، صاحب تفسیر مشکاة و مفسر قرآن، در نشست مجازی که امروز، ۴ اردیبهشت ماه، با موضوع «ذکر» برگزار شد، اظهار کرد: خداوند در آیه ۴۰ سوره مبارکه «بقره» میفرماید: «یا بَنی إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ؛ ای فرزندان اسرائیل، نعمتهایم را که بر شما ارزانی داشتم، بهیاد آرید و به پیمانم وفا کنید تا به پیمانتان وفا کنم و تنها از من بترسید.» واژه «ذکر» در لغت به معنای «اِسْتِحْضارُ الْمَعْنیَْ فِی اللَّفْظِ أَوِ النَّفْسِ» است؛ یعنی حضور معنا در زبان یا در جان است.
وی ادامه داد: باتوجه به این امر ذکر بر دو قسم تقسم میشود، نخستین مورد ذکر لسانی یا لفظی و دومین مورد ذکر قلبی یا نفسی است. گاهی انسان معنایی را طلب کرده و آنرا بر زبان نیز جاری میکند که به آن ذکر لفظی میگویند، اما گاه معنا فقط در نفس و جان حاضر میشود که «ذکر نفسی و قلبی» است.
انصاری بیان کرد: در قرآن کریم فراوان دیده میشود که خداوند سبحان انسانها را به ذکر و تذکر دعوت میکند. حال سؤال این است که آیا اساساً ذکر، مطلوبیت ذاتی دارد یا خیر؟ به بیانی دیگر، ذکر «طریقیت» دارد یا «موضوعیت»؟ برای روشن شدن این دو اصطلاح مثالی بیان میکنیم که این امر را تبیین میسازد. به عنوان مثال گاه، شخصی لیوان آبی طلب میکند و هدف او استفاده از آب درون لیوان است و نوع لیوان برای او مهم نیست. درواقع، لیوان طریقی است برای رسیدن به آب که موضوع و مقصود اوست؛ اما گاه خود لیوان مهم است و موضوعیت دارد و هدف، رسیدن به خودِ این ظرف است. بنابراین باید گفت که ذکر طریقیت دارد و مطلوبیت ذاتی ندارد، یعنی ذکر مقدمه و طریقی برای رسیدن به ذیالمقدمه است. بنابراین ذکر در حقیقت، راهی برای زدایش غفلتها است.
صاحب تفسیر مشکاة تصریح کرد: خداوند در آیه ۱۴ سوره «طه» فرموده است: «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی؛ همانا! من خدایم که جز من معبودی نیست، پس مرا بپرست و نماز را برای یاد من برپا دار.» این امر در این آیه به صراحت بیان شده است چون نماز عامل اصلی زدودن غفلت است. همچنین وحی الهی و حتی شخص پیامبران نیز ذکر نامیده میشوند، چون مسیر زدایش غفلت از شاهراه مبارک وحی و نبوت میگذرد. از کارکردهای عمده ذکر این است که طریقی برای رسیدن به حقیقت شکر است و شکر از مسائلی است که مطلوبیت ذاتی دارد. پس ذکر زمانی حلاوت داشته و ارزشمند است که به شکر ختم شود و البته شکر واقعی نیز فقط با ذکر محض حاصل نمیشود. بنابراین اگر خداوند بندگانش را به ذکر دعوت میکند، مراد او ذکری است که همراه با آثار و برکات آن است.
وی گفت: غفلت پدیدهای بسیار تأثربرانگیز و مهلک است که متأسفانه انسانها بهشدت گرفتار آن هستند و با آن پلههای سقوط را بهتدریج طی کرده و از بسیاری فرصتها و داشتههای خویش بهآسانی میگذرند. غفلت آن است که انسان چیزی را میبیند، اما گویا نمیبیند، چیزی را لمس میکند، اما به آن توجه ندارد و یا در مسیر راه از کنار منظرهای میگذرد، اما به آن بیتوجه است. ما انسانها از بسیاری حقایق پیرامون خود و حتی حقایق برتر وجود غفلت داریم.
انصاری افزود: بر این اساس باید گفت که در مقابل مفهوم ذکر و تذکر، مفهوم غفلت قرار دارد. غفلت عاملی است که انسان را از حق و حقیقت دور میکند. راه برونرفت از غفلت و نجات از این مهلکه، تمسک به نقطه مقابل آن یعنی ذکر و تذکر است. البته مقصود، ذکر سجادهای و زبانی نیست، بلکه باید ذکری باشد که جان را بپروراند و ذهن و اندیشه انسان را تسخیر کند. اینگونه ذکر، مقدمهای برای گام بعدی یعنی فکر است که در واقع همان ذکر مدام است.
این مفسر قرآن در پایان اظهار کرد: همانگونه که سلولهای جسم انسان دائماً نیاز به اکسیژن و آب و غذا دارند، روح انسان نیز همیشه به ذکر، یادآوری و توجه نیازمند است. درواقع هنگامیکه ذکر در وجود آدمی لحظهبهلحظه بیاید، به فکر تبدیل میشود که نیاز جان انسان است. اما، غفلت انسان را از این نیاز اساسی محروم میکند و با شدت آن، حجابها روزبهروز ضعیفتر شده تا جایی که قلب او میمیرد و حیات انسانی را از دست میدهد. همچنین یکی از عوامل و ریشههای اصلی غفلت، بحث ظاهرگرایی است که موجب محرومیت انسان از دیدن حقایق میشود، بنابراین انسان، محتاج تعمق و ژرفنگری است و این مقام و مرحلهای است که انسان پس از ذکر و فکر در آن گام مینهد.
منبع: ایکنا (خبرگزاری بینالمللی قرآن)