Web Analytics Made Easy - Statcounter

کودک ۸ ساله تبریزی برای تامین مخارج سنگین زندگی خانواده خود، به همراه پدرش به دستفروشی می پردازد.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از تبریزبیدار، تن نگاه خسته و به خواب رفته کودکی در سرمای شبانه پاییزی شهر توجهم را جلب کرد که به نظر می رسید به زحمت خود را برای کسب چندرغاز که شاید قرار است نان شب خود و گاه خانواده ای چند نفری را تامین کند، می کشد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بسته های حاوی آدامس که می شد بادبادکی زیبا در دستان این کودکان مظلوم باشد، فاصله این پسر بچه معصوم تبریزی را از کودکی که حق مسلم اوست نشان می دهد.

تکیه او بر سنگ سرد به جای ناز بالش، دل های خواب رفته را به درد می آورد. در روزهایی که همسالان او اضطراب و استرس برای انجام تکالیف مدرسه دارند، این پسرک قصه ما اضطراب دارد مبادا به مقدار لازم کاسبی نکرده باشد.

نباید بی تفاوت از کنار تو که دنیای کودکی ات به فروش چند آدامس در شهر خلاصه شده، بگذریم. این روزها که کرونا پشت در کمین همگی اتراق کرده و منتظر یک لحظه غفلت است، پسرک قصه ما، بازی با کرونا را به ماندن در خانه و کودکی ترجیح می‌دهد؛ شاید هم اجباری برای این کار دارد.

خود را امیر علی معرفی کرده و می گوید: ۸ سال دارم و در مقطع دوم ابتدایی تحصیل می کنم، برای کمک خرجی خانواده، عصرها به همراه پدرم در منطقه ائل گلی دست فروشی می کنم.

امیرعلی به جای ماسک، شال به صورت خود پیچیده و به گفته خود از کرونا نمی ترسد چون مجبور است کار کند.

 

بقیه داستان را پدر امیرعلی که کمی آنطرف تر بادکنک می فروشد، ادامه می دهد: ماهیانه ۴۰۰ هزار تومان اجاره منزل می‌پردازم. کم و زیاد پیدا می کنیم و زندگی را می‌گذرانیم.

از او در مورد کار کردن فرزند خردسال خود می پرسم و می گوید: وقتی امیرعلی را به اینجا می آورم، عذاب وجدان می گیرم؛ اما مجبور هستم، اگر خانه کوچکی بداشته باشم و مجبور نباشم اجاره بپردازم، اصلا امکان ندارد که او را به اینجا بیاورم.

 

آقای شکیب که در این شلوغی ماسک هم نزده در مورد دلیل این کار نیز می گوید: من زخم معده دارم که اعصابم را مختل می کند و ماسک زدن باعث تنگی نفس می شود؛ ولی نسبت به کرونا ترس و استرس دارم و خودم را به خدا سپرده ام.

وی که متکی به کار دست فروشی است و درآمد دیگری ندارد، از خیرین و نهادهای حمایتی می خواهد در خصوص تامین مسکن او را یاری کنند.

وی در این خصوص چنین بیان می کند: اگر یک خانه کوچک داشته باشم انگار دنیا را به من داده اند.

آقای شکیب همچنین در خصوص عدم کفاف مالی برای معالجه بیماری خود نیز می گوید: باید گوش خود را عمل کنم ولی نمی توانم و اینکه زخم معده نیز دارم و اعصابم را ناراحت می کند.

انتهای خبر/

 

منبع: دانا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۷۶۲۷۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

لحظه دردناک مواجهه مادر با پیکر فرزندش در غزه | ببینید

دریافت 3 MB

همشهری آنلاین: یک مادر فلسطینی که با حمله رژیم صهیونیستی از وضعیت فرزندش در بیمارستانِ ناصر بی اطلاع مانده بود، به تازگی و پس از عقب‌ نشینی صهیونیست ها از این بیمارستان با پیکر فرزندش که در یک گور دسته‌جمعی پیدا شده مواجه شد.

کد خبر 846744 منبع: روزنامه همشهری برچسب‌ها رژيم صهيونيستى فلسطین

دیگر خبرها

  • سینمای سیار کودک و کارگاه آموزش رایانه در خاش افتتاح شد
  • عکس| تصویر حسن شکوهی، بازیگر قدیمی، روی تخت بیمارستان/تغییر چهره عجیب همبازی مهران مدیری
  • بساط دستفروشی از تئاتر شهر جمع می‌شود/ دستفروشان برای دریافت مجوز ثبت‌نام کنند
  • یک حقوقدان: دستفروشی جرم نیست، بلکه صرفاً رفتاری غیرمجاز محسوب می شود
  • همبازی شدن آل پاچینو و دن استیونز در یک فیلم ترسناک
  • بازیگرانی که از کودکی به شهرت رسیدند (فیلم)
  • لحظه دردناک مواجهه مادر با پیکر فرزندش در غزه | ببینید
  • عکس| جدیدترین تصویر از سیدمحمد موسوی به همراه 3 فرزندش
  • شمسایی: از حذف ژاپن ناراحتم/ می‌جنگیم که شرمنده خودمان نباشیم
  • شمسایی:به شکلی می جنگیم که شرمنده خودمان نباشیم