Web Analytics Made Easy - Statcounter

قیصر امین‌پور؛ مردی که هرچند تصویر مو‌های بلند جوگندمی و نگاه عمیق و خیره‌اش در حافظه مردم ایران نقش بسته، اما احتمالا بی‌راه نباشد اگر بگوییم مثل بسیاری دیگر از بزرگان فرهنگ و ادب فارسی، او را هم نمی‌شناسیم.

گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- رعنا مقیسه؛ نام آشناست. حداقل برای همه متولدان دهه شصت و هفتاد که بار‌ها شعرهایش را پشت میز و نیمکت‌های چوبی خوانده‌اند و به خاطر سپرده‌اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!
قیصر امین‌پور. مردی که هرچند تصویر مو‌های بلند جوگندمی و نگاه عمیق و خیره‌اش در حافظه مردم ایران نقش بسته، اما احتمالا بی‌راه نباشد اگر بگوییم مثل بسیاری دیگر از بزرگان فرهنگ و ادب فارسی، او را هم نمی‌شناسیم. نگارنده البته کوچکتر از آن است که از او و اندیشه‌اش صحبت کند، اما خود او جایی در میانه نویسندگی، که زندگی می‌نامدش، به چند پرسش درباره شعر پاسخ داده که شاید از میان کلماتش بتوانیم راهی به سمت او پیدا کنیم.
شعر چیست؟ نخستین شعر را چه کسی سروده است؟ نقطه شروع شعر شما چه زمانی بوده است؟ در لحظه سرودن شعر چه احساسی دارید؟ و شاعر و نویسنده به چه کسی می‌گویند؟ پنج سوالی هستند که قیصر امین‌پور درباره آن‌ها نوشت:
دوست عزیز، باور کنید هرچند سؤال‌های شما ظاهراً ساده و تکراری است و بار‌ها و بار‌ها در گوشه و کنار با آن‌ها روبه رو شده ایم و حتی ممکن است دیگران بسیار بار به آن‌ها پاسخ داده باشند، اما پاسخ دادن به آن‌ها ـ دست کم برای من ـ اگر ممتنع نباشد، سهل هم نیست.

اگرچه از زمان ورود به دبستان و حتی پیشتر از آن، از زمان ورود به مکتب خانه‌ی روستا تا حالا که سالهاست هر ساله و هر نیم ساله و هر ثلث و ربع، چندین امتحان شفاهی و کتبی و فردی و جمعی را از سر گذرانده ام و می‌دانید که شب امتحان ما هم چه شب دراز باشد، شب قدر شاگردان تنبل، که طولانی‌تر از هزار شب است؛ ولی اعتراف می‌کنم که در طول تمام این سالیان، سر جلسه‌ی هیچ امتحانی انقدر دست و دلم نلرزیده است و انقدر گیج و هراسان زیر چشمی به برگه‌ی بغل دستی ام نگاه نکرده ام و کفش نفر جلویی را از زیر صندلی له نکرده ام و انقدر گوشهایم سرخ نشده است و انقدر ته خودکارم را نجویده ام و انقدر سرم را نخارانده ام و خلاصه بقیه‌ی مناسک شریفه‌ی تقلب را انقدر منظم رعایت نکرده ام، از سعی بین صفا و مروه در صفحه‌ی سفید کاغذ گرفته تا هروله‌ی نگاه بر ورقه‌ی بغل دستی و رَمیِ تیر در تاریکی و لعن شیطان رجیم و...

نخستین شعر را چه کسی سروده است؟
اخبار و روایات در این مورد مختلف است... من گمان می‌کنم به جای اینکه دنبال روایات مختلف دیگر بگردیم و یا در پی یافتن اسم صحیح اولین شاعر باشیم، بهتر و صحیح‌تر آن است که حقیقت این مطلب را در دل همین روایات جستجو کنیم... حقیقت همین است که شعر، بعد از طوفان اتفاق می‌افتد، حال چه طوفان درونی باشد و چه طوفان بیرونی، چه طوفان نوح باشد و چه طوفان روح؛ و باز حقیقت این است که اسم اولین شاعر یک اسم عام است، نه اسم خاص؛ و اولین یا آخرین شاعر هرکه باشد پس از سرودن شعر خویش می‌گوید: «من نیز تا آن غایت، این سخن از خود نیافته ام.»

و حقیقت این است که اولین شاعر را بی واسطه‌ی تعلیم و تعلم به کلام موزون شعور افتاده است؛ و حقیقت دیگر این است که اولین شعر را به آدم حوالت کرده اند.

حال چه تفاوت دارد که این آدم، کدام آدم است؟ بالاخره آدم، آدم است؛ و چه تفاوت دارد که این شعر کدام شعر است؟ آیا مرثیه ایست در سوگ هابیل که قابیل او را بکشت و یا توصیفی است از بهشتی که آدم از دست بهشت و یا غزلی است از غربت سراندیب حکایت می‌کند و یا مثنوی است که از جدایی‌ها شکایت می‌کند؟

و چه تفاوت می‌کند که به زبان سریانی سروده شده باشد یا به زبان تازیان؟
به هر حال حقیقت این است که آدم، نخستین شاعر بوده است و یا آدمِ نخستین، شاعر بوده است.

می‌بینید چقدر رمزی و نمادین است و در عین حال چقدر درست! اینکه می‌گویم صحیح است، از روی علم الرجال نمی‌گویم، بلکه از روی خود روایت و از روی درایت می‌توان به صحت آن پی برد. زیرا چه آدم، اولین آدم باشد و چه اولین پیغمبر و چه هردو، باید حتماً شاعر بوده باشد. اگر اولین آدم باشد باید شاعر بوده باشد تا فرزندان خلف او هم بتوانند این ذوق را از او به ارث ببرند ـ اگر بپذیریم که دست کم بخشی از ذوق شاعری ارثی یا ذاتی است ـ پس حتماً اولین آدم شاعر بوده است؛ و با قلب مطلب می‌توان گفت که اولین شاعر هم آدم بوده است. زیرا شاعر حتماً باید آدم باشد. حالا ممکن است کسی بگوید که در اینجا هم حقوق زنان طبق معمول پایمال شده است و باز هم «حوّا» را به حساب نیاورده اند. باید بگویم که بالاخره کی می‌خواهید بپذیرید که «حوّا» هم آدم است. اگر چه آدم و حوّا با هم فرق دارند و اگر چه «آدم»، «حوّا» نیست، ولی «حوّا»، آدم است. پس وقتی که می‌گوییم اولین شاعر آدم بوده است، شامل حوّا هم می‌شود؛ و اگر آدم را اولین پیغمبر بگیریم، باز هم باید شاعر باشد. اصلاً بگذارید اصل مطلب را بگویم: همه‌ی آدم‌ها شاعرند. همه‌ی آدم‌های خوب، شاعرند. همه‌ی فیلسوفان و اولیاء و امامان شاعرند. اصلاً اگر نمی‌ترسیدم که کفر باشد می‌گفتم که همه‌ی پیامبران شاعرند؛ و بالاتر از آن می‌گفتم خدا هم شاعر است؛ و وقتی که می‌گویم همه‌ی آدم‌های خوب، شاعر هستند، پس می‌توانم بگویم همه‌ی شاعران آدم‌های خوبی هستند. البته همه‌ی «شاعران». (یعنی روی کلمه‌ی شاعران تأکید دارم) پس اگر می‌بینید که بعضی از شاعران آدم‌های بدی هستند، بدانید که آن‌ها یا شاعر نیستند و یا آدم نیستند؛ و اگر این قول را ندیده یا نشنیده بگیریم، کار بسیار دشوار می‌شود که بالاخره اولین شاعر که بوده است؟

تذکره‌ها در این مورد پاسخی نمی‌دهند، زیرا من تا کنون در میان نسخه‌های خطی قدیمی هیچ تذکره‌ای ندیده ام که روی آن نوشته باشند: «تذکره‌ی شاعران غارنشین» و یا «تذکره‌ی شاعران نئاندر تال» و یا «تذکره‌ی شاعران میمون نما».  
راستش، درست مثل این است که پرسیده باشید: «اولین لبخند نوع بشر در چه ساعتی و در کجا تکوین یافت؟» و یا پرسیده باشید: «مخترع لبخند کیست؟» و یا «کاشف اشک چه نام دارد؟» و یا «کاشف عشق کیست؟» (اگر چه پاسخ سؤال اخیر روشن وشفاف است، چرا که کاشف عشق، «اشک» است؛ و اگر چه عشق خود کاشف آدمی است؛ و خود کشف و کشاف است.)

و یا مثل این است که پرسیده باشید: «چه کسی و در چه زمانی برای اولین بار، سرنوشت پرواز را بر پرِ پروانه‌ها نوشت و بر بال سنجاقک ها، سنجاق کرد؟»

بگذریم. گمان می‌کنم یک راه دیگر هم برای رسیدن به پاسخ این پرسش وجود دارد و آن راه این است که برای پیدا کردن سرچشمه‌ی این رودخانه‌ی خیالی پر پیچ و خم و پر جوش و خروش در میان نسخ خطی موجود به تحقیق بپردازیم. و، اما همین قدر می‌دانیم که رودخانه‌ی شعر از قلّه‌ی خیال سرچشمه گرفته و قله‌ی خیال هم بلندترین قله از سلسله جبال «قاف» است؛ و حقیقت این است که رشته کوه قاف هم در آن سوی جغرافیای جهان و پایتخت سرزمین افسانه هاست.

در اَصَحّ نسخ خطی و اقدم کتب قدیمی آمده است که «کوه قاف کوهی است محیط بر زمین و گویند از زبرجد سبز است و سبزی آسمان از رنگ اوست و آن اصل و اساس همه‌ی کوه‌های زمین است و بعضی گفته اند فاصله‌ی این کوه تا آسمان به مقدار قامت آدمی است و برخی دیگر آسمان را بر آن منطبق می‌دانند و آفتاب ازین کوه طلوع وغروب می‌کند؛ و در معنی «ق» گفته اند آن کوه که گرد عالم درکشیده، نمودگاری است از آن قاف که گرد دل دوستان درکشیده. پس هرکه در این دنیا خواهد که از آن کوه قاف در گذرد، قدم وی فرو گیرند؛ و گویند وراء این قاف گذر نیست. همچنین کسی که در ولایت دل و صحرای سینه قدم زند، چون خواهد که یک قدم از صفاتِ دل و عالم سینه بیرون نهد، قدم وی در مقام دل فرو گیرند، گویند کجا می‌شوی؟ ما خود همین جای با توایم.»

خوب، می‌بینید که همه‌ی نشانی‌های کوه قاف تا اینجا درست است و امیدوارم که نشانی سرچشمه‌ی این رودخانه را خوب به خاطر بسپارید تا راه را گم نکنید.

و، اما شاید راه آخر برای رسیدن به سرچشمه‌ی این رودخانه، این باشد که نسخه‌های خطی را در آب رودخانه بشوییم و راه بیفتیم تا خود راه بگویدمان که، چون باید رفت. باری باید راه بیفتیم و خلاف جهت این رود باید شنا کنیم، پله‌های امواج را زیر پا بگذاریم، از پیچ و خم‌ها بگذریم، از نردبان آبشار‌ها بالا برویم و بعد از عبور از کوه‌ها و دره‌ها و فراز و فرود‌ها به سرچشمه‌ی اصلی این رود برسیم.

اما با کدام وسیله؟ با کدام قایق؟ لاجرم باید با همان وسیله و از همان راهی برویم که این رود از طریق آن تا بدین جا آمده است. آنقدر می‌دانیم که این رودخانه از قلّه‌ی خیال سرچشمه گرفته و در بستر خیال خزیده تا به اینجا رسیده است، پس سوار بر امواج خیال می‌شویم و می‌رویم.

وسیله‌ای که در اختیار ماست کار ما را آسان می‌کند. در یک چشم به هم زدن می‌توانیم قرن‌ها و عصر‌ها را پشت سر بگذاریم. سفری در زمان، نه در مکان. دوران‌های مختلف زمین شناسی را طی می‌کنیم و می‌رسیم. چشم باز می‌کنیم. چشم و دهان از حیرت باز و انگشت بر دهان! چه دنیای شگفت انگیزی!

سرخس‌های عظیم الجثه، مارمولک‌های غول آسا، (شاید همان دایناسور‌ها باشند)، هوای داغ و دم کرده، زمین لرزه‌های شدید و رعد و برق‌های پیاپی و هول آور، جنگلی که نگاه خورشید سطح زمینه‌ی آن را ندیده است. درختان در هم پیچیده با تنه‌های در هم تنیده و شاخه‌های گره خورده. کمی جلو‌تر می‌رویم. شب شده است. کور سویی از دور سوسو می‌زند. غاری در دل کوه پیداست. با ترس و لرز می‌رویم. با احتیاط از دهانه‌ی غار به داخل آن نگاه می‌کنیم. آتشی در غار روشن است. کودکی دارد شاخه‌ها را می‌شکند و در آتش می‌اندازد. مردان دور آتش نشسته اند و گپ می‌زنند. مردی آنسوتر نشسته است و دارد سنگی به شکل سر نیزه می‌تراشد. مرد دیگری با استخوان حیوانی دست و پنجه نرم می‌کند. یکی از زنان با یک بوته‌ی عجیب و غریب، مشغول جارو کردن کف غار است. آتش کم کم رو به خاموشی می‌رود و همه می‌خوابند. به جز یکی دو نفر. یکی از مردان در گوشه‌ی دیگر غار، آتشی روشن کرده است و در پرتوی آن دارد روی دیواره‌ی غار، یک بز کوهی را نقاشی می‌کند.

جوان دیگری در ته غار دراز کشیده، ولی خواب نیست. تصویر حوادث روز از پیش چشمش می‌گذرد. صحنه‌ی شکار در نظرش جان می‌گیرد. آهویی که شکار کرده بودند و او دلش نمی‌خواست شکار کنند. نگاه آخر آهو برّه به دنبال مادرش که دست و پا می‌زد. دوباره نگاه آهو برّه. همین است! بخاطر همین است که این همه دارد با خودش کلنجار می‌رود، که چه نگاهی بود؟ با آن نگاه چه می‌گفت؟

او شاعر است!
دیگر نمی‌توانیم از این پیش‌تر برویم.

بر می‌گردیم به اصل مطلب. خوب، مثل اینکه نتیجه‌ی تحقیقات نظری و عملی به هم نزدیک بود. چه نظر اولی که آدم را اولین شاعر دانسته بود و چه نظر دیگر که سرچشمه‌ی شعر را در کوه قاف جستجو می‌کرد و چه نظر آخر که به چشم خودمان دیدیم؛ و شاید هم به همان سادگی باشد که ارسطو می‌گوید: «چون غریزه‌ی تقلید و محاکات در نهاد انسان طبیعی بود، کسانی که از آغاز در این گونه امور بیشتر استعداد داشتند، اندک اندک پیشتر رفتند و به بدیهه گویی پرداختند و از بدیهه گویی آن‌ها شعر پدید آمد.»

کسی چه میداند؟ شاید هم هیچ کدام از این‌ها درست نباشد!  
نقطه‌ی شروع شعر شما در چه زمانی بوده است؟
راستش نمی‌دانم تعریف شما از نقطه چیست؟ اگر چیزی باشد که نه طول داشته باشد، نه عرض و نه ارتفاع؛ که اینچنین چیزی خدا هم نافرید؛ و اگر نقطه را محل تقاطع دو خط می‌دانید، پس شاید نقطه‌ی شروع شعر مساوی است با محل برخورد خط خیال با خط عاطفه ـ اگر اصلاً خیال و عاطفه خطی داشته باشند ـ و آن را هم نمی‌دانم که این دو خط در چه ساعتی و چه تاریخی برای اولین بار با هم برخورد کردند و از برخورد آن‌ها شعر جرقه زد. اصلاً شاید این دو خط، موازی باشند و هنوز یا هیچگاه با هم برخورد نکرده اند و شاید هم دو خط منطبق باشند.

شاید شعر، اصلاً نقطه‌ی شروع نداشته باشد، بلکه خط شروع داشته باشد؛ و آدم موقعی بفهمد دارد شعر می‌گوید که روی خط شروع افتاده باشد؛ و شاید آن موقع هم نفهمد، و فقط در نقطه‌ی پایان بفهمد که دسته گلی را که به آب داده و یا سنگی را که در چاه انداخته است، شعر می‌گویند؛ و شاید هم شعر، نه نقطه و نه خط، بلکه حجم شروع داشته باشد. اصلاً وقتی که نقطه، هیچ باشد؛ خط هم مجموعه‌ای از حاصل جمع هیچ هاست، یعنی هیچ است؛ و شاید هم شعر خطی بی آغاز و انجام باشد. چون هیچ وقت ندیده ایم که شعر برای آمدن به سراغ شاعر از منشی او وقت قبلی بگیرد. شاید برای اینکه شاعران اصلاً منشی ندارند. خودشان منشی هستند. منشی خودشان، یا منشی کس دیگر، منشی دلشان!

شعر، نه ناگهان، بلکه آنچنان آرام در را باز می‌کند و آنچنان شاعر را غافلگیر می‌کند که تازه بعد از رفتنش می‌فهمد که او با کفش روی فرش آمده بود و فقط جای پای او پیداست. اگر شاعران می‌دانستند که اولین شعرشان را در چه حالی و در چه زمانی سروده اند، هر ساله در همان حال و روز سالگرد تولد خود را جشن می‌گرفتند. شاعران شاید پایان شعرهایشان را بیشتر به یاد داشته باشند تا آغازشان را. مخصوصاً آغاز اولین شعرشان را؛ و یا شاید برای من این گونه باشد.
چون آغاز شعر همیشه در مهی غلیظ فرو رفته است. آغاز هر شعر مثل آغاز بشریت پر از ابهام و ایهام است.
شعر قطاری روشن است که از عمق یک تونل تاریک و طولانی بیرون می‌خزد. قسمتی از این قطار، همیشه در تاریکی و دود و مه، پنهان است.
شعر شگفتی و شکفتگی است. آیا می‌توان از یک شاخه گل محمدی خواست که منحنیِ سیرِ صعودی رایحه را در آوند‌ها و مویرگ هایش، از غنچگی و نهفتگی تا شکفتگی رسم کند؟

اگر این راز را از یک غنچه بپرسیم بجز لبخند چه جوابی دارد؟

منبع: خبرگزاری دانشجو

کلیدواژه: قیصر امین پور شعر انقلاب شعر قیصر امین پور اولین شاعر شاعر بوده شاید هم ی این رود سرچشمه ی ی شاعران چه طوفان چه زمانی ه ی خیال کوه قاف نقطه ی چه کسی ی دیگر آدم ها اگر چه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۸۱۷۲۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اجرای طرح کاسبان امین در صنوف مختلف قم

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما؛ مرکز قم، کاسبان امین که پیش از این با هدف حمایت از مصرف کننده و تنظیم بازار در توزیع کالا‌های اساسی توسط جهاد کشاورزی در سراسر استان در حال اجرا بود چند روزیه با ورود سازمان صمت، دیگر صنوف هم به این طرح پیوستند.

طرحی که با رصد مستمر و دقیق صنوف از سوی بازرسان همراه است.

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

دیگر خبرها

  • روایت رسانه‌های پاکستانی از دستاورد‌های اولین سفر رئیس جمهور به اسلام آباد
  • «امروزِ دیروز» به آرتیبشن رسید/ پرسش از نقاشی یا عکاسی؟
  • پیش بینی دولتمرد حسن روحانی از وضعیت اقتصادی؛ سال سختی پیش‌رو است
  • قیصر امین پور ، قیصر شعر انقلاب اسلامی +فیلم
  • هوش مصنوعی دوربین‌ها را شاعر کرد!
  • به ما می‌گویند «مرغ عشق»
  • رونمایی از سومین اثر شاعر غزلسرای هرمزگان
  • اجرای طرح کاسبان امین در صنوف مختلف قم
  • چرا فلسفه کانت در میانه جنگ‌های امروزین هنوز کار می‌کند؟
  • مرا ببوس برای اولین بار/ بوسه‌ای که سانسور نشد