روحانیت مبارز در بابل|استرآبادی موسس حوزه علمیه مازندران
تاریخ انتشار: ۶ آذر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۱۱۲۸۶۸
به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، آیتالله محمد فاضل استرآبادی، موسس حوزه علمیه فیضیه مازندران و از علمای مبارز و همراه نهضت امام خمینی، پس از ورود به ایران، در شهر بابل اقامت گزید و به شدت مورد توجه جامعه مذهبی جوانان شهر قرار گرفت، به گونهای که در جریان انقلاب اسلامی ملت ایران در سال ۱۳۵۷ رهبری مبازره این شهر علیه رژیم پهلوی را بر عهده داشت و مسجد وی، یعنی مسجد کاظمبیک بابل، پایگاه انقلابیون پرشور این شهر بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پس از پیروزی انقلاب به عنوان مسؤول کمیته امنیتی شهر تلاشهای شبانه روزی او زبانزد خاص و عام گردید. سرانجام وی در ۶ آذر ۱۳۹۵ دارفانی را وداع گفت. در این زمینه در کتاب «خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین حاجشیخ محمد فاضل استرآبادی» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده آمده است:
تشکیل کلاسهای آموزشی برای خواهران
پس از آنکه اوضاع و احوال مقداری سر و سامان گرفت و آرامش حاکم شد، تصمیم گرفتم به فعالیتهای فرهنگیی بپردازم. این کار فرهنگی تشکیل کلاس برای خواهران بود. در ابتدا کلاسها در منزل برگزار میشد و خیلی مختصر و ساده بود. پس از مدتی که از تشکیل کلاسها گذشت، تصمیم گرفتیم کلاسها را به صورت منظمتر، برنامهریزی شدهتر و تشکیلاتی ادامه دهیم. بر این اساس یک دوره کلاس دو ساله را برای خواهران دیپلمه تدوین کردیم و درسهای مختلفی مانند ادبیات عربی، اخلاق، تاریخ، نهجالبلاغه، تفسیر، جامعهشناسی و بعضی درسهای دیگر را ارائه کردیم.
آنها در روز، در سه یا چهار کلاس شرکت میکردند. با اعلام این برنامه خواهران دیپلمه متدین و مذهبی زیاد استقبال کردند. ما هم سعی میکردیم از بین خانوادههای متدین و خوشنام افراد را گزینش کنیم. جهت تدریس از فرهنگیان و روحانیون بابل دعوت کردیم و آنها هم استقبال کردند. گرچه ما برای اساتید حقالزحمه هم در نظر گرفته بودیم، ولی آنها قبول نمیکردند و فعالیتهایشان کاملاً قربهالیالله بود. از روحانیونی که در آنجا تدریس میکردند، مرحوم حاج شیخ سعدی حیدری بود.
از فرهنگیان هم آقای دکتر علی قائمیامیری، با اینکه محل سکونتش تهران بود ولی جهت کمک و همکاری و تدریس به بابل میآمد و در کلاس شرکت میکرد. آقای مجیدی که از دبیران بابل بود و همچنین حاج مهدی کامران و آقای صبوری از کسانی بودند که در آنجا تدریس میکردند. اما به هر حال یک مدرسه آموزشی، احتیاج به پشتیبانی مالی نیز دارد. براین اساس از چند تن از بازاریان بابل جهت همکاری دعوت کردیم که آنها انصافاً خوب کمک کردند. حتی افرادی که ما فکر نمیکردیم کمک کنند، آنها هم کمک کردند. به هر حال با کمک و همکاری بازاریان توانستیم در مدرسه تعمیراتی انجام دهیم و از لحاظ میز و نیمکت و صندلی و دفتر و قلم، آنجا را تجهیز کنیم. حتی با کمک این آقایان در بین کلاسها پذیرایی مختصری مثل چای و کیک هم انجام میگرفت. همه از مدرسه راضی بودند و مدرسه هم انصافاً از همه دستاندرکاران راضی بود. هیچ گلهای از نظر برنامهریزی درسی، متون آموزشی و نظم و انضباط وجود نداشت. همه خواهرانی که در این کلاسها شرکت کردند، در آموزش و پرورش استخدام و از دبیران خوشنام، متدین و مسؤول شدند.
تأسیس صندوق قرضالحسنه ولی عصر(ع)
یکی از فعالیتهای بسیار خوبی که در بابل انجام گرفت، تأسیس صندوق قرضالحسنه حضرت ولیعصر(عج) بود. البته صندوقهای قرضالحسنه در بعضی از شهرهای کشور مثل اصفهان وجود داشت و این میتوانست الگویی برای دیگر شهرها باشد. در واقع منشأ وجود صندوقهای قرض الحسنه پرهیز افراد مذهبی و متدین از سپردن پول به بانکها بود. چرا که دریافت و پرداخت بانکهای آن روز آلوده به ریا بود. لذا آنها تصمیم گرفتند پولهای مردم را جمع کنند و به نیازمندان قرض دهند. در بابل به خصوص مرحوم دکتر سید علی طبریپور از این گونه اقدامات زیاد انجام میداد. پس از گذشت چندین سال، این صندوق دارای دهها شعبه در بابل و روستاها و شهرهای مازندران و حتی خارج از استان است و سرمایه زیادی نیز در اختیار دارد.
این صندوق تاکنون خدمات شایانی انجام داده است. به عنوان مثال پزشکانی که به بابل میآمدند و دارای امکاناتی مانند منزل مسکونی نبودند، صندوق وام قرضالحسنه در اختیارشان میگذاشت تا صاحب خانه شوند و علاقه پیدا کنند که در بابل بمانند و خدمت کنند. همین طور بعضی از اساتید دانشگاه هم از این وام استفاده میکردند. یعنی صندوق سعی میکرد با خدمت به نیروهای علمی و فکری، فضایی فراهم کند تا مردم بابل از وجود آنان استفاده کنند. لذا هم اکنون در بعضی از رشتههای علمی مانند پزشکی، شهرستان بابل حرف اول را در منطقه شمال میزند.
علاوه بر این در تأسیس دانشگاه و احداث ساختمانهای آن وامهای زیادی دراختیارشان گذاشتند. هنگام تجدید بنای مدرسه علمیه خاتم الانبیاء(ص) همخدمات شایانی کردند و وامهای خوبی در اختیار مرحوم آیتالله روحانی قرار دادند. کمک به احداث مصلای نماز جمعه بابل نیز از دیگر اقدامات صندوق قرضالحسنه حضرت ولی عصر است. در توسعه دانشکده فنی مهندسی نیز صندوق کمک بسیار خوبی کرد. حدود ۴۰ درصد هزینه را دولت پرداخت کرد و مابقی باید از کمکهای مردمی تهیه میشد. در تهیه کمکهای مردمی مبلغ زیادی جمع کرد، لذا صندوق قرضالحسنه داوطلبانه پول را در اختیار آنان گذاشت و به صورت اقساطی دریافت کرد. وقتی دانشکده توسعه پیدا کند، علم پیشرفت میکند، نیروهای علمی و فعال حضور پیدا کرده و حتی اوضاع اقتصادی شهر نیز بهبود پیدا میکند. در زمینههای ورزشی نیز این صندوق کمکهای زیادی نمود.
رسیدگی به امور مردم در مساجد و مدارس علمیه بابل
با پیروزی انقلاب و تعطیلی بسیاریی از مراکز و ادارات دولتی مثل دادگستری و شهربانی، پناهگاه مردم برای حل مشکلات، مساجد و مدارس علمیهای بود که روحانیون بابل در آنجا مستقر شده بودند و به حل و فصل مسائل میپرداختند. در روزهای اول مدرسه خاتمالانبیا (مدرسه صدر) از هر ادارهای شلوغتر بود. روحانیونی برای رسیدگی به ادارات و مراکز دولتی برگزیده شدند. به عنوان نمونه آقای یزدانی برای ژاندارمری و آقای حیدری برای شهربانی و خود بنده برای اداره راهنمایی انتخاب شدیم.
در این اداره ما با توجه به امکانات، اسلحه و نیروهایی که داشتیم، امنیت شهر را تأمین میکردیم و در هر نقطهای که نگهبان و محافظ نیاز داشتند، مثل بانکها و همین مدرسه خاتم الانبیا، مأمور اعزام میکردیم. نهادهای دیگر هم به تدریج شکل گرفت و دادگاههای انقلاب و دادسرها کارشان را آغاز کردند. ما در مسجد کاظمبیک بدون اینکه حکمی داشته باشیم، به مشکلات مردم در زمینه رباخواری و گرانفروشی و مسائل خانوادگی رسیدگی میکردیم و گاهی صیغه طلاق را جاری میکردیم.
همچنان که به دلیل جرایمی که انجام شده بود، حکم شلاق میدادیم که در همان جا به اجرا درمیآمد. خوشبختانه همکاری مردم عالی و ستودنی بود. یعنی بدون اعتراض و دلخوری احکام را میپذیرفتند. نمونهاش یکی از بستگان ما بود که به دلیل گرانفروشی، برایش حکم شلاق صادر کردیم و در جلوی مغازهاش به اجرا درآمد. بعداً که دادستانی و دادگستری به صورت رسمی فعالیتش را آغاز کرد، همکاری من با این نهاد به صورت مشاوره و شناسایی و معرفی افراد مجرم ادامه پیدا کرد.
در اینجا بیمناسبت نیست عرض کنم که بعد از پیروزی انقلاب برخلاف بعضی از شهرهای کشور که اداراتش غارت شد، در بابل اکثر ادارات و مراکز دولتی مثل شهربانی و ژاندارمری و غیره دستنخورده باقی ماند و تنها اداره ساواک بود که بچههای انقلابی وارد آن شدند و اسباب و اثاثیهاش را برداشتند و آوردند در مسجد کاظمبیک تحویل ما دادند. از جمله این وسائل صندلی سیاه گردانی بود که رئیس ساواک رویی آن مینشست. ما این وسایل را به کمیته انقلاب و نهادهای دیگری که لازم بود، واگذار کردیم. آن صندلی هم الان به گمانم در مدرسه فیضیه باشد و من یک بار هم روی آن ننشستم.
آموزش نظامی نیروها
از جمله اقداماتی که پس از پیروزی انقلاب انجام دادیم، آموزش نظامی برادران و خواهران بود که در همان مسجد کاظمبیک صورت میگرفت و جوانها هم مشتاقانه در این برنامه که یک هفته تا ده روز طول میکشید، شرکت میکردند. ما در ابتدا به هر کسی که میآمد بدون اینکه شناسایی کنیم، آموزش میدادیم. بعداً به ما گفته شد که افراد را پس از شناسایی و معرفی از سوی مراجع مورد اعتماد، گزینش نموده و مورد آموزش قرار دهید. مبادا افرادی از گروههای ضدانقلاب در میان شما نفوذ نموده و پس از آموزش دیدن علیه نظام و انقلاب قد علم کنند. بنابراین برنامه آموزش را با مقررات خاصی ادامه دادیم. پس از مدتی که نیروهایی در این مرکز آموزش دیدند و تربیت شدند و به عنوان نیروهای کمیته انقلاب اسلامی مشغول فعالیت شدند، برای تشکیل و تأسیس سپاه پاسداران از ما خواسته شد تعدادی از نیروهای خوب و شایسته را در حد هفت هشت نفر شناسایی کرده و به آنها معرفی کنیم. بحمدالله این کار هم صورت گرفت و سنگ بنای سپاه در بابل گذاشته شد.
اعزام نیرو برای مقابله با ضدانقلاب در بندر ترکمن
بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، گروههای ضدانقلاب و مزدور اجانب در برخی شهرها و استانها به ویژه مناطق مرزی خوزستان و کردستان دست به شورش و کشتار مردم زدند. در خطه شمال هم این آفت دامن مردم گنبد و بندر ترکمن را گرفت که خبرش به بابل هم رسید. بچههای کمیته و نیروهای انقلاب طاقت نیاوردند و با یک تانک و مقداری سلاح به طرف گنبد رفتند. دوسه روز گذشت و هیچ خبری از بچهها نشد و امکان تماس و برقراری ارتباط هم وجود نداشت. من نگران شدم که نکند بچهها گرفتار شدهاند یا بلایی سرشان آمده است.
این بود که به همراه دو سه نفر عازم گنبد شدم. درگیری شدیدی در شهر جریان داشت، جنازههای زیادی در خیابانها به چشم میخورد و امکان عبور و مرور برای مردم عادی اعم از ترکمن و غیر ترکمن نبود. یکی دو روز دیگر هم این وضعیت و درگیری به شدت ادامه پیدا کرد تا اینکه برخی از مقامات و مسئولین از تهران و مشهد آمدند و با قول و قرارهایی که گذاشتند، درگیریها خاتمه یافت. ما به سراغ بچهها رفتیم و به خاطر همت و مقاومتشان تبریک گفتیم. بحمدالله در این درگیریها هیچ یک از این دوستان شهید و مجروح نگردیدند و اصل قضیه هم با دخالت مرحوم آقای خلخالی و اعدام چند تن از سرکردگان آشوبگران فیصله پیدا کرد و امنیت در منطقه برقرار گردید.
اقامه نماز جمعه در بابل
در رابطه با اقامه نماز جمعه در بابل حجت الاسلام استرآبادی میگوید: موقعی که به ایران برگشتم، نماز جمعه به صورت رسمی وجود نداشت و تنها در گوشه و کنار برخی از علما و بزرگان نماز جمعه را برپا میکردند. یکی از اشخاص، مرحوم آشیخ جلال علامه حائری فرزند شیخ علی، استاد پدرم بود که در مسجد مدرسه علامه بابل نماز جمعه را برگزار مینمود. بنده هم حتیالمقدور در نماز او شرکت میکردم. روی این حساب به جرأت میتوانم بگویم که از سال ۱۳۵۴ تاکنون که بنده در بابل هستم، تقریباً هرگز در روز جمعه نماز ظهر در بابل نخواندهام. یعنی یا در نماز جمعه حاضر شدهام و یا خودم اقامه جمعه کردهام و اگر شرایط برای اقامه فراهم نبود، به مسافرت میرفتم و در شهرهای اطراف مثل قائمشهر و آمل نماز ظهر و عصرم را میخواندم و برمیگشتم.
در اینجا بیمناسبت نیست به خاطرهای در زمینه همین سفرها اشاره کنم. یک روز جمعه به آمل رفتم. برای اقامه نماز عازم مسجد بازار شدم، دیدم جناب آیتالله حسنزاده آملی در حال ایراد خطبههای نماز جمعه است. خوشحال و خوشوقت شدم و در نماز شرکت کردم؛ اما موضوعی مرا ناراحت کرد و آن اینکه این بزرگوار که مقام استادی دارد و عزیز ماست، در خطبههای نماز جمعه به جای آیات قرآن و احادیث معصومین علیهمالسلام، سخنان ملاصدرا و اشعار مثنوی را میگوید و میخواند. حقیقتاً تاب نیاوردم و بعد از نماز پیش او رفتم و عرضکردم: آقا! خطبههای نماز جمعه جای طرح نظریات ملاصدرا و اشعار مولوی نیست. در اینجا باید احادیث امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را برای مردم بگوییم. حرفهای من که شاید کمی باتندی همراه بود به او برخورد و در جوابم گفت: «ما در جایش حدیث امام صادق(ع) را نیز میخوانیم».
بعد از انقلاب دوستان اصرار زیادی کردند که اقامه نماز جمعه را به طور رسمی بهعهده بگیرم، اما بنده قبول نکردم. چون اصولاً روش و منش من با کارهای اسم و رسمدار و آفتابی سازگار نیست؛ ضمن اینکه دوست دارم به سراغ کارهای بر زمین مانده بروم. با این حال بعد از انقلاب هم مدتی نماز جمعه را در مسجد ابو و سپس مسجد کاظمبیک، آن هم فقط در ماه مبارک رمضان اقامه نمودم. اما زیر بار منصب امامت جمعه و اقامه رسمی نماز جمعه نرفتم.
این جمله را هم بگویم که قبل از انقلاب مرحوم حاجشیخ جلال علامه حایری (فرزند آیتالله حاج شیخ علی علامه حایری)، در بابل اقامه نماز جمعه میکرد و دوستان من که در نماز جمعه او شرکت میکردند به او گفتند: «الان سن و سالی از شما گذشته و دیگر چندان توان اقامه نماز جمعه را ندارید. بهتر است این منصب را به فرد دیگری واگذار نمایید» و مرا به او معرفی کردند و چون مرحوم علامه به پدرم ارادت داشت و به من علاقه، از پیشنهاد آنان استقبال کرد و لکن من نپذیرفتم تا اینکه انقلاب شد و نماز جمعه رسماً شروع شد و رو به گسترش داشت و من همچنان مانند سابق روزهای جمعه به سفر میرفتم تا اینکه مؤمنین بابل مصمم به درخواست تعیین امام جمعه در بابل شدند.
ابتدا آقای دکتر نوروزیان به من گفت: «میخواهیم درخواست امام جمعه کنیم و میخواهیم خود شما این مسئولیت را قبول کنید»، ضمن اینکه گفتم من به هیچ وجه مسئولیت رسمی قبول نمیکنم، آقای روحانی را برای پذیرش امامت جمعه معرفی کردم. سپس تقاضانامهای بدین منظور نوشتم و امضا نمودم و در مسجد کاظمبیک از مردم خواستم که به این امر اهتمام بورزند؛ چرا که نماز جمعه آبرو و اعتبار یک شهر است. به آنها گفتم: «ما نیز درخواستی تهیه کردهایم که با امضا و تأیید شما تکمیل میشود و انشاءالله در آیندهای نزدیک، بابل هم دارای امام جمعه خواهد شد». با سخنان بنده، حضار در مسجد با شور و شوق نامه را امضا کردند و سایر مردم هم با علاقه زیاد این تقاضانامه را امضا نمودند و ما نامه را به تهران فرستادیم و پس از مدتی حکم امامت جمعه آقای حاج شیخ هادی روحانی از سوی حضرت امام خمینی ابلاغ شد و از رادیو وتلویزیون هم پخش گردید.
در آن زمان من در مدرسه خاتم الانبیا(ص) که آقای روحانی مدیرش بود، تدریس میکردم. یک روز آقای روحانی از دفترش در طبقه دوم مدرسه پیش من آمد و گفت: «من حکم انتصابم به امامت جمعه را از صدا و سیما شنیدم و خدا شاهد است که خودم در این زمینه اقدامی نکردهام». من خندیدم و گفتم: «بنده به مراتب بزرگواری و خلوص شما واقف هستم و میدانم اهل جاهطلبی و مقام نیستید و خوب است شما هم بدانید که همه این قضایا زیر سر من است و اولین قدم را در این زمینه من برداشتهام و الان هم بسیار خوشحالم که شما به این مقام منصوب شدید».
به هر حال آقای روحانی به خاطر معروف بودن و خوشنامی و در کل برخورداری از صلاحیت لازم برای احراز این منصب انتخاب گردید و همه بزرگان و علمای شهر در حد توان با او همکاری کردند. بنده هم با دعوت از دوستان اولین ستاد اقامه نماز را به راه انداختیم تا نماز جمعه هر چه باشکوهتر برگزار شود و بحمدالله اولین نماز جمعه با همت همین دوستان و اعضای ستاد و با حضور گسترده و کم نظیر همه اقشار مردم به ویژه بزرگان و علما در مسجد جامع اقامه گردید و مردم بابل هم از این نعمت پر برکت الهی بهرهمند شدند.
نعمتی که همواره در خدمت نظام اسلامی بوده و نقش بسیار مهم و مؤثری در رفع مشکلات مردم و نظام داشته است. نباید فراموش کرد که در همین نماز جمعه مردم برای اعزام و کمکرسانی به جبههها بسیج میشدند. همچنان که تقویت پایهها و ارکان نظام اسلامی اعم از ولایت فقیه و مرجعیت، مجلس شورای اسلامی و حضور در انتخابات و غیره در این پایگاه صورت گرفته وحدت و انسجام طوایف و اقشار مختلف مردم و اطلاع از مواضع و سیاستهای حکومت و دولت به وسیله پایگاههای نماز جمعه صورت میپذیرد.
انتهای پیام/۸۶۰۴۱/ج
منبع: فارس
کلیدواژه: آیت الله محمد فاضل استرآبادی موسس حوزه علمیه فیضیه مازندران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۱۱۲۸۶۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
انتقاد صریح رهبر معظم انقلاب از تخریب پوشش گیاهی به بهانه درست کردن هتل و حوزه علمیه: زمین خوارها در مناطق خوب شهر با شیوه های مشخص، ثروت عمومی را تبدیل می کنند به ثروت شخصی/ مسؤولین باید "عُرضه" به خرج دهند و برخورد قاطع کنند
عصر ایران - در هفدهم اسفند 1393 ، رهبر معظم انقلاب، صحبت مبسوطی درباره اهمیت حفظ محیط زیست و از جمله پوشش گیاهی در شهرها داشتند که اگر در این یک دهه، به اجرایی سازی آنها اهتمام می شد، وضعیت بهتری از نظر زیست محیطی بر کشور حاکم بود. فرازی از این بیانات را با هم مرور می کنیم:
یک مسئله مسئلهی جنگلها و مراتع است؛ این جنگلهای ما و مراتع ما، هم ریههای تنفّسی شهرها و محیطهای زندگیاند، هم نگهبان خاکند و خاک را که اینهمه دربارهی اهمّیّتش گفتیم، حفظ می کنند؛ این جنگلها را باید حفظ کرد. متأسّفانه در بخشهای مختلف کشور، این جنگلهای متراکم و انبوه شمال کشور بعضاً مورد چپاول و غارت، و بعضاً آخر مورد بیتوجّهی و بیاهتمامی قرار می گیرد.
من تأکید می کنم اجازه ندهید به این جنگلها دستدرازی بشود؛ بخشهای مختلف کشور که مسئولیّتی در این زمینه دارند، از منابع طبیعی گرفته تا محیطزیست تا بقیّهی دستگاههایی که ارتباطی با این قضایا دارند، اجازه ندهند با بهانههای مختلف - از شهربازی درست کردن و جذب گردشگر و هتلداری و مانند اینها بگیرید تا مدرسهی علمیّه و حوزهی علمیّه؛ همهی اینها بهانههایی میشوند و شده تاکنون - که جنگلهای ما دست بخورند، به آنها تعرّض بشود؛ به جنگلها تعدّی بشود و تاکنون به جنگل تعدّی شده؛ جلویش را با استحکام کامل بگیرید.
یک مسئله پدیدهی زمینخواری است. البتّه پدیدهی زمینخواری پدیدهی جدیدی نیست؛ قدیمی است؛ ما از دورهی نوجوانی و جوانی مکرّر میشنفتیم زمینخواران، زمینخواران! خب، توقّع این بوده است که در نظام اسلامی و جمهوری اسلامی این پدیده متوقّف بشود؛ اجازه ندهیم کسانی بیایند با دستاندازی به زمینهای گوناگون اطراف شهر و حومههای شهر و مناطق خوب، ثروت عمومی را بهنوبهی خود تبدیل کنند به ثروت شخصی. این بوستان عظیمی که فرض کنید در فلان نقطهی شهر واقع است، یک ثروت عمومی است؛ [اینکه] کسانی بیایند با زرنگی، با دستکاری کردن قانون، با احیاناً خریدنِ یکی دو نفر آدم سستعنصر در فلان دستگاه، این ثروت عمومی را تبدیل کنند به ثروت شخصی خودشان، خیلی رنجآور است!
حالا بحث زمینخواری، یواشیواش شده کوهخواری! بنده گاهی که می روم ارتفاعات شمال تهران و نگاه میکنم، انسان واقعاً خیلی متأسّف میشود. بارها من در دیدار با مسئولین شهری و مسئولین دولتی و مانند اینها این مسائل را در میان گذاشتهام. خب تلاش هم کردهاند لکن قاطع باید برخورد کنند. مسئولین باید در مقابلِ این سوءاستفادهکننده قاطعیّت بهخرج بدهند؛ عُرضه باید بهخرج بدهند؛ نگذارند فلان آدمِ سوءاستفادهچی با شیوههای مشخّص [سوءاستفاده کند].
انسان از آن بالا که نگاه می کند، می فهمد و می بیند که چهکار دارند می کنند. اوّل می روند اجازه می گیرند، یک تأسیساتی در انتهای یک زمین درست می کنند؛ بعد که انتهای زمین مال آنها شد، همهی سطح زمین بهطور طبیعی قابل نقلوانتقال خواهد شد؛ از این کارها می کنند. این شمال تهران و غرب تهران، در واقع مجاری تنفّسی شهر تهران است؛ ارتفاعات شمال تهران را یکجور، طرف زمینهای غرب تهران را یک جور.
در مشهد - شهر ما - من رفتم دیدم طرف ارتفاعات جنوب شهر که درواقع مرکز تنفّس شهر است، دارند افرادی آن بالا خانه میسازند، هتل میسازند، ساختمانهای چند طبقه میسازند؛ اینها بد است، اینها غلط است؛ جرم بدانید اینها را. یکی از کارهای اساسی «جرمانگاری» در قانون است؛ اینها را باید جرم دانست در قانون و این کسانی که این کارها را میکنند تعقیب قضائی کرد. صِرف اینکه بروند قلع بنا بکنند، کافی نیست؛ که آن را هم متأسّفانه در مواردی نمی کنند، کوتاهی می کنند.
رهبر انقلاب در این دیدار همچنین تصریح کردند که خبیث ترین ها، کسانی اند که تولید گیاهی و انسانی را از بین می برند: " یعنی لجوجترین، خبیثترین، سرسختترین دشمنان که خصوصیّاتی برایش ذکر می شود؛ یکی از خصوصیّات این است: اِذا تَوَلّی سَعی فِی الاَرضِ لِیُفسِدَ فیها وَ یُهلِکَ الحَرثَ و النَّسل؛ حرث و نسل را از بین می برد، فاسد می کند؛ کشت را - یعنی تولید گیاهی را و تولید انسانی را - نابود می کند و از بین می برد."
کانال عصر ایران در تلگرام