مروجّان شبهعلم در جامعة توسعهنیافته
تاریخ انتشار: ۸ آذر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۱۲۵۸۰۸
مولف این کتاب که چند روز پیش به علت سرطان در هفتاد و شش سالگی درگذشت، وقتی در سال 1380 اقبال به این کتاب را مشاهده کرد، سه سال بعد کتاب دیگری نیز با همان سیاق کتاب قبلی نوشت و حتی از اسم کتاب قبلی برای کتاب جدید استفاده کرد تا از بازاریابی برای آن نیز عقب نمانده باشد.
حسن نراقی نویسنده کتاب پرفروش «جامعهشناسی خودمانی» و کتاب «پینکتههایی بر جامعهشناسی خودمانی» دوم آذر ماه و پس از مدتها مبارزه با سرطان در تهران درگذشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
واقعیت این است که در سپهر علوم انسانی ایران، همچنان سخنان شعاری، تکراری، کهنه، عوامانه و بیمبنا خریدار دارد و فروشندگان زیادی نیز هستند که این تحفه را به دست خریدارانی که همواره و همچنان در پی جواب به تعداد پرشماری از سوالات معطوف به عقبماندگی ایران هستند برسانند. این نویسندگان بدون تعهد به طراحی مسئله و امعان نظر به بحران معاصر ایران، آواری از مشکلات، مصائب، بدبختیها، بدشگونیها، بیفرهنگیها و بیخردیها را با ژستی همهچیزدان و زبانی ظاهرا دغدغهمند فهرست میکنند و با مقایسه مداوم وضع ایران با کشورهای توسعهیافته، مرثیه خویش را جانسوزتر میکنند. مخاطب بیچاره نیز پس از خواندن کتاب با تن و روحی مجروح با خود میاندیشد که چقدر ما ایرانیان عقبماندهایم و چقدر مشکل و مصیبت داریم و البته راهکار فائق آمدن بر همه این مشکلات نیز توسط نویسنده محترم ولو در لفافه و مستتر در شعر و کنایه و الفاظ پرطمطراق ارائه میشود.
درست در همین نقطه همه چیز این معامله فرهنگی تمام میشود و مدار بسته میشود. آقای نویسنده کتاب خود را نوشته و مخاطب ایرانی نیز آن را خریده و خوانده است ولی همه چیز مثل گذشته است. با اینکه خواننده کتابی را خوانده که همه مشکلات را فهرست کرده و به راهحل آنها نیز اشاره کرده است، اما خواننده در نخستین مواجهه با دنیای بیرون از کتاب قافیه را چنان میبازد که نه تنها احساس میکند جواب هیچ سوالی را ندارد، بلکه حتی اثری وضعی از خواندن کتاب نیز در خود احساس نمیکند. کتاب «جامعهشناسی خودمانی» بارزترین نمونه چنین کتابهایی است که با ربودن عنوان جامعهشناسی، مطالبی را بیان میکند که اگر چه قصد نشان دادن تشویش، بیقانونی و بیمبالاتی عمومی در زندگی ایرانیان را دارد، اما خود کتاب آیتی مستحکم و دلیلی اصیل بر این هرج و مرج است.
نوشتن کتابی با یک عنوان علمی که نویسنده متخصص آن عنوان نیست و بدتر از آن نبودن هیچ مطلبی دال بر مطالب معطوف به آن علم در کتاب، خود از نشانههای عقبماندگی ما و بدتر از آن ترویج سخنان بیمایه، خودشکنانه و نامسئولانه در قالب علمالاجتماع است. کافی است دو ساعت وقت بگذرید و مطالب کتاب را نگاهی بیندازید. اصلا هم لازم نیست که آشنا به آراء و آثار دست اول حوزه علوم اجتماعی باشید. در همان صفحات نخست احساس خواهید کرد که در یک مهمانی نشستهاید و این سخنان ملالاور را از زبان فردی میشنوید که ظاهرش شبیه تازه به دوران رسیدهها است و در صدر مجلس نشسته و حاضر به انداختن اندک فاصلهای میان سخنانش نیست تا مبادا توجه مستمعان از او برداشته شود. البته این توصیف از محتوای کتاب کمی رویایی است و تنها منطبق بر شرایط عمومی کشور در بیست سال پیش است که کتاب منتشر شده است.
امروزه محتوای کتاب از زبان هر راننده تاکسی و یا در بیان هر فردی که برای هر چیزی در یک صف طولانی معطل مانده خواهید شنید. فقط برای نمونه یک پاراگراف از کتاب را میآورم: «بیست سال پیش یک عده آمدند و گفتند ما باید نفوسمان را زیاد کنیم، ایرانی که از نظر کیفیت الحمدالله مشکلی ندارد، اگر از نظر کمیت هم بالا برود دیگر کار تمام است، دنیا را میتوانیم بگیریم. شروع کردند به برنامه تکثیر خانواده. اینجا و آنجا چهارتا اعتراض هم که بلند شد یا صدایش را درنیاوردند و یا خفهاش کردند. بیست سال گذشت تازه فهمیدند که برنامهریزی از جمله برنامه کنترل جمعیت یعنی چه؟ این لشکر کاملا معصوم و بیگناه نورچشمیها که ناخواسته دعوت شده و به این واویلاسرا پا گذاشتهاند چه عاقبتی دارند؟ جالب است که حتی بعد از فهمیدن هم حاضر نشدند این امر را یک باره و با شفافیت اعلام کنند؛ اول وقتی این بچهها شش ساله و هفت ساله شدند متوجه شدند مدرسهها را باید در اکثر جاها سهنوبتی و دونوبتی بکنند.
حالا تا کوچک بودند یک مقدار غذا میخواستند و مدرسه و کمی لباس. آن وقتها از محل ارثیه آبا و اجدادی میشد یک بلایی سرش درآورد ولی همین بچه که مثلا نیازهایش در هشت سالگی با ماهی پنج هزارتومان تامین میشد وقتی بیست و دو ساله شد، زن میخواهد، شوهر میخواهد، جهیزیه و خانه میخواهد، و از همه مهمتر شغل میخواهد. شغل را دیگر نمیشود مثل گندم اینور و آنور پول زیادتر داد و خرید. شغل را دیگر باید تولید کنیم و خودتان بهتر میدانید که ایجاد یک شغل ساده چقدر هزینه دارد. کوپنفروشی و دکهداری را من شغل نمیدانم.» (صفحه 66) ناگفته پیدا است چنین ادبیاتی نه تنها جامعهشناسی نیست، که حتی عنوان جعلی جامعهشناسی خودمانی نیز برازنده آن نمیتواند باشد. متاسفانه دامنه اینچنین کتابهایی که سطحی و عوامانه هستند گسترده است و در عرصههای دیگر علوم انسانی نظیر دانش سیاست نیز وجود دارد. کتاب «ما چگونه ما شدیم؟»
صادق زیباکلام نیز یکی دیگر از آثاری است که بدون داشتن نظریهای معطوف به بحران ایران، تنها عقبماندگیهای تاریخی ایران را با زبانی ساده و بدون طراحی مسئله بیان کرده است و به چاپهای متعدد رسیده است.
کتاب «عقلانیت و آینده توسعهیافتگی ایران» محمود سریعالقلم نیز اگر چه در سطحی بالاتر از دو کتاب پیشگفته به رشته تحریر درآمده است، اما باز هم کتابی است که بدون دارا بودن ایده مرکزی، مقایسه عقبماندگی ایران و پیشرفت غرب را سرلوحه فرم و محتوای خود قرار داده است. اینچنین کتابهایی اگر به هزاران مشکل ایران نیز اشاره کنند نیز کتابهایی ناکام هستند. چه اینکه ایران اگر هزاران مشکل داشته باشد، اما به اندازه انگشتان یک دست نیز مسئله ندارد.
طراحی مسئله ناظر به بحران امری فلسفی است که بر عهده متفکران باید باشد و نویسندگان غیرفلسفی را یارای ورود به چنین عرصههایی نیست. بدیهی است ارائه فهرست مصیبتهای ایرانیان در «جامعهشناسی خودمانی»، بیان عقبماندگی ایران در «ما چگونه ما شدیم؟» و تلاش برای ارائه فهرستی از راهکارهایی برای توسعه در «عقلانیت و آینده توسعهیافتگی ایران» همه و همه مندرج در تحت شبه علم است و نراقی و زیباکلام و سریعالقلم مروجان شبهعلم در ایران معاصر هستند.
چه اینکه نظریه علم در ایران باید ناظر به بحران باشد و نه ناظر به نتایج بحران و مهمتر از آن نظریه باید در پی طراحی مسئله و توجه به سوال باشد و نه ارائه جواب و راهکار. وگرنه بازار کتاب مشحون از آثاری است که صدها راهکار و جواب برای مسائل ایران ارئه دادهاند و وضع کنونی ایران گواهی بر عدم اعتبار آنها است.
کد خبر 1460054منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: حامد زارع توسعه علمی مقالات علمی روشنفکری صادق زیباکلام محمود سریع القلم جامعه شناسی خودمانی طراحی مسئله عقب ماندگی کتاب هایی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۱۲۵۸۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرا سعدی شادترین شاعر ایران سالها نادیده گرفته شد؟
آفتابنیوز :
محمدعلی اسلامی ندوشن متولد ۱۳۰۴ در ندوشن یزد بود که برای دیدار با فرزندانش به کانادا رفت و بعد بهخاطر عوارض کهولت سن و کرونا آنجا ماندگار شد و پنجم اردیبهشت سال ۱۴۰۱ چشم از دنیا فروبست و خانواده پیکرش را همانجا به امانت به خاک سپردند تا در فرصت مناسب، طبق وصیت خودش به ایران برگردد و در نیشابور در جوار آرامگاه عطار و خیام آرام گیرد؛ هرچند زادگاهش یزد بود و از ندوشن برخاسته بود.
پیکر اسلامی ندوشن ۲۸ آبان ۱۴۰۲ به ایران بازگشت و بعد از تشییع در دانشگاه تهران، یزد و نیشابور در خانه ابدیاش آرام گرفت.
این نویسنده و پژوهشگر دانشآموخته حقوق بینالملل از فرانسه بود و استاد پیشین دانشگاه تهران، که علاوه بر درسهای حقوقی، به تدریس نقد ادبی، سخنسنجی و ادبیات تطبیقی نیز میپرداخت. او سالها زندگی خود را صرف تحقیق در آثار علمی و ادبی ایران و ترجمه آثار نویسندگان جهان کرد و آثارش بهصورت کتاب در بیش از ۵۰ جلد در زمینههای گوناگون اعم از ادبی، فرهنگی و اجتماعی به چاپ رسیده است.
همزمان با سالروز درگذشت محمدعلی اسلامی ندوشن در اردیبهشت که با نام سعدی گره خورده و در هفته بزرگداشت این شاعر قرار داریم، بخشهایی از جستار او را درباره سعدی که در کتاب «چهار سخنگوی وجدان ایرانی» (چاپ سوم - ۱۳۸۰) منتشر شده است میخوانیم. اسلامی ندوشن در این کتاب سعدی را حاضرترین فرد در متن جامعه ایرانی میداند و از این شاعر به عنوان اولین معلم و یک مصلح اجتماعی یاد میکند و او را «سخنگوی ضمیر آگاه ایرانی» میخواند که در دورههایی کمتر به او توجه شده و کمتر درباره او حرف زده شده است.
اسلامی ندوشن در این کتاب نوشته است:
ز خلق، گوی لطافت تو بردهای امروز
به خوبرویی و سعدی به خوبگفتاری
سعدی تقریباً شادترین شاعر ایران است. شاعری است که کمتر ما را در دستاندازهای زمین و آسمان میاندازد، و یا در دستاندازهایی که وجدان ما را به تب و تاب افکند. خیلی آرام بیان میکند و در واقع میخواهد ما را آرام به راه راست بیاورد. نزدیک هفتصد سال سعدی در ایران معلم اول بوده. به عنوان «مصلح اجتماعی» میتوان گفت که درسدهنده به همه خانوادهها بوده. اگر درسش را گوش نکردهاند، موضوع دیگری است. او درس خود را داده، مردم هم خواندهاند و تکرار کردهاند، از مکتبخانهها تا بالاترین مجامع ایران. چه شد که طی این هفتصد سال، حاضرترین فرد در متن جامعه ایران بوده است؟ و چه شد که طی این پنجاه سال اخیر آنطور که میبایست، به مقام سعدی توجه نشد؟ کسان دیگری به عللی بیشتر در متن توجه بودند، بیشتر کتاب دربارهشان نوشته شد، بیشتر بحث و حرف درباره آنها صورت گرفت، مثل حافظ و مولوی و فردوسی. از این چهار بزرگ، از سعدی کمتر حرفش زده شد. برای این موضوع چند علت هست:
یکی اینکه از زمانی که بیشتر سیاسی شدیم، یعنی از شهریور ۲۰ که ایران در اشغال قرار گرفت، قشری از جامعه ایران یکدفعه سیاسی شد، گروههای مختلف، مرامها و حزبهای مختلف و زیر و بمهای مختلف پیش آمد و کسانی که خود را «پیشرو» میدانستند، سعدی خیلی به مذاقشان خوش نمیآمد؛ زیرا او را چنان که باید قاطع نمیدیدند که یک جهت را در پیش بگیرد؛ مثلا تکلیف با مولانا روشنتر است، یا فردوسی، یا حتی حافظ. سعدی، چون همهجانبه است، همه مسائل بشری را مطرح کرده، هیچ جهتی را به تنهایی نگرفته و قصدش واقعا تربیت ساده اجتماعی برای جامعه بوده، باب طبع کسانی که بیشتر یکجهتی فکر میکردند، نبوده. سیاستْ قاطع است. یک حزب میگوید این باید بشود و آن نباید بشود، یک مرام نیز همینگونه فکر میکند. فکر یکجهتی باعث میشود که انسانها پیشوایان فکری خود را آسانتر در جهت معینی انتخاب کنند، تا آنها کمک کنند به نظریهای که آن حزب یا آن دسته و گروه به آن دلبسته است. این است که سعدی چنان که باید، باب طبع چپروها و کسانی که اندیشه تند را دنبال میکردند و خواه ناخواه روی نظریاتشان تعصب داشتند، نبود. آنها هم، چون تبلیغات وسیعی داشتند، در دیگران و بهخصوص جوانها اثرگذار شدند. البته پیش اهل نظر همیشه سعدی، سعدی بوده؛ اما نزد کسانی که با سیاست تند سروکار داشتهاند، کمی نادیده گرفته شده و حتی کسانی سبکسرانه این جسارت را به خود دادند که لطیفترین سخنور زبان فارسی را «ناظم» بخوانند، نه شاعر!
علت دوم این بود که سعدی جامعه ایرانی را واگو و ترجمانی میکند؛ یعنی آینهای است در برابر ما. بدیهی است که او به این بسنده نمیکند. «مایی» که او میخواهد، آن است که بهتر از آنچه هست باشد، عیبهایش تا حد امکان کاهش گیرد. البته او اینقدر واقعبین هست که بداند بشر بیعیب نمیشود. کمال وجود ندارد و هر انسانی یک مقدار در معرض لغزش است؛ اما تا حد ممکن میخواهد جامعه را اصلاح کند؛ بنابراین آینه وجودی جامعه ایرانی است. عیبها و حسنهایش، هر دو را میگوید و ما البته در این پنجاهساله که دگرگونی سیاسی میخواستهایم، این را خیلی خوش نداشتهایم. گذشتگان ما قدر این سخنها را میدانستند و برایشان مسألهای نبود. ما که در معرض فرهنگ غرب و چپ قرر گرفته بودیم و عوارض بعدیاش را هم به نوعی دیدیم، خوش نداشتیم که قیافه خودمان را در آینه سعدی نظاره کنیم! گرایش بر آن بود که اندیشههای حزبی و سیاسی جامعه را پیش ببرد، تا اینکه یک فرد اخلاقی بخواهد آن را اصلاح کند.
سومین نکته این است که اصلاحکردن فردی خود، قدری مشکلتر است تا دنبالهروی از یک مرام و یک روش. این یکی آسانتر است؛ زیرا افراد جمع میشوند، دنبال هم راه میافتند، چند شعار را مدنظر قرار میدهند و امید دارند که فکر خود را بر کرسی بنشانند، در حالی که اصلاح فردی و اخلاقی کار آسانی نیست. انسان باید قدری تحمل محرومیت بکند، تحمل انضباط بکند، برای خود مقداری حفاظ اخلاقی قرار دهد تا بتواند انسان بهتری بشود، و، چون این کار آسان نبوده، مردم آنطور که باید به طرف سعدی نرفتند.
منبع: خبرگزاری ایسنا