Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش جام جم آنلاین به نقل از بیستایی، در زمان های گذشته مردی در بازارچه شهر حجره ای داشت و پارچه می فروخت. شاگرد او پسر خوب و مودبی بود ولیکن کمی خجالتی بود. مرد تاجر همسری کدبانو داشت که دستپخت خوبی داشت و آش های خوشمزه او دهان هر کسی را آب می انداخت. روزی مرد بیمار شد و نتوانست به دکانش برود. شاگرد در دکان را باز کرده بود و جلوی آن را آب و جاروب کرده بود ولی هرچه منتظر ماند از تاجر خبری نشد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

قبل از ظهر به او خبر رسید که حال تاجر خوب نیست و باید دنبال دکتر برود. پسرک در دکان را بست و دنبال دکتر رفت. دکتر به منزل تاجر رفت و او را معاینه کرد و برایش دارو نوشت، پسر بیرون رفت و دارو را خرید و وقتی به خانه برگشت دیگر ظهر شده بود. پسرک خواست دارو را بدهد و برود ولی همسر تاجر خیلی اصرار کرد و او را برای ناهار به خانه آورد. همسر تاجر برای ناهار آش پخته بود، سفره را انداختند و کاسه های آش را گذاشتند.

تاجر برای شستن دستهایش به حیاط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بیاورد، پسرک خیلی خجالت می کشید و فکر کرد تا بهانه ای بیاورد و ناهار را آنجا نخورد. فکر کرد بهتر است بگوید دندانش درد می کند، به همین خاطر دستش را روی دهانش گذاشت. تاجر به اتاق برگشت و دید پسرک دستش را جلوی دهانش گذاشته به او گفت: دهانت سوخت؟ حالا چرا اینقدر عجله کردی؟ صبر می کردی تا آش سرد شود آنوقت می خوردی؟
و بعد از این صحبت تاجر، پسرک که خجالت می کشید در مقابل تاجر چیزی بگوید گرسنه ماند و این شد اصطلاح آش نخورده و دهان سوخته!!!

یه خری از دست صاحبش فرار می کنه، در راه یه شتر می بینه که در حال باربریه. خره میگه: تا کی میخوای بار بکشی؟ بیا با هم فرار کنیم. شتر قبول می کنه و میرن تا به یه چمنزار می رسن. یه مدتی اونجا می مونن تا اینکه خوشی میزنه زیر دل خره و شروع میکنه به عر عر! هرچی شتره منعش میکنه و میگه صداتو میشنون، فایده ای نداره و خره میگه: خوشحالم میخوام آواز بخونم!

چیزی نگذشت که صاحبان شتر و خر فهمیدن و اسیرشون کردن و برای اینکه دوباره فرار نکنن اونارو حسابی بار زدن تا اینکه خره از پا در اومد و بستنش به پشت شتره! شتره که دل خوشی از خره نداشت تا رسید لب دره شروع کرد به رقصیدن. هرچی خره گفت: اینجا جای رقصیدن نیست شتره قبول نکرد و گفت: خوشحالم میخوام برقصم و اینطوری خرو انداخت ته دره!

این مثل در جایی بکار میرود که هماهنگی در یک گروه وجود ندارد و هر کدام از اعضای آن گروه ساز خودشان را میزنند و در نتیجه هیچ نیتجه مفیدی عاید هیچکسی نمی شود.

منبع: جام جم آنلاین

کلیدواژه: زندگی ضرب المثل حکایت داستان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۱۶۳۱۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تصویب مبلغ منابع ارزی دارو و کالا‌های اساسی

به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما، علی بهادری جهرمی، امروز چهارشنبه در حیاط دولت، گفت: مبلغ لازم امسال برای منابع ارزی دارو و کالاهای اساسی و همچنین، آیین‌نامه مهارت‌محور شدن آموزش و پرورش، در هیئت وزیران تصویب شد.

سید احسان خاندوزی، وزیر امور اقتصادی و دارایی نیز اظهار داشت: بدهی‌های ایران به بانک توسعه اسلامی تا سال ۱۴۰۲، صفر شد.

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

دیگر خبرها

  • جبران فرصت‌های سوخته در رفسنجان
  • تصویب مبلغ منابع ارزی دارو و کالا‌های اساسی
  • برگزاری پنج کنسرت در نشست ماهانه هنرمندان موسیقی
  • آن چه از تهاجم ناکام آمریکایی‌ها بر پهنه کویر طبس باقی ماند
  • عرضه اینترنتی دارو به صورت آزمایشی
  • عین‌اللهی: عرضه اینترنتی دارو آزمایشی است
  • اجرای آزمایشی عرضه اینترنتی دارو
  • عرضه اینترنتی دارو آزمایشی است
  • کلافگی حسینی از موقعیت‌های سوخته
  • (ویدئو) دارو‌های اینترنتی در داروخانه‌های مجازی