Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «جام جم آنلاین»
2024-04-19@17:28:28 GMT

شکر گزاری در قرآن

تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۱۹۱۹۴۷

به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از حوزه نت؛ انسانها باید پس از دریافت نعمت، شکر بجای آورند امّا عارفان و اهل معرفت معتقدند که حتی بلایی که انسان بدان گرفتار می شود جای سپاس دارد و شخصی که به ناراحتی مبتلا شده خداوند را حمد گوید که از میان بلاهای گوناگون به یکی از آنها گرفتار آمده است. علماء درجه شکر را از صبر برتر دانسته و گفته اند شکر از رضا برخیزد و ریشه صبر در ناپسندی نهفته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در این مقاله به شکر گذاری در قرآن پرداخته شده است. 

شکر در قرآن و منابع اسلامی

 شکرگزاری بدرگاه الهی از مهمترین خصوصیات انسان است. گرچه نعمتها و فضل پروردگار بسیار زیاد می باشد و قابل احصاء نیست امّا همین معرفت و شناخت که بشر بداند از شکر الهی عاجز است مقدمه ای بر رویش این فرهنگ در وجود او خواهد بود. به قول شاعر:

فضل خدای را که تواند شمار کرد یا کیست آنکه شکر یکی در هزار کرد

بنده همان به که زتقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جای آورد

ثناگویی در برابر نعمت و بخشش را شکر گویند. چنانچه قرآن درباره حضرت ابراهیم می فرماید: «شاکراً لانعمه و هداه الی صراط مستقیم؛چون حضرت ابراهیم نسبت به نعمت های الهی شکرگزار بود و در این راه ایستادگی کرد و از مشرکان اعراض نمود، خداوند وی را به عنوان رسول خویش برگزید و به راه راست هدایت کرد.»

هم چنین وقتی که حضرت ابراهیم هاجر و اسماعیل را در سرزمین بی آب و علف مکه قرار داد با خداوند راز و نیاز کرد که ای پروردگار ما: برخی از فرزندانم را به وادی بی آب و علف نزدیک خانه گرامی تو جای دادم تا نماز بگذارند پس ای خداوند متعال دلهای مردمان را چنان کن که بسوی آنها میل کنند و از هر ثمره ای روزیشان ده باشند که سپاس گذارند. در این آیه که ترجمه آن گذشت حضرت ابراهیم در دعای خویش بر شکر و سپاسگزاری بر نعمتهای الهی تأکید می ورزد. همانگونه که یادآوری نعمت و اظهار آن را شکر گویند. فراموش نمودن نعمت و غفلت از آن و تفکر نکردن درخصوص منعم، خود کتمان حقیقتی است که معادل کفر محسوب می شود.

شکر مراتب و درجاتی دارد، تشکر به قلب و اعماق روح و روان و تذکر به آنچه اعطاء شده است، جاری ساختن بر زبان و ثناگویی منعم، بروز شکر بر جوارح و اعضاء به نحوی که انسان در حد توان بتواند از قوای خود در جهت مصالح و اموری که رضایت الهی در آن نهفته است اقدام نماید.

در منابع اسلامی شکر را اینگونه معرفی کرده اند: ثناگویی و سپاسگزاری بر زبان آوردن الفاظ نیست که بر سبیل تکرار و به منظور ساقط شدن بار تکلیف ادا گردد. بلکه شکر گویی مرحله ای بالاتر و رتبه ای ژرف تر دارد. انسان شاکر در فیض هستی و سرچشمه رحمت و نعمت الهی تفکر می کند و از رهگذر این اندیشه به باوری می رسد که رشته هستی او را به طور عملی و عینی به بارگاه پروردگار ربط می دهد چنین تفکر و باوری موجب می شود که انسان حتی لحظه ای از عمر خود را تباه نسازد و اوقات گرانبهای خویش را به عبث نگزارند و از تلاش در جهت تزکیه و سبقت در تحصیل خیرات و کمالات دست بر ندارد و برای نیل به مکارم و فضایل اهتمام ورزد. روایت شده که خداوند به حضرت موسی وحی فرستاد که ای موسی حق شکر مرا به جای آر، عرض کرد پروردگارا چگونه شکر کنم تو را که حق

شکر تو باشد در حالی که هیچ شکری نیست که به آن ترا شکر کنم، مگر آنکه همان شکر هم نعمتی است که تو به من ارزانی داشتی، فرمود: ای موسی اکنون حق شکر مرا ادا کردی که دانستی آن هم از من است.

علامه طباطبائی در توضیح آیه...سیجزی اللّه الشاکرین می فرماید: و حقیقت شکر اظهار نعمت است. چنانکه حقیقت کفری که مقابل آن است اخفاء نعمت می باشد و اظهار نعمت عبارت از استعمال آن در محلی است پس شکر خدا به این است که انسان نعمت را در محل خودش بکار برده و در موقع استفاده از آن نیز متذکر خدا بوده باشد.

قرآن کریم تشکر از خدا را قرین با ذکر پروردگار می داند و می فرماید: «فاذکرونی اذکرکم و اشکرولی ولاتکفرون» در اینجا یاد کردن و شکر الهی تنها یک ذکر زبانی صرف نیست بلکه منظور از یاد، پاک ساختن روح و جان از رذایل و آماده شدن آن برای پذیرش رحمت پروردگار است و منظور از شکر استفاده کردن هر نعمتی به جای خود و در راه همان است که برای آن آفریده شده. معنای دیگر شکر که از آیه: «اعملوا آل داود شکراً» مستفاد می شود این است که شکر بیشتر عمل انسان را در بر می گیرد گرچه یکی از اقسام شکر عمل به جوارح است. امّا باید تلاش گردد با بهره گیری صحیح از نعمت های داده شده شکر آن را در عمل بجا آوریم که اقل مراتب شکر است. به عبارتی دیگر می توان بیان داشت که شکر آن است که انسان همیشه و در همه حال بدون فراموشی به یاد خدا باشد و بدون انجام گناه به دستورات الهی گردن نهد.

شکر از دیدگاه معصومین(ع)

وظیفه شکرگزاری نعمتی است که بزرگان دین در کسبش کوشیده اند و خویش را بدان آراسته اند. از امام صادق(ع) روایت شده که رسول خدا(ص) در شبی که نزد عایشه بود در پیشگاه الهی سر تواضع فرود آورده و به عبادت و دعا مشغول شد، عایشه که این حالت را از پیامبر خدا دید به او گفت: یا رسول اللّه چرا خود را به زحمت می اندازی با اینکه خداوند تو را آمرزیده است نسبت به گذشته و آنچه آینده خواهی داشت. آن حضرت فرمود: ای عایشه نباید بنده شاکری باشم؟

توفیقی که انسان به گاه شکر و عبادت به درگاه حق بدست می آورد نعمتی است ارزنده که خداوند او را بدان مفتخر نموده و لازم است به پاس این شکرگزاری به شکری دیگر پردازد چنانچه امام سجاد(ع) در مناجات شاکرین می فرماید: چگونه می توانم حق شکر تو را به جای آورم در حالی که همین شکر من نیاز به شکر جدیدی دارد و هر زمانی که می گویم الحمدللّه. بر من فرض است که بخاطر همین توفیق شکرگزاری بگویم: الحمدللّه.

حضرت علی(ع) در موارد متعددی به اهمیت شکر و فضیلت آن اشاره کرد و می فرماید: حمد و سپاس سزای خداوندی است که حمد را به نعمتها و نعمتها را به شکر پیوند زده و به ازاء نعمتها حمد را واجب کرده و شکر را سبب فراوانی آنها قرار داده، بر نعمت هایش او را حمد می کنیم چنانکه بر بلایش سپاسگزاریم.

نعمتهای الهی افزون بر شکر و حمد انسانهاست و یادآوری این مطلب که بشر از سپاسگزاری الطاف بی حد الهی عاجز است نزول نعمت از جانب پروردگار را بیشتر نموده و زمینه این امر را تحقق می بخشد. با این حال اگر انسان از دید خویش پنداشت کمتر از نعمتها بهره مند شده و به بلایا و سختی ها گرفتار آمده وظیفه دارد به سپاسگزاری آفریدگار جهان بپردازد. و این نکته ای است که حضرت علی(ع) بدان اشاره فرموده است: ای مردم زهد، دل نبستن به دنیا، کم کردن آرزوها و شکرگزاری نعمتهای ـ خداوندی ـ و دوری از حرامهاست. پس اگر به این سه چیز دست نیافتید حرام بر شکیبایی و صبر شما غالب نشود و شکرگزاری از نعمتها را فراموش نکنید.

شکر به هنگام برخورداری از نعمت ها و یادآوری عظمت و ارزش آنها اعم از مادی و معنوی موجبات تقرب به درگاه الهی و قرار گرفتن در بستر پرستش حق است که نهایت هدف جهان خلقت می باشد.

انجام اعمال صالح و بروز رفتار صحیح و پسندیده از جلوه های شکرگزاری و بیانگر تواضع، معرفت و شناخت بندگان با ایمان است و مسلماً باید خداوند را به عمل شکر گفت، امّا بزرگان و پیشوایان دین حمد و سپاس از طریق زبان را نیز نوعی شکرگزاری دانسته اند. صفوان جمال می گوید:

امام صادق(ع) به من فرمودند: خدا هر نعمتی که به بنده ای دهد کوچک یا بزرگ و او بگوید الحمدللّه شکرش رابجا آورده و باز فرمود: خدا هر نعمتی به بنده اش دهد که آن را از دل بفهمد شکرش را ادا کرده است.

از آموزه های دینی درمی یابیم که ایمان دو قسم است یکی صبر و دیگری شکر، چنانچه در احوالات پیامبر اسلام(ص) آورده اند که هرگاه امری پیش می آمد که آن حضرت را شاد می کرد. می فرمود: حمد خدا را بر این نعمت و چون امر غم آوری برایش رخ می داد، می فرمود: حمد خدا را به هر حال.

تشکر از واسطه های نعمت

از نشانه های ایمان در وهله اول سپاسگزاری و شکر نسبت به خداوند است که مظهر لطف و بخشش بوده و با نعمتهای فراوان مخلوقاتش را به بندگی و اطاعت از خویش فرمان داده است. در مرتبه دوم تشکر از کسانی که راه رسیدن به نعمات الهی را هموار نموده و واسطه این فیض شده اند وظیفه ای است که مورد سفارش خدا و اولیاء دین می باشد. در روایت است که: «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» هر کس در مقابل احسان و نیکی بندگان خداوند شکرگزاری نکند خدا را شکر نگفته است. بنابراین اگر در جامعه روحیه تشکر و قدردانی از انسانهای خیّر، مبتکر و خلّاق از بین برود، گرایش به فعالیت های مثبت و سازنده کمرنگ شده و دلسردی و خمودگی جای آن را خواهد گرفت.

از آنجایی که تشکر و تشویق به انگیزش افراد در ارائه خدمات بهتر و مطلوبتر کمک می کند و روح و روان آنها را شاد و بانشاط می گرداند، این امر همیشه مورد تأکید اسلام و پیشوایان دینی بوده است.

در روایت است که خداوند به یکی از بندگانش در روز قیامت فرمان می دهد به آتش، آن بنده گوید پروردگارا مرا امر می کنی که به آتش بروم در حالی که من قرآن تلاوت نمودم، خطاب می رسد، آری قرآن خواندی ولی نعمت مرا که به تو داده بودم شکر نکردی. بنده می گوید: خدایا هر نعمتی که دادی من شکر آن را بجا آوردم. آنگاه نعمتها را بر می شمارد و بیان می کند که شکر آنها را انجام دادم. خطاب می رسد. بنده من راست می گویی ولیکن تو شکر کسی که نعمت مرا به تو رسانید انجام ندادی و من تعهد کردم برخودم که نپذیرم شکر بندگان خودم را در مقابل نعمت هایی که به او دادم مگر آنکه شکر کند بنده ای را که به او نعمت مرا رسانیده است.

علامه جعفری می گوید: شکر و سپاس، یکی از عالی ترین عوامل سازنده روح انسانی است. آغاز چنین معرفت و عمل، آغاز تکامل انسانی و برقراری یک ارتباط معقول میان او و جهان هستی و همنوعان خویش می باشد. در راه وصول به چنین مقام والا، نخستین معرفتی که نصیب انسان می گردد، این است که اولاً می فهمد که به هیچ وجه از خلاق هستی و فیض بخش کائنات، طلبکار نیست که در نتیجه آن چه را که در این زندگانی به دست می آورد، یک ضرورتی باشد که خداوند مجبور است آن را به مخلوقات خود بدهد؟ تنها چنین معرفت است که فیض بودن هستی را برای انسان قابل درک می سازد. یک نتیجه بسیار با اهمیت که از این درک حاصل می شود طراوت و انبساط و سرور درونی است که با غوطه ورشدن در مصائب و ناگواری های حیات طبیعی هرگز مختل نمی گردد... هر نعمتی شایسته شکری است که برای برآمدن از عهده حق آن نعمت بایستی آن را به جای آورد و خود این توجه و آگاهی تدریجاً می تواند اراده شکرگزاری را تحریک نموده و این کمال را نصیب انسان سازد.

ثمرات شکرگزاری

خداوند در قرآن آورده است «لئن شکرتم لازیدنّکم ولئن کفرتم انّ عذابی لشدید» از اثرات قابل توجه شکر فزونی نعمت است و از اثرات کفر نعمت، عذاب پروردگار می باشد. با دقت در آیه فوق درمی یابیم که خداوند در برابر نعمت هایش نیازی به شکر ما ندارد گرچه دستور به شکرگزاری داده و اینکار موجب نعمت دیگری بر ما می شود، مهم این است که ببینیم حقیقت شکر چیست و بخشنده نعمت کیست؟ که این توجه و آگاهی قدم اول شکر و ثنا با زبان مرحله بعدی و از هر دو بالاتر اقدام و شکر عملی است.

افزایش نعمتهای خداوند که به شکرگزاران وعده داده شده تنها به نعمتهای مادی تازه منحصر نمی باشد. بلکه نفس شکرگزاری توأم با توجه خاص به خداوند و عشق به ساحت مقدس ربوبی است خود نعمتی بزرگ می باشد که موجب تربیت نفس و هدایت به مسیر حق می گردد.

در روایت است که حضرت رضا(ع) فرمود: بپرهیزید خدا را و بر شما باد تواضع و شکر و حمد خدا، به درستی که در بنی اسرائیل مردی بود که شبی در خواب دید کسی که گفت نصف عمرت در وسعت رزق و

روزی هستی، انتخاب کن نصف اول عمر باشد یا نصف آخر، مرد گفت صبر کن تا با شریک زندگیم ـ همسرم ـ مشورت کنم و بعد پاسخ گویم. صبح که از خواب بیدار شد به همسرش گفت: دیشب مردی به من خبر داد که نصف عمرت در رفاه خواهی بود و مخیری انتخاب کنی که نصف اول باشد یا نصف آخر و من مهلت خواستم تا با تو مشورت کنم. حال تو انتخاب کن. همسرش گفت: نصف اول را انتخاب می کنیم. مرد پذیرفت و آنگاه دنیا به او روی آورد و هرچه نعمت بر او بیشتر می رسید همسرش می گفت به فلان همسایه و فلان فامیل که محتاجند کمک کن و این روش آنها بود هر وقت نعمتی خداوند به آنها می داد صدقه می دادند، شکر می کردند و بخش می نمودند تا اینکه شبی در خواب دید که به او گفتند نصف عمرت که باید در رفاه باشی تمام شد. مرد گفت صبر کن با همسرم مشورت کنم صبح به همسرش گفت: دیشب مرا خبر دادند که نصف عمرت که باید در رفاه باشی تمام شده است. همسرش گفت: خداوند به ما نعمت داد و ما شکر کردیم و خدا وعده داد، که اگر شکر نعمت کنید، نعمت شما زیاد می شود و او اولی به وفاء است پس شب به مرد خبر دادند که گفته همسرت درست است و نصف دیگر عمرت را نیز در رفاه خواهی بود. زیرا که شکر نعمت کردی.

ثمره شکر متوجه خود انسان است خداوند می فرماید: «ان اشکرلله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان اللّه غنی حمید» هر کس سپاس گذارد جز این نیست که برای خود سپاس گزارد، زیرا خداوند بی نیاز و حمید است. نتیجه شکر و یا کفر نعمت به سود و یا ضرر خود انسان است. زیرا که خداوند از همگان بی نیاز است و اگر همه عالم شکر گویند و یا کفران کنند به ساحت الهی گردی نمی نشیند بلکه سود شکرگزاری که دوام نعمت و پاداش اخروی است عائد خود انسان می شود همانگونه که زیان کفران نعمت فقط دامان خودش را می گیرد.

حضرت علی(ع): محققاً خدایتعالی را در هر نعمتی حق سپاس است، پس هر که بجا آورد خداوند از آن نعمت بر او فراوان دهد و هرکه در بجاآوردن آن حق کوتاهی کند خدا آن نعمت را در خطر نابودی و دور شدن اندازد.

سجده شکر

خداوند در قرآن می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربکم» ای کسانی که ایمان آوردید رکوع کنید و سجده کنید و پروردگار خود را عبادت کنید. یکی از مشخصه های ایمان آورندگان سجده به درگاه الهی جهت عرض حال، تقصیر و شکر می باشد که بارزترین نمونه آن را در فعل و رفتار پیامبر(ص) و ائمه معصومین (ع) مشاهده می نمائیم.

از امام صادق(ع) روایت است: هر مؤمن که برای خدا سجده کند از جهت نعمتی در غیر نماز، حقتعالی ده حسنه برایش بنویسد و ده گناه او را محو کرده و ده درجه در بهشت او را بلند گرداند و در حدیثی دیگر فرمود: سجده شکر واجب است بر هر مسلمانی بدرستی که هرگاه بنده نماز بگذارد و بعد آن سجده شکر کند، پروردگار عالمیان حجاب را از میان بنده و ملائکه بردارد و بگوید ای ملائکه من، نظر کنید بسوی بنده من که ادا کرد فرض مرا و تمام کرد عهد مرا و سجده کرد نزد من برای شکر آنچه من بر او انعام کرده ام. ای ملائکه من او را چه باید داد؟ گویند پروردگارا رحمت تو، پس فرماید: دیگر چه؟ گویند پروردگارا بهشت تو و باز فرماید، دیگر چه؟ و ملائکه گویند کفایت مهمات او و بر آوردن حاجاتش، پس حق تعالی مکرر سؤال کند و ملائکه جواب گویند: تا آنکه ملائکه گویند پروردگارا دیگر چیزی نمی دانیم. آنگاه خداوند کریم فرماید: که من او را شکر کنم چنانچه او مرا شکر کرد و اقبال کنم بسوی او به فضل و رحمت عظیم خود در روز قیامت.

ظاهراً لفظ شکر بعد از نماز بر زبان جاری می گردد. امّا این عمل جلوه شکر قلب و رضایت انسان است به آنچه پروردگار به او بخشیده، چنین بنده ای به مقام تسلیم پروردگار نائل شده و در پیشگاه او به مقامی بلند دست می یابد.

امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) در سفری بر پشت شتری سوار بود که ناگهان پیاده شد و پنج بار سجده کرد، سپس سوار شد همراهان از علت این کار پرسیدند؟ فرمود: جبرئیل نزد من آمد و از طرف خداوند به من مژده داد و من بخاطر هر یک سجده ای بجا آوردم. و در ادامه فرمود: هرگاه یکی از شماها نعمت خدا را به یاد آوردید، باید گونه بر خاک نهاده و به شکرانه آن سجده کنید. اگر سواره باشد پیاده گردد و گونه بر خاک گذارد و اگر از بیم شهرت نتوانست پیاده گردد همانجا سجده کند. و خدا را بدانچه بر او نعمت بخشیده سپاس گوید.

شکر در دعا

شکر در قبال نعمات مادی و معنوی که خداوند به ما ارزانی داشته تنها به زبان خلاصه نمی گردد. رسیدن به مقام شاکرین و قرار گرفتن در این جایگاه از آن افرادی است که دائماً در محضر الهی خویش را سنجیده و به عجز و ناتوانی در مقابل اینهمه نعمت اعتراف کرده اند. امام سجاد(ع) که به عالیترین مراتب شکر و سپاسگزاری نائل گشته در مناجات الشاکرین می فرماید: ای خدا نعمتهای پی درپی تو مرا از انجام وظیفه شکرگزاری غافل کرد و...عجز و ناتوانی مقام کسی است که به نعمت های فراوان تو اعتراف کرده و به تقصیر در ادای شکر آنها روبروست.

شکر در مقابل نعمتهای پروردگار نصیب افرادی می گردد که به قرب پروردگار رسیده و در انجام فرامین او کوشیده اند. و در پی رضایت او بوده اند. حضرت علی(ع) در دعای کمیل می فرماید:

اسئلک بجودک ان تدنینی من قربک و ان توزعنی شکرک. از تو می خواهم به بخشش و جودت که مرا به مقام قربت نزدیک کنی و سپاسگزاری و شکر به درگاهت را نصیبم گردانی.

 

منبع: جام جم آنلاین

کلیدواژه: شکر شکرگزاری تشکر حضرت ابراهیم امام صادق ع حضرت علی ع همسرش گفت بجا آورد بر نعمت ه حضرت شکر آن حق شکر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۱۹۱۹۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ارزش‌های اخلاقی و تکالیف الهی تنها مختص به افعال خارجی نیست

اخلاق اجتماعی از مهمترین موضوعاتی است که ارتباط انسان‌ها را با خود جامعه و تاریخ مطرح می‌سازد زیرا جامعه قادر است یک تمدن را بسازد نه یک فرد و اجتماع انسانی پیوسته تاریخ را ساخته و به جلو برده است. از آنجایی که در میان ادیان الهی اسلام دینی اجتماعی است و احکام فردی آن نیز آهنگ اجتماعی دارد و هدفش ساختن جامعه‌ی دین دار می‌باشد؛ جامعه‌ای که روابط اجتماعی آن بر اساس اهداف و احکام دین سامان گیرد، و سعادت فرد با سعادت جامعه پیوند خورده و میان مسئولیت‌های اجتماعی و ایمان اسلامی ارتباطی قوی و غیر قابل انفکاک به وجود آید، نیازمند اخلاق اجتماعی مطلوب است که در سایه‌سار تحقق و عمل به مجموعه‌ای از مؤلفه‌های هنجاری و ارزشی شکل می‌گیرد و روابط اجتماعی انسان‌ها را با همنوایی و حاکمیت نظم همراه می‌سازد و جامعه را از سوق یافتن به سمت کری‌ها و کارکردهای سو باز می‌دارد.

همچنین عمل به مؤلفه‌های مطلوب در عرصه‌ی اخلاق اجتماعی به مثابه عاملی جهت رسیدن به سعادت و کمال واقعی برای جهانیان محسوب می‌گردد؛ زیرا در پرتو این مؤلفه‌ها، آئین درست زندگی و راه و رسم حیات سعادت آفرین فراروی بشریت قرار می‌گیرد و خوشبختی دائمی را برای آدمی و پاکیزگی و شایستگی حقیقی را برای کل اعضای جامعه‌ی اسلامی به ارمغان می‌آورد.آن‌چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌برکاته) در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۸/۰۳/۱۱، مطابق با بیست‌وششم رمضان ۱۴۴۰ ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

یکی از مباحثی که در مطالب گذشته مطرح کردیم مقایسه بین نظام اخلاقی اسلامی با نظام اخلاقی بشری حاکم بر جهان بود. گفتیم یکی از زمینه‌های اختلاف بین این دو نظام، گستره مسائل و ارزش‌های اخلاقی است. البته فراموش نکنیم که بر اساس همان تعریفی که انتخاب کردیم، ارزش‌ها یا فضائل اخلاقی شامل همه رفتارهای ارزشی می‌شوند. بر اساس این تعریف، گستره ارزش‌های اخلاقی در اسلام تمام ساحت‌های وجود انسان را فرا می‌گیرد. هم‌چنین گفتیم که به طور کلی این ارزش‌ها به سه دسته تقسیم می‌شوند؛ یک دسته ارزش‌هایی است که مستقیماً مربوط به رابطه انسان با خداست؛ به این ارزش‌ها، اخلاق الهی می‌گوئیم. یک دسته مسائلی است که مربوط به خود انسان است؛ حتی اگر هیچ رابطه‌ای با دیگری در آن در نظر گرفته نشود؛ به این ارزش‌ها، ارزش‌های اخلاقی فردی می‌گوئیم. بخش عمده اخلاق نیز اخلاق اجتماعی است که همه مردم با آن آشنا هستند و وقتی در محاورات عرفی سخن از اخلاق به میان می‌آید، همان اخلاق اجتماعی متبادر به ذهن است.

گستره موضوع اخلاق از نظر اسلام و غرب

هم‌چنین گفتیم که در فرهنگ حاکم بر دنیای امروز که تحت تأثیر فرهنگ الحادی غربی است، جایگاه ارزش‌های اخلاقی پس از تعیین قوانین اجتماعی در زندگی اجتماعی است. به طور کلی پس از آن‌که قوانین اجتماعی تعیین شد، اگر کسانی داوطلبانه به این قوانین عمل کنند، کاری اخلاقی کرده‌اند، ولی اگر داوطلبانه عمل نکنند، یا سعی کنند با این قوانین مخالفت کنند و هر چه می‌شود در پنهانی سوءاستفاده کرده و به قوانین ملتزم نباشند، کاری اخلاقی انجام نداده‌اند. بر اساس این دیدگاه، اخلاق از رعایت داوطلبانه قوانین آغاز می‌شود و اوجش نیز این است که حتی چیزهایی که نظام حقوقی برای آن‌ها تثبیت کرده و اجازه داده که استفاده کنند را نیز به دیگران واگذار کنند. به تعبیر شایع، اساس اخلاق اجتماعی «دیگرخواهی» است؛ اما در اسلام دایره اخلاق بسیار وسیع است و شامل ارتباط انسان با خدا، با خود و سایر مخلوقات می‌شود.

ارزش اخلاقی افکار

همان‌گونه که ملاحظه می‌فرمایید، در نگاه اول، موضوع همه این ارزش‌ها رفتارهای خارجی است. اکنون این سوال مطرح می‌شود که آیا موضوع اخلاق در اسلام فقط همین رفتارهاست یا از این نیز وسیع‌تر است؟ در پاسخ باید بگوییم که موضوع ارزش‌های اخلاقی در اسلام از همه این‌ها وسیع‌تر است. از نظر اسلام، اخلاق از کمترین کاری که انسان حتی در درون خودش انجام می‌دهد و به‌گونه‌ای به اختیار و اراده خودش مربوط است، شروع می‌شود. اخلاق اسلامی از این‌که انسان به چه بیاندیشد، چه اعتقادی پیدا کند و چه فکری درباره خودش و دیگران دارد شروع می‌شود. اگر انسان درباره خودش چنین فکر کند که تافته جدابافته‌ای است، از همه مردم برتر است، او باید محور باشد و دیگران را حقیر بشمارد، خود همین فکر، موضوع یک ارزش اخلاقی است. خود همین فکر کردن، کاری ضد ارزش و دارای ارزش اخلاقی منفی است.

به تعبیر قرآن، برخی از فکرها گناه است؛ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛ [۱] خیال نکنید که تکلیف شما با ارزش‌های اخلاقی‌تان فقط در رفتارهای خارجی شکل می‌گیرد؛ مواظب باشید! حتی خیالی که در دلتان درباره دیگری می‌کنید و آن را می‌پذیرید، موضوع امر و نهی اخلاقی است؛ می‌تواند خوب باشد و می‌تواند بد باشد. بعضی از این گمان‌هایی که درباره دیگران می‌برید، خود این گمان‌ها گناه است؛ اگرچه هنوز هیچ اثر خارجی ندارد. البته این آیه در مقام این نیست که بگوید چه گمانی با چه شرایطی ممنوع است و چه گمانی خوب است. همین اندازه می‌خواهد بگوید که حواستان جمع باشد! ارزش‌های اخلاقی و تکالیف الهی تنها مختص به افعال خارجی نیست. حتی فعالیتی که در دلتان انجام می‌دهید موضوع حکم خداست؛ برخی را خدا دوست دارد و برخی را دوست ندارد. نتیجه این‌که اندیشیدن که کاری درونی و شخصی است، با کسی نیز ارتباط رفتاری ندارد، فقط درباره شخص دیگری است، مورد ارزش‌گذاری اخلاقی قرار می‌گیرد.

ارزش اخلاقی محبت و نفرت

به دنبال این، وقتی انسان نسبت به کسی اعتقادی پیدا کرد و بر اثر شواهد خاصی کسی را دوست داشت یا کسی را دوست نداشت نیز موضوع ارزش اخلاقی قرار می‌گیرد؛ البته همان‌گونه که گفتیم، شرط اخلاقی بودنش این است که اندکی جای اراده در آن باشد و انسان بتواند این محبت را ایجاد و تقویت کند؛ اما اگر چیزی است که بی‌اختیار در یک لحظه به ذهن انسان خطور کرده است، موضوع ارزش‌های اخلاقی نیست. بنابراین حب و بغض نیز مشمول ارزش‌های اخلاقی است.

براساس بینش اسلامی، ملاک حب و بغض‌، ایمان و کفر است. دلیل آن نیز مطلبی است که در جلسات گذشته گفتیم که این نظام اخلاقی مبتنی بر یک جهان‌بینی است. این جهان‌بینی وجود خدا را به عنوان آفریدگار حکیم اثبات می‌کند و می‌گوید: خداوند انسان و این عالم را برای هدف حکیمانه‌ای آفریده است. رفتارهای اختیاری قدم‌هایی است که برای رسیدن به سوی آن هدف برداشته می‌شود. مراتب اخلاقی پله‌هایی است که باید به سوی قله ارزش‌های اخلاقی که قرب خداست، طی کرد. بر این اساس، ملاک این‌که رفتاری ارزش اخلاقی پیدا کند، ارتباطی است که با آن هدف پیدا می‌کند. روشن است که اگر کسی خدا را قبول ندارد، اصلاً هیچ‌گاه به آن هدف نخواهد رسید.

موضع جوامع درباره ایمان به خدا

یک جامعه در مقابل ایمان به خدا سه فرض دارد؛ یکی این‌که افراد آن جامعه خدا را شناخته‌اند، با برهان پذیرفته‌اند، ایمان آورده‌اند و بنا گذاشته‌اند که راه خدا را بپیمایند و به خدا تقرب پیدا کنند. عنوان این جامعه یا گروه، گروه یا جامعه مؤمنان است.

فرض دوم نقطه مقابل مؤمنان است؛ کسانی‌که خدا را شناخته‌اند و می‌دانند خدا هست، ولی پذیرفتن اطاعت خدا با مزاج‌شان نمی‌سازد، دلشان می‌خواهد آزاد باشند، تا آن‌جا که حتی به دیگران می‌گویند اصلاً خدایی نیست. مثال روشن چنین کسانی فرعون است. او می‌دانست که خدا هست، [۲] اما به مردم می‌گفت: مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرِی. [۳] فرعون یک شاخص بود. در انسان‌های عادی نیز کمابیش چنین کسانی پیدا می‌شود؛ کسانی هستند که کمابیش می‌فهمند، حتی در زمانی بحث نیز کرده‌اند و پذیرفته‌اند که خدا هست و دین اسلام حق است، اما در عمل دیده‌اند که پذیرفتن دین با خواسته‌هایشان سازگار نیست؛ دلشان می‌خواهد بی‌بند و بار باشند و هر جا می‌خواهند بروند، هر کار می‌خواهند بکنند، حق هر کسی را می‌خواهند تصاحب کنند، این است که گفته‌اند: این‌ها دروغ است. این گروه در مقابل مؤمنان قرار دارند و به نام کفار [۴] نامیده می‌شوند.

فرض سوم مردمی هستند که اهل مسامحه‌اند؛ این مسائل را خیلی جدی نمی‌گیرند. می‌خواهند زندگی کنند؛ نه خدا را قبول می‌کنند نه انکار. اگر با گروهی هستند که می‌گویند خدا نیست، این‌ها هم می‌گویند نیست، و اگر با گروهی معاشرت می‌کنند که می‌گویند خدا هست، می‌گویند: ما اصراری نداریم که نیست، سرمان برای این سخنان درد نمی‌کند، ما دنبال کار و زندگی‌مان هستیم. اینان نه عنادی با حق دارند که بعد از این‌که حق را شناختند، آن را انکار کنند و نه به دنبال شناخت حقیقت رفته‌اند که آن را درست بشناسند و به لوازم آن ملتزم شوند.

تقابل مؤمن و کافر از نگاه قرآن

قرآن به صورت‌های مختلف به این سه فرض پرداخته و آن‌ها را بیان کرده است. در یک‌جا تقابل بین مؤمن و کافر را مطرح می‌کند و می‌فرماید: مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ؛ [۵] کسانی که همراه پیغمبر هستند و افتخار پیروی و همراهی پیغمبر را دارند، ویژگی‌هایی دارند؛ اولین ویژگی آن‌ها این است که نسبت به اهل عناد سرسخت‌اند و انعطاف نشان نمی‌دهند؛ بنا ندارند که با معاند سازش کنند؛ البته ممکن است به صورت تاکتیکی برای هدایتش کاری کنند، اما اساساً بنا ندارند که با کسی که اهل عناد است، مسامحه و سازش کنند. این اولین صفت پیروان پیامبر است. اما با کسانی‌که حقیقت را شناخته و ایمان آورده‌اند، بسیار مهربانند. مؤمنان را دوست می‌دارند و با آن‌ها رفتار مهربانانه و دوستانه دارند؛ حتی گاهی ایثار می‌کنند و خواسته‌های خودشان را هم به آن‌ها واگذار می‌کنند.

شاخصه حزب شیطان: دوستی با دشمنان خدا

قرآن در تعبیر دیگری می‌گوید: در جامعه گروه‌هایی پیدا می‌شوند که نامشان «حزب الله» است و در مقابل اینان «حزب الشیطان» قرار دارد. ابتدا می‌فرماید: أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم مَّا هُم مِّنکُمْ وَلَا مِنْهُمْ وَیَحْلِفُونَ عَلَی الْکَذِبِ وَهُمْ یَعْلَمُونَ؛ [۶] آیا درباره کسانی که ارتباط دوستانه با کسانی که مورد غضب خدا هستند، برقرار می‌کنند، نمی‌اندیشید؟! مفروض این است که آنها این مسئله را می‌دانند که این گروه با خدا رابطه‌ای ندارند، خداوند نیز به این‌ها لطف و محبتی ندارد؛ بلکه نسبت به آن‌ها غضب دارد، ولی در عین حال به خاطر منافعی که دارند با این‌ها روابط دوستانه برقرار می‌کنند. البته طبعاً برای این‌که دیگر مؤمنان این‌ها را طرد نکنند، این ارتباط پنهانی است؛ به صورت پنهانی با هم قرار می‌گذارند، ملاقات می‌کنند، سندی امضا می‌کنند، سری می‌سپارند و به آن‌ها وعده‌هایی می‌دهند. اگر چه می‌دانند که خدا این‌ها را دوست ندارد، ولی به خاطر منافع‌شان این کار را می‌کنند.

آنها وقتی با مؤمنان روبه‌رو می‌شوند، قسم می‌خورند که ما با این‌ها ارتباطی نداریم. اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ؛ [۷] شیطان بر این‌ها چیره شده و بلایی بر سر این‌ها آورده است که خیلی کارساز بوده است؛ یاد خدا را از دل این‌ها برده است و نگذاشته این‌ها به یاد خدا باشند. فقط به فکر شکم‌، مقام، شهوت‌، غضب‌، پست و خلاصه منافع خودشان هستند. شاید نمونه‌هایی از این افراد و گروه‌ها را در این عصر نیز بتوانیم پیدا کنیم! اما خداوند درباره این‌ها می‌فرماید: أُوْلَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ. خداوند نیز حزب‌سازی می‌کند. یک حزب، حزب الشیطان است؛ اینان کسانی هستند که خدا را از یاد برده‌اند، دنبال لذایذ خودشان هستند و در باطن هم با دشمنان خدا ارتباط برقرار می‌کنند.

شاخصه حزب الله: دشمنی با دشمنان خدا

خداوند در چند آیه بعد گروه دیگری را در مقابل حزب الشیطان معرفی می‌کند. می‌فرماید: لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ؛ [۸] کسانی هستند که ابداً با دشمنان خدا ارتباطی برقرار نمی‌کنند؛ هر چند آن دشمن خدا با آن‌ها نسبت فامیلی نزدیک داشته باشد. حتی رابطه دوستی با پدر کافر خود برقرار نمی‌کنند؛ البته از آن‌جا که او پدر است، حتی اگر کافر باشد به او احسان می‌کنند، اما این‌گونه نیست که او را دوست بداند، به او دل بدهند و ارتباط دوستانه با او برقرار کنند. أُوْلَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.

بر اساس این آیات، ملاک حزب الشیطان و حزب الله بودن «مودت» است، و این‌که با چه کسی ارتباط دوستانه داری. ملاک، روابط سیاسی و خارجی نیست. اگر ایمان به خدا و پیغمبر دارید، نباید دشمن خدا را دوست داشته باشی! در ابتدای سوره ممتحنه می‌فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ؛ روشن است که کسانی در اطراف پیغمبر بودند که چنین حالتی داشتند. از این‌رو این آیه نازل شده و به آن‌ها هشدار می‌دهد. شاید تعبیر «تلقون الیهم بالموده» نیز اِخبار باشد؛ یعنی چنین است و شما با دشمنان خدا لاف محبت می‌زنید و با آن‌ها رابطه دوستی برقرار می‌کنید. می‌فرماید: مبادا چنین کاری بکنید! این‌ها دشمن خدا و دشمن شما هستند. شما را به خاطر این‌که مؤمن هستند، دشمن می‌دارند. با خدا نیز از آن جهت که با خواسته‌هایشان موافق نیست، دشمن‌اند.

[۱]. حجرات، ۱۲.

[۲]. قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هَؤُلاء إِلاَّ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ (اسرا، ۱۰۲).

[۳]. قصص، ۳۸.

[۴]. البته این کافر غیر از کافر فقهی است که احکام خاصی دارد. منظور از کافر در این‌جا کسی است که حقیقت را شناخته و به عمد آن را انکار می‌کند.

[۵]. فتح، ۲۹.

[۶]. مجادلة، ۱۴.

[۷]. همان، ۱۹.

[۸]. همان، ۲۲

منبع: خبرگزاری مهر

دیگر خبرها

  • ارزش‌های اخلاقی و تکالیف الهی تنها مختص به افعال خارجی نیست
  • قرآن منبع اصلی علوم انسانی اسلامی است
  • خداوند در عذاب‌های جهنم چقدر تخفیف می‌دهد؟!
  • هر حق‌الناسی، حق‌الله هم است
  • عهد و پیمان مردم ایران با آرمان‌های انقلاب تا همیشه محکم است
  • شهدا بهترین الگو برای انسان در مسیر الله هستند
  • پویش «زندگی با آیه‌ها» طرح جدیدی برای فهم قرآن
  • جواز توسل و زیارت قبور برگزیدگان در قرآن و روایات شیعه و سنی
  • چرا برخی نعمت‌ها بر بنی‌اسرائیل حرام شد؟
  • شکرگزاری مردم از بارشهای رحمت الهی در 19 شهرستان کرمان