اعصاب خرد کنترین فیلمهای تاریخ سینما
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۷۰۶۲۶۹
به گزارش خبرنگار حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، گاهی فیلمها در عین جذاب بودن باعث میشوند که احساس بدی به شما دست بدهد و در مواقعی هم باعث اعصاب خردی میشوند. برخی از ما گاهی تمایل داریم، این حس و حال را تجربه کنیم.
عده زیادی هستند که کتابهای ترسناک میخوانند و فیلمهای ترسناک میبینند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شلاق «Whiplash»
این فیلم مثل یک موسیقی جاز است. پرهرج و مرج، اما کنترل شده. فیلم سینمایی «شلاق» که شاید بهترین فیلم به کارگردانی دیمین شزل باشد، از همان سکانس ابتدایی آزمونی برای صبر و شکیبایی مخاطب است. در این فیلم مایلز تلر در نقش دانشآموزی بازی میکند که نوازنده درام است و سعی دارد که استاد خودش را تحت تاثیر قرار دهد. این استاد فردی تند خوست که تلاش میکند روحیه شاگردانش را تضعیف کند که از آنها یک موسیقیدان بهتر بسازد.
مهلکه «The Hurt Locker»
در این فیلم سینمایی به کارگردانی کاترین بیگلو، در مورد کسی است که بمب خنثی کردن میکند. مخاطب فیلم هر بار که او باید یک بمب را خنثی کند، خودش را ملزم به حدس زدن در مورد اتفاقی میداند که در آینده میافتد و همچنین برای آنها آزمایش صبوری است. این فیلم هرگز در عصبانی کردن شما شکست نمیخورد، حتی اگر بدانید که در ادامه فیلم چه اتفاقی خواهد افتاد.
سکوت برهها «The Silence of the Lambs»
در این فیلم شخصیت کلاریک استارلینگ به عنوان اولین پرونده مهم خود، باید یک قاتل زنجیرهای به نام هانیبال را بگیرد. قاتلی که پوست قربانیان خود را از تن جدا میکند. دلیل اینکه این فیلم به کارگردانی جاناتان دمی دربین پرتنشترین فیلمهای تاریخ سینما قرار دارد این است که او به خوبی میداند چگونه با مخاطبان خود بازی کند. درست همانطور که هانیبال میداند چگونه با کسانی که از او بازدید میکنند، رفتار کند.
شب شکارچی «The Night of the Hunter»
فیلم چارلز لتون، از زمان خودش بسیار جلوتر بود. مضامین غیر ارتدکسی این فیلم به نوعی تنش تبدیل میشود که از فیلمهای ژانر دلهره آور امروزی انتظار داریم. این فیلم از ابتدا تا انتها عجیب و غریب است. فیلم لتون، داستان مردی است که به زندان میافتد و قصد دارد محل اختفای پولهای دزدیده شده را از یک زندانی دیگر بپرسد.
مرثیهای بر یک رویا «Requiem for a Dream»
دارن آرونوفسکی، فیلمهای موفق زیادی دارد، اما «مرثیهای بری یک رویا» از دسته فیلمهایی است که کاملا میتواند حال خوب شما را از بین ببرند و عصبانیت و استرس را جایگزین آن کند. داستان فیلم در مورد اعتیاد است و دیدن اینکه افراد معتاد چگونه دارایی خود را از دست میدهند، ناراحت کننده است.
شکارچی گوزن «The Deer Hunter»
برای شروع شدن داستان اصلی فیلم باید حدود یک ساعت صبر کنید. در ابتدا شاهد یک مراسم عروسی هستیم و بعد از آن هم یک سفر برای شکار را میبینیم که شاید سرگرم کننده به نظر برسد، اما در ادامه داستان به نقطه اصلی میرسد. داستان در جنگ ویتنام است و مخاطبان جسدهای زیادی را میبینند. شخصیتهای فیلم نیز زندانی هستند و باید بازی رولت روسی را انجام دهند.
شمال از شمال غربی «North by Northwest»
از آنجایی که آلفرد هیچکاک سلطان تعلیق در فیلم هاست و میتواند هر چیزی را تنش زا کند، انتخاب یکی از آثار او کار سختی است. فیلم شمال از شمال غربی او در مورد مردی است که ناخودآگاه خود را درگیر ماجرایی جاسوسی و اتهاماتی که به وی وارد آمده میبیند و زنی که در این میان قصد کمک به او را دارد. این فیلم دو ساعته روند کندی دارد و شاید به این دلیل است که شما میزان استرس فیلم را احساس کنید.
بیگانه «Alien»
اولین فیلم بیگانه به کارگردانی ریدلی اسکات، مخاطبان را به دنیای شگفت انگیزی میبرد. این فیلم به نوعی یک فیلم جنایی در فضا است، اما قاتل مخفی نیست. سوال اصلی مخاطب این است که چه کسی از این مهلکه بیرون خواهد آمد. ابتدا تا انتهای این فیلم به لطف موسیقی و سکانسهای تاریک و خون آلودش پر از استرس است.
منبع:Taste of Cinema
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: سینمای جهان فیلم سینمایی فیلم ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۷۰۶۲۶۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرا در ایران از مارکز استقبال شد؟
به گزارش قدس آنلاین، ۱۰ سال از خاموشی ابدی «گابریل گارسیا مارکز»، چهره سرشناسی که با رئالیسم جادویی در ادبیات دنیا جای پای خود را محکم کرد، میگذرد.
«مارکز» که از مشهورترین نویسندگان آمریکای لاتین به حساب میآید، ششم مارس ۱۹۲۷ در آرکاتاکای کلمبیا متولد شد. مدت کوتاهی پس از تولد، پدر و مادرش به بارانکیلا نقل مکان کردند و «گابو» کوچک را به پدربزرگ و مادربزرگش سپردند. عقاید سیاسی و ایدئولوژیک مارکز بیشتر تحت تاثیر پدربزرگش که یک کلنل بازنشسته بود، شکل گرفت. پدربزرگ او در جنگ هزارروزه شرکت کرده بود و داستانهایی را از سختیهای جنگ و شجاعت خود برای نوهاش تعریف میکرد. مارکز از این قصهها به عنوان بنمایه آثار ادبیاش الهام گرفت. او در مصاحبهای گفته که از بدو تولد و از زمانی که توانسته حرف بزند، این داستانها را به خاطر میسپرده و بازگو میکرده است. رفتارهای سختگیرانه مادربزرگ هم تأثیر زیادی بر رمان «صد سال تنهایی» مارکز گذاشت.
«گابریل گارسیا مارکز» معروف به گابو، زمانی که در دانشگاه ملی کلمبیا رشته حقوق میخواند، به طور جدی وارد کار روزنامهنگاری شد. این نویسنده اولین اثر داستانی خود را در سال ۱۹۴۷ در روزنامه «ال اسپکتادور» چاپ کرد.
از آن پس «گابریل گارسیا مارکز» هفت سال برای نگارش اولین رمان کوتاه خود تحت تأثیر نویسندگانی چون «ویلیام فاکنر» و «ویرجینیا وولف» وقت صرف کرد. «طوفان برگ» سرانجام در سال ۱۹۵۵ به چاپ رسید و سپس شاهکار او «صد سال تنهایی» در سال ۱۹۶۷ روانه بازار کتاب شد.
«مارکز» در طول عمرش به نوشتن ادامه داد و آثاری را چون «پاییز پدرسالار» (۱۹۷۵) و «عشق سالهای وبا» (۱۹۸۵) که از معروفترین رمانهایش هستند، خلق کرد.
او هفدهم آوریل (برابر ۲۸ فروردین ۱۳۹۳) بعد از ۱۲ سال مبارزه با بیماری از دنیا رفت.
بهمن فرزانه در سال ۱۳۵۴ با ترجمه «صد سال تنهایی»، مارکز را به کتابخوانان ایرانی معرفی کرد. این کتاب با استقبال زیادی روبهرو شد و نویسنده آن در ایران به محبوبیت فراوانی رسید. دلیل استقبال از مارکز را با مترجمان او در میان گذاشتهایم که در ادامه نظر آنها را میخوانید:
مارکز سختخوان نیست
کاوه میرعباسی، مترجم با تأکید بر اینکه مارکز نویسنده سختخوانی نیست، میگوید: نمیگویم مارکز آسان مینویسد ولی قطعا به دلایل مختلف نویسنده سختخوانی نیست. نثر مارکز نثر خاصی است. اما او قصهگو است و به دلیل قصهگو بودنش و اینکه داستانگوی چیرهدستی است مخاطب را جذب میکند.
او ادامه میدهد: وقتی میگوییم نویسنده سختخوان، آدم نویسندهای چون ناباکوف را مجسم میکند، او واقعا بازیهای لفظی عجیب دارد یا جویس که نویسنده دشوارخوانی است، یا حتی پروست که برای خیلیها میتواند ملالآور باشد زیرا ماجرا و رویداد ندارد؛ اما کتابی مانند «صدسال تنهایی» را در نظر بگیرید که با آن همه تخیل و ماجرا و رویدادهای شگفتانگیز اصلا سختخوان نیست. البته نثر مارکز، نثر روانی است.
او تأکید میکند: داستانهای مارکز سرراست است و مخاطب میتواند با آنها ارتباط برقرار کند؛ البته اینگونه هم نیست که عامه مردم بخوانند و یا داستان عامهپسندی باشد اما در میان نویسندگان نخبهگرا از نویسندههای در دسترس است و لازم نیست خواننده خیلی به خود فشار بیاورد یا خیلی شکیبایی و حوصله نشان دهد تا بتواند روایت را پیگیری کند. مثلا خواندن کتابهای توماس مان و پروست صبر زیادی میخواهد اما این اتفاق برای مارکز نمیافتد زیرا داستانهایش کشش دارد. مثلا توماس مان در کتاب «دکتر فاستوس» دهها صفحه درباره پروانهها نوشته است که خواندن آن صبر و شکیبایی بسیاری میطلبد. بنابراین مارکز نویسنده دیریاب و دشواری نیست، نثر زیبا و شیوایی دارد، قطعا کلمات زیادی به کار برده و غنای واژگان دارد، نمیتوان منکر این موضوع شد؛ اما نویسنده دشوارنویس و دیریابی نیست.
کاوه میرعباسی خاطرنشان میکند: عامه مردم ادبیات قصهگو را ترجیح میدهند و مارکز قصهگو است و خواننده میخواهد بداند چه میشود و کتابهایش آدم را شگفتزده میکند. شاید ملالآورترین رمانش «ژنرال در هزارتوی خود» باشد و یا رمان دشوارش «پاییز پدرسالار» است اما اکثر رمانهایش اینطور نیست؛ «صدسال تنهایی» و «عشق سالهای وبا» دشوار نیستند. اما قطعا یکی از نویسندههای بزرگ قرن بیستم و کل ادبیات است. او نویسندهای است که طی دههها و شاید قرنها خوانده خواهد شد.
این مترجم آخرین اثر مارکز با عنوان «تا آگوست» را در ایران غیرقابل انتشار توصیف میکند و میگوید: با توجه به مضمونش به هیچوجه قابل انتشار نیست. کتاب کمحجمی است. به من پیشنهاد شد ترجمهاش کنم اما زمانی که کتاب را خواندم دیدم با توجه به مضمون نمیشود ترجمه کرد؛ گاه میشود بخشهایی از کتاب را حذف یا تعدیل کرد اما این کتاب در اینجا از اساس مشکل دارد.
شیوه روایت؛ دلیل استقبال از مارکز
اسدالله امرایی، مترجم نیز درباره مارکز اظهار میکند: بدیع بودن شیوه روایت مارکز از نکاتی است که باعث شد نه فقط در ایران _ که بخش کوچکی از خوانندگانش را تشکیل میدهد _ بلکه در دنیا با استقبال خوبی روبهرو شود.
او میافزاید: سختخوانی مارکز بیشتر به نوع روایت، نوع نقطهگذاری و جملات بلند او برمیگردد. اما در عین حال تصاویر قشنگی خلق کرده و پیش روی خواننده قرار میدهد. در یک لحظه میتوانید چشمانتان را ببندید و بارش گلهای زرد را ببینید. او داستانهایی را نیز برای کودکان نوشته اما متأسفانه برخی از مترجمان فکر کردهاند نباید او برای کودکان مینوشته و عبارت «داستانی برای کودکان» را برداشتهاند؛ «پیرمردی با بالهای بسیار بزرگ» از داستانهایی است که مارکز برای کودکان نوشته و در شروع داستان میگوید آن را برای کودکان نوشته اما برخی از مترجمان گویا این موضوع را کسر شأن نویسنده دانسته و آن را حذف کردهاند.
امرایی درباره اینکه پیشبینی میکند نسل جدید چقدر کتابهای مارکز را بخواند، میگوید: «چو فردا شود فکر فردا کنیم»، واقعا نمیشود پیشبینی کرد که آیا نسلهای آینده کتابهای او را میخوانند و میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند یا نه؟ اما قطعا زمانی که ما میتوانیم بعد از چندصد سال با شکسپیر ارتباط برقرار کنیم، نسلهای آینده نیز میتوانند با آثار گذشتگان ارتباط برقرار کنند و این نکته غریبی نیست. باید دید در آینده کتابخوانی چگونه خواهد شد؛ اما آنچه مسلم است این است که ادبیات چون با روح و روان آدمی سروکار دارد، ممکن است هر نسلی نکته تازهای در داستان پیدا کند.
منبع: خبرگزاری ایسنا