Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ساعت24»
2024-03-19@02:16:34 GMT

نقشه های حامد برای تصاحب زن دوستش / 20 ساله بعد لو رفت

تاریخ انتشار: ۷ اسفند ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۱۲۸۵۲۸

چند روز قبل دختر 25 ساله ای وارد کلانتری طبرسی شمالی مشهد شد تا از یک مزاحم تلفنی شکایت کند. این دختر جوان ادعا کرد:مدتی است که مردی میان سال از دور مرا در کوچه و خیابان تعقیب می کند و وقتی برمی گردم هیچ اثری از او نمی بینم. انگار آب می شود و به زمین فرو می رود! از سوی دیگر نیز همزمان با این ماجرا، پیامک های عاشقانه با عناوینی مانند «دوستت دارم!»، «تو قلب منی!»، «تو وجودم هستی!»و .

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

.. به تلفنم ارسال می شود که دیگر آرامش و آسایش را از من گرفته است. به همین دلیل قصد شکایت از فرد مزاحم را دارم اما احساس می کنم ماجرای پیامک های عاشقانه به مردی ارتباط دارد که مرا تعقیب می کند و ...

شکایت دختر از مزاحم تلفنی

در پی شکایت این دختر و با صدور دستوری از سوی سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) ماجرای پیامک های عاشقانه با کسب مجوزهای قضایی پیگیری و احضاریه ای به نشانی مالک تلفن همراه ارسال شد.

دو روز بعد منصوره و مادرش وارد اتاق مددکاری اجتماعی شدند و منتظر ماندند تا مزاحم تلفنی نیز برای تکمیل پرونده به کلانتری بیاید. در همین هنگام دختر جوان که تحصیلاتش را در رشته مهندسی به پایان رسانده و مادرش او را با افتخار «خانم مهندس» صدا می زد، به بخش هایی از سرگذشت خود اشاره کرد و گفت: پنج ساله بودم که پدرم به طور ناگهانی ما را رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت. مادرم که سرپرستی من و خواهر و برادر کوچک ترم را به عهده گرفته بود ،فقط از ورشکستگی مالی پدرم سخن می گفت ولی هیچ گاه پاسخ درستی به ما نداد که چرا پدرم این گونه و در آن شرایط سخت ما را ترک کرد!

سختی های مادر در طول زندگی بدون همسر

از همان دوران کودکی که به خاطر دارم، مادرم شبانه روز در خانه های مردم کار می کرد، زحمت می کشید و عرق می ریخت تا مخارج زندگی ما را تامین کند. هیچ گاه شب هایی را که از درد استخوان هایش تا صبح ناله می کرد ، فراموش نمی کنم ولی او صبح روز بعد سرکار می رفت و نمی گذاشت ما سختی های روزگار را احساس کنیم! من و خواهر و برادرم قد می کشیدیم و چهره مادرم هر روز پیرتر می شد.

مادرم هیچ گاه برای خودش لباس های نو نمی خرید ولی هزینه های تحصیل ما را می پرداخت. به هیچ وجه نمی گذاشت احساس کمبودی داشته باشیم ، با این حال، عاطفه و مهر پدری تنها چیزی بود که در خانه ما وجود نداشت! هنوز سخنان تلخ منصوره به پایان نرسیده بود که مرد میان سال در اتاق مددکاری را گشود و اجازه ورود خواست.

در این هنگام، مادر منصوره مانند فردی برق گرفته از روی صندلی بلند شد و حیرت زده به مرد میان سال نگریست! گویی دهانش قفل شده بود و نمی توانست چیزی بگوید اما اشک هایش سرازیر شد. بغضی عجیب گلویش را می فشرد و منصوره نیز هاج و واج به این صحنه باورنکردنی می نگریست. ناگهان مرد میانسال سکوت غم انگیز اتاق را شکست و فریاد زد: «عزیزم! عزیزم! مرا ببخش!»

مرد میانسال روی زمین نشست و چون ابر بهاری اشک می ریخت. او در میان گریه هایش گفت: «حامد» مرا ترسانده بود! او می گفت خیلی از طلبکاران حکم جلب تو را گرفته اند، اگر فرار نکنی، باید تا آخر عمرت در زندان بمانی، حتی اگر پول طلبکاران را هم بپردازی، قانون رهایت نمی کند.

پدر در طول 20 سال دوری از خانواده سرطان گرفت

او می گفت که هیچ کس نباید از مخفیگاهت مطلع شود وگرنه با کنترل خانواده ات تو را پیدا می کنند! و ... خلاصه آن قدر در گوشم خواند که مجبور شدم پیشنهادش را بپذیرم و در حالی که نمی توانستم شما را فراموش کنم، به جنوب کشور رفتم و زندگی مخفیانه‌ای را شروع کردم اما در این 20 سال هیچ وقت نتوانستم شما را فراموش کنم! حتی یک شب هم بدون یادآوری چهره زیبای فرزندانم نخوابیدم، روزهای سختی را سپری کردم تا این که شش ماه قبل پزشکان تشخیص دادند که به بیماری سرطان مبتلا شده ام و مدت زیادی در این دنیا زندگی نخواهم کرد.

این بود که دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و تصمیم گرفتم برای آخرین بار تو و فرزندانم را ببینم و بعد با خیالی آسوده بمیرم . زمانی که نشانی محل سکونت شما را پیدا کردم، دخترم را دیدم که از خانه بیرون آمد، قلبم از تپش ایستاد! چه دختر زیبایی! پاهایم سست شده بود و قدرت راه رفتن نداشتم، بغض گلویم را می فشرد! با افتخار از دور نگاهش می کردم و این کار هر روز من شده بود اما نمی توانستم خودم را به او معرفی کنم! به خاطر همه این رنج هایی که بدون پدر کشیده، چه می توانستم بگویم؟ فقط شماره تلفن اش را با ترفندی از محل کارش گرفتم و درد دل هایم را برایش بازگو کردم تا این که احضاریه کلانتری رسید و ...

مادر منصوره که تا این لحظه فقط اشک هایش را پاک می کرد، وقتی فهمید همسرش در این مدت ازدواج نکرده است، سرش را میان دو دستش گرفت و اشک ریزان گفت: وای بر من، تو هم مرا ببخش! چه اشتباهی کردم که فریب دروغ های «حامد» را خوردم. «حامد» تنها تو را فریب نداد بلکه زندگی مرا به خاطر رقابت عشقی با تو نابود کرد.

دروغگویی حامد درباره همسر اول

به گزارش رکنا، زن میانسال ادامه داد: 27 سال قبل که من دلباخته تو شدم ،«حامد» به خواستگاری ام آمد ولی من که دیگر قلبم را به تو باخته بودم ،به او پاسخ منفی دادم و با تو ازدواج کردم! تا این که 20 سال قبل و در همان گیر و دار ورشکستگی مالی که تو دیگر ما را رها کردی و به مکانی نامعلوم رفتی، او به سراغم آمد و گفت: همسرت عاشق زن دیگری شده و به تو خیانت کرده است، او با زن جوانش به شهر دیگری رفت و هرگز بازنمی گردد! و ... این در حالی بود که من با کمک خانواده ام و فروش طلاها و لوازم زندگی، همه بدهکاری هایت را پرداختم و رضایت شاکیان پرونده ات را گرفتم ولی زمانی که ماجرای خیانت تو را شنیدم، دیگر تلاش کردم تو را فراموش کنم و به تربیت فرزندانم بپردازم.

آینده موفق فرزندان

حالا اگرچه من پیر و خسته شده ام اما دو دخترت خانم مهندس هستند و پسرت نیز تاجری موفق است که فروشگاه بزرگی در شهر دارد. بعد از رفتن تو بارها «حامد» از من خواستگاری کرد و می خواست به این دلیل که تو به من خیانت کرده ای، با او ازدواج کنم! ولی من همچنان عاشق و دل باخته ات بودم و نمی توانستم به جز تو به زندگی با مرد دیگری بیندیشم! آن قدر در خانه های مردم کار کردم که هیچ کدام از فرزندانم طعم تلخ «نداری» را احساس نکنند و ...

منصوره که با شنیدن این جملات عاشقانه در گوشه اتاق مددکاری اشک می ریخت، ناگهان خود را به آغوش پدر انداخت و فریاد زد: دوستت دارم! دوستت دارم پدر! پدر عزیزم! و... این گونه بود که دوباره دو دلباخته قدیمی بعد از گذشت 20 سال در حالی زندگی جدیدی را آغاز کردند که مشخص شد یک رقیب عشقی با دسیسه ای کثیف، چنین انتقام هولناکی را رقم زده است و بدین ترتیب مرد میانسال و همسرش که با دروغی ناجوانمردانه سال های جوانی خود را به تندباد حوادث سپرده بودند، از کلانتری بیرون رفتند تا مرد به مداوای بیماری سرطان خود بپردازد.

رکنا

منبع: ساعت24

کلیدواژه: مرد میان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۱۲۸۵۲۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

محفل انس با قرآن کریم با قرائت استاد حاج حامد شاکرنژاد در خوی

به گزارش خبرگزاری صداوسیمای استان آذربایجان غربی، همزمان با ایام ماه مبارک رمضان، محفل انس با قرآن کریم باحضور  استاندار آذربایجان غربی و با قرائت استاد حاج حامد شاکرنژاد در مسجد ملا احمد خوی برگزار شد.   قاری بين المللي استاد حاج حامد شاکر نژاد به دعوت استاندار آذربایجان‌غربی به استان سفر کرده است و در سه روز حضور در استان در محفل انس با قرآن کریم در شهرهای ارومیه، خوی و میاندوآب قرائت می کند.

دیگر خبرها

  • (ویدئو) رقص حامد آهنگی و رضا نیکخواه با آهنگ عاو عاو
  • بازگشت به زندگی پسر بچه ۷ ساله با تلاش ‌اورژانس ورسک
  • بازگشت به زندگی پسر بچه ۷ ساله با تلاش تیم پایگاه اورژانس ورسک + فیلم
  • لحظات نفس‌گیر احیای کودک ۷ ساله + ویدئو | این کودک فاقد علائم حیاتی بود
  • آدمخوار فراری دستگیر شد؛ او دوستش را در جنگل خورد
  • محفل انس با قرآن کریم با قرائت استاد حاج حامد شاکرنژاد در خوی
  • آدمخوار فراری دستگیر شد | او دوستش را در جنگل خورد
  • رفاقتی از جنس عشق
  • تصادف پسر رونالدو با خودرو به همراه دوستش (فیلم)
  • دعوت پیشکسوت قرآنی از مردم برای پیوستن به پویش زندگی با آیه‌ها