ناگفتههایی از شکنجه حیوانات در خانهها
تاریخ انتشار: ۱۲ اسفند ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۱۸۱۹۸۸
به گزارش «تابناک»، روزنامه «رسالت» در ادامه نوشت: مدافعان حقوق حیوانات بارها مراتب نارضایتی خود را از بروز این اتفاق اعلام کردهاند که برخی گونههای کمیاب و در آستانه انقراض، زیستگاهشان حیاتوحش است و نباید از سوی شکارچیها طعمه شوند. کم نیستند آدمهایی که چند صباحی برای گریز از تنهایی و لذتی زودگذر، سرپرستی «توله خرس» و «مار پینتون» یا هر حیوان دیگری را به عهده میگیرند و خیلی زود با دلزدگی رهایش میکنند یا در ادای حقوق حیوان زبانبسته سستی و تنبلی به خرج میدهند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
محمدرضا خویشتندار در اشارهاش به افرادی که از حیاتوحش نگهداری میکنند، میگوید اگر اطلاعاتی به دستشان برسد، قادرند حکم ورود به منزل را دریافت و نسبت به جمعآوری حیوانات اقدام کنند اما مشکلات کمتری هم برای برخورد با عرضهکنندگان وجود دارد. خویشتندار در وهله اول به شناسایی محل عرضه این نوع جانوران و جمعآوریشان توجه میکند و موازی با آن بر ارائه آموزشهای لازم به افکار عمومی تأکید دارد.
این سازمان با اتکا به ماده ۷ قانون شکار و صید و ماده ۸ قانون حفاظت و بهسازی محیطزیست میگوید: «علاقهمندان به نگهداری از حیاتوحش باید مجوز دریافت کنند» و در اینجا بحث بر سر حلقه مفقوده نظارتهاست.
اما بگذارید پیش از شرح و تفسیر این مسئله که مفصل به آن میپردازیم، نمونههایی واقعی از آزار حیوانات وحشی و اهلی را با توجه به دیدهها و شنیدههایمان تعریف کنیم.
پرده اول: جراحی حنجره و بوتاکس سگ!مرد همسایه ما که وانمود میکند دوستدار و عاشق حیوانات است و از این بابت در پوست خود نمیگنجد، پس از بریدن گوشهای یک قلاده سگ در ارومیه، تکهتکهکردن خرس قهوهای در سمیرم و صحنه زنده سوزاندن الاغی در استان فارس زانوی غم بغل گرفت اما یک روز شیر و روباه و پلنگش را در غیاب قانون حمایت از حقوق حیوانات به حال خود رها کرد و مردم در خیابان از ترس زهرهترک شدند. سگش را هم به کلینیک دامپزشکی برد تا حنجرهاش را جراحی کند و به قول خودش از شر پارسهای کلافهکنندهاش خلاص شود. طبیعی است که حیوان بیچاره برای برقراری ارتباط با محیط اطراف و بیان احساسات پارس کند. مرد همسایه از فهم این مسئله عاجز است و باز تقلا دارد در نقش مدافع حقوق حیوانات ظاهر شود. او ناقض حقوق آنهاست. حتی چند بار بینی سگش را عمل کرد و چشمهایش را بزرگ و پوستش را صاف و کار به بوتاکس و خالکوبی هم کشید تا چهره این حیوان خانگی دلنشینتر شود!
علی امیرابراهیمی از فعالان حقوق حیوانات است که وقتی این موارد را با او در میان میگذاریم، از برخی اقدامات مثل عقیمسازی یا اصلاح و آرایش مو دفاع میکند: «اصلاح مو میتواند برخی از بیماریهای پوستی مثل قارچ و جرب را درمان کند» اما به یکسری رفتارها نقد دارد؛ مثل خرید لباس ولنتاین و تخت خواب مخصوص سگ و گربه و بریدن گوش و عمل حنجره و درآوردن پنجههای گربه از ته. این موارد مصداق حیوانآزاری و عملی غیراخلاقی است.
سپهر سلیمی از دیگر فعالان حقوق حیوانات است که نهفقط جراحی زیبایی را بلکه نگهداری پرنده در قفس و عدم اجازه به سگ برای پارسکردن در منزل را از نشانههای بارز حیوانآزاری عنوان میکند: «حیوانات خانگی ما باید رفتار طبیعی خود را داشته باشند و بهداشتشان رعایت شود. برخی از علما میگویند حیوان خانگی نفقه دارد، به این مفهوم که باید شیوه نگهداری و شرایط جسمی و روحی و محیطزیستش مناسب باشد. با توجه به جستوخیزی که سگها دارند، نمیتوان آنان را در یک آپارتمان شصت هفتاد متری محصور کرد. در نگهداری از گربه هم نمیتوان صرفا به او غذا داد. باید با این حیوان بازی کنیم وگرنه شرایط روحی خوبی نخواهد داشت.»
بد نیست در مقیاسی وسیعتر هم به رنج و شکنجه حیوانات نگاه کرد. ما حیاتوحش را یک منبع بیصاحب و رایگان میبینیم؛ منبعی که هرقدر دلمان میخواهد از آن برداشت میکنیم و با توجیهات موهوم و غیرواقعی بهصورت علنی و خلاف قوانین موجود، در بازاری مکاره، حیوانات را دادوستد میکنیم و خیلی دیر به این فکر میافتیم که چرا مردم در منازلشان عقاب و سنجاب دارند و فصل بهار توله خرس، گرگ و روباه میخرند. این همان نکته موردنظر محمدعلی یکتانیک کارشناس حیاتوحش است: «مردم ما هنگامی که متوجه میشوند قادر به نگهداری از حیوان نیستند، سادهترین راه را انتخاب و ولش میکنند اما گونه جداشده از طبیعت، شانس بسیار کمی برای بازگشت به طبیعت دارد یعنی آن مهارتهایی که پرندگان و پستانداران، کنار مادرشان میآموزند را نمیتوانیم در محیط اسارت به آنها آموزش دهیم. تازه اگر اینگونهها به دست یک متخصص بازپروری هم برسند، در بهترین حالت ۵۰ درصد شانس بقا در طبیعت را خواهند داشت و این به مفهوم آزار است.»
پرده دوم: سلبریتیهایی که دست در گردن پلنگ میاندازند!سگ و گربه، همدم و مونس انسانند و باید به حقوق آنان پایبند بمانیم اما مسئله بر سر آن است که واژه «خانگی» به چه جانورانی قابل اطلاق است؟ برخی حیوانات هزاران سال و قرنها کنار انسان زیستهاند و هویت طبیعی و ژنتیکی آنها بهمرور و طی اصلاح نژاد بر اساس خواست جوامع انسانی تغییر یافته است؛ مثل نژادهای مختلف گاو، اسب، سگ، گربه، مرغ، اردک و گوسفند که دیگر مانند اجداد وحشیشان هویت طبیعی ندارند و برای بقا نیازمند بودن در کنار انسانند اما حیواناتی مثل پلنگ، گربه وحشی، عقاب، پلیکان، قو، انواع خزندهها و ... همچنان از طبیعت صید میشوند و هیچگاه نمیتوانیم نیازهای طبیعی آنها را در خانه برآورده کنیم. فقط باید در کنام طبیعی و زیستگاههای خاص خود به حیاتشان ادامه دهند. این تمایزی است که محمدعلی یکتانیک میان حیوانات اهلی و وحشی قائل میشود.
سپهر سلیمی هم مثالی میزند تا این موضوع واضحتر باشد: «یک گرگ شاید طی چند هفته با انسان سازگار باشد اما احتمال دارد رفتاری از خود به نمایش بگذارد که برای انسان مخاطرهآمیز است. شرایط آب و هوایی را هم نباید دست کم گرفت. مثلا سگ هاسکی، بهرغم آنکه اهلی است، متعلق به سیبری است و نمیتوانیم در دمای ۷۰ درجه قشم نگهداریاش کنیم و اگر بناست حیوانی، همدم و مونس ما باشد، نباید به لحاظ اخلاقی به تجارت حیاتوحش دامن بزنیم.»
«بسیاری از کشورهای پیشرفته، فهرستی طبق شرایط و ضوابط خود تهیه کردهاند و هر حیوانی خارج از این فهرست را خانگی قلمداد نمیکنند.» ایمان معماریان با این مقدمه توضیح میدهد: «در کشور ما نه سازمان محیطزیست و نه دامپزشکی تفکیکی انجام ندادهاند که چه حیواناتی میتوانند خانگی باشند و افراد توان نگهداریاش رادارند و چه حیواناتی خانگی نیستند و امکان مراقبت از آنها در منزل فراهم نیست.»
او از چند شرط بسیار مهم برای نگهداری حیوان نام میبرد: «اولین و مهمترین شرط آن است که بیماریهای مشترکش با انسان قابل پیشگیری، کنترل یا درمان باشد و هر حیوانی که از طبیعت شکار شده یا حتی امکان صید آن در طبیعت وجود داشته باشد، خانگی شناخته نمیشود و در آخر اینکه حیوانی میتواند در این گروه قرار بگیرد که امکانات رفاهی آن را بهطور کامل فراهم و نیازهایش را برآورده کنیم.»
برخی گونهها چند هزار سال است اهلی شدهاند و قابلیت بازگشت به طبیعت را ندارند اما بیشتر حیواناتی که خانگی نیستند، تا وقتی کوچک هستند بسیار جذابند، مثل میمون رزوس. این گونه از طبیعت پاکستان وارد کشورمان میشود. دوستی میگفت بهرغم جاذبه اولیه، پس از یکی دو سال به حیوانی تنومند، با دندانهای بسیار قوی تبدیل میشود و با پرخاشگری گاز میگیرد. در این مرحله، امکان نگهداری حیوان وجود ندارد. بیماریهای مشترکش با انسان قابل پیشگیری و کنترل نیست. آنهایی که سرپرستیاش را پذیرفتهاند، به مراکز نگهداری از حیوانات میسپارندش یا بدتر از آن تصمیم میگیرند در حیاتوحش رهایش کنند. در حالیکه این گونهها، بومی کشورمان نیستند و در صورت رهاسازی، میتوانند به آن دسته از جانوران ما که توان ایستادگی و مقابله ندارند؛ آسیب برسانند.
سپهر سلیمی این مسئله را مورد نقد قرار میدهد و با حیرتزدگی میپرسد «چرا میمون رزوس از پاکستان وارد ایران میشود؟ این میمون بعد از یکی دو ماه بزرگ میشود و نمیتوان در خانه نگهداریاش کرد و بدتر از همه دارای بیماریهای مشترک با انسان است و خیلی زود وحشی میشود.»
سلیمی حقایق جالبی را با به اشتراک میگذارد. به گفته او «این جانور باید تا انتهای عمر و بهترین حالت ممکن، در باغوحش نگهداری شود، بنابراین لازم است وارداتش ممنوع شود و بر فعالیت بازارهای عرضهکننده حیوانات نظارت کرد. تاحدودی هم البته رسانهها مقصرند. وقتی در یک سریال پربیننده کروکدیل و رزوس را نشان میدهند، باید به این هم فکر کنند برخی تأثیر میپذیرند و کسانی که حیوان را در اختیار فیلم و سریالها قرار میدهند، ممکن است در زنجیره خریدوفروش باشند. در واقع با این کار زمینهسازی میکنند تا افراد برای خرید حیوانات ترغیب شوند. سلبریتیها نیز تا حدود زیادی به این ماجرا دامن میزنند. مثلا وارد باغوحش میشوند و دستشان را گردن پلنگ و رزوس میاندازند و شهروند عادی تصور میکند که چقدر خوب است و میشود این حیوانات را هم نگهداری کرد.»
حتی پرندگان هم قابلیت نگهداری در خانه را ندارند چه رسد به پلنگ. ایمان معماریان با بیان این جمله، پرندههای بسیاری را از صف حیوانات خانگی بیرون میکشد: «پرندگانی هستند که از طبیعت شکار میشوند و نگهداری آنها در منزل امکانپذیر نیست و تعداد کمی هستند که میتوان تمام نیازهایشان را در خانه برطرف کرد.»
سگها نیز دارای نژادهای متنوعند و بسیاری از نژادها نیاز به فعالیت روزانه دارند و بعضی احتیاج کمتری به فعالیت بدنی دارند و زیاد پارس نمیکنند بنابراین افراد باید شرایط را بسنجند و متناسب با آن، حیوانی را برای نگهداری در منزل انتخاب کنند. موضوع پراهمیتی که معماریان بر آن تأکید میکند این است که «شیر و ببر بههیچعنوان حیوان خانگی نیستند چون به هیچ شکلی نمیتوان نیازهایشان را برآورده کرد. بخشی از احتیاجات آنها غذاست و باید گوشت و اسکلت را با هم بخورند اما نیازهای دیگری هم دارند که امکان پاسخگویی به آنها در منزل وجود ندارد. اینها گونههای حیاتوحشند و نگهداریشان بهعنوان حیوان خانگی، قاچاق حیاتوحش را رونق میدهد.»
سپهر سلیمی هم به این مسئله توجه دارد که «توله شیر و ببر شرایط نگهداری در منزل را ندارند، زیستگاه این حیوانات طبیعت است و حضور آنها در منزل از مصادیق حیوانآزاری به شمار میرود. برخی میگویند این حیوانات از طبیعت گرفته نشدهاند و در باغوحش زادوولد کردهاند اما حق نداریم وقتی محیط طبیعیشان فراهم نیست، تولهکشی کنیم و آنها را به فروش برسانیم. در باغوحشهای ما که گاهی تا ۱۵۰ متر فضا دارند، حیوانات دچار افسردگی و بیماریهای روانی میشوند.»
شیر ایرانی را با آنهمه سروصدا به باغوحش تهران آوردند و باز هم نتوانستند از پسش بربیایند. معلوم است که این حیوان را نمیتوان در خانه نگهداری کرد. گاهی شیرها را داخل قفسی در باغ نگهداری میکنند و آشغال مرغ به خوردشان میدهند که بعد از یکی دو سال تلف میشوند. مگر شرایط نگهداری این حیوانات در باغوحشها چقدر مطلوب است که برخی افراد خواهان مراقبت از آنان در حریم خانهاند!
تجربه به سپهر سلیمی نشان داده «اغلب افرادی که حیوان خانگی دارند، از روی چشم و همچشمی و پز دادن به این کار تمایل دارند و از سوی هیچ نهاد ناظری هم جریمه نمیشوند و اگر جریمهای هم در کار باشد، فایدهای ندارد چون بسیار رقم ناچیزی است.»
پرده سوم: تهییج یک شبکه ماهوارهای برای رهاسازی سگ و گربهشور و شوقِ داشتن حیوان خانگی، میتواند واقعی باشد یا غیرواقعی. ظهور کرونا و انتشار اخباری دال بر ابتلای حیوانات به بیماری و تصور انتقال آن به انسان، کافی بود تا تخم شک در دل علاقهمندان به جانوران کاشته شود و بهرغم اعلام مکرر سازمان بهداشت جهانی که «حیوانات ناقل بیماری نیستند»، سرنوشت غمانگیزی برای آنان رقم بخورد و بعضیها با رهاسازی یا خوراندن سم به زیست حیوان خانگی خود پایان دهند!
سپهر سلیمی در برابر این رخداد، گزاره «نماد بیمسئولیتی» را به کار میبرد: «گاهی افراد مسئولیت کمتری نسبت به شیوه نگهداری صحیح حیوانات احساس میکنند و شاید تلقیشان این است که حیوان اهمیت کمتری دارد!»
سلیمی بدون پنهانکردن حس ناخرسندیای که بر او غلبه یافته میگوید: «بعد از شیوع کرونا، اطلاعرسانی نادرستی صورت پذیرفت و حقوق حیوانات اهلی بسیاری در سطح شهر از سوی شهروندان و شهرداریها مورد تعدی قرار گرفت.»
البته بدرفتاریهای شهرداری، سابق بر این هم بوده و انتشار عمدی تصاویر دلخراش کشتار حیوانات خیابانی توسط پیمانکاران شهرداری بارها در جامعه نمود بسیار بدی داشته و برآیندش خدشهدارشدن احساسات مردم و سمپاتشدن غیرقابلکنترل نسبت به حیوانات بیصاحب شهری بوده است. محمدعلی یکتانیک عقیده دارد این رویه باعث شده گروههای مختلفی شکل بگیرند تا ظاهرا خشونت پیمانکاران شهرداری نسبت به سگ و گربهها را بهنوعی جبران کنند و به این طریق مردم به غذارسانی روی آوردهاند و عدهای شیاد هم تحت عنوان حامی و طرفدار حقوق حیوانات از این وضعیت آشفته بهخوبی برای سرکیسهکردن مردم بهره میبرند و به دلیل سوءمدیریت تمامعیار، جمعیت سگها و گربههای رها نهتنها کمتر نشده بلکه افزایشیافته است.
یکتانیک با گفتن این حرفها میرسد به مسئله رهاکردن حیوانات در ایام کرونا: «خریدوفروش سگ و گربه به یک تجارت کاملا خارج از کنترل تبدیل شده است. مدتی قبل مشخص شد یکی از عوامل شبکه ماهوارهای «من و تو» برای حمایت از سگ و گربههای خیابانی در ایران فعالیت میکند و پول جابهجا میکند و همزمان مستقیم و غیرمستقیم مردم را نسبت به موضوع نگهداری این حیوانات و غذارسانی و رفتارهای سلیقهای به اشتباه تهییج میکند. نتیجه زمانی کاملا مشخص شد که پس از شیوع کرونا و شایعشدن امکان انتقال ویروس کووید ١٩ از طریق حیوانات به انسان، آن دسته از مردم که در نتیجه تبلیغات بیوقفه این شبکه ماهوارهای جوگیر شده بودند و سگ و گربه نگهداری میکردند همگی حیواناتشان را از خانه بیرون کردند.»
مادامیکه نظارت واقعی و لازم در داخل کشور وجود نداشته باشد، یک مجری تلویزیون خارجی به خودش اجازه میدهد سلیقه شخصیاش را به یک جامعه تحمیل کند و مولود این جریان، افزایش سگ و گربههای رها، غذارسانی و تکثیر آنهاست بدون اینکه تبعاتش برای ما روشن باشد. وقتی غذارسانی انجام میشود، بر جمعیت این حیوانات به شکل تصاعدی افزوده خواهد شد بنابراین دلسوزان حیوانات اول باید با عقیمسازی، جلوی ازدیاد نسل این گونههای رهاشده را بگیرند و سرآخر برای آنها سرپرست پیدا کنند.
پرده چهارم: صید سنجابها به بهای سوزاندن درختان بلوط چند صدسالهگاهی افراد برای خرید یک حیوان و نگهداری آن در منزل، به عواقب و پیامدهای آن اشراف ندارند و خوشخیالانه میپندارند نگهداری حیوان آسان است و با همان اطلاعات محدود و مختصر و بر اساس یافتههای غلط، گونهای را خریداری میکنند. اگر از دلزدگی و بیمیلی علاقهمندان بگذریم، احتمال دارد بهمرور که حیوان بزرگتر میشود به مکانی وسیعتر و غذایی بیشتر نیاز داشته باشد و خانوادهها معمولا به این دلایل از خرید حیوانی که خریدهاند پشیمان میشوند یا پیش از خریداری به هزینه درمان و نگهداری آن نمیاندیشند و این سبب میشود که حیوان را به حال خود رها یا واگذارش کنند.
سپهر سلیمی تأکید میکند: «نهادهای نظارتی و سازمان حفاظت محیطزیست باید مانع عرضه حیوانات خاص شوند.» با یک جستوجوی ساده در شبکههای اجتماعی میتوانید حیوانات عجیبوغریبی را پیدا کنید که کمیاب یا در آستانه انقراضند. ما نسبت به جمعآوری سگها که قلاده دارند و به همراه صاحبانشان در خیابان هستند یا در اتومبیلند حساسیم اما نسبت به عرضهکننده کروکدیل و شیر حساسیتی نداریم و این هم نوعی حیوانآزاری است که چنین جانورانی را بخرید و در خانه نگهدارید، در حالیکه اطلاعاتتان درباره حیوانات خانگی مثل ماهی قرمز هم محدود است.
سلیمی میگوید: «ماهی قرمزی که میتواند ۱۵ سال عمر کند، در منازل ما سه ماه بیشتر دوام نمیآورد. بعد هم نگهداری شیر، پلنگ و ببر کار آسانی نیست و فضای بسیار زیادی میخواهد و هزینهبر است و اطلاعات دامپزشکان ما نسبت به این حیوانات محدود است و نمیتوانند راهنمای خانوادهها باشند.»
بهندرت پیش میآید افرادی که «مار»، «شیر» یا «کروکدیل» و حیوانات وحشی را میخرند، از پس هزینه و شرایط سخت مراقبتی حیوان برای مدتی طولانی برآیند، بنابراین چندان اتفاق نادری نیست که قیدش را بزنند و حیوان سر از طبیعت درآورد که در این حالت، امنیت زیستی سایر جانداران مورد تهدید قرار میگیرد و رعب و وحشت مردم برانگیخته خواهد شد. در این زمینه، عرضهکنندگان قصور فراوانی مرتکب میشوند.
علی امیرابراهیمی میگوید: «تنها موضوعی که برای عرضهکنندگان جذابیت دارد، دریافت وجه است. حتی یکسری اطلاعات اشتباه از سوی آنان به خریدار داده میشود تا اینگونه به نظر برسد که نگهداریاش آسان است. همین مسئله را در مورد سنجاب بومی خودمان مشاهده میکنیم و تجارت آن به دلیل غفلت سازمان محیطزیست رواج دارد.»
همین که فصل بهار فرا میرسد، سنجابهایی که از لانه ربوده شدهاند، در پرندهفروشیها عرضه میشوند. این سنجابها به بهای قطع و سوزاندن درختان بلوط چندصدساله صید میشوند و سر از بازار فروش درمیآورند و فروشنده به دروغ میگوید نگهداریاش کاری ندارد و غذایش تخمه آفتابگردان و کاهوست و سریع به انسان عادت میکند. این اطلاعات غلط علاوه بر آنکه به آزار و بیماری و مرگ حیوان ختم میشود، به تجارت سیاه حیاتوحش دامن میزند.
ابراهیمی دراینباره خاطرنشان میکند: «بیش از ۹۰ درصد سنجابهای بومی قبل از آنکه به دست مراکز بازپروری حیاتوحش برسند، میمیرند. در مورد شیر، ببر و حیوانات گوشتخوار هم ماجرا به همین ترتیب است و بههیچعنوان نباید انتظار داشته باشیم فروشندگان اطلاعات درستی در اختیار خریداران قرار دهند.»
این فعال حقوق حیوانات، ۱۵ سال است که مشغول بازپروری و احیای حیاتوحش است و خوب میداند اطلاعات غلط چه بر سر سنجابها و پرندگان میآورد؛ حیوانات بیپناهی که به خاطر تغذیه غلط، دچار نرمی استخوان و شکستگی میشوند و چهبسا به تله مرگ میافتند. این جانوران در قفسهای کوچک و تنگ مورد مراقبت قرار میگیرند، حالآنکه بسیار به فعالیت بدنی برای رشد ماهیچهای و تقویت عضلانی نیاز دارند و همینطور در مورد پرندگان شکاری که بهدرستی از آنان مراقبت نمیشود و به مشکلات استخوانی مبتلا میشوند.
ابراهیمی میگوید: «این حیوانات اگر شانس بیاورند و سرنوشتشان مرگ نباشد، خانوادهها با ما تماس میگیرند که چه بلایی بر سر حیوان بیچاره آوردهاند و معمولا اعتراف میکنند قادر به مواظبت نیستند و متأسفانه بسیاری از آنها قابلیت بازپروری و احیا و حتی رهاسازی هم ندارند.»
پرده پنجم: قاچاق حیاتوحشحلقه مفقوده نظارتها در اینجاست که خودنمایی میکند؛ درست وقتی «ارگانهای دولتی و متولیان، مکرر به مردم پیام اشتباه میدهند و مجموعههایی تحت عنوان باغ پرندگان، پول مردم و بودجه بیتالمال را علنی و مستمر به سیستم قاچاق حیاتوحش تزریق میکنند.»
محمدعلی یکتانیک با ارائه این نظر، پرده از رخ واقعیت میکشد که باغهای پرندگان به مردم سیگنال غلط میدهند که اگر در خانه حوض دارید، فلامینگو بگیرید و اگر بودجه بیشتری دارید کروکدیل بخرید. یکسری افراد ناآگاه که متمول هم هستند، تصور میکنند هرقدر توان مالی بیشتری داشته باشند، میتوانند باغوحشهای بزرگتر خصوصی هم تأسیس کنند و دست قاچاق حیاتوحش هم باز است و کار تا جایی پیش رفته که رسانه ملی از حیوانبازها (نه حیواندوستها) که طبیعتا ید طولایی در قاچاق حیوانات نیز دارند، قهرمانسازی میکند و این الگوسازی در مورد اشخاصی صورت میگیرد که نگهداری پلنگ و کروکدیل و شیر و غیره در اتاق پذیرایی منزلشان را بهعنوان یک افتخار و امری عادی در تلویزیون معرفی میکنند.
این عملکرد، جز گمراهترکردن مردم و افزایش قاچاق و نابودی بیبازگشت طبیعت، حاصل دیگری ندارد؛ مسیری مستقیم به سمت قهقرای فرهنگ و طبیعت و در کنارش کمکاری متولیان در اجرای قوانین حفاظت از محیطزیست که موجب شده بر سر حیاتوحش معامله صورت بگیرد و این حیوانات پس از مدتی به امان خدا رها شوند.
سپهر سلیمی بارها با صحنه سرگردانی تولهشیرها در اتوبان تهران یا باغهای افراد ثروتمند روبهرو شده که گوشهای از سرنخ قاچاق حیاتوحش مربوط به مراکز نگهداری از حیوانات است: «همین حالا اگر فرد ثروتمندی به دنبال توله شیری باشد، سر از باغوحش درمیآورد و سازمان محیطزیست هم نظارتی ندارد و اصلامطلع نیست چند حیوان جانشان را در این مراکز از دست میدهند و واردات و خروج آنها به چه نحوی انجام میشود. حتی در همین تهران، بیخ گوش رسانهها و نهادهای نظارتی، معلوم نیست چه بر سر حیوانات میآید.»
شهابالدین منتظمی مدیرکل حفاظت و مدیریت حیاتوحش محیطزیست، پذیرای این سخنان نیست: «هر ماه از باغوحشها و مراکز نگهداری حیوانات بازدید صورت میگیرد و این مراکز نیز ملزمند که لیست گونههای خود را به ما اعلام کنند. اگر گونهای کم شده باید گواهی تلفات توسط دامپزشک تأیید شده باشد. اگر گونهای وارد مجموعه شده باید قبل از آن مجوزهای محیطزیستی و بهداشتی از سوی دامپزشکی را دریافت کرده باشد در غیر این صورت بهعنوان تخلف رسیدگی میشود.»
اگرچه منتظمی تأکید میکند که باغوحشها باید نگاهشان را از دید قاچاق جدا کنند و راهحل درآمدزایی آنها نباید سودجویی از حیاتوحش باشد اما کارشناسان با رد این اظهارات تأکید میکنند بی نظارتی، چنان گسترده است که به شبکههای اجتماعی هم تسری یافته است. محمدعلی یکتانیک از اوضاع بشدت آشفته فضای مجازی انتقاد میکند: «دهها صفحه، چراغروشن فعالیت میکنند و حتی شمارهحساب و موقعیت خود را اعلام میکنند و هر حیوانی را با اتوبوس به سایر شهرها میفرستند و برخورد قانونی لازم صورت نمیگیرد. این، متخلفان را جریتر میکند و روزبهروز بر دامنه فعالیتهایشان افزوده است.»
او تأکید میکند که باید جلوی سبزنمایی قاچاق حیاتوحش و عرضه علنی و لجامگسیخته حیوانات کمیاب در مراکز فروش غیرقانونی به شکل مجازی و غیرمجازی گرفته شود.
علت این مسائل را میتوان در عدم توانایی و کوتاهی محیطزیست و نبود اراده برای مقابله خلاصه کرد و این سهگانه موجب شده است خزندگان ما را به قیمت بسیار نازل از افراد بومی و محلی بخرند و مثلا سمندر لرستانی که یک گونه در حال انقراض است یا لاکپشت گوشقرمز را تولید و تکثیر و در بازار به خریداران عرضه کنند. بعد از آن سرنوشت حیوانات بیچاره معلوم نیست؛ یا آواره کوچه و خیابانها خواهند شد یا براثر شیوه نگهداری نادرست، توسط صاحبانشان از دست میروند.
اما این فقط محمدعلی یکتانیک و سپهر سلیمی نیستند که رابطه تنگاتنگ میان علاقهمندی به نگهداری از حیوانات در خانه را با رونق قاچاق حیاتوحش افشا میکنند. ایمان معماریان هم بهعنوان دامپزشک میگوید: «مراقبت از حیوان در منزل برای بسیاری از افراد جذاب است؛ با اینکه نمیدانند آیا قابلیت نگهداریاش را دارند یا ندارند و صرفا تصاویری را در شبکههای اجتماعی دیدهاند که دستبهدست میچرخد و فردی یا افرادی حیوانات وحشی را بغل میگیرند و در کنارش عکس یادگاری میاندازند و این اقدام فقط بهمنظور تبلیغ قاچاق حیاتوحش و خریدوفروش آن است و متأسفانه بسیاری از افرادی که خیال میکنند حیواندوست هستند با نشر این تصاویر باعث میشوند که قاچاق حیاتوحش رونق بیشتری بگیرد.»
در این بین آنچه رخ میدهد، بسیار منزجرکننده است؛ توله شیری که برای مدتی طولانی روی پشتبام نگهداری میشود و با مشکلات شدید اندام حرکتی و اسکلتی قادر به راه رفتن نیست و شیر نری محصور در حیاط منزل که روزها آزار میبیند و با تغذیه غلط دچار نرمی استخوان شدید میشود و جثهاش کوچک میماند. طبق مطالعات جهانی «نیمی از حیوانات وحشی که از طبیعت صید میشوند، در فرآیندانتقال، جان میبازند و ۵۰ درصد جانبهدربردگان در دو سال اول تلف خواهند شد.» این آماری است که محمدعلی یکتانیک اعلام میکند.
به عبارت واضحتر، شمارش معکوس نابودی حیاتوحش با ربودن از طبیعت، در همان لحظه جدایی از زیستگاهشان شروع میشود.
پرده ششم: نقض حقوق حیوانات در جمعهبازار خلیجفارسنقض حقوق حیوانات، پشت پردهای مخوف دارد و هر حیوان کمیابی را میتوان در جمعهبازار خلیجفارس پیدا کرد. سپهر سلیمی میگوید اگر طالب خرس هم باشید، فروشنده از دل طبیعت شکارش میکند یا ماهیهای آبشور در آکواریومها که از خلیجفارس صید میشوند.
انگارنهانگار که اینها سرمایه ملی و متعلق به همه نسلها هستند و حق نداریم از این راه کاسبی کنیم. اصولا دانشمان از نگهداری حیوانات بسیار کم است و ماهی قرمزها با آن رقص فریبنده و جادویی در تنگ بلور، ۱۵ روز بیشتر در خانههای ما دوام نمیآورند. همین را میتوان به گونههای خاص تعمیم داد و باز از دل این اتفاقات، به مفهوم آزار حیوانات رسید.
ایمان معماریان از عدم اهتمام سازمان محیطزیست گلایه میکند: «حتی برای مأموران این سازمان هم گنگ است که اگر به بازار خلیجفارس مراجعه کنند، باید مانع خریدوفروش چه حیواناتی شوند. در اینباره هم به قوانین جدید و نظارت کافی و هم به فهرستی از حیوانات خانگی احتیاج داریم.»؛ موضوعی که تا حدودی مورد اشاره علی امیرابراهیمی و محمدعلی یکتانیک است. ابراهیمی میگوید: «کمکاریهای سازمان محیطزیست سبب شده تجارت حیاتوحش رواج پیدا کند و باید قوانینی تصویب و اجرا شود.»
جای خالی این قوانین بهوضوح قابل حس است و محیطزیست بهعنوان متولی حیاتوحش، آنقدر دست روی دست گذاشته که یکتانیک میگوید: «هر تعداد سنجاب و قو یا خزنده کمیاب و حتی پلنگ و خرس هم بخواهیم، میتوانیم از بازار خلیجفارس سفارش بدهیم و بهراحتی درب منزل تحویل بگیریم.»
هرطور حساب کنید در جمع چند کشور اول دنیاییم که در آن قاچاق حیاتوحش، عجیب رونق دارد.
منبع: تابناک
کلیدواژه: آزادراه غدیر شهاب الدین عزیزی خادم سینوفارم علی اکرمی نگهداری حیوانات حیوانات وحشی حیات وحش حیوان آزاری آزادراه غدیر شهاب الدین عزیزی خادم سینوفارم علی اکرمی سازمان محیط زیست نگهداری از حیوان بازار خلیج فارس ایمان معماریان قاچاق حیات وحش نگهداری حیوان حیوانات خانگی حقوق حیوانات حیوانات وحشی آنها در منزل حیوان آزاری حیوان خانگی صید می شوند حقوق حیوان نگهداری اش باغ وحش ها باغ وحش عرضه کنند سگ و گربه گربه ها سنجاب ها توله شیر گونه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۱۸۱۹۸۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ناگفته های همسر ناصرعبداللهی از مرگ او پس از ۱۸ سال ؛ ناصر را زده بودند اما به من اجازه پیگیری ندادند
این پرونده عبداللهی بدون پیگیری پدر و پسران عبداللهی مختومه اعلام شد و هرگز عاملان مرگش شناخته و مجازات نشدند.
پس از ۱۸ سال اما «فاطمه فهیمی» همسر«ناصر عبداللهی» در گفتوگو با «فراز» ناگفتههای زیادی را به زبان میآورد.
زندگی ناصر عبداللهی بعد از جدایی از همسر اولفاطمه فهیمی میگوید: «همسر اول ناصر بعد از جدا شدن، تمام زندگی، خانه و اسناد داخل خانه که برای ناصر و بچهها بود را شبانه جمع کرد. به جز وسایل خیلی کوچک که آن هم برای اتاق خواب بچهها بود، حتی برخی از وسایل بچهها را که میتوانست برده بود. ایشان شبانه رفتند و مدتها خبری از او نبود، ۶ سال بچهها در کنار من و تا زمانی که پیش ناصر بودم زندگی میکردند. از بچهها نگهداری کردم و هیچ خبری از آن زن نبود».
او ادامه میدهد: «زمانی که ما به بندر آمدیم مدتها در خانه پدرم ساکن بودیم تا زمانی که بتوانیم خانهای تهیه کنیم. چون رفتن ما به بندر یک دفعه اتفاق افتاد. ناصر گفت ۱۰ سال میشود در تهران است و میخواهد به بندر برگردد. وقتی به بندر آمدیم، پدرم نمازخانهای را که در پایگاه فرهنگی داشت به ما داد تا ما بتوانیم وسایل را آنجا بگذاریم. بعد از آن تا وقتی که ما خانه پیدا کردیم در منزل پدرم ساکن شدیم».
فهیمی میگوید: «روزی که این اتفاق برای ناصر افتاد من در منزل پدرم بودم و خانه خودم نبودم. من به خواسته خود ناصر به خانه پدرم رفتم و ناصر گفت من در حال تنظیم قطعهای هستم، شما برو و من هم تا غروب خودم را میرسانم. همه بچهها در خانه بودند (نوید، نازنین و نامی)».
او با بیان اینکه یکی دو ماه بعد از رفتن به خانه خودمان این اتفاق افتاد، ادامه میدهد: «روزی که این اتفاق افتاد بچهها به مدرسه رفتند و من با دخترم نینا برای خرید رفتیم که ناصر بهمن گفت شما برو من خودم به دنبالت میآیم. وقتی من رفتم، بعد از آن با ناصر تماس گرفتم و جوابی نداد. با بچهها که تماس گرفتم آنها خانه بودند. یکبار گفتند پدرشان خواب وبار دیگر گفتند در حال کار کردن است. فردای آن روز به من گفتند شما در سورو بمان پدر خودش به دنبالت میآید».
همسر ناصر عبداللهی میگوید: «فردای صبحی که من به خانه پدرم رفته بودم خانواده ناصر به منزل پدرم آمدند؛ فکر میکنم برادر ناصر بود که به دنبال پدرم آمد و پدر من نیز رفت. هرچه تماس گرفتم با پدرم که بپرسم چرا خانواده ناصر به دنبالش آمدند پاسخی نداد. بعد فهمیدم که ناصر در بیمارستان است که آن هم پدرم به من گفت. هیچکس به من حرفی نمیزد، حتی مادر ناصر به من گفت حال ناصر خوب است و گفته فعلا به خانه نیا با وجود اینکه ناصر در بیمارستان بود».
تن بیجانی که روی تخت بیمارستان افتاده بود…
او ادامه میدهد: «وقتی من به بیمارستان رفتم ناصر اصلا اوضاع خوبی نداشت. سر تا پای او دچار مشکل شده بود. حالا چه اتفاقی برایش افتاده بود واقعا متوجه نشدم. خانواده من نیز متوجه نشدند چه اتفاقی افتاده است. اما حاشیهها زیاد بود. میگفتند کار ما بوده و ما ناصر را زدهایم».
فاطمه فهیمی میگوید: «تنها یک تن بیجانِ بدون جمجمه، کتف، زانو و مچ پا را در بیمارستان دیدم. صورت ناصر زخمی و کلیهها از کار افتاده بود. من این جسمی که کاملا بیجان است را در بیمارستان دیدهام. اینکه چه بلایی سر این آدم آمده بود را تا به امروز من نفهمیدهام».
او ادامه میدهد: «ناصر یک سنی مذهب معتقد به اهل بیت بود. حتی زمانی که میخواست موزیک احمد سانی را بخواند وقتی با پدر من مشورت کرد، پدرم به او گفت حمایتت میکنم و حالا ما را به اینکه ناصر را کشتهاید محکوم میکنند».
قانون به فاطمه فهیمی اجازه پیگیری نداد!همسر ناصر عبداللهی میگوید: «وقتی من بهخاطر پرونده ناصر به تهران رفتم و پیگیری کردم؛ گفتند شما نمیتوانید بهعنوان همسر پیگیری کنید، فقط پدر، مادر و پسر ارشد او میتوانند پیگیر پرونده ناصر باشند. حتی قانون به من اجازه پیگیری نداد».
او ادامه میدهد: «بارها به کسانی که من را مقصر دانسته و حاشیه میسازند گفتهام اگر من قاتل ناصر هستم چرا باید زنده بگردم؟ مگر ناصر پدر، مادر و خانواده نداشت؛ چرا هیچکدام از من شاکی نشدند؟ مگر به من نمیگویید قاتل؟ بالاخره آدم باید یک سرنخی را بگیرد تا به واقعیت برسد. وقتی من برای پیگیری میروم، میگویند شما نمیتوانید، باید فامیل درجه یک باشد؛ من که زن ناصر بودهام فامیل درجه یک محسوب نمیشوم. میگویند مادر، پدر، خواهر، برادر و پدر، اینها میتوانند پیگیر پرونده ناصر باشند».
فاطمه فهیمی میگوید: «وقتی من برای پیگیری میروم و میگویند شما نمیتوانی و حق این کار را ندارید، چطور پیگیر پرونده ناصر باشم؟ اگر قانون این اجازه را بهمن میدهد من پیگیری کنم! به من که هیچ اختیار عملی داده نشد، آنها هم که اختیار داشتند نرفتند، نمیدانم چرا، فقط میشنوم که به من میگویند خانم فهیمی برادر ناصر گفته است که شما ناصر را کشتید. من هم به آنها گفتم برادر ناصر تا دوسال بعد از فوت او در حمایت و پیش ما بود. پس چرا چیزی نگفت؟ چرا در آن دو سالی که ما به او کمک کردیم نگفت که ما قاتل هستیم، اکنون میگوید؟ برادرهایش میتوانند این موضوع را پیگیری کنند، اما اینکار را نمیکنند».
پزشکی قانونی؛ دلیل مرگ نامعلوم، پرونده مختومه است!فاطمه فهیمی با اشاره به اینکه خانواده ناصر گفتند ما پیگیری کردیم پرونده مختومه است و دیگر نمیشود پرونده ناصر ادامه داشته باشد، ادامه میدهد: «حالا چه دلیلی داشت، من نمیدانم و متوجه نمیشوم. گواهی پزشکی قانونی گرفتم دلیل مرگ را نامعلوم زده بود. بچههاهم بعد از این اتفاق رابطه خودشان را با من قطع کردند و هیچکدام جواب درستی به من ندادند. من نمیتوانم در خصوص اینکه آیا آنها خبر دارند که چه اتفاقی افتاده است، نظری دهم؛ زیرا متوجه نشدم چه اتفاقی برای ناصر افتاد».
او میگوید: «از خانواده عبداللهی تنها کسی که میتوان از او بهعنوان یک انسان حرف زد تنها ناصر بود. من هیچ چیز خوبی در این خانواده ندیدهام. من هم دوستدارم بدانم چه اتفاقی برای همسرم افتاد. چه چیزی شد که ناصر آن شکلی شد و چه کسی این بلا را سر ناصر آورد؟ برای منی که محکوم به قتل ناصر هستم نیر سوال است. حتی نمیدانم که چرا پسرهایش به دنبال این موضوع نمیروند».
فهیمی با بیان اینکه من بهخاطر تمام شدن حاشیهها میروم سراغ پرونده، ادامه میدهد: «اما نمیشود، زیرا تمام پروندههای قانونی ناصر دست برادر و خانواده او است. آنها هم یک کلام میگویند پرونده بسته شده و این اختیار بهمن داده نمیشود».
مرگی که نه خودکشی بوده و نه بر اثر اعتیاداو با تاکید بر اینکه ناصر اهل خودکشی نبود و به هیچ عنوان اعتیاد هم نداشت، ادامه میدهد: «ناصر را زده بودند، اما اینکه چه کسی اینکار را کرد من هیچوقت نفهمیدم. هیچکس پیگیری نکرد. من میدانم به ناصر حمله شده است از آثاری که در بدن ناصر دیده میشد مشخص بود. هیچکس نمیتواند جوری به سر خودش بزند که جمجمهاش ترک خورده و نرم شود. هیچکس جوری که یک تکه گوشت از صورتش کنده شود خود را نمیزند. هیچکس نمیتواند در این حد خود را بزند که هر دو کتف، زانو و مچ پا را خورد کند».
همسر ناصر عبداللهی میگوید: «من در کسی دشمنی با ناصر ندیده بودم وقتی چیزی ندیدهام نمیتوانم کسی را محکوم کنم. پزشک قانونی حتی حمله را تایید نکرد و دلیل مرگ را نامعلوم زده بود. مسئله ناصر به لحاظ قانونی و پیگیری مشکل داشت».
او با اشاره به قتل روحالله داداشی، ادامه میدهد: «چند سال پیش وقتی که روحالله داداشی را کشتند و زمانی که قاتل او را دستگیر و اعدام کردند من در تهران بودم. برای یک کار قانونی رفته بودم و همانجا گفتم که قاتل روحالله داداشی یک شبه با اینکه متواری شده و فرار میکند پیدا میشود؛ زیرا به لحاظ قانونی پیگیری شده و او را پیدا کردند. اما برای ناصر با آن همه شدت جراحتی که روی بدناش بود هیچ پیگیری انجام نشد»
محکومیتِ بی اساسفاطمه فهیمی میگوید: «بردار من آن زمان هیچ سنی نداشت و الان میگویند او قاتل است. چرا کسی را نبردند؟ اگر میگویند ما قاتل هستیم چرا ما را نبردهاند؟ خیلیها من، برادر و پدرم را محکوم میکنند. ناصر تمام زندگیاش با من و خانوادهام بود. اما نمیدانم یکدفعه چه اتفاقی افتاد که گفتند ما او را کشتهایم. اگر بحث اختلاف با زن بود بله ناصر با زن اول خود خیلی اختلاف و مشکل داشت. اما با من و خانواده منهیچجوره مشکلی نداشت. من آنها را هم محکوم نمیکنم با اینکه مشکلاتی بین آنها بوده من میگویم بالاخره زن و مرد بودند».
او ادامه میدهد: «من کسی را محکوم نمیکنم، اما تیر محکومیت تا آخرین لحظه سمت من است. با اینکه من تا آخرین لحظه کنار ناصر بودم و یک لحظه از او جدا نشدم. بعد میآیم کاری کنم که ناصر نباشد؟ اما اکنون همه میگویند کار زن دوم او و داییهایش بود».
اخباری که میتواند خانمانسوز باشدفهیمی در ارتباط با اخباری که به گفته او کذب و دروغ بوده است، میگوید: «برادر من با ارشاد صحبت کرد و آنها گفتند کاری که ما میتوانیم انجام دهیم این است که در ارتباط با سایتهای خبری قانونی پیگیر شوید که کسی به خودش اجازه ندهد همچین کاری را کند. وقتی نهاد قضایی میگوید پرونده ناصر مختومه است و پیگیری نمیشود کنید از ما چه کاری بر میآید؟ چرا بعد از ۱۸ سال دل بچهاش را آزار میدهید؟ طرف آمده به دختر من پیام داده است، سکوت میکنی، چون مادرت قاتل است؟».
او ادامه میدهد: «نینا بهدلیل این اتفاقات یک دفعه دچار حمله عصبی میشود. او را پیش دکتر بردهام و میگوید لقمه عصبی در گلویش در آورده است و این میتواند بچه را دچار خفگی کند. به دلیل استرس، بغض و شوکهای عصبی. خدا میداند من چگونه با کمک خانوادهام در تمام این ۱۸ سال نینا را بزرگ کردهام و نگذاشتیم کمبودی داشته باشد. اما الان که بزرگ شده است هر کسی یک چیزی به او میگوید».
ابهاماتی که با گذشت ۱۸ سال، هنوز برملا نشده استهمسر ناصر عبداللهی با اشاره به اینکه روزی که این اتفاق برای ناصر افتاد همه دیدند، آنجا بودند، میگوید: «خانوادهاش اولین کسانی بودند که او را در بیمارستان دیدند. پرسنل صدا و سیما، ارشاد، دوستان ناصر حتی از تهران همه آمدند و ناصر را در آن وضعیت دیدند. من فقط میدانم این اتفاق نه از سر خودکشی است نه اعتیاد».
او ادامه میدهد: «ناصر دچار مرگ مغزی شده و پشت جمجهاش نرم شده بود. آدم چه ضربهای میتواند به خودش بزند که پشت سرش نرم شود؟ هیچکس این شکلی نمیتواندا خودکشی کند. اگر انگشت اشاره سمت خانواده من است پس چرا وقتی خانواده ناصر حق پیگیری دارند، پیگیری نمیکنند؟ چرا در گوش همه میگویند کار خانواده زنش است. چرا بعد از ۱۸ سال هنوز پیگیری نکردهاند؟».
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: ناصر عبداللهی و همسرش (عکس) شش سال از رفتن «ناصریا» گذشت