کسی که بیش از همه باید اخلاق رعایت کند «مدیر جامعه» است
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردین ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۶۲۴۴۴۶
به گزارش خبرگزاری مهر، حجت الاسلام علیرضا پناهیان در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامه سحر شبکه افق، درباره بستر ظهور پیامبر اسلام (ص) و ارتباط آن با عصر ظهور و مقدمات فرج به گفتگو میپردازد که در ادامه، فرازهایی از جلسه سوم این گفتگو را میخوانید:
چرا پیروزی دین و «یُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه» در همان زمان پیامبر (ص) اتفاق نیفتاد؟مجری: در شبهای گذشته گفتید که اگر قرار است به امامعصر نزدیک بشویم و جزو منتظران باشیم باید برگردیم پیدایش اسلام و ظهور پیامبر (ص) را ببینیم و نکاتی درباره زمینههای بعثت بیان کردید، درباره حدیث «انما بعثت» هم سؤالاتی مطرح شده است، لطفاً در اینباره هم توضیح بدهید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پناهیان: بنده یکمقدار جهت بحث یا هدف این گفتگو را مشخص بکنم، بعد بپردازیم به ادامه بحث و مطلبی که فرمودید. وقتی ما میگوئیم ظهور رخ میدهد و اسلام برقرار میشود و دین بر همه ادیان چیره میشود «لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه» و تفکّر دینی بر همه تفکّرات دیگر برتری پیدا میکند و مستقر میشود، باید معنای آن را دقیق بفهمیم. اگر بخواهیم معنای استقرار دین در زمان امامزمان (ع) را دقیق بفهمیم، باید برگردیم به اصل خودِ دین و ببینیم در اصلِ خودِ دین چه حقیقتی را بیشتر باید مورد توجه قرار بدهیم و اساساً گوهر مرکزی دین چیست؟
وقتی میگوئیم ظهور امامزمان (ع) منظور ظهورِ یک فرد نیست؛ در واقع ظهور دین هست بر همه ادیان و این فرد که ولیّ خدا و «ولیّ الله الاعظم» است، سکاندار این حرکت خواهد بود. این اتفاق چرا همان اول نیفتاد؟ بعثت که آغاز شد چرا آن زمان «لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه» پدید نیامد؟ خودِ پیامبر (ص) و خودِ امیرالمؤمنین (ع) بودند، چرا آنزمان این اتفاق نیفتاد؟
باید بدانیم پیامبر (ص) دنبال برقراری چه چیزی بود و دشمنان او دقیقاً با چه چیزی دشمنی کردند؟مجری: مگر این سِیر قرار نبوده اتفاق بیفتد که به امام زمان برسد؟
پناهیان: نه. ما نباید بگوییم که بنا بوده با پیامبر و امیرالمؤمنین دشمنی بشود و موفق نشوند و خدا یکجوری از زیر زمین یک دشمنهایی درآورده و گذاشته سر راهشان که کارشان را خراب بکند! اینجوری نبوده که یک دستی خلاف طبیعتِ حرکت جامعه، کار پیغمبر و امیرالمؤمنین را خراب بکند. بلکه دشمنیها با پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) در بین آن مردم، طبیعی بوده است، یعنی آنها تحمّل نکردند و بعد نتیجهاش این شد، چون ما جبریمسلک که نیستیم! این اتفاقها واقعی بوده و این دشمنیها با ائمۀ هدی (ع) واقعی بوده و موجب شده است که این پیروزی رخ ندهد.
هم باید بدانیم که رسول خدا و امیرالمؤمنین علی (ع) دنبال برقراری چه چیزی بودند که موفق نشدند؟ هم باید بدانیم آنهایی که دشمنی کردند با چه چیزی دقیقاً دشمنی کردند؟ به همین دلیل ما باید برگردیم و تاریخ و قرآن را دوباره مطالعه کنیم، یعنی آن واقعیتی که قرآن در آن نازل شده و خودِ آیات قرآن را مرور کنیم و ببینیم که دشمنان پیامبر (ص) دقیقاً با چه چیزی مخالفت میکردند که این مخالفت موجب غربت دین شد؟ چون ما بناست برویم مقدمهسازی کنیم که غربت دین برطرف بشود.
خیلیها تصور میکنند حقیقت دین چیزی جز اخلاق و معنویات و اعتقادات نیستخیلیها تصوّرشان این است که حقیقت دین چیزی جز اخلاق و معنویات یا به تعبیری «اعتقادات» نیست. دین را چیزی جز برنامه رساندن تکتک افراد به خدا نمیدانند. بیشتر جنبۀ فردی دین را مدّنظر دارند و آن را اصل قرار میدهند. بیشتر بُعد معنوی دین را توجه میکنند. آموزشها و تبلیغ دین، در طول این هزار سال دوران غربت و غیبت تا قبل از انقلاب اسلامی، بیشتر اینگونه بوده که دین را صرفاً یک مقوله اخلاقی و یک مقوله فردی معرفی کند. بنده بر اساس برداشت خودم از محیط و جامعه، معتقدم بعد از انقلاب هم ما کماکان همین تبلیغ را ادامه دادهایم. البته یککمی گفتیم که سیاست هم خوب است و این هم لازم است، ولی هنوز حقیقت دین شفاف نشده است که اگر شفاف شد، سیاست خیلی پررنگتر از این چیزی که الآن هست، خواهد شد.
مثلاً اینکه یک آدم مذهبی قربة الی الله برود و رأی بدهد، این هم کفایت نمیکند. یا اینکه شما در چند تا تظاهرات شرکت کنی و چند تا نماز جمعه شرکت کنی و چند تا انتخابات شرکت کنی، فوقش هم چند تا روزنامه بخوانی و بگویی «من دیگر آدم سیاسیای هستم»، این هم کفایت نمیکند. آن سیاستی که ما باید باورش کنیم و در آن فعال بشویم در همین حداقلّ مسائل سیاسی که عرض کردم نیست. برای اینکه دقیقاً روشن بشود معنای این سیاست چیست، باید برگردیم تاریخ اسلام را مرور کنیم.
سیاست معنایش این نیست که بگوییم «رسولخدا (ص) یا امیرالمؤمنین (ع) حاکم شدند و حالا هرچه بگویند، ما اطاعت میکنیم» من بر اساس آیات قرآن و روایات تاریخی و آنچه در متون دینی ما هست این را توضیح خواهم داد، کار به جایی رسید که مردم گفتند «یا علی ما که حاضریم تو را اطاعت بکنیم، اما شما سیاستمدار نیستی، شما مدیریت بلد نیستی!» کار به جایی رسید که شبیه این حرف را به پیغمبر هم زدند. گفتند ایشان سادهدل است، دهانبین است. آیۀ قرآن نازل شد «وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» (توبه/۶۱) این چهجور سیاست دینیای است که رهبر سیاسی دینی سادهلوح جلوه میکند؟ این چهجور سیاست دینیای است که میشود در حکومتش توطئه درست کرد یا حکومتش را سریع برچید یا بعد از او، همه بساطش را بههم زد؟
مردم دین را آنچنان که باید سیاسی نمیدانند و سیاست دینی را آنچنان که باید نمیشناسندبنده تصوّرم این است که دو اشکال بزرگ وجود دارد؛ یکی اینکه مردم دین را آنچنان که باید و شاید سیاسی نمیدانند، دوم اینکه سیاست دینی را آنچنان که باید و شاید نمیشناسند. چون ما خودمان الآن این سیاست دینی را اجرا نمیکنیم.
هم باید جایگاه سیاست را در دین بشناسیم هم حقیقت سیاست دینی را بشناسیم؛ نهتنها جایگاه سیاست را در دین بشناسیم، بلکه شیوۀ سیاستورزی را بدانیم یعنی بدانیم که اگر بخواهیم یک اسلام سیاسی داشته باشیم و یک انسان سیاسی اسلامی باشیم باید چهکار کنیم؟ این را باید دقیق بشناسیم. برای اینکه این کار را بکنیم، باید به سراغ تاریخ اسلام برویم.
مجری: برای ما پیامهایی فرستادند که این حدیث مشهور «انّما بعثت…» را که شما گفتید سندش خیلی قوی نیست، جاهای دیگری هم در دین ما روایات و احادیث مختلفی از همین جنس به ما رسیده که سند این را محکم میکند و در سال ۸۵ مقام معظم رهبری همین را تفسیر کردند که رسالت پیامبر و نبوت حضرت رسول این بوده که مکارم اخلاق را و معنویت را در جامعه نشر و بسط بدهند.
پناهیان: اشکال من به یک حدیث «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» نیست. حالا این حدیث معتبر است یا نه؟ بنابر یک تحقیقی، این حدیث آنچنان معتبر نیست. در مقالهای تحقیقی و پژوهشی که از طرف پژوهشگاه دفتر تبلیغات حوزۀ علمیۀ قم چاپ شده و منتشر شده است، سند این حدیث را سند معتبری نمیدانند. اما چون مضمون این روایت در روایتهای دیگری هم هست و در جامعۀ اسلامی به شهرتی رسیده است (نه به تواتر، بلکه به شهرتی رسیده) علمای اسلامی از یک زمانی به بعد این حدیث را ترجمه کردند. بحث سرِ این حدیث یا سندش یا به اصطلاح میزان اعتبار آن نیست؛ بحث سرِ این است که چرا در بین خیلی از احادیث فقط باید این حدیث مشهور بشود؟
این حدیث مخالف برداشت سیاسی از اسلام نیست ولی خیلیها از این حدیث سوءاستفاده کردهانداین حدیث مخالف برداشت سیاسی از اسلام نیست. منتها هزار سال است که اسلام غریب است ولی همه این حدیث را حفظ هستند. چرا دشمنان اسلام و طواغیت، با انتشار این حدیث مخالفت نکردند؟ چون این حدیث با برداشت فردی از دین، هماهنگ است.
نکته بعدی این است که خیلیها از این حدیث سوءاستفاده کردند. چگونه سوءاستفاده کردند؟ اینطور القا کردند که هدف پیامبر (ص) صرفاً مکارم اخلاق بوده است. اینکه ما بگوییم فقط مکارم اخلاق بوده و با اداره جامعه هم کاری نداشته و گفته «من دیگر نمیدانم آن را میخواهید چهکار کنید، مهم برای من این است که اخلاقی باشید!» این یک اشکال است.
در طول تاریخ از این حدیث در جهت القا «نفی بُعد سیاسی دین» زیاد سوءاستفاده شده است و اشکال اینجاست. برای اینکه این حدیث با این سوءاستفادهها برجسته نشود، آدم یکدفعهای میگوید که اصلاً این حدیث اعتبارش چندان نیست. و الا به چنین احادیثی میشود گاهی از اوقات تکیه کرد و حتی آنها را شرح داد برای بیان یک حقایقی که آن حقایق اصلش درست هستند. حالا ممکن است این حدیث سندش زیاد دقیق نباشد.
بُعد سیاسی دین جدای از بُعد اخلاقی و اعتقادی نیستحالا یک نکتهای را هم اضافه کنیم و آن اینکه بُعد سیاسی دین جدای از بُعد اخلاقی و اعتقادی نیست. یکبار بنده را دعوت کردند به یک جایی که میخواستند برای تربیت انقلابی و سیاسی جوانها برنامهریزی کنند. میگفتند روحیه انقلابی و بُعد سیاسی را میخواهیم تقویت کنیم. شما بیایید مشورت بدهید یا برنامهریزی کنید… من گفتم ببخشید آن بُعد اخلاقی را چه کسی کار کرده است؟ آن بُعد معنوی را چه کسی کار کرده است؟ گفتند برای آن هم جداگانه همایش داشتیم و افراد دیگری آمدند صحبت کردند، شما این قسمت را بگویید. گفتم آنها چه اخلاق و معنویتی گفتند که از درونش سیاست درنیامده است؟ سیاست که چیزی جدای از آن نیست.
اخلاق یعنی اینکه مثلاً شما مهربان باش و اگر فرد ضعیفی را دیدی، به او کمک کن یا صدقه بده… سیاست یعنی چه؟ یعنی یک ملّتی اگر ضعیف بودند به آنها کمک کن. اینکه خیلی اخلاقیتر است! یک جامعه را شما حاضر نیستی کمک کنی، و فقط حاضر هستی یک نفر را کمک کنی؟ حالا اگر یک نفر را کمک کنی میشود اخلاقی اما وقتی یک جامعه را بخواهی کمک کنی میشود سیاسی؟ این چه حماقتی است؟
تفکیک بُعد سیاسیِ دین از بُعد اخلاقی، نشان میدهد که اخلاق، درست شناخته نشده / کسی که بیش از همه باید اخلاق رعایت کند «مدیر جامعه» استاصلاً گاهی از اوقات تفکیک بُعد سیاسی دین از بُعد اخلاقی، غلط است و نشان میدهد که همان اخلاق هم خوب شناخته نشده است. آن «مکارم اخلاق» هم باید درست ترجمه بشود. هر موقع در ترجمه مکارم اخلاق یک کاری کردند که ما فهمیدیم آن کسی که بیش از همه باید اخلاق رعایت بکند «مدیر جامعه» است، آنوقت این «مکارم اخلاق» درست ترجمه شده است. هر موقع در ترجمه مکارم اخلاق، اینجوری فهمیدیم که غصهخوردن برای یک ملّت، ارزش اخلاقیاش بیشتر است از اینکه بخواهی فقط برای یک نفر غصه بخوری-که البته این هم ارزشمند است- آنوقت درست ترجمه شده است.
این میشود اخلاقی که دایرهاش را در حد و اندازههای یک جامعه، در حد و اندازههای یک جهان گسترش داده و ارزشها را آنجا دارد تعریف میکند. بُعد سیاسی دین جدای از بُعد اخلاقی نیست و این ما هستیم که داریم غلط رفتار میکنیم.
مجری: ولی ما در جامعه، این تعریف و ترجمه از اخلاق را نمیبینیم
پناهیان: بله؛ این به دلیل اشتباهاتی است که در طول تاریخ در برداشت از دین رخ داده است و برداشت غلط از چنین احادیثی هم به این اشتباهات، کمک میکند.
آیا توکل به خدا فقط مال زندگی فردی است و یک مسئول مملکت نباید توکل داشته باشد؟درباره مسئلۀ اعتقادات هم همینطور است. مثلاً اینکه «من باید به خدا اعتقاد داشته باشم و راضی باشم به روزیِ الهی و به خدا توکل بکنم و با کمترین امکانات بروم کار و کسب راه بیندازم بلکه خدا کمکم بکند» این اعتقادات در بین مردم هست. ولی آیا مسئول مملکت هم باید به خدا توکل کند و با دشمنان مردم و مملکت مبارزه بکند یا نه؟ آیا توکل فقط مال من است آنهم در زندگی فردی؟ مال آن مسئولی که میخواهد با دشمن مبارزه کند نیست؟ یعنی او نباید روی نصرت الهی حساب بکند؟ آنجا که حساسیتش بیشتر است. آنجا که ارزش اعتقادات بیشتر است و تاثیرگذاریاش هم بیشتر است.
من اگر اعتقادات درستی نداشته باشم در زندگیام پرخطا خواهم بود. ولی من-که مسئول یا مدیر یک جامعه نیستم- اگر خطا بکنم به اندازۀ خودم و خانوادهام، ضربه میزنم. ولی یک مسئول اگر اعتقادات درست نداشته باشد، یک مملکت را نابود میکند. پس بُعد سیاسی دین از بُعد اعتقادی جدا نیست، منتها در شیوۀ بیان، بهگونهای است که وقتی مباحث اخلاقی، یا مباحث اعتقادی را مطرح میکنند، نه یک مثال سیاسی میزنند، نه میگویند اوجش در سیاست است، نه میگویند مهمترین رذیلههای اخلاقی آن رذیلههای اخلاقی است که به سرنوشت جامعه برمیگردد و میخواهد سرنوشت جامعه را تعیین کند.
دروغگفتن به یک فرد بدتر است یا دروغگفتن به یک جامعه؟مثلاً دروغگفتن بد است دیگر. از نظر احکام شرعی، اگر یک نفر به یک نفر دروغ بگوید بد است یا خوب است؟ معلوم است که بد است. حالا یک نفر به یک جامعه دروغ بگوید، این چقدر زشتتر است؟ از نظر رفتار، چقدر زشتتر است؟ خیلی زشتتر است. پس هر کسی در مورد دروغ صحبت میکند، این را هم بگوید که دروغگفتن سیاسیون بسیار شنیعتر و قبیحتر از دروغگفتن مردم عادی در زندگی فردی است. روزنامۀ یک حزب، وقتی برای اغوای مردم دروغ میگوید، این کارش خیلی زشتتر از جنایتهای فردیای است که افراد عادی در جامعه انجام میدهند.
اگر ما اینجوری صحبت کنیم وقتی به سمت اخلاق و اعتقادات رفتیم، چه اتفاقی میافتد؟ جامعه با همان اخلاق و اعتقادات، درست میشود و اصلاً نیازی نیست شما بگویید که ما بُعد سیاست را هم توجه کردیم. اصلاً جدایش نمیکنیم؛ جامعۀ دینی یعنی این.
حالا با این نگاه، اگر شما بروید به قرآن و آیات قرآن نگاه کنید، آنوقت حرف امام خمینی را متوجه میشوید. حرف امام خمینی چه بود؟ میفرمود: «و اللَّه اسلام تمامش سیاست است؛ اسلام را بد معرّفی کردهاند» (صحیفه امام / ج ۱/ ص ۲۷۰) همین حرف را که والله اسلام همهاش سیاست است، به بعضیها بگویید، میگویند «نه! همهاش که سیاست نیست، بعضیهایش هم عبادت است» خُب همه آن عبادتها اوجش و فینالش در سیاست است. همه آن عبادتها اصلش و مهمترین نقطههایش در عرصۀ سیاسی است و باید باشد.
شما همین نماز را که حداقل کاری است که یک مؤمن باید انجام بدهد. نگاه کنید. فرمودهاند در سه وعده نماز را به جماعت بخوانید، بروی در میان جمع و فردی نباید با خدا مناجات کنید، در میان جمعیت باشید. پس میبینید که بُعد سیاسیاش کاملاً روشن است. وقتی میگویند «امام جماعت» در واقع یعنی رئیس گروه. البته ما ترجمه غلط کردهایم و گفتهایم «پیشنماز». یعنی کسی که جلوی نمازگزارها میایستد، و او هم نماز میخواند. ولی امام جماعت معنایش پیشنماز نیست. امام جماعت معنایش رئیس گروه است. ما پشت سر رئیس گروه میایستیم. پس ما یک گروه هستیم و رئیس داریم.
در متن اخلاق و اعتقادات اسلام هم سیاست وجود دارداسلام در متن همان اعتقاداتش، در متن همان اخلاقش ه سیاست وجود دارد. در متن احکام مربوط به معاملاتش هم سیاست وجود دارد. ولی آن بُعد سیاسیِ این اعتقادات و اخلاق دیده نمیشود. آنوقت ما هدفمان از این بحث چیست؟ میخواهیم بگوییم که اگر شما بُعد سیاسیِ اعتقادات و اخلاق و احکام اسلام را نبینید، دینتان زیاد با دوران جاهلیت فرق نمیکند. داستان این است. همان روایت امام محمدباقر (ع) میشود که فرمود: «قبل از بعثت و دوران جاهلیت هم مردم این طواف را انجام میدادند!» (هَکَذَا کَانُوا یَطُوفُونَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ؛ کافی / ج ۱/ ص ۳۹۲)
امام باقر (ع) میدانند که طواف زمان ایشان خیلی بهتر از زمان جاهلیت شده بود. پس چرا فرمودند اینکه همان است؟! برای اینکه تفاوت اصلی طواف در از بین بردن خرافات طواف نیست. تفاوت اصلیاش در آن است که شما در دوران جاهلیت هم طواف بدون امام داشتی، حالا باید طواف با امام داشته باشی. فرقش در توجّه به امام است. و توجّه به امام معنایش یعنی چی؟ توجّه به امام یعنی به امام قدرت بدهیم و خودمان قدرت پیدا کنیم تا جهان آزاد بشود (که حالا جزئیاتش را بعداً باید صحبت کنیم)
اعتقاد غیرسیاسی به امام، یعنی فضائل امام را قبول کنی ولی به ریاست او کاری نداشته باشی«کیست مولا آنکه آزادت کند» یعنی به شما آزادی بدهد. در اینباره بعداً صحبت خواهیم کرد که بعضیها «توجّه به امامت» را هم غیرسیاسی میکنند. مثلاً میگویند «ایشان امام است؛ یعنی شما معتقد باش که ایشان خیلی دارای فضیلت هستند» خب خیلی از فضائل امیرالمؤمنین علی (ع) را خلیفۀ دوم هم میدانست، خلیفۀ سوم هم میدانست، خلیفۀ اول هم میدانست. اصلاً اقرار میکردند و سخنان زیادی نقل شده است. معاویه هم گاهی اوقات فضائل امیرالمؤمنین را میگفت. در نامههایش خطاب به امیرالمؤمنین، گاهی از اوقات فضائل امیرالمؤمنین را میگفت!
اعتقادات غیرسیاسی یعنی اینکه شما فضائل امام را قبول داشته باشی. حتی قبول داشته باشی که ایشان علم امامت دارد و عصمت دارد؛ اما ریاست هم دارد؟ میگوید «نه دیگر حالا به آن کاری ندارم!» این میشود اعتقادات ولایی غیرسیاسی.
حتی میتوانند برای امام حسین (ع)، غیرسیاسی گریه کنند و بگویند «امام حسین را مظلومانه به شهادت رساندند…» خُب برای چه ایشان را به شهادت رساندند؟ اصلاً چرا ایشان از خانهاش حرکت کرد؟ میگویند «نه، ما به این چیزهایش کاری نداریم!» خب این بد است که ما حقایق تاریخی را ندیده بگیریم.
برای امامرضا (ع) روضۀ سیاسی هم بخوانیم / چه شد مأمون، امامرضا (ع) را به شهادت رساند؟یکی از سیاسیترین و شاید سیاسیترین امام ما، امام رضا (ع) است. خب مردم الآن میروند به حرم امام رضا (ع) مثلاً برای خودشان روضۀ میخوانند، چقدر روضۀشان سیاسی است؟ چقدر توجه به سیاست در روضۀ امام رضا (ع) دارند؟ این روضۀ امام رضا (ع) را بنده هر موقع در حرم میخوانم یک عدهای از مخاطبین میگویند که برای ما جدید بود.
میگویم چه شد مأمون، امام رضا (ع) را به شهادت رساند؟ مأمون آمد به امامرضا (ع) گفت که طرفداران پدرم در بغداد، مدام علیه من شورش میکنند… در زمان مأمون، طرفداران هارون (پدر مأمون) در بغداد بودند و خودِ مأمون و امام رضا (ع) هم در «مَرو» بودند (میدانید که مرو الآن جزو ایران نیست) امام رضا (ع) فرمود چارهاش این است که شما به بغداد بروی که مرکز حکومت است. شما آمدهای در یک گوشهای مستقر شدهای و لذا حکومت تو سست شده است. حضور خودت در مرکز حکومت، اختلافات را از بین میبرد.
در واقع امامرضا (ع) پیشنهاد سیاسی راهبردی مهمی به مأمون داد. مأمون هم دید که امام رضا (ع) درست میگوید. گفت پس من حرف شما را قبول میکنم. لذا به سمت بغداد حرکت کردند. در بین راه، داشتند از سناباد یا همین جایی که الان به آن «مشهد» میگوئیم، عبور میکردند. وقتی به اینجا رسیدند، مأمون فکر کرد و گفت «من الآن اگر به بغداد بروم، یکی از مخالفتهایی که آنجا علیه من هست این است که چرا امام رضا ولیعهد تو است؟ پس من امام رضا را میکشم…»
یعنی سرِ یک خیانت سیاسی و خباثت سیاسی امام رضا (ع) را به شهادت رساند. علت شهادت امام رضا چه بود؟ مشورت سیاسی امام رضا به مأمون و خیانت سیاسی مأمون به امام رضا (ع). ببینید این روضه چقدر سیاسی است؟ ما خیلی از اوقات، این علّت را کنار میگذاریم و فقط میگوئیم که انگور آلوده به زهر را دادند و حضرت مسموم شد… شهادت هزینهای است که اولیا خدا دادند برای بیان آن علّتش. آنوقت ما آن علّتش را نمیگوییم.
درباره شهادت امامحسین (ع) هم گاهی روضههای غیرسیاسی خوانده میشوددر مورد شهادت امام حسین (ع) هم روضههای غیرسیاسیای خوانده میشود. در واقع روضۀ غیرسیاسی این است که یک قطعهای از مصیبت، گفته میشود اما یک قطعۀ دیگری از مصیبت گفته نمیشود درحالیکه اصلاً اولیا خدا مصیبت تحمّل کردند و هزینه کردند برای اینکه همین قطعه مشخص بشود.
اگر ما اسلام را بشناسیم میفهمیم که همان اعتقادات و اخلاقش، در واقع سیاسی است. برای اینکه اسلام را دقیق بشناسیم، برای اینکه ظهور اسلام را دقیق بشناسیم، باید به اصل ماجرای بعثت برگردیم و ببینیم که این بعثت، ماجرایش دقیقاً چه بوده است؟
بنده بعداً انتقاد خواهم کرد از شورای عالی انقلاب فرهنگی که روز بعثت را به عنوان روز اخلاق اعلام کردند. البته افراد محترمی هستند و هیچ قصد و غرض بدی هم نداشتند اما بهتر نبود مثلاً میفرمودند اخلاق و سیاست؟ ما دیروز اینجا بحث کردیم و گفتیم پیامبر گرامی اسلام (ص) که قبل از بعثت هم اخلاق داشتند، کسی به خاطر اخلاق با ایشان در نیفتاد!
میتوانیم بگوییم مثلاً روز «اخلاق و سیاست» چون وقتی میگوئیم «اخلاق» مردم ذهنشان محدود میشود در اخلاق فردی، باید این عبارت را طوری انتخاب کنیم که مدام لازم نباشد شرح بدهیم که وقتی میگوئیم «اخلاق» در رأس این اخلاق، سیاست است! آنوقت اگر ما این توجه را پیدا کنیم، اتفاقی که خواهد افتاد این است که در عبادات ما هم تغییر حاصل میشود.
کد خبر 5191609منبع: مهر
کلیدواژه: مقام معظم رهبری علیرضا پناهیان دین اسلام شبکه افق ماه رمضان ۱۴۰۰ ماه مبارك رمضان ماه رمضان ۱۴۰۰ قرآن قرآن کریم دعای روزهای ماه رمضان فعالیت های قرآنی دعا و نیایش اوقات شرعی محمد علی انصاری میثم مطیعی سیاست دینی باید برگردیم توج ه به امام مکارم اخلاق داشته باشی دروغ گفتن امام حسین یک جامعه امام رضا ه اسلام ه سیاست کمک کنی چه چیزی خیلی ها زشت تر آن وقت یک نفر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۶۲۴۴۴۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جمهوری اسلامی برای منطقه نعمت است
جمهوری اسلامی یک نعمت برای کل منطقه است. منطقه تا پیش از جمهوری اسلامی همواره از ناحیه بیگانگان تعیین تکلیف میشد اما این بار انقلاب اسلامی به دنبال تغییر موازنه و حضور در لایه نظم نوین جهانی است. - اخبار رسانه ها -
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، علی عسکری در یادداشتی نوشت: در میان فیلمهایی که از شب حساس عملیات انتقام ایران مخابره میشد، قابها و فریمهای زیادی در تاریخ ماندگار شد. تصویر موشکها بر فراز آسمان کربلا، مسجدالاقصی و... همگی در ذهن و حافظه مردم منطقه باقی خواهد ماند اما در میان همه این فیلمها و تصاویر، یک فیلم متفاوت نیز بسیار چشمنوازی میکرد و آن هم هیجان و خوشحالی غیر قابل وصف مردم در شهر الخلیل بود که کاملا هیجانزده، بر بام خانههای خود شعار «به خاطر خون قاسم سلیمانی»، «درود بر سلیمانی هرگاه که آسمان فلسطین روشن میشود»، «سیدعلی خامنهای همان کسی است که به یاری زنان غزه شتافت» و «یالثارات الغزه» سر میدادند. این ویدئو را باید در کنار تصاویر مردم ایران قرار دهیم که همان شب هیجانزده در خیابانهای تهران و دیگر شهرها شعار لبیک یا غزه سر میدادند.
این تکه فیلمها تنها نشانههایی از رخدادی بزرگتر است که ما از آن تحت عنوان «مقاومت، نقطه اتحاد جانها» یاد میکنیم. لازم است 2 سطح از سیاستورزی را از یکدیگر تفکیک کنیم. کشورها در یک تقسیمبندی کلی به 3 دسته تقسیم میشوند؛ نخست کشورهای استراتژیک هستند. این دسته از کشورها، اصطلاحا نقشه خود را برای جهان داشته و در نقشه کشور دیگری بازیگری نمیکنند. این کشورها هر یک به دنبال خلق نظمی جدید در نسبت با خود بوده، از همین رو برای خویش جایگاهی محوری در مناسبات جهانی لحاظ میکنند. برای نمونه کشورهایی همچون آمریکا، روسیه و چین جزو کشورهای استراتژیک در عرصه جهانی هستند.
در مرتبه بعد اما کشورهای ژئوپلیتیک قرار دارند. این کشورها دارای طرح و ایدهای برای نظم نوین جهانی نیستند اما ممکن است به واسطه موقعیت سوقالجیشی، دسترسی به منابع حساس انرژی یا هر دلیل دیگری دارای نقش مهمی در منطقه باشند. برای نمونه عربستان و ترکیه کشورهایی با چنین مختصاتی هستند. در دسته سوم نیز کشورهای عادی قرار دارند که حائز جایگاه خاصی در مناسبات جهانی نیستند. برای مثال کویت چنین کشوری است.
ذکر این دستهبندی مقدمهای برای طرح 2 مدل از سیاستورزی بود. به احتمال زیاد هر گاه نامی از سیاست انگلیسی برده میشود، به طور ناخودآگاه شعار «تفرقه بینداز و حکومت کن» به ذهن همه خطور میکند. این جمله هم پیچیدهترین سیاست انسانی تاریخ معاصر و هم تاریخ یک قرن گذشته غرب آسیا را در قالبی مختصر و کوتاه توضیح میدهد. برای توضیح بیشتر باید گفت منطقه غرب آسیا در یک قرن گذشته بویژه پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی در جنگ اول جهانی، همواره درگیر اختلافات و نزاعهای گوناگون ملی، قومی و دینی بوده است. ریشه این موضوع را اما میتوان به رفتار و عملکرد استعمار برای ملتسازیهای دروغین در این منطقه بازگرداند. به نحو دقیقتر در میانه فروپاشی دولت عثمانی، ما شاهد آن هستیم با رضایت روسیه، 2 کشور فرانسه و انگلیس طی قرارداد سایکس - پیکو منطقه را میان خود تقسیم میکنند. با گذار از دوره استعمار سنتی و افزایش سطح آگاهی مردم برای دستیابی به حق استقلال، استعمارگران پیر و کهنهکار جهانی اما سیاست پیچیدهتری را به کار گرفتند تا هر چند به ظاهر نیروهای نظامی خود را از منطقه جمع میکنند اما همواره بتوانند منطقه را تحت کنترل خود نگه دارند. سیاست آنان را میتوان ذیل کلیدواژه از بین بردن اراده سیاسی در منطقه توضیح داد. برای توضیح بیشتر یک مثال را طرح میکنیم. کشور عثمانی که در جریان جنگ اول جهانی از بین رفت چگونه کشوری بود؟ فرآیند انسجامیابی آن چگونه بود؟ به عبارت دیگر چه مولفهای عثمانی را شکل داد و تبدیل به یک امپراتوری بزرگ کرد؟ طبیعتا همه ما میدانیم عنصر قومی ترکها در شکلگیری این امپراتوری نقش پررنگی داشته است اما حقیقت آن است که عثمانی ترکبنیاد نبود، چرا که در قلمرو خود گروهها و تکثرهای مختلف دیگری را نیز جمع کرده بود. قلمرو عثمانی شامل فلسطین، سوریه و حتی بخشهایی از عربستان نیز میشد. این قلمرو را اما یک نظریه سیاسی تحت عنوان «نظریه خلافت» شکل داد، لذا عثمانی یک اراده سیاسی بود. در حقیقت کشورهایی که اراده سیاسی هستند در ذیل نقشههای دیگر کشورهای استراتژیک خود را قرار نمیدهند، لذا خود یک کشور استراتژیک هستند. این موضوع را میتوان پیرامون ایران ما نیز طرح کرد. هدف استعمار طی یک قرن گذشته زدودن ارادههای سیاسی از منطقه غرب آسیا بوده است. این منطقه به واسطه تاریخ بسیار غنی، دین پر از پتانسیل اسلام و موقعیت حساس جغرافیایی کاملا ظرفیت ظهور ارادههای سیاسی را در خود داشته است که میتوانستند نظم جدید آمریکایی را در جهان متزلزل کنند. بر همین اساس تمام همت استعمار زدودن ارادههای سیاسی از منطقه بوده است.
اما روش استعمار برای تحقق این پروژه چگونه بوده است؟ این استعمارگران با دامن زدن به امواج ناسیونالیسم قومی و از طرف دیگر هویتخواهیهای افراطی دینی، تلاش داشتند هر نوع هویتی در این منطقه را به مرز خون و تنش با دیگر هویتها نزدیک کنند. در نهایت نیز با تقویت این سبک از هویتیابی شاهد شکلگیری کشورهایی هستیم که تقریبا میتوان آنها را به عنوان چند واحد جمعی مستقل اما در ذیل یک قدرت سیاسی توضیح داد. برای مثال کافی است در این میان به کشورهایی مانند عراق و لبنان توجه کنید. ساختار قدرت سیاسی در عراق با توجه به هویتیابیهای مسموم استعماری همواره مبتنی بر سهمخواهیهای قومی و مذهبی شکل گرفته است. لبنان نیز نمونه تام و تمامی است که به لحاظ تضادهای قومی و دینی در صدر قرار داشته و بیش از 15 قومیت و مذهب به طور جدی با یکدیگر به رقابت میپردازند. در این میان اما پروژهای تحت عنوان کشور اسرائیل برای تکمیل نقشه استعمار دارای جایگاه ویژهای است. اسرائیل دقیقا نقطهای است که به واسطه آن زدودن ارادههای سیاسی از منطقه شدت گرفته است.
تاکنون از خود پرسیدهاید چرا هر گاه و در هر کشور منطقه، افراد یا گروهی داعیه تجزیهطلبی و جداییخواهی را طرح میکنند به سرعت با اسرائیل وارد رابطه میشوند؟ روابط میان اسرائیل با تجزیهطلبان کرد در کردستان، روابط اسرائیل با جمهوری آذربایجان و تجزیهطلبان ترک و حتی فراتر از این روابط اسرائیل با تجزیهطلبان سومالی و... این همه سوژه به نظر حاوی این پیام است که هر نوع تجزیهای به نفع استعمار و کارگزار آنان در منطقه یعنی اسرائیل است. دلیل این موضوع اما به نظر روشن است. واحدهای هویتی مختلف پس از استقلال آنقدر به لحاظ توان اقتصادی، نظامی، سیاسی و... ضعیف میشوند که ناچار برای حیات خود باید در نقشه کشورهای بزرگتر ایفای نقش کرده و به نوعی وابسته آنان شوند. به عبارت سادهتر در نظم آمریکایی جهان کشورهای ژئوپلیتیک و کشورهای عادی کاملا ظرفیت و توان پذیرش نقش و همکاری را دارند.
نقطه مقابل این سیاست اما چیست؟ نقطه مقابل سیاست مذکور را میتوان ساخت ارادههای سیاسی دانست؛ پروژهای که به نظر میتوان آن را به انقلاب اسلامی و ایده امام خمینی(ره) برای منطقه نسبت داد. امام خمینی(ره) در ایده سیاسیشان خود بر موضوع مستضعفان در برابر مستکبران تمرکز میکنند. ما در حقیقت باید از مستضعفان آشناییزدایی کرده و با این مفهوم به عنوان یک اراده سیاسی مواجهه کنیم. مستضعفان یک نظریه سیاسی است که میتواند کلیت منطقه را در نظم نوین جهانی دخیل کند. به همین واسطه باید گفت جمهوری اسلامی یک نعمت برای کل منطقه است. منطقه تا پیش از جمهوری اسلامی همواره از ناحیه بیگانگان تعیین تکلیف میشد اما این بار انقلاب اسلامی به دنبال تغییر موازنه و حضور در لایه نظم نوین جهانی است. برای این مضمون میتوان نشانههای مختلفی را ارائه کرد.
این پرسش مهمی است که چرا جمهوری اسلامی همواره تاکید دارد حزبالله لبنان باید در چارچوبهای رسمی کشور لبنان فعالیت کند. یا آنکه این مساله قابل توجه است که جمهوری اسلامی هیچگاه مولد جداییطلبی شیعی در عراق نبوده است، بلکه اعتقاد به حکومت و قدرت فراگیر در عراق دارد. ایده تشکیل ارتش مشترک میان ملل مسلمان را نخستین بار سیدجمالالدین اسدآبادی طرح کرد اما با وقوع انقلاب نیز امام خمینی، راه نابودی اسرائیل را بسیج ملل اسلامی میدانستند. سیاست امام خمینی برای تشکیل بسیج جهانی مستضعفان و اتحاد ملل مسلمان منطقه برای حل مسائل مختلف از جمله معضل اسرائیل برآمده از نظریه سیاسیای است که به توضیح آن پرداختیم.
بنابراین میتوان چنین جمعبندی کرد که محور مقاومت در نقطه جمع و اتحاد مردم منطقه ایستاده و در مقابل اسرائیل کانون تشتت و تفرقه است.
منبع: وطن امروز
انتهای پیام/