Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرگزاری مهر، نشست نهم وضعیت تفکر در ایران با عنوان «ما و فلسفه شرق» دیالوگ سنت ایرانی- اسلامی با مکتب کیوتو با سخنرانی محمد اصغری، دانشیار فلسفه دانشگاه تبریز و سردبیر ماهنامه پژوهش‌های فلسفی به همت گروه فلسفه خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. در این نشست اصغری از بنیان و مفاهیم مکتب کیوتو و اشتراکات آن با فلسفه و سنت ایرانی- اسلامی سخن گفت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در آغاز نشست، محمد اصغری سخنانش را با بیان اهمیت علوم انسانی آغاز کرد و گفت: من ابتدا نکته‌ای درباره علوم انسانی عرض کنم و بعد وارد بحث اصلی بشوم، بزرگترین رسالت علوم انسانی افزایش عقلانیت اجتماعی است. اگر به کتابفروشی‌ها و انتشارات توجه کنیم می بینیم ۸۰ درصد کتابها مربوط به حوزه علوم انسانی است. محور علوم انسانی شناخت انسان از خود، پیرامون و انسان‌های دیگر است. یعنی با پیگیری سخنرانی‌ها و خواندن کتاب‌های این حوزه ذهن ما نسبت به خودمان مسائل جامعه‌مان باز می‌شود.

او سپس مباحث خود را در سه محور تقسیم‌بندی کرد و افزود: اولین مبحث فلسفه شرق و فلسفه غرب است. سوال اینجاست که ما در کجای این تقسیم‌بندی قرار گرفتیم. در ظاهر به علت جغرافیایی ما در حوزه فلسفه شرق قرار میگیریم. اما اینگونه نیست. ما به لحاظ فکری در دسته فلسفه غرب قرار می‌گیریم. ریشه‌های فلسفه ما از یونان است. ابن سینا، فارابی، سهروردی و ملاصدرا همه وامدار تفکر افلاطونی- ارسطویی‌اند. اما محتوای فلسفه آنها به صورت غالب دینی است. بنابراین وقتی می‌گوییم ما و فلسفه شرق، بدین معنی نیست که این دو از یک جنس هستند. ما همسایه خودمان که شرق است را کمتر شناختیم ولی غرب که دورتر است را بهتر شناختیم. سوال اینجاست که چرا چنین است؟ فیلسوف ژاپنی به نام نیشیدا کیتارو، بنیانگدار مکتب کیوتو می‌گوید: ما ژاپنی‌ها، سنت شرقی و بودیستی خودمان را داشتیم و بعد با غرب آشنا شنیدم. لذا این دو سنت در من نوعی جمع شده و من دچار تعارض شدم که کدام یک را دنبال کنم. این تعارض شکاف‌های نظری و شکاکانه در ذهن من ایجاد کرده‌است. این موهبت است. وقتی انسان با اندیشه‌ای روبرو می‌شود که در او شک ایجاد می‌کند، موهبت است. ما باید از این موهبت استفاده کنیم و فلسفه جدید تولید کنیم. او می‌گوید ما ژاپنی‌ها فلسفه نداشتیم، ان را در زمین سنت خود نشا کردیم و محصول آن مکتب کیوتو است. همچین مسئله ای در کشور ما نیز رخ داده و سابقه فلسفه ما بسیار بیشتر از مکتب کیوتو است، زیرا فلسفه مکتب کیوتو از سال ۱۹۱۱ ظهور کرده است. به عبارتی نیشیدا افلاطون ژاپن است چون قبل از او فلسفه‌ای در ژاپن نبوده است. بنابراین ماهیت فلسفه غربی است و در شرق فلسفه وجود نداشته است. نکته دیگر این است که بنیاد تفکر شرقی و تفکر غربی با هم متفاوت‌اند. یعنی تفکر غرب استدلالی عقلانی است. تفکر شرق شهودی عرفانی است. تفکر غربی اصالت را به خدا می‌دهد، تفکر شرقی اصالت را به خدا و بودا می‌دهد. این تفاوت‌ها در فلسفه‌های شرقی نیز نمایان می‌شود.

استاد فلسفه دانشگاه تبریز در ادامه درباره ماهیت و بنیاد فلسفه کیوتو نکاتی را ارائه و تصریح کرد: مفهوم کلیدی فلسفه مکتب کیوتو نیستی است، چیزی که در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی مبحث اصلی نیست. نیشیدا می‌گوید بنیان فلسفه نیستی است، نه هستی. نیستی‌ای که او مطرح می‌کند مانند فلسفه غربی و اسلامی نیست که بگوییم در مقابل هستی قرار دارد. او با تضاد و دوگانگی مفاهیم مخالف است و می‌گوید تضادی که در فلسفه غرب مطرح می‌شود بنیانش کجاست؟ ژاپنی‌ها در مواجهه با فلسفه غرب به ویژه با چند فیلسوف آشنا شدند. از مهم‌ترین آنها می‌توان هگل نیچه، کریکگور، هایدگر و هوسرل را نام برد. نیشیدا شاگردی داشته است که به او می‌گوید فیلسوفی در آلمان به نام هایدگر است، برو آنجا و یاد بگیر که او چه می‌گوید و بیا به ما هم بگو. هنگامی که شاگرد او پس از دو سال برمی‌گردد و افکار هایدگر را برای نیشیدا توضیح می‌دهد، نیشیدا می‌گوید چقدر عقاید من و هایدگر به یکدیگر نزدیک است. فیلسوف دیگر مکتب کیوتو نیشیتانی کیجی بوده است که شاگرد نیشیدا و به نیچه‌شناس ژاپن معروف است. او علاقه خاصی به نیچه داشته و کتاب چنین گفت زرتشت را انجیل خود می‌دانسته است. چراکه نیچه مفهوم نهیلیسم و نیستی را مطرح می‌کند.

اصغری با اشاره به گفت: درباره خدا نیشیدا که نه درباره قرآن شنیده و خوانده است، نکاتی را مطرح می کند که در سنت مذهبی ما نیز هست. مثلاً در کتابش میگوید خودشناسی از این طریق حاصل می‌شود که من به درون خودم رجوع کنم، تزکیه نفس کنم و به چیزی برسم که دارای هیچ صورتی نیست. نفس انسان بی صورت است یا به گفته نیشیدا صورتی است بی صورت. این صورت بی صورت همان نیستی مطلق است. همان بودا یا همان خدا است. ما در سنت عرفانی خودمان چنین مفهومی داریم. من عرف نفسه فقط عرف ربه.نیشیتانی و نیشیدا هر دو معتقدند که با انسان محوری که مرکز اندیشه غربی است نه می‌توان جهان را بهتر شناخت و نه خود را و لذا می گویند که ما باید از طریق شهود و تجربه ذهنی و نه عقل به شناخت جهان و خدا دست پیدا کنیم. عقل نمی تواند به چنین شناختی برسد چرا که پایبند تمایزات و دوگانگی ها مانند سوژه و ابژه است. بنابراین برای فهم صورت بی صورت باید از این ساختار و فهم دوگانیزه فراتر برویم. چنین تفکری حرف مولانا را به یاد ما می‌آورد که پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود. این به معنی نکوهش عقل نیست. عقل خیلی به ما کمک می کند اما عملکرد آن تا سطح محدودی است.بنابراین از نظر نیشیدا خدا و انسان دو روی سکه اند چون ذات هردو صورت بی صورت است. نکته دیگر این است که نیشیدا می گوید که خدا در این جهان تجلی می‌کند و تجلی او از طریق عشق است. این همان چیزی است که در مسیحیت نیز وجود دارد. او رابطه انسان و خدا را عاشقانه می داند و معتقد است چنین رابطه ای زمانی رخ می‌دهد که انسان خودش را از منیت و هرچه مربوط به نفس است مانند امیال و خواهش‌ها تهی کند. در چنین جایی است که انسان خدا را میشناسد چون از سنخ خدا شده است. به قول مولوی هرکسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش. نیشیتانی کتابی دارد به عنوان دین و نیستی در مقدمه کتاب او می گوید ما سه سوال باید پاسخ دهیم اول اینکه ما چگونه به وجود آمده‌ایم غایت هدف این زندگی چیست و مسیر و مقصد زندگی کجاست. این جملات به آسانی مولوی را به یاد ما می آورد، از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود، به کجا میروم آخر ننمایی وطنم.

وی اضافه کرد: در حکمت اسلامی این تفکر وجود دارد که اشیاء مانند امواج دریا از دریا جدا نیست. بنابراین خدا و انسان از یک جنس هستند و مولوی نیز مثنوی معنوی را به این بیت شروع می‌کند که بشنو از نی چون حکایت می‌کند وزجدایی‌ها شکایت می‌کند. نی همان نفس است، اما نفس تو خالی. پس نفس باید کاملاً خود را خالی کند تا پذیرای صدای حق شود. نیشیدا هم می‌گوید خودت را تهی کند تا خدا مهمان دلت شود. این توخالی بودن به مفهوم شونیاتا یا تهیت در سنت بودایی برمی‌گردد که در مکتب کیوتو بسیار اهمیت دارد. مولانا نیز می‌گوید نیست شو تا هستی ات از پی رسد، پس هستی راستین ما در نیستی ماست. از وجود خود چو نی گشتم تهی، نیست از غیر خدایم آگهی. از عقاید مکتب کیوتو ما لاجرم مولوی را به یاد می‌آوریم. نیشیدا حرفهایش را به زبان فلسفه و استدلالی می‌گوید، اما مولوی همان حرفها را به زبان استعاره و شعر می‌گوید. بنابراین درست است ما همزبان نیستیم ولی همدل هستیم.”

فلسفه شرق و عرفان اسلامی

این پژوهشگر فلسفه در ادامه بیان کرد: در حکمت اسلامی متعلق شهود عرفانی خدا است. نیشیدا هم به چنین گزاره‌ای معتقد است و می‌گوید معرفت حقیقی ما در شهود نفس و نیستی ما است. لذا بین انسان و خدا تمایزی نیست. در عرفان اسلامی مرتبه ذات خداوند قبل از تجلی غیب‌الغیوب است و این چیزی است که نیشیدا نیستی مطلق می‌داند. عاری از هرنوع صورت و غیب الغیوب اما خدا بنیاد فعالیت نامتناهی و اساس این عالم است. خدا از سنخ آگاهی است و مدام در حرکت است. این پویایی و تکاپو امکان به وجود آمدن اشیاء را ایجاد کرده‌است. پس خدا جوهر و امر ثابت نیست. عرفان اسلامی و مکتب کیوتو خدا را در ذات جهان می‌دانند و گرایش وحدت وجودی دارند. هرجا حرکت و اندیشه وجود دارد از سنخ خدا و نیستی مطلق است. بنابراین می‌بینیم در همه بخش‌های مکتب کیوتو دین و خدا مطرح است.

اصغری در پایان توضیح داد: نکته دیگر این است که رابطه انسان و خدا چه شکل است؟ نیشیدا می‌گوید رابطه خدا و انسان شبیه رابطه اثر هنری و هنرمند نیست، چرا که هنرمند اثری را خلق می کند و پس از آن اثر خلق شده از هنرمند مستقل است. رابطه خدا و انسان یا خدا و جهان مانند تفکر کانت رابطه نومن و فنومن است. یعنی از هم جدانشدنی‌اند. بنابراین اگر جهان را مخلوق خدا بدانیم نگاه ما به خداوند مانند هنرمند و اثر هنری می‌شود. چنین تفکری در عرفان ما از جمله افکار ابن عربی وجود دارد. همچنین نیشیدا مانند سهروردی می‌گوید نور الهی همه جا ساری و جاری است و خدا را نورالانوار می‌داند. بنابراین مکتب کیوتو با این اوصاف امکان بالایی برای برقراری دیالوگ با سنت ایرانی و اسلامی دارد و می‌توانیم با تأمل در این فلسفه ها خودمان فلسفه ای ایجاد کنیم که از هردو سنت تغذیه کند. راهی که ما بتوانیم بین فلسفه مکتب کیوتو و فلسفه خودمان دیالوگ برقرار کنیم این است که تعصب را کنار بگذاریم و ببینیم هرکدام چه گفته‌اند و به دنبال این نباشیم که کدام بهتر است. بلکه به دنبال این باشیم که حاصل این دو فلسفه چه دیدگاه جدیدی می‌توان مطرح کرد.

کد خبر 5199938

منبع: مهر

کلیدواژه: فلسفه فلسفه اسلامی ژاپن محمد اصغری تازه های نشر معرفی کتاب ترجمه کتاب و کتابخوانی انتشارات معین رایزنی فرهنگی سعدی نشر افق پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات انتشارات راه یار ادبیات کودک و نوجوان ادبیات داستانی ادبیات فارسی تجدید چاپ علوم انسانی خدا و انسان مکتب کیوتو فلسفه غرب فلسفه شرق بی صورت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۷۳۷۷۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

فرهنگستان ظرفیتی برای دغدغه انقلاب فرهنگی در مسیر تمدن نوین است

خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ به پیروزی رسید و در رفراندوم سال ۱۳۵۷ نظام جمهوری اسلامی ایران مستقر شد.اولین دستور کار شورای انقلاب و نیروهای انقلابی تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی توسط مجلس خبرگان قانون اساسی بود. کسانی که آن روزها مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی را دنبال می‌کردند نام یکی از نمایندگان با توجه به مسائل نویی که در سخنانش ارائه می‌داد، مورد توجه چهره‌های علمی و اندیشه‌ای قرار گرفته بود؛ سید منیرالدین حسینی.

هدف اصلی انقلاب اسلامی در مبارزات ضداستبدادی یا ضداستعماری خلاصه نمی‌شد؛ بلکه شروع یک تحوّل فراگیر برای اداره بهتر جهان ذیل جریان توحیدی نبی مکرم اسلام (ص) بود. اگر انقلاب اسلامی یک حرکت ملی، یا ضد استعماری بود، در مرزهای خود محدود می‌ماند؛ حال آنکه با گذشت قریب به چهار دهه، توانسته است مرزهای خود را در نوردد و آغازی باشد برای حرکت به سمت حاکمیت اسلام بر تمامی ابعاد حیات فردی و اجتماعی بشر در دوران ظهور حضرت بقیه الله (عج) و شکل‌گیری تمدن بزرگ اسلامی

تعلق عمیق استاد سید منیرالدین حسینی الهاشمی به آرمان‌های حضرت امام خمینی و عدم مسامحه و اهمال در جهاد فرهنگی، باعث شده بود تا آن استاد فقید در این دستاورد بزرگ (تولید منطق موضوع‌شناسی) که ظرفیتی بالاتر از تلاش‌های امروزین جامعه علمی کشور برای تحقق اسلام در رفتار نظام دارد متوقف نشود زیرا با تولید منطق انطباق، مسأله‌ای اساسی‌تری به نام «هماهنگی منطق‌ها» (یا فلسفه منطق‌ها) در مقابل او قرار گرفته بود.

به عبارت دیگر استاد حسینی الهاشمی در مرحله دوم از فعالیت‌های علمی خود، نسبتِ بین «منطق انطباق» (ابزار جلوگیری از خطا در انطباق احکام کلی بر موضوعات برخاسته از تمدن مدرن) و دو منطق موجود در عرصه معارف حوزوی را موضوع دقت‌های بنیادین خود قرار داد: «منطق صوری» که ابزار جلوگیری از خطا در تفکر بود و بکارگیری آن، اعتقادات حقه را نتیجه می‌داد و «منطق فهم از خطابات» که در علم اصول فقه تبلور یافته بود و به عنوان ابزار جلوگیری از خطا و انحراف در فهم بیانات شارع مقدس، استنباط قاعده‌مندِ احکام عملی را میسر می‌ساخت. واضح بود که هر یک از این منطق‌ها بر اساس ضرورت‌های عینیِ متفاوت از یکدیگر تولید شده بودند؛ ابتدا برای مقابله با حمله ملحدین به اعتقادات مسلمین، منطق صوری و فلسفه توسط اندیشمندان مسلمان بکار گرفته شد و در ادامه، علم اصول برای مقابله با قیاس، استحسان و استصلاح و فهم صحیح از بیانات شارع در عصر غیبت تدوین گردید و منطق انطباق نیز برای پیاده‌سازی احکام کلی رساله‌های عملیه در نظام جمهوری اسلامی تولید شده بود.

اما این ضرورت‌های عینی نمی‌توانست یک هماهنگی علمی و انسجام تئوریک به این سه منطق ببخشد و آنها را براساس یک مبنای نظری به وحدت برساند و چنین خلأ قطعاً موجب ناهماهنگی در رفتار و عمل نظام اسلامی می‌شد. از این‌رو، استاد سید منیرالدین حسینی در ابداعی بی‌نظیر به بحث از «فلسفه‌ی منطق» پرداخت و با طی یک سیر پژوهشی طولانی و پیچیده، به نقد و نقضِ «اصالت وجود» و «اصالت ماهیت» (در فرهنگ انتزاعی)، «اصالت ربط» (در فلسفه هگل) و «اصالت تعلق» (در فلسفه حاکم بر علوم کاربردی) همت گماشت و ضعف هر یک از این مبانی در تفسیر از «حرکت» و اصول عام آن (وحدت و کثرت، زمان و مکان، اختیار و آگاهی) و بالتبع ناتوانی آنها در هماهنگ‌سازی منطق‌ها را مدلل ساخت و «فاعلیت» را به عنوان مبنای تحلیل جدید از حرکت و به‌مثابه حد اولیه‌ی حاکم بر منطق‌ها اثبات نمود. لذا بر این اساس، آن فقید سعید در فلسفه چرایی و فلسفه چیستی متوقف نشد بلکه توانست «فلسفه‌ی چگونگی اسلامی» را نیز تأسیس کند و با دستیابی به قدرت تبدیل و بهینه معادلات عینی، زمینه را برای بیمه‌شدن نظام اسلامی در برابر «فلسفه‌ی چگونگی مادی» که به جای اکتفا به مغالطه نظری و از طریق تنظیم شرایط پرورش اجتماعی، بشریت را در برابر مغالطه عینی سهمگینی قرار داده فراهم نماید.

دغدغه انقلاب فرهنگی در مسیر تمدن نوین اسلامی فرهنگستان علوم اسلامی قم از سال ۱۳۵۹ که توسط استاد سید منیرالدین حسینی الهاشمی در پی یافتن ملازمات وعده انقلاب اسلامی نسبت به «اسلام در عمل» بوده است، و در عمری به درازای خود انقلاب اسلامی، سیر توسعه دولت، جامعه و تمدن اسلامی را مورد مطالعه عمیق قرار داده تا برای توفیق هر چه بیشتر انقلاب اسلامی ایران، به دنبال یافتن راهکارهای مؤثر باشد؛ لذا از یک سو می‌توان محور فعالیت فرهنگستان علوم اسلامی قم را یافتن «نرم افزار اداره» دولت و جامعه انقلابی در مسیر جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی اسلامی دانست.

اندیشه بنیادینی که سال‌ها حرکت فرهنگستان را جهت دهی کرده این است که انقلاب شکوهمند اسلامی باید بتواند به عرصه فرهنگ و به ویژه فرهنگ تخصصی و بنیادی صادر شود، یا به تعبیر معهود در ادبیات انقلابی، انقلاب فرهنگی نیز علاوه بر انقلاب سیاسی در محیط تحت قیمومیت جمهوری اسلامی رخ دهد. در این نگاه، اسلامیت نظام و جریان اسلام در عمل، تنها از بُعد فرهنگی جامعه و اجزا و ارکان آن قابل استمرار است؛ وگرنه با دستیابی صرف به قدرت و دولت و اقتدار سیاسی و نظامی، استمرار اسلامیت نظام تضمین نخواهد شد؛ زیرا لایه فرهنگ جامعه می‌تواند همه اقتدارها را به ضد خود تبدیل کند و با اسم اسلام و تو خالی کردن آن از محتوا، ضد اسلام را توسعه دهد. توسعه و تعالی براساس آموزه‌های پیامبران انقلاب اسلامی و حکومت مبتنی بر آن، مدعی توسعه و تعالی براساس آموزه‌های پیامبران - و نه زندگی صوفیانه- است که امروزه قلوب کثیری را نیز در سراسر جهان به آرمان خود امیدوار کرده و در ایجاد انگیزه برای حرکت به سوی جهتی غیر از جهت دنیای مدرن، توفیق زیادی داشته است؛ اما برای تحقق جامعه غیرمادی ای، که چرخ‌های آن، ابزارهای میل به دنیای مادی نباشد، تنها انگیزه‌های سرشار کافی نیست و پیداست که با کلی گویی نیز نمی‌توان از عهده چنین تکلیفی برآمد؛ بلکه باید به الگوهای واضح و مناسب اداره جامعه متعالی و مؤمنانه دست یافت.
سوال اینجاست که در دستیابی به الگوهای اداره جامعه ایمانی، تا چه حد می‌توان از الگوهای توسعه در نظامات مدرن غربی بهره برد؟ در اندیشه استاد سید منیر الدین حسینی در عین آنکه استفاده از الگوی دیگران در حالت اضطرار جایز است، ولی نکته‌ای را نیز نباید فراموش کرد که اگر نزاع ما با دنیا بر سر همین الگوهای زندگی است، باید حرف جدیدی را به جهانیان عرضه کنیم؛ در غیر این صورت حرکت انفعالی در مقابل دشمن، جز تضعیف مواضع نظام اسلامی در درازمدت نتیجه‌ای نخواهد داشت. بی تردید اگر حرکت اثباتی آغاز شود و به نتایجی هم برسد، به سرعت، در میان کسانی که نگاه مثبتی به مدرنیته غربی ندارند، جایگاه خواهد یافت و موازنه قدرت جهانی را به نفع فرهنگ مذهب تغییر خواهد داد.

ما نمی‌توانیم از یک سو قصد طراحی ساختار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را براساس یک آرمان مشخص داشته باشیم و از سوی دیگر معادلات لازم برای چنین امری را از دستگاهی دیگر و با آرمانی متفاوت با مطلوب خود، به عاریت بگیریم. استاد حسینی الهاشمی معتقد بود: امروزه تهاجم بر اصل حیات اجتماعی اسلام مثل دوران مغول نیست که سر هر کوچه‌ای می‌آمدند و با شمشیر و زوبین می‌ایستادند و دستور به کفر می‌دادند؛ بلکه توسط «مدل ها» صورت می‌گیرد. «تهاجم عینی»، به وسیله «تصمیم‌گیری اجتماعی» واقع می‌شود! هر جامعه‌ای، مسئولینی برای تصمیم‌گیری کلّ جامعه دارد که آن‌ها درباره کل مقدورات جامعه، «تصمیم گیری» می‌کنند؛ اما «تصمیم سازی» برای تصمیم گیران به وسیله «مدل ها» انجام می‌شود. دنیای مدرن نیز همین ابزار را برای تهاجم به فرهنگ ادیان برگزیده است که «مدل اقتصادی» یکی از شاخه‌های آن است. البته «مدل» نیز در بالاترین سطح، همان «روش علوم» است؛ لذا به گزاف نیست اگر بگوییم تهاجم اصلی به اسلام از ناحیه علوم پایه صورت می‌گیرد که رکن اصلی روش علوم و مدل‌سازی در دنیای امروز است. استاد حسینی الهاشمی می‌گفت: «آن شش ماهی پس از تصویب قانون اساسی و پیش از اعلام انقلاب فرهنگی که شدیداً در رابطه با اصل موضوع ضرورت ابزارهای تئوریک برای پیاده کردن اسلام در جامعه فکر می‌کردیم، به اینجا رسیدیم که اصلاً تعریف علم نسبت به تعریف سابق آن تغییر کرده است؛ یعنی علم دارای مبنا، منتجه، نظام و سیستم است و تحقیق علمی به صورت فردی انجام نمی‌گیرد. آن موقع خیلی وحشت زده شده بودیم؛ زیرا به هیچ احدی نمی‌شد این حرف را بزنیم تا اینکه امام بحث انقلاب فرهنگی را در اردیبهشت ماه مطرح کردند …؛ ولی متأسفانه نهادها و شخصیت‌های مسئول در آن زمان پس از اعلام انقلاب فرهنگی و تأکید حضرت امام (ره) بر اخذ علوم انسانی دانشگاه‌ها از حوزه علمیه به ضرورت معادله تجربی جدید درباره علوم انسانی واقف نبودند و به ترمیم، از نوع پیرایش و زدودن شاخ و برگ زائد می‌اندیشیدند و هرجا را که مخالف با اسلام بود، می‌زدودند؛ یعنی به عدم مخالفت قطعیه (مخالفت صریح) باور داشتند، نه لزوم احراز موافقت قطعیه (تولید علم ازمبانی تا روش‌ها و روبناها براساس منطق و اندیشه اسلامی)». استاد حسینی الهاشمی در جای دیگر می‌گوید: «تا زمانی که «انقلاب فرهنگی» در جمیع شئون محقق نشود، نمی‌توان از پذیرش پیام «انقلاب سیاسی» خود در سطح جهان، توسط مردم کشورهای دیگر مطمئن بود؛ چون ادعای انقلاب ما همواره ارائه تمدنی نوین که شالوده‌های آن رنگ دیانت دارد بوده و هست و اگر قرار باشد همواره از ابزار فرهنگی خصم، به صورت مطلق یا مشروط بهره جوییم آیا اولاً می‌توان چنین تمدنی را بنا نهاد و ثانیاً بر فرض بناگذاری، آیا می‌توان ادعا کرد که چنین تمدنی از آنِ ماست؟ درحالی که «روش» و «معادله» دیگران را به عاریت گرفته‌ایم!».

با اعلام انقلاب فرهنگی در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ و تعطیلی دانشگاه‌ها تکاپویی جدی در فضای حوزه‌های علمیه و اساتید و دانشجویان انقلابی دانشگاه‌ها آغاز و دیدگاه‌های مختلفی در زمینه نحوه پیگیری این مسئله مطرح شد. این موضوع همچنین مبدأ شکل‌گیری جریان‌های فکری فرهنگی مختلف و نیز تأسیس نهادهایی چون ستاد انقلاب فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی و مراکزی آموزشی و پژوهشی همچون دانشگاه امام صادق (ع)، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه و… شد.

در چنین فضایی بود که مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین سید منیرالدین حسینی شیرازی با توجه به دغدغه‌های قدیمی‌ای که از دوران مبارزات دوران ستمشاهی نسبت به خطر انحراف و وابستگی علمی و فرهنگی انقلاب، به جریان‌های مختلف غیراسلامی داشت و سپس با حضور در مجلس خبرگان قانون اساسی «خلأ تئوریک نظام» را در «اداره جامعه براساس اسلام» دریافته بود، مسیری ویژه و بلندمدت را برای پیگیری مسئله انقلاب فرهنگی آغاز نمود.وی به کمک جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از تابستان ۱۳۵۹ سمینارها و مجامع علمی را برپا کرد که در نهایت به تأسیس رسمی «دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان علوم اسلامی» با پیام مرحوم علامه طباطبایی (ره) و حضور حضرت آیت الله گلپایگانی منتهی شد که اکنون پس از قریب به سه دهه تلاش مستمر و با وجود فقدان بیانگذار فقید آن به مرور ثمرات آن در حال شکوفایی است. کد خبر 6083769

دیگر خبرها

  • جغرافیای اصفهان از منظر علم فلسفه جایگاه بی‌نظیری دارد
  • ویژه‌برنامه استاد مجتهدی با عنوان «یک‌عمر معلم» برگزار می‌شود
  • نور فلسفه و حکمت، روشنی‌بخش مسیر نصف جهان شدن اصفهان
  • دیدگاه مکاتب فلسفه یونانی درباره سعادت انسان
  • چرا فلسفه کانت در میانه جنگ‌های امروزین هنوز کار می‌کند؟
  • فرهنگستان ظرفیتی برای دغدغه انقلاب فرهنگی در مسیر تمدن نوین است
  • نشستی دربارۀ ابن‌سینا و مکتب فلسفی اصفهان
  • ما از تحقیقات غرب در حوزه فلسفه اسلامی بی‌اطلاع هستیم
  • حفاظت از انفال مهمترین رسالت هر جنگلبان است
  • فلسفه چینی: سفری به ژرفای اندیشه شرقی