مرثیهای برای «عمو قاسم»
تاریخ انتشار: ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۸۳۳۵۶۳
تنها میهمانان خلوتت میدانستند در رگهایت بجای خون، اندوهی سرگردان میچرخد و میچرخد و میچرخد و...باز به آن قلب مجروح، به آن کلاه شعبده برمیگردد.
قاسم جان یادت هست آنروز مرگبار اهواز را. روزی که نمایش رژه به میدان واقعی جنگ بدل شد. زنگ زدم. وحشت زده بودم.
گوشی زنگ میخورد و پاسخی نبود. خدایا! آنروز فهمیدم حتی یکنفر نیست تا در چنین مهلکهای، بشود سراغت را از او گرفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
- نه عزیزم من رفتم لب شط نشستم. یکساعت گریه کردم..
دو) تازه مادرت فوت شده بود. یک عمر تنها ماندی تا او را بسرایی. تا تنها نماند. شده بود دلیل زندگیات. چنان با شعف از احوالاتش میگفتی که عاشقی از معشوقش. فقط یکبار دیده بودمش. اما میدانستم چه غذایی را بیشتر دوست دارد. میدانستم کدام کتاب را وقت خواب باید برایش بخوانی. میدانستم مخاطب آن شعرهای جوان و تروتازه، فرشتهای چروکیدهاست که وجودش آدرنالین روزهای سرخوشی توست. وقت حرف زدن از مادر چنان به شور میآمدی که گویی نقل مهمترین برهه تاریخ است...وبود. برای شاعری که خرد زیستن دارد، چه واقعهای مهمتر از شادمانی مادر، از اینکه امروز غذایش را کامل خوردهاست. از اینکه امروز یکبار لبخند زده و در سکوتی طولانی تماشایت کرده است. در این عشق سوزان تبخیر شده بودی. سرباز جبههای بودی که بشر، تنها از راه شعرهای تو قادر به حفظ و ثبتش بود. اندوه لهات کرده بود. اما همیشه بحث را عوض میکردی. یکبار گفتی ثروتمندترین مرد زمینی و هیچکس قادر نیست ثروتت را سرقت کند. دارایی بیپایان تو عشق بود. کائنات تو را نشان کرد تا این معجزه را بیاد جهان بیاورد. گفتم چطور این حال را تاب میآوری، از «خسر و شیرین» خواندی؛
تو سنگیندل شدی،من آهنینجان
چنان دل را نشاید جز چنین جان
سه) کابل بودم که پسرم -جلالالدین- متولد شد. تو این هدیه قیمتی را برایم فرستادی ؛
سایه اندازد / برتو / جلالالدین / بهار / ومن که گفتم این برای تو / بماند / به یادگار / به روزگار که قمریان آب دهی و / کبوتران فیروزه / سایه اندازد / برتو / بهار / جلالالدین / به بستان رضا(ع)
باری آنهمه شکوه و راز، ناگاه به چند تیتر ویک خبر در رسانه ها خلاصه شد. حالا تو نیستی و جلال الدین ثروتمندترین کودک پنجسال و چندماهه زمین است با این دارایی شگفت. دیشب اشکم را که دید و همزمان تصویر عکس قدیمیمان را بر صفحه تلفن، معصومانه پرسید ؛ بابا! عمو قاسم بازم برام شعر فرستاده؟ بازم توش قمری داره؟ بابا چرا گریه میکنی؟ بابا زنگ بزن عمو قاسم صحبت کنه، بابا...گفتم؛ پسرم عمو قاسم رفته پیش قمریها، گفت هروقت دلت براش تنگ شد، شعرشو برات بخونم... ومن که گفتم این برای تو/ بماند به یادگار...
محمدحسین جعفریان - نویسنده و روزنامه نگار / روزنامه جام جم
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: عمو قاسم جلال الدین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۸۳۳۵۶۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مدرسه ۶ کلاسه زنده یاد خدیجه نجم الدین مهدیشهر افتتاح شد
به گزارش خبرگزاری مهر، وزیر آموزش و پرورش که در قالب سفر هیأت دولت و سفر دوم رئیس جمهور به استان سمنان سفر کرده است در اولین مقصد خود وارد شهرستان مهدیشهر شد و به مقام شامخ شهدا ادای احترام کرد.
وزیر آموزش و پرورش در شهمیرزاد به دیدار مزار زنده یاد خدیجه نجمالدین مادر معلم شهید مراد رفت. فردی که به احترام او مدرسهای قرار است افتتاح شود.
وزیر آموزش و پرورش مدرسه شش کلاسه زنده یاد خدیجه نجمالدین را افتتاح کرد که برای آن ۸۰ هزار میلیون ریال اعتبار هزینه شده است.
این مدرسه با زیربنای ۶۲۰ متر مربع با مشارکت حسن مرادی برادر معلم شهید و خیر مدرسه ساز شهمیرزادی و اداره کل نوسازی مدارس استان سمنان افتتاح شد.
کد خبر 6081906