چه کسی می خواهد طالبان به قدرت برسد؟/ واکنش افکار عمومی در ایران به حوادث اخیر افغانستان چیست؟
تاریخ انتشار: ۱۴ تیر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۴۴۵۵۲۰
پایگاه خبری جماران: مسائلی که در افغانستان در جریان است نشان از این دارد که این کشور آبستن تحولات جدیدی است. خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان بر قدرت گرفتن و میزان نفوذ طالبان افزوده و وضعیت مبهمی را پدید آورده است. طالبان سعی دارد دوباره به قدرت بازگردد و از سوی دیگر سایه حضور داعش بر سر کشور و ملت افغانستان سایه افکنده.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نیروهای خیزش مردمی
به گزارش جماران، افزایش تنش میان طالبان و نیروهای امنیتی باعث شده که در روزهای اخیر در چندین ولایت مردم با تشکیل نیروهای خیزش مردمی در کنار نیروهای امنیتی افغان در مقابل پیشروی طالبان بایستند. در درگیریهای اخیر تعداد زیادی از اعضای طالبان و نیروهای دولتی کشته و زخمی شدند. طالبان بیشتر بر مناطق روستانشین، عشایری و شهرهای کوچک مسلط شده و امروز بیش از نیمی از خاک افغانستان را به اشغال خود درآورده است. طی اتفاقات روزهای اخیر برخی مقامهای محلی هرات گفتهاند حمله گروه طالبان در مرز مشترک با ایران را دفع کردهاند.
عدهای بر این باورند که دولت افغانستان بدون حمایت و پشتیبانی آمریکاییها توان مقابله با طالبان را ندارد، چرا که این گروه میتواند کمتر از چند ماه تمام خاک افغانستان را به تصرف دوباره خود درآورد و به این ترتیب و با سقوط دولت مرکزی حکومت و دولت مورد نظر خود را در این کشور ایجاد کند.
مذاکرهی آمریکاییها با طالبان، بعد از توافق نقطه عطف سیاستهای آمریکا در افغانستان محسوب میشود. مذاکره مستقیم آمریکا با طالبان موجب شد ارتقا موقعیت طالبان و حس پیروزی را القاء کند و آنها را در موضع برتر قرار دهد؛ در مقابل با قرار ندادن دولت افغانستان به عنوان یک ضلع دیگر در این مذاکرات عملا خواست طالبان برای عدم پذیرش دولت افغانستان را پذیرفت و خود را بر این موضوع متعهد دانست.
این عامل موجب شد موقعیت دولت افغانستان تضعیف شود. در واقع این اقدام باعث عدم توازن در محیط داخلی این کشور شد و عملا هر گونه عمل منتهی به صلح دفع شد؛ بدین معنا که یک طرف ماجرا حس پیروزی در عرصه داخلی افغانستان پیدا کرد و طرف دیگر(دولت) اعتبارش پائین آمد.
اکنون یک سال از مذاکرات دوحه می گذرد و هیچ پیشرفتی صورت نگرفته است؛ حتی طالبان با نشست استانبول مخالفت کرد و احتمالا نباید توقع هیچ صلحی را نیز از مذاکرات افغانستان داشته باشیم.
و اما نکته دیگر که تا امروز هیچ نشان بارزی از آن دریافت نشد این است که طالبان آمادگی ورود به روند سیاسی را داشته باشد منظور از این آمادگی ورود از طریق راه حلهای مسالمت آمیز به سیاست است. آنچه که به نظر میرسد این است که طالبان به دنبال کسب قدرت است و در واقع میخواهد همه گروهها را بر مبنای اندیشههای خود در قدرت شریک بداند.
آن سو، تصمیم بایدن به خواست جمهوریخواهان در خروج همه نیروها از افغانستان نشان از این دارد که تصمیم در مورد افغانستان دو حزبی، و تصمیمی کاملا سیاسی بوده است. در همان مقطع بخشی از نیروهای نظامی و امنیتی نظرات متفاوتی داشتند اما بر اساس تصمیم سیاسی نیروها از افغانستان خارج شدند؛ تصیمیم که برای خروج کامل بدون توجه به مسایل داخل افغانستان و بدون کسب تعهد از طالبان برای روند صلح صورت گرفته است. در واقع آمریکاییها در چارچوب توافق دوحه عمل کردند و هیچ فشاری را به طالبان برای اینکه خودشان را به روند صلح متعهد بدانند انجام ندادند. به این معنا که آمریکا نمیتواند مجددا به صورت جدی، به مسئله افغانستان از منظر نظامی ورود کند.
در توافق دوحه، آمریکا تمام مولفههایی که می توانست امنیت ملی خود را از ناحیه افغانستان و گروه طالبان با تهدید مواجه کند در نظر گرفت و در این قالب طالبان را متعهد ساخت تا از بروز هرگونه تهدید جلوگیری کند.. هنگامی که مسأله افغانستان از تهدید امنیت ملی آمریکا خارج شود در نگاه آمریکاییها آنچه باقی می ماند یک مناظره داخلی بر سر کسب قدرت است و هیچ اهمیت استراتژیکی برای آمریکا نخواهد داشت و مفهومش این است که مسایل داخلی افغانستان تا زمانی که منشاء تهدید امنیتی برای آمریکا نباشد یک مسئله داخلی بر سر کسب قدرت در آن کشور است.
با وجودی که طالبان همچنان تمرکز خود را بر انجام اقدامات نظامی گذاشته است، اما برای دوران پس از سقوط دولت فعلی این کشور و تشکیل دولت مورد نظر خود برنامه احتمالی متفاوتتری نسبت به گذشته خواهد داشت. طالبان با وجودی که هنوز نشانههای مشخصی برای اقدامات سیاسی همه جانبه در آینده افغانستان از خود بروز نداده اما قطعا تمایل دارد در آینده با تشکیل دولتی موقت، قانون اساسی را تغییر داده و ساختار سیاسی افغانستان را بر اساس فرهنگ و اعتقادات خود باز ایجاد کند اما آنچه که به احتمال زیاد به آن تن خواهند داد یک روند به ظاهر مدرنتر از اعمال حاکمیت خواهد بود.
این گروه پس از توافق دوحه به این نتیجه رسید که تنها از طریق قهرآمیز میتواند به قدرت بازگردد؛ لذا استراتژی خود را بر اولویت اقدامات نظامی و سپس به شکلی بسیار محدود اقدمات سیاسی به صورت همزمان متمرکز کرده است.
از ترامپ تا سیاستهای بایدن و پاکستانبا آمدن ترامپ سیاستهای آمریکا نسبت به افغانستان تغییر کرد. آمریکا برای کم کردن هزینههای خود با هدف حمایت از افغانستان زمینه گفتوگوی دولت و طالبان را فراهم و توازنی را میان آنان ایجاد کند. با روی کار آمدن بایدن سیاستهای ترامپ کنار گذاشته شد. طالبان به این نتیجه رسید که سیاست جدید آمریکا تامین کننده اهدافشان نیست و شروع به پیشروی در افغانستان کردند.
در این شرایط اشرف غنی و عبدالله عبدالله به آمریکا رفته و تلاش دارند تا با تهییج افکار عمومی در داخل افغانستان و تحریک نیروهای مردمی از یکهتازی طالبان جلوگیری کنند. جو بایدن در دفتر خود در کاخ سفید، کنار محمد اشرف غنی و عبدالله عبدالله نشست و آنها را دو دوست قدیمی خود خواند و تاکید کرد به رغم خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، همکاری بین واشنگتن و کابل پایان نمییابد. افغانها باید در مورد آینده خود و آنچه که میخواهند تصمیم بگیرند.
بر همین اساس نانسی پلوسی، رئیس دموکرات مجلس نمایندگان آمریکا با استقبال از محمد اشرف غنی و عبدالله عبدالله ابراز امیدواری کرد که در مورد کمکهای انسانی، به ویژه در خصوص زنان و دختران، مذاکرات بیشتری انجام شود.
در سوی دیگر، پاکستان به عنوان تأثیرگذارترین بازیگر عرصه افغانستان تمایل دارد حکومت طالبان بر سر کار بیاید. خروج آمریکا از افغانستان خلأیی را ایجاد میکند که به نظر میرسد پاکستان ابزار لازم برای پر کردن این خلا باشد اما هنوز معلوم نیست آیا از لحاظ اقتصادی این ظرفیت را دارد؟ اما با توجه به وضعیت اقتصادی پاکستان به نظر میرسد چنین ظرفیتی را ندارد.
در مسأله هند نیز، این گروه موضوع افغانستان را عقبه خود میدانند تا در صورت درگیری هند با پاکستان، افغانستان به عنوان متحد هند علیه پاکستان وارد عمل نشود، اما در صورتی که طالبان در افغانستان بر سر کار نباشد، پاکستان با یک تهدید جدی روبرو خواهد بود. در نتیجه، پاکستان در این روند موافق با سیاست آمریکا و روی کار آمدن طالبان است.
در پس آن، این روزها تنش لفظی میان کابل و اسلام آباد شدت گرفته است. امرالله صالح، معاون رئیس جمهوری افغانستان در صفحه مجازی خود نوشت، «اسلام آباد به عنوان میزبان طالبان از روز زایش تا امروز میتواند نقش قابل لمس در صلح بازی کند و بدینسان به دوست قابل باور ملت افغانستان تبدیل گردد».
مذاکره ایران و طالبانو اما موضع جمهوری اسلامی ایران با تغییر رویکرد آمریکا در باب سیاست افغانستان، گفت و گو با طالبان را مدنظر قرار داد و سعی کرد با تجدید نظر در روابط، احتمال آسیب از سوی طالبان را به حداقل برساند.
تغییر رویکرد ایران نسبت به طالبان را در سفر هیات سیاسی طالبان به تهران و گفتوگوهای محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان شاهد بودیم. اما در پی ملاقات چندی پیش ظریف در مصاحبهای با شبکه خبری «طلوعنیوز» افغانستان و در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه تعاریف ایران از طالبان چیست؟ گفت، «بر اساس قوانین هنوز ایران طالبان را از گروه تروریستی خارج نکرده است و در نتیجهی مذاکرات امنیت ملی ایران مد نظر است».
چند روز گذشته خطیبزاده سخنگوی وزارت امور خارجه گفت، جمهوری اسلامی ایران در سطوح عالی امنیتی و سیاسی موضوع افغانستان را با جدیت از نزدیک و با نگرانی پیگیری میکند و با طرفهای مختلف در افغانستان در حال گفتوگو و رایزنی است.
با بالا گرفتن درگیریها در افغانستان واکنشها در شبکههای اجتماعی گسترده است، و تا همین لحظه پیگیری موضوع افغانستان نزد رسانهها، کاربران داخل و خارج به سرعت دنبال میشود، در این باب چند نظر را میخوانید.
چند روز اخیر بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی عکسها و نوارهای ویدیویی از آتش گرفتن بازارهای ولسوالیهای افغانستان و به شلاق کوبیدن پیرمردی را منتشر کرده و نوشتهاند: «تغییری در رفتار طالبان نیامده و طالبان را تطهیر نکنید».
یادداشتی در روزنامه کیهانروزنامه کیهان یادداشت روز خود را به پیشروی طالبان در افغانستان اختصاص داد و در بخشی از آن نوشت: در این پیشرویها خبری از جنایتهای هولناک، شبیه جنایات داعش در عراق نیست. و در جایی اظهار کرد، بسیاری از اعضای گروه طالبان چهبسا، قربانیان جنگ و جوانانی هستند که خانواده خود را در ناآرامیها از دست دادهاند و به دلیل فقر و برای گذران زندگی یا حتی انتقام و یا داشتن یک نوع احساس تکلیف به این گروه پیوستهاند.
سارا معصومی روزنامه نگار حوزه بین الملل نیز در حساب توئیتزری خود نوشت: «به رغم آنکه روزنامه کیهان میگوید طالبان تغییر کردهاند، همزمان با تلاش این گروه برای محاصره شهر کندز (قندوز) نزدیک به پنج هزار خانوار از این شهر فرار کردهاند».
از سوی دیگر برنامه جهان آرای شبکه افق که نظرات مشابهی چون کیهان دارد نیز یا اظهارات حسام رضوی، از مدیران خبرگزاری تسنیم جنجالی شد. وی در این برنامه گفته بود، «این برداشت نباید صورت بگیرد که در افغانستان شیعهکشی میشود. همین الان من به عنوان هشدار میگویم که جنگی بین شیعه و طالبان در افغانستان وجود ندارد. نه الان و نه در گذشته. یعنی هرچه بوده، در میدان نبرد اتفاق افتاده است.
جنگ بین شیعه و سنی در افغانستان حربهی جدید آمریکا برای وارد کردن ایران در زمین بازی آمریکا است، که نتیجهاش هم طبعاً به نفع آمریکا رقم خواهد خورد!»
سیدمصطفی تاجزاده فعال سیاسی اصلاح طلب نیز نوشت: «وحشت از بازگشت ارتجاع جوانان و حتی زنان تحصیلکرده افغانستان را به مقابله مردمی و سازمانیافته با طالبان برانگیخته است. جای آن دارد که دولت و ملت ایران در کنار آن مردم شریف و بیپناه بایستند و از مبارزه آنها به روشهای قابل قبول در عرف و حقوق بینالملل حمایت کنند».
حسن رحیمپور ازغدی هم در توئیتی اظهار کرد: «آمریکا و انگلیس از افغانستان و عراق (و سوریه) نخواهند رفت. با گاز و ترمز بازی میکنند؛ فتنهافکنی، ترور و تهدید میکنند؛ اما نخواهند رفت، مگر پس از پرداخت هزینههای سنگینتر به دست ملتهای تحت اشغال».
سیدعطا الله مهاجرانی نیز با اشاره به خروج آمریکا از افغانستان نوشت: «واقعیت آمریکا همین است! البته بعد از اشغال افغانستان و دو دهه جنگ علیه طالبان، شاهد توانایى استراتژى آمریکا در افغانستان بودیم. دوران اعمال اراده آمریکا در خاورمیانه تمام شده است».
منبع: جماران
کلیدواژه: سهام عدالت انتخابات 1400 ویروس کرونا لایحه بودجه 1400 لیگ برتر 99 روزنامه کیهان طالبان عبدالله عبدالله اشرف غنی جو بایدن طالبان در افغانستان مذاکرات طالبان با افغانستان سهام عدالت انتخابات 1400 ویروس کرونا لایحه بودجه 1400 لیگ برتر 99 دولت افغانستان آمریکایی ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۴۴۵۵۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«بمبی که آمریکا در خاورمیانه نمی بیند»: واشنگتن در حال تکرار اشتباه نادیده گرفتن افکار عمومی جهان عرب است/ آمریکا دود برخاسته از آتش زیرخاکستر غزه را ندید/ انقلاب رسانه های اجتماعی در جنگ غزه
به گزارش جماران، فارن افرز در تازه ترین نوشتار تحلیلی و تفصیلی به سراغ اشتباهات سیاست خارجی ایالات متحده در جهان عرب و مشخصا نادیده گرفتن افکار عمومی در این کشورها رفته و می نویسد:
از زمان حمله حماس در 7 اکتبر به اسرائیل، خاورمیانه با تظاهرات گسترده خیابانی در کشورهای مختلف این منطقه روبه رو شده است. مصریها در همبستگی با فلسطینیها تظاهرات کردهاند و تعداد زیادی از عراقیها، مراکشیها، تونسیها و یمنیها به خیابانها ریختهاند. در همین حال، اردنی ها خطوط قرمز قدیمی را با راهپیمایی به سمت سفارت اسرائیل شکسته اند و عربستان سعودی از از سرگیری مذاکرات عادی سازی با اسرائیل ، تا حدی به دلیل خشم عمیق مردمش از عملیات اسرائیل در نوار غزه، خودداری کرده است.
برای واشنگتن، هیچ یک از این اعتراض ها و بسیج عمومی مهم نیست. به هرحال، رهبران عرب از مجرب ترین سیاستمداران واقعی در جهان هستند و سابقه نادیده گرفتن ترجیحات و نظرات مردم خود را دارند. اعتراضات اگرچه گسترده بود، اما قابل کنترل بوده است. رهبران عرب چه در مصر و چه در سایر کشورها مدتهاست که اعتراضات را در مورد رفتار با فلسطینیها تشویق میکنند، چرا که به مردم این کشور اجازه میدهد به جای مخالفت با فساد و بیکفایتی داخلی، خشم خود را به سمت دشمن خارجی هدایت کنند. به مرور زمان، جنگ در غزه پایان مییابد، معترضان خشمگین به خانههای خود میروند و رهبران آنها هم به دنبال منافع شخصی خود هستند، امری که در آن تخصص دارند.
خروش مردم در خیابان های عربی
سیاستگذاران خارجی ایالات متحده نیز سابقه طولانی در بی توجهی به افکار عمومی در خاورمیانه -به اصطلاح «خیابان های عربی»- دارند. به هر حال، اگر رهبران خودکامه عرب به یک موضوع اعتراض می کنند، لازم نیست آنچه را که فعالان سیاسی فریاد می زنند یا آنچه شهروندان عادی به نظرسنجی ها یا رسانه ها می گویند، بررسی کنیم. از آنجایی که هیچ دموکراسی در خاورمیانه وجود ندارد، نیازی نیست که به نظر دیگران در خارج از کاخ ها توجه شود. واشنگتن علیرغم تمام صحبتهایش در مورد دموکراسی و حقوق بشر، همیشه راحتتر با خودکامههای عملگرا معامله میکند تا با مردمی که آنها را اوباش غیرمنطقی یا «افراطیون» می داند. واشنگتن لحظه ای درنگ هم نمی کند تا فکر کند که چگونه چنین روندی می تواند به تکرار تاسف بار شکست های سیاسی این کشور منجر شود.
تمایل ایالات متحده برای نادیده گرفتن نگرانی های مردمی با خاطره سال 2003 تقویت می شود، زمانی که افکار عمومی عرب به شدت مخالف تهاجم به رهبری ایالات متحده به عراق بود، اما اکثر رهبران منطقه با این حمله همکاری کردند و هیچ گامی برای مخالفت با آن برنداشتند.
با وجود چندین دهه تظاهرات مردمی مکرر علیه اقدامات اسرائیل در غزه و کرانه باختری، اردن و مصر معاهدات صلح با اسرائیل را حفظ کرده اند و مصر حتی فعالانه در محاصره غزه شرکت کرده است. وضعیت واشنگتن برای مدت کوتاهی با قیامهای اعراب در سال 2011 متزلزل شد، اما با اعمال قدرت مجدد حکومتهای استبدادی در سالهای بعد، وضعیت پیشین احیاء شد.
به نظر می رسد که این بار نیز ایالات متحده و اکثر تحلیلگران سیاسی این انتظار را دارند. وقتی بمباران بالاخره تمام شد، معترضان به خانههای خود باز میگردند و چیزهای دیگری برای عصبانیت پیدا میکنند و سیاست منطقهای میتواند به حالت عادی بازگردد. اما این مفروضات منعکس کننده یک سوء تفاهم اساسی از چگونگی اهمیت افکار عمومی در خاورمیانه، و همچنین درک نادرست عمیق از آنچه واقعاً از قیام های 2011 تغییر کرده است، است.
اصطلاح «خیابان های عربی» توسط سیاستگذاران برای تقلیل مطالبه افکار عمومی منطقه به شعارهای یک سری اوباش غیرمنطقی و احساساتی که ممکن است مماشات یا سرکوب شوند، استفاده می شود. این عبارت ریشه عمیقی در حکومت استعماری بریتانیا و فرانسه دارد و با ورود به جنگ سرد توسط ایالات متحده پذیرفته شد. گویا آمریکا به این باور رسید که آموزش و سرمایه داری قادر است خاورمیانه را به تصویری از غرب تبدیل کند. این ایده ها زیربنای سیاست واشنگتن برای همکاری با دیکتاتورهای عرب بود که می توانستند مردم خود را کنترل کنند. این برای رهبران عرب مناسب بود، زیرا میتوانستند با اشاره به خطر خیزشهای مردمی و احتمال جانشین هایی تندرو برای خود مانع از تشدید فشار غرب بر این کشورها در حوزه هایی مانند حقوق بشر، برقراری دموکراسی مردمی و یا عادی سازی رابطه با اسرائیل شوند.
قبل از سال 2011، نقطه اوج مفهوم «خیابان های عربی» در طول به اصطلاح جنگ سرد عربی در دهه 1950 رخ داد، زمانی که رهبران پوپولیست پان عرب از موفقیت بزرگی در بسیج توده های مردم علیه متحدان محافظه کار غربی برخوردار بودند. مشاهده هزاران معترض خشمگین فلسطینی که تحت تاثیر سخنرانیهای رادیویی جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر به خیابانهای اردن می آمدند، بر سیاستگذاران غربی تأثیر گذاشت.
این تحولات ، واشنگتن را به این نتیجه رساند که آنچه در خیابان های کشورهای عربی رخ می دهد می تواند خطرناک باشد و دریچه هایی برای شوروی ایجاد می کند. بنابراین، استدلال آوردن و رفتار منطقی که با این مردم ممکن نیست پس باید آنها را با زور کنترل کرد.
مدتها پس از پایان جنگ سرد، این تصور پابرجا بوده و به پیشبرد سیاست خاورمیانهای ایالات متحده و همچنین بسیاری از تحلیلهای سیاسی درباره منطقه منتهی شده است.
نادیده گرفتن حمایت اعراب از سرزمین های فلسطینی یا از بین بردن خشم عمومی از سیاست های ایالات متحده همیشه آسان تر از این بوده که دلایل خشم اعراب را جدی بگیریم و به راه هایی برای رفع این نگرانی ها فکر کنیم.
این ایده درباره خیابان های عربی در دهه 1990 و دهه بعد تا حدودی تغییر کرد. تلویزیون های ماهواره ای، به ویژه الجزیره، در این دهه ها افکار عمومی پان عرب را شکل داد. ظهور نظرسنجی های علمی و سیستماتیک افکار عمومی در دهه 1990 تفاوت های ظریف قابل توجهی را در مورد تفاوت های ملی، تغییر نگرش ها در واکنش به رویدادها و ارزیابی های پیچیده از شرایط سیاسی ارائه کرد. ظهور رسانههای اجتماعی به طیف گستردهای از صداهای عربی اجازه داد تا انحصار رسانهها و کلیشه ها را بشکنند.
پس از 11 سپتامبر، واشنگتن تلاش زیادی برای جنگ ایدهها انجام داد که برای مبارزه با افکار افراطی و اسلامگرایانه در سراسر منطقه طراحی شده بود؛ رویکردی که هرچند نادرست، اما نیازمند سرمایهگذاری قابل توجهی در تحقیقات نظرسنجی و توجه دقیق به رسانههای عربی و رسانههای اجتماعی نوظهور بود.
اما پس از آن قیام های سال 2011 تصور عمومی را در مورد ثبات خودکامگان منطقه در هم شکست و نشان داد که صدای مردم باید شنیده شود و مورد توجه قرار گیرد.
دیکتاتورها می لرزند، اما زنده می مانند
خاطره قیام های سال 2011 هنوز بر تمامی محاسبات مربوط به ثبات و پایداری سیستم های حاکم سیاسی در خاورمیانه امروزی سایه انداخته است. نتایج آن رویدادهای انقلابی درسهای متفاوتی به همراه داشت.
گسترش سریع اعتراضات از تونس تقریباً در کل منطقه نشان داد که ثبات فرضی دیکتاتورهای عربی بیشتر یک افسانه است. برای لحظه ای کوتاه، نادیده گرفتن ظرافت های افکار عمومی عرب یا تسلیم شدن به وعده های حاکمان خسته عرب دیگر منطقی نبود.
آن قیام های مردمی فقط فوران احساسات جمعیتی بی فکر و برنامه نبود، بلکه جوانان انقلابی نقدهای متفکرانه و محکمی را نسبت به دیکتاتورهای این کشورها بیان می کردند و حتی اسلامگرایان در میان آنها به زبان آزادی و دموکراسی صحبت کردند. دولتهای غربی در ابتدا برای تعامل با این رهبران جوان تأثیرگذار با هم رقابت و سعی کردند از تلاشهای آنها برای انتقال دموکراتیک قدرت و حاکمیت سیستمهای سیاسی بازتر حمایت کنند.
اما این درسها به سرعت فراموش شدند، زیرا رژیمهای عربی کنترل امور کشور را از طریق کودتاهای نظامی، مهندسی سیاسی و سرکوبهای گسترده به دست گرفتند. حکومت های دیکتاتوری در سراسر منطقه به دیگر مستبدان کمک کردند تا قدرت خود را بازگردانند و غرب به سادگی کنار ایستاد. احیاء استبداد، سطحی از سرکوب را به ارمغان آورد که بسیار فراتر از آنچه قبل از سال 2011 وجود داشت، بود. این رژیم ها از بیم ظهور مجدد مخالفان، جامعه مدنی را در هم شکسته و خاموش کردند. نظارت دیجیتالی به این اقدامات سرکوبگرانه کمک کرد و به حکومت های دیکتاتور فرصت بی سابقه ای برای شناسایی جنبش های در حال ظهور داد.
احیاء استبداد به سرعت منجر به بازگشت مدل قدیمیتر سیاست خارجی در غرب مبتنی بر همکاری با نخبگان خودکامه و نادیده گرفتن نظرات مردم عرب شد. این را در هیچ کجا نمی توان به وضوح در سیاست ایالات متحده در قبال درگیری اسرائیل و فلسطین مشاهده کرد. از سال 1991 تا همین اواخر، واشنگتن تا حدودی از یک پروسه صلح حمایت کرده بود، زیرا رهبران ایالات متحده معتقد بودند که ارائه راه حل عادلانه برای فلسطینیان برای مشروعیت بخشیدن به اولویت ایالات متحده ضروری است.
با این حال، دولت دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، افکار عمومی فلسطینیها و عربها را در پرونده میانجیگری در توافقنامه ابراهیم که روابط بین اسرائیل و بحرین و امارات متحده عربی را بدون حل مناقشه اسرائیل و فلسطین عادی میکرد، نادیده گرفت.
بایدن همان مسیر ترامپ را رفت
جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده، علیرغم وعدههای بسیار در کمپین انتخاباتی، با تمام وجود از رویکرد ترامپ در قبال خاورمیانه استقبال کرد و برای عادیسازی رابطه اعراب با اسرائیل به نادیده گرفتن نقض دموکراسی و حقوق بشر در این کشورها روی آورد. جو بایدن پس از مراسم تحلیف خود در سال 2021، از وعده های خود مبنی بر اینکه حقوق بشر را در اولویت روابط با سایر کشورها قرار دهد و عربستان سعودی را به خاطر قتل جمال خاشقجی، روزنامه نگار و جنگ علیه یمن، تنبیه کند دست کشید. در عوض، او با ناامیدی تلاش کرد تا سیاستهای ترامپ برای عادیسازی روابط با اسرائیل را بدون حل مسئله فلسطین و جلوگیری از تحقق دستاوردهای چین در منطقه از طریق حصول توافق با عربستان سعودی به پایان برساند.
تصادفی نیست که حمله حماس به اسرائیل در 7 اکتبر مصادف شد با فشار دولت بایدن برای توافق عادی سازی رابطه عربستان با اسرائیل در بحبوحه تحریکات بی سابقه شهرک نشینان اسرائیلی در کرانه باختری. نشانههای زیادی از نارضایتی اعراب از عادیسازی رابطه کشورهای عربی با اسرائیل و هشدارهای بیشماری درباره انفجار قریبالوقوع غزه وجود داشت، اما واشنگتن آنها را به عنوان نمونه دیگری از شورش در خیابان های عربی که دولت های دیکتاتوری دوست با آمریکا از عهده مهار آن برخواهند آمد تفسیر کرده و همزمان نادیده گرفت.
افکار عمومی حرف نخست را می زند
به این دلیل است که افکار عمومی در خاورمیانه اهمیت دارد. حتی در حکومت های خودکامه و در خاورمیانه، نیروهای سیاسی به طور یکپارچه بین نیروهای داخلی و منطقه ای حرکت می کنند. رهبران موفق باید یاد بگیرند که بر هر دو بعد بازی تسلط پیدا کنند.
بخشی از تضمین بقای حکومت ها در این منطقه دانستن چگونگی پاسخ به اعتراضات است و البته پاسخ هم به موضوع مورد نظر بستگی دارد. البته، محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی، اگر فکر میکرد که عادی سازی رابطه با اسرائیل منافع او را تأمین می کند و همزمان می تواند خشم عمومی را هم بدون ریسک زیاد مهار کند، حتما با اسرائیل معامله می کرد؛ اما نکته اینجا است که این یک «اگر» بزرگ است. شاهزاده محمد بن سلمان و دیگر رهبران عرب به آنچه ممکن است آنها را سرنگون کند، اهمیت می دهند. در بیشتر موارد، آنها به یک چیز بیش از هر چیز دیگری اهمیت می دهند: ماندن در قدرت.
این بدان معناست که آنها نه تنها از اعتراضات مردمی که آشکارا تهدیدکننده رژیم آنها هستند جلوگیری کرده، بلکه به منابع بالقوه نارضایتی توجه میکند و در صورت لزوم برای جلوگیری از آنها واکنش نشان میدهد. با توجه به اینکه تقریباً همه کشورهای عربی خارج از خلیج فارس از مشکلات اقتصادی شدید رنج می برند و بر این اساس حداکثر سرکوب را اعمال می کنند، رژیم ها باید در واکنش به مسائلی مانند درگیری اسرائیل و فلسطین دقت بیشتری داشته باشند.
در همین حال، رهبران عرب بر بازی سیاسی منطقهای تمرکز کرده و به شدت با یکدیگر بر سر اینکه خود را موثرترین مدافع هویت عربی و آرمان فلسطین معرفی کنند، رقابت می کنند. به همین دلیل است که آنها اغلب منفعت طلبانه ترین حرکات را به عنوان خدمت به منافع فلسطینی ها به دیگران معرفی می کنند. اقدامات اخیر امارات متحده عربی، مانند زمانی که تلاش کرد با ادعای جلوگیری از الحاق برنامه ریزی شده کرانه باختری توسط بنیامین نتانیاهو، پیمان ابراهیم کشورش با این رژیم را توجیه کند، نمونه ای از این موارد است.
مردم، حاکمان را به مخالفت با آمریکا وادار می کنند
امروز، آشکارا شده که این تصور برای ایالات متحده که می تواند افکار عمومی عرب در مورد رفتار با فلسطینیان را نادیده بگیرد، اشتباه است. اعراب در واقع علاقه خود را به این موضوع از دست نداده اند و حکومت ها در کشورهای عربی هم دست به سرکوب این مطالبه نزده اند. سطح بسیج و خشم عمومی ناشی از اقدام های اسرائیل از خشم سال 2003 بر سر حمله آمریکا به عراق فراتر رفته و به وضوح بر رفتار رژیم های منطقه تأثیر می گذارد. در واقع، درجه و قدرت بسیج مردمی را می توان نه تنها در رسانه ها و ازدحام مردم در خیابان ها، بلکه در انتقادهای نامشخص حکام کشورهای عربی از اسرائیل و ایالات متحده مشاهده کرد. حتی مصر، شریک نزدیک ایالات متحده، تهدید کرده است که در صورت حمله اسرائیل به رفح یا بیرون راندن مردم غزه به سینا، توافقنامه کمپ دیوید را زیرپا خواهد گذاشت.
نقش پرشکوه رسانه های اجتماعی در دور زدن روایت غرب
رسانههای عربی که در طول جنگهای سیاسی درون منطقهای دهه قبل به شدت پراکنده و دو قطبی شده بودند، تا حد زیادی در دفاع از غزه متحد شدند. الجزیره بازگشته است و روزهای پرشکوه خود را با پوشش شبانه روزی وحشت در غزه تکرار می کند. این پوشش خبری حتی در شرایطی که خبرنگاران الجزیره توسط نیروهای اسرائیلی کشته می شدند هم ادامه داشت و دارد.
رسانههای اجتماعی نیز بازگشتهاند و این فقط شامل رسانه هایی مانند توئیتر، فیس بوک و اینستاگرام که سانسور بسیاری را بر داده ها اعمال می کنند نمی شود، بلکه برنامههای جدیدتری مانند TikTok ،WhatsApp و Telegram. تصاویر و ویدئوهایی که از غزه بیرون میآیند را منتشر و در سطح وسیع پخش می کنند و به راحتی از پوشش نرم رسانههای خبری غربی عبور میکنند. با این ابزار اطلاع رسانی مستقیم و بی واسطه، مردم ویرانی را می بینند، آنها هر روز با صحنه هایی از تراژدی باورنکردنی روبرو می شوند و قربانیان را مستقیماً می شناسند. آنها برای دیدن مردم وحشت زده غزه و تماشای ویدئوهای وحشتناک از این منطقه نیازی به رسانه ندارند بلکه یک نرم افزار واتس اپ بر روی گوش هایشان کافی است.
فعالان و روشنفکران عرب استدلالهای قدرتمندی در مورد ماهیت تسلط اسرائیل بر سرزمینهای فلسطینی مطرح می کنند و البته اینها به شیوههای جدیدی وارد گفتمان غربی میشوند. پرونده ای که آفریقای جنوبی به دادگاه بین المللی دادگستری با ادعای نسل کشی اسرائیل در غزه، ارائه کرد بسیاری از این استدلال ها را در سراسر جنوب جهانی و در سازمان های بین المللی مطرح کرد. این کار نه تنها با ارجاع به اظهارات رهبران اسرائیل، بلکه با ارجاع به چارچوب های مفهومی در مورد اشغال و استعمار شهرک نشینان که توسط روشنفکران عرب و فلسطینی ایجاد شده بود، صورت گرفت.
یک منطقه در حال گذار
همه اینها در دوره ای اتفاق می افتد که مشخصه آن، حتی قبل از جنگ اسرائیل و حماس، کاهش نقش ایالات متحده و افزایش خودمختاری قدرت های منطقه ای است. کشورهای عربی پیشرو به دنبال نشان دادن استقلال خود از ایالات متحده، ایجاد روابط استراتژیک با چین و روسیه و پیگیری برنامه های خود در امور منطقه هستند. تمایل رژیمهای عربی برای سرپیچی از ترجیحات ایالات متحده در منطقه از یک دهه قبل آغاز شده بود، آنجا که کشورهای خلیجفارس سیاستهای آمریکا برای انتقال دموکراتیک در مصر را نادیده گرفتند، علیرغم احتیاط واشنگتن، سلاحها را به سوریه سرازیر کردند و علیه توافق هستهای با ایران لابی کردند.
این تمایل برای نادیده گرفتن خواسته های ایالات متحده پس از حمله روسیه به اوکراین آشکارتر شده است. در دو سال گذشته اکثر رژیمهای خاورمیانه از رای دادن به نفع واشنگتن علیه روسیه پرهیز و عربستان سعودی از پیروی از آمریکا در قیمتگذاری نفت خودداری کرده است.
با این حال، حمایت بیوقفه واشنگتن از اسرائیل در ویرانسازی غزه، خصومت طولانیمدت نسبت به سیاست ایالات متحده را به اوج رسانده و بحران مشروعیتی را برای این کشور ایجاد کرده که کل بنای برتری تاریخی ایالات متحده در منطقه را تهدید میکند.
اینکه اعراب تا حد زیادی ایالات متحده را مسئول این جنگ می دانند یک اغراق نیست. آنها ببینند که فقط فروش تسلیحات ایالات متحده و وتوهای قطعنامه های سازمان ملل به اسرائیل اجازه می دهد که به جنگ خود ادامه دهد. آنها می دانند که ایالات متحده از اسرائیل در اقداماتی دفاع می کند که همان اقداماتی است که ایالات متحده ، روسیه و سوریه را بابت آنها محکوم کرد.
کاخ سفید همچنان طوری رفتار می کند که گویی هیچ یک از اینها واقعاً مهم نیست و در نهایت باز هم رژیمهای عربی زنده خواهند ماند، خشم عمومی کمرنگ یا به سمت مسائل دیگر منحرف میشود. در اینصورت ظرف چند ماه، واشنگتن میتواند به تجارت مهم عادیسازی رابطه اسرائیل و عربستان بازگردد.
به طور سنتی همه چیز به همین شکل بوده است. اما این بار ممکن است متفاوت باشد. جنگ غزه در لحظه تغییر قدرت جهانی و تغییر محاسبات توسط رهبران منطقه، نشان میدهد که واشنگتن چقدر از سوابق طولانی شکستهای سیاستهای خود درس عبرت نگرفته است. ماهیت و درجه خشم مردم، کاهش اولویت بخشی به ایالات متحده و سقوط مشروعیت آن در منطقه، اولویت بخشی رژیم های عربی به بقای داخلی خود و همچنین رقابت منطقه ای، نشان می دهد که نظم جدید منطقه ای توجه بیشتری به افکار عمومی خواهد داشت.
اگر واشنگتن به نادیده گرفتن افکار عمومی ادامه دهد، هرگونه برنامه ریزی این کشور برای فردای پس از جنگ غزه، محکوم به شکست خواهد بود.