Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «پارس نیوز»
2024-04-25@13:07:22 GMT

با حمید سمندریان بیشتر آشنا شوید + عکس

تاریخ انتشار: ۱ مرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۶۰۳۳۲۵

 کمتر از یک ماه پیش، در خیابان ایرانشهر، خیابانی به نام «حمید سمندریان» نامگذاری شد؛ کارگردان و مدرس تئاتر و مترجمی که تئاتر ایران را بیشتر با نمایشنامه‌نویسان اروپایی آشنا کرد و نمایش‌هایی را روی صحنه برد که جملگی ‌از کارهای ماندگار تئاتر هستند. حالا بعد از ۹ سال که از درگذشتش  می‌گذرد، نامش بر کوچه‌ای گذاشته شده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

خیابان ایرانشهر را که به سمت جنوب بروید، بعد از رد کردن چند خیابان، به کوچه حمید سمندریان می‌رسید. البته بر پلاک سر کوچه همچنان نام قبلی را می‌بینید: کوچه مهاجری. اما اگر می‌خواهید تابلو کوچه سمندریان را ببینید، باید سرتان را بالا بگیرید و آن را زیر تابلو یک فروشگاه جست‌وجو کنید.  

کوچه سمندریان کوچه بلندی نیست. سر تا تهش را می‌شود در کمتر از پنج دقیقه طی کرد. در ۲۱ تیرماه و درست در سالگرد درگذشت «حمید سمندریان» در این کوچه باریک راه رفتم و از اهالی و مغازه‌داران درباره صاحب نام کوچه پرسیدم.  

کوچه ترکیبی است از خانه‌های مسکونی، دفترهای کار و آموزشگاه‌های بازیگری و فیلمسازی و پلاتوهای تمرین. ابتدای کوچه و زیر پلاک نامش، یک دکه روزنامه‌فروشی است. صاحب دکه یا او که امروز در دکه است، مرد جوانی است. می‌گوید دو هفته است اسم کوچه عوض شده است و البته منظورش برداشته شدن تابلوی کوچه مهاجر و نصب تابلوی جدید است. وقتی درباره حمید سمندریان از او می‌پرسم می‌گوید کارگردان تئاتر است و بعد از چند لحظه با لحنی طعنه‌زننده می‌گوید: «شما که خبرنگار هستی که باید بهتر بدانی! ‌» و بعد اطلاعات جدیدی هم اضافه می‌کند: «توی همین خیابان دفتر هم دارد و کار می‌کند! ‌» می‌گویم حمید سمندریان ۹ سال است فوت کرده است. می‌گوید: «بله. ولی دفترش اینجاست.»

 خدا حفظشان کند!

دیگر نمی‌گویم اینجا دفتری ندارد. روبه‌روی دکه، سر خیابان یک فروشگاه وسایل اداری و نوشت‌افزار است. گفت‌وگویم با صاحب آن که مرد جوانی است، جالب است: 

‌ـ می‌دونید اسم کوچه چند وقته تغییر کرده؟  

‌ـ بله، یک هفته یا ۱۰ روزه.  

‌ـ می‌دونید به اسم کیه؟  

‌ـ نه.  

‌ـ کارگردان تئاتره.  

‌ـ خدا حفظشون کنه!  

‌ـ ۹ ساله فوت کردن!  

سمت دیگر کوچه باز هم یک فروشگاه نوشت‌افزار است. پسر جوانی که پشت میز ایستاده است، می‌گوید می‌داند که دو هفته است تابلو کوچه عوض شده است، ولی اسم جدید را نمی‌داند. می‌گوید: «چون از من نشانی کوچه مهاجر را که حالا عوض شده، می‌پرسند، می‌دانم که اسم کوچه تغییر کرده است، اما اسم جدید را نمی‌دانم.» وقتی اسم حمید سمندریان را می‌گویم، نگاهش پر از تعجب می‌شود: «نمی‌دانستم کوچه به اسم او شده است. ایشان کارگردان بزرگی بوده و خیلی خوب است که جایی به اسمش ثبت شده است.» اما گلایه هم دارد: «درست‌تر این است که برای شخصی در جایگاه حمید سمندریان یک خیابان بزرگ ثبت می‌شد، نه یک کوچه فرعی کوچک. ولی باز هم همین خوب است.» 

 تابلوها را در کوچه عوض نکرده بودند

میانه‌های کوچه از یکی از خانه‌ها دو خانم بیرون می‌آیند. یکی از آنها مسن‌تر است و به نظر مادر و دخترند. وقتی درباره اسم خیابان می‌پرسم، آنکه جوان‌تر است، می‌گوید: «کوچه مهاجر چند وقتی است به اسم حمید سمندریان تغییر پیدا کرده. تا حدود ۱۰ روز پیش، اما فقط تابلو زیر فروشگاه سر کوچه نمایانگر این اسم بود. بقیه تابلوها در اول و وسط و آخر کوچه همچنان به اسم مهاجر بود. ۱۰ روز پیش تابلوها هم عوض شد. ما خوشحالیم که کوچه‌مان به این اسم، نامگذاری شده.» 

دیگری هم می‌گوید: «حمید سمندریان یکی از کارگردان‌های مطرح تئاتر بوده و من هم پیش از انقلاب یکی از نمایش‌های او را دیده بودم. اتفاق خوبی است که کوچه‌ای به اسمش نامگذاری شده است، ولی باید با روش درست‌تری انجام می‌شد.» 

 چرا بی‌سر و صدا؟

در میانه کوچه، جایی که یک آموزشگاه بازیگری و فیلمسازی قرار دارد، چند نفر ایستاده‌اند که حتماً با صاحب نام کوچه آشنایند. دختر جوانی می‌گوید: «ما یک‌باره متوجه شدیم اسم کوچه به اسم کسی شده که ما به‌عنوان هنرجویان بازیگری به او ارادت خاصی داریم. این برایمان هم خوشحال‌کننده بود و هم جای سؤال داشت که چرا این کار بدون هیچ سروصدا و اطلاع‌رسانی خبری انجام شده است.» 

دختر دیگری که همراه اوست هم می‌گوید: «ضمن اینکه خیابان‌های بهتر و بزرگ‌تری هستند که می‌شد نام حمید سمندریان، به‌عنوان کسی که کار بزرگی برای تئاتر کرده است، روی آنها گذاشته شود. از جمله خیابان محل زندگی‌شان در خیابان فلسطین.» 

  «سمندریان کیست؟» 

نیمه‌های خیابان و جایی که به خیابان دیگری می‌رسد باز هم پلاک به اسم سمندریان نصب شده و وقتی به انتهای خیابان هم می‌رسم، پلاک دیگری هم بر دیوار و هم روی پایه دیده می‌شود که مشخص است بعد از عکس‌ها و خبرهایی که در شبکه‌های مجازی از این خیابان با دو اسم گذاشته شده است، اتفاق افتاده است.  

وقتی در انتهای خیابان به تابلو نگاه می‌کنم و عکس می‌گیرم، دختر جوانی نگاهم می‌کند و می‌پرسد برای چه از تابلوی خیابان عکس می‌گیرم. می‌گویم برای اینکه به‌تازگی به این اسم نامگذاری شده است. تابلو را نگاه می‌کند و اسم حمید سمندریان را می‌بیند. می‌پرسد: «حمید سمندریان کیست؟»  و احتمالاً همین خوب است.

می‌توانستند خیابان‌ بهتری را انتخاب کنند

کوروش نریمانی/کارگردان تئاتر

«کوروش نریمانی»، کارگردان تئاتر و از روزنامه‌نگاران سال‌های دور همشهری می‌گوید: «صرف اینکه شورای‌شهر بعد از سال‌ها، خیلی دیر و بعد از اینکه هنرمندانی را از دست داده‌ایم، به این فکر افتاده است که خیابانی یا کوچه‌ای را به اسم یک هنرمند کند، نباید باعث شود که کاستی‌ها را یادآوری نکنیم. به نظر من، دست‌کم می‌توانستند خیابان‌ بهتری را برای این نامگذاری انتخاب کنند. برای این کار باید خبررسانی می‌شد و مراسمی‌ هم برگزار می‌کردند. اینها اتفاقاتی است که باید می‌افتاد و نیفتاد.» نریمانی می‌گوید کوچه سمندریان در نزدیکی دفتر کار اوست و کوچه‌ای هم که دفتر کارش در آن است به نام «جمیله شیخی» نامگذاری شده است: «از این بابت بسیار خوشحالم. ولی به نظر من می‌شد به شکل بهتری این کار را کرد، نه به این صورت که تابلوها جابه‌جا و مخدوش است.»

نامگذاری بدون تحقیق

پیام دهکردی /بازیگر تئاتر

«پیام دهکردی»، بازیگر تئاتر، که در آخرین نمایش حمید سمندریان هم بازی کرده است، می‌گوید: «بارها گفته شده که فرهنگ عرصه‌ای حیاتی است و در کنار اقتصاد، یکی از بال‌های پرواز یک کشور است. بدون حضور مقتدر این دو بازو هرگز نمی‌توانیم پرواز جانانه‌ای داشته باشیم و به اعتلایی که تمنای درونی همه مردمان این سرزمین است، برسیم. تصمیمات آنی حتی اگر در ظاهر اتفاقی مبارک باشد، اگر پشتوانه‌های عمیق پژوهشی نداشته باشد، قطعاً خروجی مؤثر و ماندگاری نخواهد داشت. نامگذاری این کوچه هم بدون تحقیق انجام شده است.»

او معتقد است انتخاب کوچه‌ای ‌که نام سمندریان بر آن گذاشته شده، انتخابی مناسب نیست و باید در این مورد با اطرافیان او مشورت می‌شده است: «نخستین اتفاقی که باید می‌افتاد این بود که با نزدیکان، شاگردان و فرزند او در مورد خیابانی که قرار است نامش بر آن باشد، مشورت می‌شد که نشد. ضمن اینکه نامگذاری یا باید در محل سکونت او انجام می‌شد یا در خیابان اندیشه که استاد سال‌ها در آنجا تدریس کرد و آدم‌های بزرگی از آموزشگاه او بیرون آمده‌اند. اما این اتفاق هم نیفتاد. در واقع‌کاری انجام شده فقط برای اینکه گفته شود کوچه یا خیابانی هم به نام او نامگذاری شده است.»

 

منبع: پارس نیوز

کلیدواژه: حمید سمندریان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.parsnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «پارس نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۶۰۳۳۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

فرماندهی فارغ‌التحصیل از دانشگاه کوچه و بازار

  درواقع، این فیلم قرار است پشتوانه‌ای برای ساخت فیلم سینمایی «چریک» به‌عنوان یک فیلم بلند سینمایی باشد که روایتگر پهلوانی و زندگی این شهید است. این کارگردان به‌‌تازگی سراغ ساخت فیلمی مستند از زندگی سیدابوالفضل کاظمی، فرمانده گردان لات‌های دفاع‌مقدس رفته است. او همچنین در بخشی از صحبت‌هایش به موضوع «عملیات صبح صادق» اشاره و یادآوری می‌کند که حرف‌هایش را در فیلم «آتش و گلستان» در این رابطه گفته و اگر مدیران هوشمندی داشتیم، همین الان باید زمینه‌ها را برای ساخت فیلمی در این رابطه فراهم می‌کردند. رویین‌تن یکی از علل گرایش خود به ساخت کارهایی مرتبط با شهدا را در سال‌های اخیر، برگرفته از اعتقادش می‌داند. به همین بهانه با این کارگردان گفت‌وگو کردیم که در ادامه از نظر می‌گذرانید.

کار ساخت مستند آتش و گلستان درباره شهید ابراهیم هادی به کجا رسید و چه زمانی به مرحله اکران‌می‌رسد؟
در گذشته قرار بود یک پروژه ملی درباره اقبال لاهوری بسازم، اما بعد ترجیح دادم درباره شهید ابراهیم هادی فیلم بسازم و حدود پنج سال درباره این شهید تحقیق مفصل کردم. ما حدود سه ماه کار و فیلمبرداری داشتیم و فکر می‌کنم ۱۵ روز دیگر مراحل تدوین مستند آتش و گلستان به پایان می‌رسد. مجموعه دیگری نیز از فیلم «یاران ابراهیم» که پنج قسمت سریال ۴۵دقیقه‌ای به نام «کوچه زیبا» درآمده و دو قسمت درباره هیأت‌های مذهبی تهران و دو قسمت هم درباره دستمال‌سرخ‌هاست و فکر می‌کنم تمام اینها تا شهریورماه آماده شود. پروانه فیلم چریک که باز هم بر اساس زندگی شهید ابراهیم هادی است، آماده است و فقط منتظر رضایت خانواده شهید هادی هستیم که مقداری این مرحله زمانبر است. 
 
تلاش شما برای ساختن مستندها یا فیلم‌هایی درباره شهدا،ازکجا سرچشمه می‌گیرد و چه ضرورتی را احساس می‌کنید که به سمت این سوژه‌ها می‌روید؟
معتقدم شخصیت آدم‌ها و عیار رفیقان و عزیزان‌مان همیشه سر دوراهی‌ها مشخص می‌شود و گاهی آن‌طور که توقع داریم، نیستند. یک‌سری آدم‌ها، با مردم عهدی بستند و اعتقادی راسخ داشتند که از جان‌شان گذشتند و نسبت به جان‌گذشتگی برای وطن کوچک‌ترین شکی نداشتند. من عاشق این آدم‌ها هستم که رفتند و به فیض رسیدند، اما خانواده‌شان در این طرف تنها ماندند؛ مثل بچه‌ای که از ۹ماهگی به دلیل این‌که پدرش می‌خواست از این آب و خاک دفاع کند، یتیم بزرگ شده است. صادقانه می‌گویم تا هزاران سال دیگر این شهدا حرمت دارند و تا عمرم اجازه دهد، دست به سینه و با افتخار در خدمت خودشان و خانواده‌ آنها هستم. حساب خانواده شهدا از هر سیاست چپ و راستی را همیشه جدا می‌کنم. شهیدان برایم آرمان باوری مملکت هستند یعنی مملکت ما آرمانی دارد که می‌تواند تا ابد به آن ببالد و این است که عده‌ای با افتخار جان‌شان را برای کشور گذاشتند و تا زمانی که این طور است، با افتخار درباره آنها فیلم می‌سازم. 
 
آیا ساخت فیلم «فرمانده لوطی‌ها» که روایتی از زندگی سید ابوالفضل کاظمی، فرمانده گردان لات‌های دفاع‌مقدس است در راستای دیدگاه شما برای تصویر کردن شهید زمینی است؟ چه شد که به سمت چنین قصه‌ای رفتید؟ 
سید ابوالفضل کاظمی خصوصیت غریبی دارد و آدمی از منطقه‌ای است که فقط لات‌‌ها از آن منطقه بیرون می‌آیند و  در آنجا پرورش پیدا می‌کند. او در جنگ با همان لات‌ها حماسه می‌آفریند و برخوردی که آقای چمران با آنها می‌کند و می‌گوید همین‌ها به درد جنگیدن می‌خورند، جاودانه است. سید ابوالفضل کاظمی از منطقه کوچه پس کوچه‌های شوش و کوچه نقاشان که همه آنها معتاد و قاچاقچی هستند به‌عنوان یک عارف برمی‌خیزد. او عارفی است که با زبان مردم صحبت می‌کند و از دانشگاه کوچه و بازار استفاده و ارتزاق کرده و به عبارتی آنچه را می‌داند از کوچه و بازار یاد گرفته است. او از هشت سال جنگ تحمیلی ۸۰‌سال روایت داشت و طوطی شیرین شکنی بود که وقتی پای بحث‌هایش می‌نشستیم، دیوانه می‌شدیم. فرمول کار او بسیار ساده بود و با دعا به نتیجه می‌رسید؛ یعنی او را داخل مهدیه تهران می‌بردند و دعا می‌کرد. دعاهای او فراتر از سیاست است، چون عاشق اهل بیت و مولا‌علی‌(ع) و روایتگر زحمات بچه‌های جنگ هستند. 
 
با توجه به این‌که پیدا کردن چنین اشخاصی سخت است، چطور آنها را پیدا می‌کنید؟
«رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست/می‌کشد هرجا که خاطرخواه اوست». از آنجا که این اشخاص را دوست دارم، دنبال‌شان می‌روم و خداوند هم آنها را سر راهم قرار می‌دهد. سید ابوالفضل کاظمی اولین کسی است که فرهنگ شفاهی جنگ را گسترش داد و با رفتنش فرهنگ شفاهی جنگ مرد. ما دو نفر داریم که خیلی خوب جنگ ایران را روایت می‌کنند؛ یکی سید ابوالفضل کاظمی و دیگری حسین ا... کرم که آقای کاظمی را شاعرانه و آقای ا... کرم را استراتژیک بیان می‌کند. این دو نفر تکرار نشدنی هستند و با رفتن سید ابوالفضل کسی را نداریم که فرهنگ عاشقانه ـــ عارفانه رزمنده‌ها و حال و هوای آنها را به ما منتقل کند. او آمار تمام خانواده شهدا را داشت و می‌رفت و به آنها سر می‌زد و اصلا نمونه آن را نداریم و متأسفانه خیلی‌ها نمی‌دانند که این اشخاص جزو بنیان‌های نظام محسوب می‌شوند و اگر ما به‌عنوان فیلمساز این مسائل را منتقل نکنیم، چه کسی بگوید؟
 
فکر می‌کنید اگر شهدای ما با همان منش و خلق و خوی مردانگی و فتوت، امروز بودند و شاهد «عملیات وعده صادق» بودند، چه واکنشی داشتند؟
درفیلم«آتش و گلستان» دربخش‌هایی این کار را انجام دادیم که اگر شهدا امروز بودند، چه کار می‌کردند و اگر فیلم را ببینید، متوجه می‌شوید اما حمله به اسرائیل بزرگ‌ترین اتفاق قرن بود و ازاین اتفاق خوشحالم. افرادی مثل سید‌ابوالفضل و شهید هادی برای این‌که مردم دیدگاه‌شان نسبت به انقلاب تغییر نکند، به فقرا کمک می‌کردند تا پیش خانواده‌شان شرمنده نشوند اما امروز شرایط تغییر کرده و اختلاس‌ها موجب سلب‌اعتماد مردم شده است. 

به نظر شما رسانه‌ای مثل سینما چطور می‌تواند در این اتفاق جریان‌ساز باشد؟
اگر مدیران هوشمندی داشتیم، باید از تمام اینها تصویربرداری می‌کردند تا به آیندگان نشان دهند و امروز باید چنین فیلمی ساخته شود. همین الان فیلم‌های کمی درباره حاج‌قاسم سلیمانی ساخته شده است و چرا هنوز فیلم‌هایی ساخته نشده که روایتگر جریان نفوذ و خیانت یک بادیگارد باشد که موجب برملا شدن موقعیت سردار سلیمانی شد. آمریکایی‌ها یک سرباز جسیکا دارند که حداقل ۲۰ فیلم درباره‌اش ساخته‌اند اما درباره سردار سلیمانی چنین فیلم‌هایی ساخته نشده است. درباره شهید بهشتی و رجایی فیلم خاصی ساخته نشده است. خیلی جالب است که کابینه یک کشور از بین می‌رود و فردای آن روز همه چیز عادی است و این همان مثال ریزش‌ها و رویش‌هاست. اگر وارد این وادی شدم به این علت است که معتقدم هرکس برای آرمانش شهید شود، حرمت دارد و کار من نمایش این حقایق است. در فیلم آتش و گلستان هم نشان می‌دهیم که شهید ابراهیم هادی اهدافی والاتر از مسائل جزئی روزمره دارند. 

راوی کوچه نقاش‌ها
سیدابوالفضل کاظمی از شناخته‌شده‌ترین رزمندگان وفرماندهان دفاع‌مقدس بودوزمانی که جنگ تحمیلی آغاز شد، تهران را به مقصد جبهه‌ها ترک کرد. کاظمی فرمانده گردان لشکر ۲۷محمد رسول‌ا...(ص)بود و درطول جنگ در چند عملیات به‌صورت نیروی آزاد شرکت داشت و در عملیات کربلای ۵ و ۸ فرمانده گردان عملیاتی میثم بود. او بارهادرعملیات‌های مختلف مقابل تیر و ترکش دشمن بعثی قرار گرفت و دچار مجروحیت‌های سخت و جان‌فرسا شد.او خاطراتش را درکتابی با عنوان «کوچه‌نقاش‌ها» با تنظیم‌ و تدوین راحله‌صبوری بازگو کرده است.دربخشی ازکتاب کوچه‌نقاش‌ها به نقل ازاین شهید نوشته شده:«چمران درساختمان ژاندارمری بود. دستش تیر خورده و باندپیچی شده بود، اما به روی خودش نمی‌آورد. ما را که دید، گفت: برید روی آن ارتفاع، یک درگیری الکی درست کنید تا هلی‌کوپتر بشینه و مهمات و غذا بریزه.طبق دستور دکتر، روی ارتفاع تپه‌مانند مشرف به شهر رفتیم؛ اما هرچه به طرف ضدانقلاب تیراندازی کردیم، هیچ جوابی ندادند. انگار باز منتظر شب بودند تا تلافی‌اش را دربیاورند. سیاهی شب خودش خوف می‌آورد و آنها راحت‌تر و با آزادی بیشتر تو دل شب حمله می‌کردند. ساعت حدود۱۱صبح، یک هلی‌کوپتر ارتش آمد. تیمسار فلاحی، فرمانده نیروی زمینی و چند ارتشی از آن پیاده شدند. چند جعبه غذا و مهمات ریختند پایین. یک نفر، یادداشتی از طرف دکتر آورد و به دست تیمسار داد. تیمسار، دستخط را خواند، سوار شد و رفت. ساعت حدود ۳ بعدازظهر، دو هلی‌کوپتر آمدند، یک دور بالای شهر زدند و پشت بیمارستان نشستند. نیروی کمکی آوردند. یکی از هلی‌کوپتر‌ها وقتی داشت بلند می‌شد، آتش گرفت. ما سوختنش را دیدیم. خلبانش پرید بیرون؛ اما نفهمیدم سرنوشتش چه شد. آن موقع دکتر چمران داشت به اصغر وصالی خط می‌داد و می‌گفت: شما هم بهتره روی ارتفاعات مشرف به شهر مستقر بشید و از ضدانقلاب پهلو بگیرید. چند تا از نیرو‌های اصغر وصالی در آن روز شهید و مجروح شده بودند. در همان حین که آن دو مشغول بحث بودند، یک نفر خبر آورد که گروهی از ضدانقلاب تا نزدیکی پاسگاه ژندارمری آمده‌اند و دستمال‌های سفید تکان می‌دهند و می‌خواهند تسلیم شوند و منتظر جواب هستند. چمران به آیت‌شعبانی، مسئول ژاندارمری که واقعا مردی شجاع ولایق بود و حماسه آفرید، گفت: گول‌ نخورید. این دامه. اینها اهل صلح‌نیستند.تاشعبانی بجنبد وتصمیم بگیرد، نیروهایش رفتند سمت ضدانقلاب؛ به این خیال که از آنها اسیر بگیرند.رفتن سرباز‌ها همان، رگبار ضدانقلاب نامرد به روی بچه‌ها همان، و چند نفر از بهترین نیرو‌های ژاندارمری در آنجا کشته شدند.اماآیت شعبانی باهمکاری ستوان یوسفی، کاررا جمع‌وجور کرد و پاسگاه را با جانفشانی از محاصره‌ ضدانقلاب درآوردند.» متأسفانه در ۲۸ آذر ۱۴۰۱ سیدابوالفضل کاظمی به همرزمان شهیدش پیوست.   

دیگر خبرها

  • تصویر دیده نشده از محمدرضا شجریان
  • تصاویر دیده نشده از محمدرضا شجریان/ عکس
  • توزیع ۸۵۰۰ تن آسفالت در ۶۱ معبر شهری تبریز
  • این مرد با چنگ و دندان شغلش را حفظ کرده است | در کوچه درختی چه می گذرد؟
  • ابراز نارضایتی شهروندان کهنوج از کمبود امکانات رفاهی در برخی از مناطق شهر + فیلم
  • پیگیری درخواست‌های مردمی در بسته شهروند خبرنگار
  • با سوپر غذای تقویت‌کننده مغز آشنا شوید
  • فرماندهی فارغ‌التحصیل از دانشگاه کوچه و بازار
  • با خسته‌ترین انسان کره زمین آشنا شوید (فیلم)
  • مشکلات محله تاریخی قاضی از زبان شهروند آران و بیدگل + تصاویر