کتاب جدید سارا عرفانی درباره یکجهادگر شهید چاپ شد
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۶۹۱۶۵۷
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی انتشارات شهید کاظمی، کتاب «شمرون کُناردون» نوشته سارا عرفانی و مریمالسادات علویان با محوریت زندگی جهادگر شهید امیر محمد اژدری(عضو شورای مرکزی قرارگاه امام رضا(ع)، بهتازگی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر و راهی بازار نشر شده است.
به گفته نویسندگان اینکتاب، امیر محمد اژدری وقتی آسمانی شد۲۵ساله بود؛ اما به گفته اطرافیانش که او را به خوبی میشناختند، بیش از دوبرابر سنش برای رفع محرومت از چهره شهر و کشورش تلاش کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اژدری در اکثر استانهای کشور از جمله لرستان، خوزستان، خراسان، کرمانشاه، ایلام و... سابقه انجام فعالیتهای جهادی داشت. او در حادثه زلزله کرمانشاه از پیشقدمان جهادی برای کمک به مردم زلزلهزده بود. با وجود عدم حمایتها، کم کاریهای برخی مسئولین و کمبودها و نواقص، هیچگاه از پای ننشست و تا حد امکان، تلاش خود را برای آبادی سرزمینش دریغ نکرد.
اژدی سال ۹۷ در حین حرکت به سمت مناطق محروم جنوب کشور، بهعلت سانحه رانندگی درگذشت و حین خدمت به شهادت رسید.
کتاب «شمرون کُناردون» شامل روایاتی از زندگی اینشهید جهادگر است که در قالب داستان نوشته شدهاند.
در بخشی از اینکتاب آمده است:
روی گوشیاش سرک میکشم. رفته سراغ پستهای قدیمیتر. دارد کپشن پستهایم را یکییکی میخواند و در هر کدام که آرزوی شهادتی هست، روی پیشانیاش میکوبد و آه بلندی با بازدم بیرون میدهد. بخار آهش در هوای سرد بهمن، ابرهای کوچک را آمادهی باریدن میسازد. چند دقیقهای هست روی پستی که بعد از شهادت شهید حججی گذاشته بودم، گیر کرده. هی با بغض زمزمه میکند: «و از آن روز سرم میل بریدن دارد» و هی دست میکشد روی سر و صورتش و هی اشکهایش میچکد. یکهو خم میشود روی سنگ. دو تا دست لرزانش را میگذارد دور صورت عکس. زمزمه میکند: «امیر جان!»
اینکتاب با ۲۱۶ صفحه و قیمت ۴۰ هزار تومان منتشر شده است.
کد خبر 5270546 صادق وفاییمنبع: مهر
کلیدواژه: سارا عرفانی مناطق محروم انتشارات شهید کاظمی نشر شهید کاظمی محمد سرور رجایی درگذشت چهره ها عید غدیر خم رایزنی فرهنگی موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران تازه های نشر رونمایی کتاب معرفی کتاب سهروردی افغانستان تجدید چاپ مرکز فرهنگی شهر کتاب انتشارات عهد مانا جشنواره نقش تن پوش امام رضا ع
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۶۹۱۶۵۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت آیت الله خامنهای از چگونگی آشناییشان با حاج احمد آقا
به گزارش خبرنگار جماران، یک سالی از رحلت مرحوم حاج احمد آقا خمینی می گذشت که گفت و گویی با آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره آن مرحوم انجام شد. در بخشی از این گفت و گو ایشان به سابقه آشنایی شان اشاره کرده و اینگونه روایت کرده اند:
اولین برخورد من با ایشان مربوط به حدود سال 41 است که ما در قم به منزل امام زیاد رفت و آمد می کردیم. ایشان ظاهرا دبیرستان می رفتند. من می دیدم که با دوچرخه از در «اندرونی» به منزل می رفتند و ما از در «بیرونی» می رفتیم اول ایشان را نمی شناختم و بعدا گفتند که «آقازاده امام» هستند.
بعد از آن ایشان را نمی دیدم و حتی در جریانات سال های 42 نیز چیزی از ایشان به یاد ندارم. و البته من خبری ندارم که کجا بودند و چه می کردند، ولی در حدود سال های 44 - 45 شنیدیم که ایشان طلبه شده اند. و طلبه خوبی هم شدند. و خیلی جدی مشغول درس شدند. در آن زمان نقل می شد که امام به ایشان فرموده اند که اگر به دانشگاه می خواهی بروی مخارج بر عهده خودت است، اما اگر طلبه بشوی من هم شهریه ای به تو می دهم. به این وسیله امام ایشان را به سمت طلبگی تشویق می کردهاند.
بعدها، کم کم آشنایی ما بیشتر و از نزدیک شد. حتی یک بار من به قم رفتم و به منزل ایشان. آن وقت تازه ازدواج کرده بودند و در کوچه ادیب (که جای خوبی هم بود) می نشستند و من از مشهد آمده بودم. گفتم: «بروم و فرزند امام را ببینم.» رفتم، ایشان را دیدم و از نزدیک با هم آشنا شدیم.
این اوایل آشنایی ماست. بعدها ایشان به نجف رفتند و از نجف برگشتند، دستگیر شدند و پس از آزادی در تهران در منزل آقای ثقفی وارد بودند و من هم آن وقت اتفاقاً در تهران بودم، به دیدن ایشان آمدیم و جمعی از دوستان هم در آنجا بودند. پس از آن، ایشان در بعضی از کارها با ما ارتباط پیدا کردند، هم کارهای مربوط به مبارزه مثل اعلامیه هایی که از نجف می آمد که ایشان چند مورد (البته معدود) برای من به مشهد فرستادند، و از نجف هم یک یا دو مورد یا شاید بیشتر برای من اعلامیه فرستادند، اعلامیه را در لای جلد کتاب جاسازی می کرد و کتاب را صحافی می کرد و یک کتاب برای من می فرستاد. همچنین ارتباط ما در بعضی زمینه های روشنفکری بود، مثلاً کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» آل احمد را که تازه درآمده بود و دستگاه اجازه چاپ نمی داد، ایشان تلاش کرد و اقدام کرد (البته به کمک چه کسانی، من درست به یاد ندارم) و برای آنکه از جهات گوناگون، اطمینانی پیدا کنند، یک نسخه را برای من فرستاد و من هم نظراتی دادم. پس ارتباطات ما از این دو جهت بود و سابقۀ آشنایی ما چنین است.
برشی از کتاب گنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی؛ ص 15-16