یک احوالپرسی؛ ۳ فوتی، ۷ بستری و ۱۵ مبتلای کرونایی
تاریخ انتشار: ۳۱ شهریور ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۱۸۰۶۶۷
عکس آرشیوی است.
به گزارش «تابناک»، سکوت محض خانهای قدیمی که درش به راهرویی فراخ باز می شد دلم را لرزاند، خانه ای که همیشه صدای صاحبانش بعد از پا نهادن به درگاه خانه به میهمان نوازی بلند بود.
شمعدانی های پلاسیده دو طرف راهرو و خاکی که بر در و دیوار خانه نشسته حکایت از بی کسی خانه ای دارد که روزگاری نه چندان دور، دخترانی با سلیقه آن را آب و جارو می کردند و صفایش می دادند؛ آنطور که دلت مهمانی آن خانه را طلب می کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
هنوز پلاسیدگی شمعدانی ها دست از سر چشمانم بر نداشته بود که "دف" آویزان بر دیوار و خاکی که روی جلدش را پوشانده بود، توجهم را به خود جلب کرد و دلم را شاید به ۲۰ سال قبل برد. همان زمان که دختر کوچک این خانواده با موهایی که فر دلربایی آنها را احاطه کرده بود، به محض جمع شدن دخترهای فامیل و به اصرار آنان دف را به دست می گرفت و با شادمانی می نواخت. درست همان زمان که محو هنرمندی انگشتان ظریف و باریکش می شدم، صدای زیبایش بلند می شد «عقرب زلف کجت با قمر قرینه، تا قمر در عقربه، کار ما چنینه، کیه کیه در می زنه من دلم می لرزه».
و اینجا بود که همه دختران فامیل با سرخوشی همراهیش می کردند و این حکایت ادامه می یافت.
آه که چه روزگار عجیبی شده است، هنوز در روزگار گذشته سیر می کردم که بانویی خمیده خمیده با لباس هایی سراسر مشکی از در اتاق سمت چپ راهرو که پذیرایی خانه به شمار می آمد خارج شد؛ سنگینی آفتاب ظهر شهریور و سایه زمخت داخل راهرو مانع دیدن واضح چهره اش می شد. به نظر ۵۰ یا ۶۰ ساله می آمد، اول فکر کردم مهمان یا دوست خانوادگی است اما کمی که جلوتر آمد شناختمش. دختر سوم خانواده بود «مهربانو»؛ بانویی فرهیخته و زیبا که حدود ۳۰ سال سن داشت اما حالا انگار ۵۰ سال از عمرش را در ماه اخیر تجربه کرده است.
خمیده خمیده در حالی که برای راه رفتن دست به دیوار می گرفت، کنار دیوار، کمی دورتر از من ایستاد و مرا مثل همیشه دختر دایی صدا کرد در حالی که پدربزرگ من دایی آنان بود و سال ها قبل به رحمت خدا رفت.
مرا که دید زخم چرکین دلش سر باز کرد و هق هق گریه امانش را برید، او در گریه هایش بی کس شدنشان را ناله می کرد.
با اینکه بیش از یک ماه از ابتلایشان به کرونا گذشته بود اما باز مراعات می کرد و از همان انتهای راهرو با من صحبت می کرد، انگار کرونا درس سخت و بدی به آنان داده است.
مهربانو که سال گذشته، مادرش را از دست داد و سال ها قبل پدرش را، حالا در اندوه و سوگ ۲ خواهر بزرگ تر و یکی از برادرهایش اشک می ریزد. از سه هفته قبل هر هفته یکی از عزیزانش را به خاک سپردند و او مانده، یک خواهر و برادری که از او کوچک تر هستند.
در و دیوار خانه بوی مرگ می داد. مهربانو دلش از دست روزگار خون بود او که خود همیشه به دو خواهر و برادر بزرگش تکیه می کرد حالا خود تکیه گاه خواهر کوچک ترش شده و دل نگران برادری است که هنوز در چنگال دیو سیاه کرونا در بیمارستان بستری است.
می گوید: دختر خاله ام که حدود ۶۹ سال سن دارد و تنها زندگی می کند، برای خرید از خانه خارج و به کرونا مبتلا می شود؛ خواهر بزرگترم بعد از اطلاع از بیماری دختر خاله به خانه اش می رود تا از او مراقبت کند، غافل از اینکه نحیف شدن دختر خاله ام که آن روزها علائم زیادی نداشت به دلیل ابتلا به کروناست.
آنچه در ادامه بخش هایی از این گزارش می خوانید، درد دل و واگویه های اوست: حدود چهار روز بعد، خواهرم برای بردن برخی وسایلش به خانه آمد اما انگار حال خوشی نداشت، نگران شدم و از او خواستم بماند تا من برای مراقبت از دختر خاله ام بروم اما او با دلایلی که آورد مرا قانع کرد در خانه بمانم.
آن روز گذشت و روز بعد خواهرم که حالا صدایش بالا نمی آمد به خواهر بزرگ ترم زنگ زد و گفت: حال دختر خاله مان بدتر شده و اورژانس او را به بیمارستان منتقل کرده، از او خواستیم زودتر به خانه برگردد اما او گفت ظاهرا دختر خاله به کرونا مبتلا بوده و من نیز مبتلا شده ام؛ او از ما خواست سمت خانه دختر خاله نرویم.
عصر همان روز سوپی تدارک دیدم و به بردار بزرگم دادم تا آن را برای خواهرم ببرد اما انگار برادرم که هیچ وقت کرونا را جدی نمی گرفت داخل خانه می شود و به قصد پرستاری از او چند ساعتی آنجا می ماند و این کار تا چند روز ادامه پیدا می کند. در کنار او برادر کوچک ترم نیز هر روز به خواهر سر می زد، به خانه ما هم می آمد. کم کم دو برادرم و بعد هم من و دو خواهرم گرفتار بیماری کرونا شدیم. اوایل فکر می کردم زود خوب می شویم، همه اعضای خانواده ما دو یا یک نوبت واکسن را دریافت کرده بودند.
روزها می گذشت اما از خوب شدن خواهر و دختر خاله ام خبری نبود، یک روز صبح که از خواب بیدار شدم صحنه ای وحشتناک دلم را لرزاند. خواهر بزرگم در حالی که کبود شده بود روی زمین کف راهرو افتاده بود، حال خودم را نمی فهمیدم، داد و فریاد کردم و با اورژانس تماس گرفتم. اندکی بعد خواهرم با تشخیص عوامل اورژانس راهی بیمارستان شد.
همان روز همسر برادرم که صدایش گرفته بود زنگ زد و از حال بد برادرم خبر داد و گفت: امروز ظهر در بیمارستان بستری شده است.
باورش برایم دشوار بود چه اتفاقی پیرامون من دارد می افتد؛ حالا دو برادر و همسرهایشان در بیمارستان بستری شده بودند، حال عمومی ما نیز خوب نبود خودمان را در خانه قرنطینه کرده بودیم و اجازه ورود به هیچکس نمی دادیم اما انگار خیلی دیر شده بود، تمامی اعضای خانواده ما از برادر و خواهرها و حتی سه برادر زاده ام به کرونا مبتلا شده بودند و بیشتر آنان حالشان خوب نبود.
کم کم خبر رسید که حال دختر خاله ام رو به بهبود است؛ این خبر خوشی بود که بعد از مدت ها می شنیدم، این خبر سوسوی امیدی را در دلم زنده کرد، فکر می کردم حالا که او با آن همه بیماری که از قبل داشت بهبود پیدا کرده حتما خواهرها و برادرها و خانم بردارانم خوب می شوند اما انگار دست تقدیر چیز دیگری رقم زده بود. این در حالی بود خواهر بزرگم یک هفته بود از دنیا رفته بود اما اطرافیان ما برای اینکه حال ما مساعد نبود به ما نگفته بودند. زمانی که خبر فوت خواهرم را بعد از یک هفته به ما دادند، خانه ما صحرای شام شده بود. دنیا روی سرم خراب شده بود، باور نمی کردم خواهر مهربان و حامی من که بعد از مرگ پدر و مادرم زندگیش را وقف من و خواهرهایم کرد دیگر کنارم نیست.
هنوز دشواری مرگ خواهر بزرگم روی دوشم سنگینی می کرد که خبر پر کشیدن خواهر بعدیم دنیا را برایم به آخر رساند. دیگر توان راه رفتن و ایستادن روی پاهایم را نداشتم اما باید به بیمارستان می رفتم، شاید اینها دروغی محض باشد، فکر می کردم اگر خودم بروم حتما آنان را در بیمارستان می بینم، بیشتر روز را با آمپول های آرامبخشی که به زور به من و خواهر کوچکم تزریق می کردند خواب بودم اما امان از بیداری و دیدن خانه ای بی کس.
هر لحظه احوال دو برادر و همسرانشان را می پرسیدم، اما آنان هنوز در بیمارستان بستری بودند و دل من در سینه بی تاب. زندگی، تیر خلاص را آن زمان به من زد که خبر پرکشیدن برادر بزرگم مرا به اورژانس کشاند. نمی دانم وقتی خبر فوت برادرم را شنیدم چه اتفاقی برایم افتاد حتی یادم نمی آید که گریه و زاری کرده باشم، وقتی چشم هایم را باز کردم چراغ های مهتابی سقف اورژانس بیمارستان افضلی پور را دیدم. تنم خیلی آرام و بی حرکت روی تخت افتاده بود، کمی چشم هایم را چرخاندم خواهر کوچکم را دیدم که بالای سرم ایستاده و اشک می ریزد، وای خدای من یادم آمد برادرم...
از جایم بلند شدم، پاهای نحیفم را از تخت پایین آوردم، من باید می رفتم حالا که در بیمارستان هستم باید بروم و خواهر و برادرهایم را ببینم، یقین داشتم که آنان هنوز اینجایند و حالشان خوب است. خبر رفتنشان برایم دروغی بیش نبود اما خواهرم با کمک پرستار مانع پایین آمدنم از تخت می شدند، نمی دانم چه شد اما دوباره به خواب رفتم، خوابی که هنوز ادامه دارد کاش یک نفر مرا از این خواب بد بیدار می کرد؛ کاش یک نفر صورتم را نیشگون می گرفت و می گفت چشم هایت را باز کن خواب می دیدی، اما انگار قرار نیست از این خواب بد بیدار شوم.
دخترک اینها را گفت و در حالی که به دیوار تکیه کرده بود ادامه داد: دختر دایی، بی کس شدم حالا من مانده ام و انبوهی از خاطراتشان.
پسر برادرم که تازه ۲۰ سالش تمام شده در این مدت سه خواهر و بردارم را به خاک سپرده و این بیشتر دلم را می سوزاند.
غم سنگینی بود، از مهربانو دلجویی و خداحافظی کردم اما انگار این داستان تلخ حال دلم را به حدی بد کرده بود که می خواستم تمام بود و نبود را عق بزنم؛ خدایا این چه حکایتی است، پس چرا اوضاع به حالت عادی بر نمی گردد اما خوب می دانستم که سهل انگاری و عادی انگاری های اطرافیانمان است که این شرایط را روز به روز وخیم تر می کند و نمی گذارد شرایط به حالت عادی برگردد.
آه که گاهی چقدر انسان ها می توانند اتفاق های بد برای خودشان و دیگران رقم بزنند و چقدر کم به این موضوع فکر می کنند.
برایم سئوال است، آیا آن فردی که با بی خیالی و عادی انگاریش باعث ابتلای یک خانواده و مرگ سه عزیز آنان شده است می تواند جواب این خون ها را بدهد؟
کمی عاقبت اندیش باشیم؛ کرونا در کمین است!
سخن از این مرگ و میرها و بی توجهی ها درحالی است که وضعیت کرونا در استان کرمان در شرایط نارنجی قرار دارد. موارد بستری قطعی اکنون در بیمارستان های کرمان ۵۵۹ مورد، موارد مثبت بستری در سطح دانشگاه های علوم پزشکی کرمان ۳۱۲ نفر و تعداد کل موارد بستری مثبت کرونا تاکنون در این استان ۳۸ هزار و ۷۲۸ مورد بوده است.
موارد جدید بستری ۲۴ ساعت گذشته نیز ۸۴ مورد اعلام شده که به ترتیب در کرمان ۵۹ مورد، رفسنجان ۲، جیرفت ۱۲، بم سه و سیرجان هشت مورد است.
تعداد فوتی های قطعی به علت ابتلا به کرونا در ۲۴ ساعت گذشته در استان کرمان ۲۰ نفر بوده که ۱۴ نفر حوزه دانشگاه علوم پزشکی کرمان، یک نفر حوزه دانشگاه علوم پزشکی جیرفت، ۲ نفر حوزه دانشکده علوم پزشکی سیرجان و سه نفر حوزه دانشگاه علوم پزشکی بم هستند.
مجموع جانباختگان کرونا در استان کرمان چهار هزار و ۶۱۸ نفر، واکسن تزریق شده نوبت اول یک میلیون و ۱۲۲ هزار و ۸۵۶ مورد و نوبت دوم پنج میلیون و ۴۳۹ هزار و ۶۴ مورد است.
منبع: تابناک
کلیدواژه: اربعین 1400 اعمال ماه صفر محمدباقر ذوالقدر سازمان همکاری شانگهای ابومحمد عسگرخانی هفته دفاع مقدس ویروس کرونا گسترش کرونا دورهمی ها ابتلا به کرونا اربعین 1400 اعمال ماه صفر محمدباقر ذوالقدر سازمان همکاری شانگهای ابومحمد عسگرخانی هفته دفاع مقدس بیمارستان بستری دختر خاله ام علوم پزشکی اما انگار نفر حوزه خانه ای
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۱۸۰۶۶۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فلورانس رنسانسی؛ خواهر ایتالیایی اصفهان + عکس
فلورانس، خواهرخوانده ایتالیایی اصفهان در ابتدا بهعنوان پایگاهی نظامی بنا شد، اما در طول زمان میزبان آثار فرهنگی و هنری بسیاری شد که مشابهت آنها با اصفهان، بنای خواهرخواندگی دو شهر را گذاشت.
به گزارش سرویس ترجمه خبرگزاری ایمنا، فلورانس، پایتخت ناحیه توسکانی ایتالیا که بهطور معمول از آن بهعنوان زادگاه رنسانس و موزه زنده یاد میشود، دارای مجموعهای از گنجینههای هنری و تاریخی بسیار است. این شهر که در سال ۵۹ قبل از میلاد توسط ژولیوس سزار تأسیس شد، با نام متفاوت فلورنتیا به معنای شکوفایی شناخته میشد. طرح واقعی شهر با ایده ایجاد یک اردوگاه نظامی طراحی شده است. در حدود قرن چهارم که بیزانسها و استروگوتهای آلمانی برای کنترل ایتالیا در حال رقابت بودند، فلورانس در مرکز بحثهای نهچندان قابل مذاکره قرار داشت که این امر از جمعیت آن بهشدت کاست، اما صلح خیلی زود برقرار شد و این شهر شگفتانگیز تحت حکومت شارلمانی در سال ۷۷۴ شکوفا شد.
فلورانس در آغاز قرن دهم در راه شکوفایی هنری قرار گرفت و مارگرو هوگو اولین کسی بود که فعالیت هنری خود را در آن آغاز کرد. شهر بهرغم ناآرامیهای سیاسی در آغاز قرن چهاردهم به رونق ادامه داد و حتی پول طلای خود، فلورین، را در سال ۱۲۵۲ ضرب کرد. این اقدام به افزایش مشارکت فلورانس در صحنه مالی سراسر اروپا منجر شد و خانواده بانکداری قدرتمند مدیچی بر شهر حاکم شدند.
قدرت اقتصادی جدید مهاجران بسیاری را به فلورانس جذب کرد که در میان آنها تعدادی از تأثیرگذارترین هنرمندان آن زمان از جمله لئوناردو داوینچی، بوتیچلی، میکل آنژ و گیرلاندایو نیز وجود داشتند، آنها برای خلق شاهکارهای خود راهی این شهر شدند و حضورشان فلورانس را به بهشتی برای فرهنگ، هنر و تاریخ تبدیل کرد و در قرن بیستویکم برای بازدیدکنندگان از سراسر جهان مورد توجه قرار گرفت.
تمام پلهای فلورانس به جز پونتهوکیو در سال ۱۹۴۴ توسط آلمان بمباران شد و فوران آب رودخانه آرنو در چهارم نوامبر ۱۹۶۶، خیابانهای آن را زیر آب برد. این امر آسیب بسیاری به پیکره شهر وارد آورد و گردشگران و مردم محلی را بر آن داشت برای نجات شاهکارهای هنری شهر دست بهکار شوند بهطوریکه رشد اقتصادی شهر تاریخی فلورانس در دنیای امروز بهطور عمده از منابع مالی و گردشگری تأمین میشود.
شاهکارهای تاریخی در فلورانسفلورانس شهری سرشار از تاریخ و هنر است که هر گوشهوکنار و ساختمان آن داستان و اهمیت خاص خود را دارد. این شهر میزبان چشمگیرترین معماریهای شهری و آثار فرهنگی و تاریخی با قدمت طولانی است.
کلیسای جامع فلورانسکلیسای جامع یا سانتا ماریا دلفیوره بهحدی بزرگ است که اتمام ساخت آن ۱۴۰ سال طول کشید. معماران فلورانسی برنامهریزی این سازه عظیم را در سال ۱۲۹۴ آغاز کردند، اما فناوری مهندسی مورد نیاز برای پشتیبانی از چنین پروژهای هنوز در آن زمان توسعه پیدا نکرده بود.
کلیسای جامع برای نزدیک به ۱۲۴ سال بدون گنبد باقی ماند تا زمانی که برونلسکی طرحی مبتکرانه ارائه داد که ساخت گنبد عظیم را ممکن میکرد. سرانجام در سال ۱۴۳۶ کلیسا تکمیل شد و نمای آن در دهه ۱۸۷۰ تحت بازسازیهایی قرار گرفت.
کلیسای سنلورنزوسنلورنزو یکی از قدیمیترین کلیساها در فلورانس و کلیسای محلی خانواده ثروتمند مدیچی در سراسر رنسانس است که در اوایل دهه ۱۴۰۰ توسط فیلیپو برونلسکی طراحی شد و از آن زمان توسط تعدادی از هنرمندان مختلف تغییر پیدا کرد.
این کلیسا دارای تعدادی از چشمگیرترین نمونههای معماری رنسانس است که طرحهای میکل آنژ نمونه کاملی از سبک معماری نوآورانه، مدرن و تقریباً مانریستی را به آن افزود که در دهه ۱۵۲۰ محبوبیت بیشتری پیدا کرد.
کلیسای سانتا ماریا نوولاکلیسای سانتا ماریا نوولا یکی از قدیمیترین کلیساهای دومینیکن در فلورانس است که قدمت آن به اواخر قرون وسطی باز میگردد. ساخت آن به سبک گوتیک آغاز شد که در قرن سیزدهم رایج بود. در ابتدا ساختار اصلی بنا تکمیل شد، اما نما ناتمام ماند و تقریباً ۲۰۰ سال بعد، لئونه باتیستا آلبرتی، نمای مرمر سیاه و سفید منبتکاری شده را برای آن طراحی کرد. عناصری از معماری دوران باستان نیز به آن اضافه شد که بر معماری رنسانس مانند ستونها، طاقها و پدیدارهای رومی آن تاکید داشت.
کاخ پالازو وکیوپالازو وکیو یا کاخ قدیمی تالار شهر فلورانس یکی از چشمگیرترین آثار در منطقه توسکانی است که در سال ۱۲۹۹ در دوران آشفتگی سیاسی بهعنوان یک قلعه-کاخ ساخته شد. بنای تاریخی و برج ناقوس گوتیک-رومانسک آن قرار بود قدرت جمهوری فلورانس را به رخ بکشد و هر دشمن احتمالی را بترساند.
در جلوی کاخ، سپرها و نشانهای تأثیرگذارترین و مهمترین اصناف کارگری در فلورانس وجود دارد که نشاندهنده تنوع و ثروت جمهوری فلورانس است. این کاخ از نظر سیاسی و هنری در طول تاریخ مهم بوده است.
موزه ملی بارگلو یا بارجلوبارگلو در ابتدا بهعنوان یک ساختمان مدنی برای قرار دادن منطقه اداری شهر فلورانس ساخته شد و قدیمیترین بنای عمومی در فلورانس است که در سال ۱۲۵۵ افتتاح شد و از نظر سبکی شبیه به یک قلعه با برج ناقوس بلند و باریک است. در اواخر قرن شانزدهم تا سال ۱۸۵۹، بارگلو به مقر پلیس و زندان و سپس به موزه هنر تبدیل شد. امروزه تعدادی از مهمترین آثار و مجسمههای دوران باستان و رنسانس در این ساختمان جای دارد.
پل پونتهوکیوپونتهوکیو روی رودخانه آرنو قدیمیترین پل فلورانس و تنها پلی است که از بمباران جنگ جهانی دوم جان سالم به در برد. قدمت این پل به دوران رومیان بازمیگردد و مغازههای رنگارنگ و جذاب در امتدادش آن را بسیار منحصربهفرد میکنند.
میدان جمهوری فلورانسمیدان جمهوری یکی از میدانهای شهری اصلی در فلورانس است و از بناهای معماری جدیدتر آن بهشمار میرود که در میان شهری با معماری رنسانس بسیار خودنمایی میکند. این میدان در گذشته بازاری شلوغ بوده است و در طول قرنها توانست ظاهر قرون وسطایی خود را حفظ کند تا اینکه در قرن هجدهم شورای شهر تصمیم گرفت آن را گسترش دهد، بنابراین کارگاهها، خانهها و بعضی دیوارهای قرن سیزدهمی که شهر را احاطه کرده بود ویران شد تا راه را برای بلوار وسیعی باز کند و وجههای مدرن برای این شهر اروپایی به ارمغان آورد.
خواهرخواندگی فلورانس و اصفهانفلورانس و اصفهان بهواسطه زمینههای تاریخی و فرهنگی مشابه از بیستودوم شهریور سال ۱۳۷۷ (سیزدهم سپتامبر ۱۹۹۸) خواهرخوانده شدند. این امر سنگ بنای روابط گستردهتر و همکاریهای فرهنگی بیشتر را میان دو شهر گذاشت. تبادل هیئتهای فرهنگی و گردشگری، همچنین همکاریهای اقتصادی و امور فرهنگی از محورهای اصلی این خواهرخواندگی بهشمار میرود.
کد خبر 747092