نوستالژیهای ماندگار دهه شصتیها/ از دفترهای نوستالژیک تا لیوانهای تاشو
تاریخ انتشار: ۷ مهر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۲۳۷۷۹۷
خبرگزاری فارس - معصومه درخشان- با آمدن پاییز شور و حال خاصی در کل شهرها ایجاد میشد، چرا که پائیز فصل آغاز مدرسههاست. آغاز فصل آموختن، یاد گرفتن و دانایی. مهرماه با شروع مدرسهها حال و هوای دیگری پیدا میکند ولی اکنون ۲ سال است که کرونا ویروس بر همه چیز سایه انداخته و شروع متفاوتی را برای بچه مدرسهایها رقم زده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ولی فصل درس و مدرسه هر طور که شروع شود چه با کرونا ویروس و درس خواندن آنلاین و مجازی و چه به صورت حضوری و با شعر« همشاگردی سلام»، برای ما بروبچههای قدیمی دهه شصت همواره فصل ناب شکفتن بوده و هیچوقت خاطرات ما از آن سالها کهنه نمیشود. بلکه هر سال به یاد آن سالها گل لبخند بر لبهایمان میشکفد و دلتنگ روزهای مدرسه می شویم.
دلتنگ دل خوشیهای کودکانهمان که روزی آن را در چهاردیواری دلمان قاب گرفتیم تا امروز که برگهای روزگار ورق خورده است و ما فاصله گرفتهایم از روزهایی که تمام خاطرات و عشقمان کتابهای دبستانمان بود و امروز که با دیدن عکسی در فضای مجازی، بوییدن کتابهای درسی جدید، دیدن لوازمالتحریرهای رنگ به رنگی که دانشآموزان را سر ذوق میآورد.
برای درس خواندن، بهانهای شود برای ما تا دوباره سراغ خاطرات و نوستالژیهایمان برویم در کتب درسی ابتدایی و شاید بهتر است، بگویم در کتب درسی دهه شصت لوازمالتحریر ما دانشآموزان دهه شصت مثل حالا پر از رنگ و لعاب نبود.
00ما در شهریور ماه از خرید کیف و لوازمالتحریر خارجی ذوق نمیکردیم، یعنی اصلا نوشتافزار خارجی نبود که ببینیم پدر و مادرها برایمان میخرند تا ذوق بکنیم یا نه، ما فقط یک نوع دفتر داشتیم که آن هم دفترهای کاهی تعاونی بود که رویش نوشته شده بود "تعلیم و تعلم عبادت است" و هر سال نیز همان دفتر تعاونی را نیز نمیخریدیم چون دفترهای سال قبل که برگهایی از آن سفید مانده بود را استفاده میکردیم و البته برای خرید انواع کتاب کمک آموزشی نیز با دوستانمان مسابقه نداشتیم.
تو دوست دهه شصتیام بیا خیالت را به خیالم گره بزن تا گلبوتههای خیالمان را به پرواز در آورده خاطرات و نوستالژیهایمان را از فراسوی زمان به حال بیاوریم.
بیا خاطراتمان را ورق بزنیم، خاطراتی که هر چند با یادآوری آنها دلتنگ روزگار گذشته و ساعتها محو این خاطرات میشویم اما به هر حال میدانیم اینها بخشی از گذشته ما را تشکیل میدهند.
نان بابا و محبت مامان
در کتابهای درسی ما بابا و مامان جزو اولین کلماتی بودند که یاد گرفتیم، مهر بابا را وقتی که نان میداد آموختیم و محبت مادری را از مادرِ اکرم یاد گرفتیم؛ آنجا که اکرم سه روز بیمار بود و مادر با مهر و محبت تمام نشدنی خود از او مراقبت میکرد و از همان آش کشکی که برای اکرم درست کرده بود تا خوب شود آموختیم که چگونه حرف (ش) و (ک) را بر لوح سفید کاغذ نقش بزنیم.
جلوتر که رفتیم با کوکب خانمِ مهماننواز و پاکیزهای آشنا شدیم که همسایه اکرم خانم بود و همه شیفته مهماننوازیش بودند، چرا که او همیشه سطل شیر را در جای خنک نگه میداشت و پنیر و ماست محلی در سفره جلوی میهمانان میگذاشت تا از خوردن غذای سالم محلی لذت ببرند.
باران و تصمیم کبری
آن مرد بارانی نیز در خاطرمان است که با آمدنش یک صدا میخواندیم "آن مرد در باران آمد" و البته باران کتاب کبری را خیس کرد و او وقتی کتابش را که از گزند باد و باران در امان نمانده بود در حیاط پیدا کرد تصمیم گرفت دیگر دختر منظمی باشد و تصمیم کبری باعث شد ما نیز مواظب کتاب و دفترمان باشیم.
ریزعلی و فداکاری او
ما هنوز با باران درسهای دیگری داشتیم، باران با ترانه و با گوهرهای فراوان این بار بر بام خانه و مدرسهمان میخورد تا ما گردش یک روز دیرین در جنگلهای گیلان را همیشه به یاد داشته باشیم و باز باران بود که زمینهای کشاورزی ریز علی را آبیاری میکرد تا او محصول پر برکتی داشته باشد و غروب یکی از روزهای سرد پاییزی که خورشید در پشت کوههای پر برف یکی از روستاهای آذربایجان فرو رفته بود و ریزش کوه جان مسافران قطار را تهدید میکرد، ریزعلی لباسهایش را از تن در آورده آتش بزند تا بدین وسیله مسافران را از حادثه خبر کرده و جان آنها را نجات دهد.
آن روزها ریزعلی خواجوی قهرمان قصههای ما بود وقتی فداکاری ریزعلی را میخواندیم فکر میکردیم این گونه فداکاریها فقط مختص کشورماست ولی در درسهای بعدی با پطرس، کوچک مردی بزرگ در آن سوی دنیا آشنا شدیم که انگشتش را در سوراخ سد نگه داشته بود تا سیل روانه روستا نشود اما دست پطرس کرخت شده بود.
صد دانه یاقوت
وقتی الفبا را یاد گرفتیم و شروع به خواندن کردیم یکی از اولین شعرهایی که میخواندیم شعر" من یار مهربانم" بود آنجا که میخواندیم " من یار مهربانم ، دانا و خوش بیانم ، گویم سخن فراوان با آنکه بیزبانم"
وقتی یار مهربان میخواست عظمت خداوند را به زبان کودکی به ما بگوید، دست به دامن مصطفی رحماندوست شد و از زبان او درس "انار صد دانه یاقوت" را یادمان داد و گفت: صد دانه یاقوت، دسته به دسته، با نظم و ترتیب یکجا نشسته، یاقوتها را پیچیده با هم در پوششی نرم پروردگارم".
خوشا به حالت ای روستایی
این روزها که آلودگی هوا همه را به شدت آزرده خاطر میکند و انواع بیماریها را به دنبال دارد ما دلمان برای سادگی و صمیمیت روستا و آب و هوای خوش ان تنگ شده و به یاد دوران مدرسه مان
به فرزندان روستا میگوییم "خوشا به حالت ای روستایی، چه شاد و خرم چه باصفایی" و به او میگویم "در شهر ما نیست جز دود ماشین، جز داد و فریاد، خوشا به حالت که هستی آزاد " و باز دلتنگیهایمان تمامی ندارد، چرا که ما نیز میخواهیم همچون پرنده سبکبال در هوای خوش اردیبهشتی روستا قدم بزنیم.
ما که در یک شهر درس میخواندیم بقیه شهرها را نمیشناختیم و نمیدانستیم آنها در کجاها زندگی میکنند ولی وقتی با کتابهایمان دوست شدیم در درسهای بعدی خواندیم مردم میهن ما در کوهستانها، دشتها و در کنار دریاها زندگی میکنند و البته هر کجا که باشند ایرانی هستند و برای همیشه به خاطر سپردیم که ایران عزیزمان را همچون جان خویشتن گرامی بداریم و بگوییم "خوب و عزیزی ایران زیبا، پاینده باشی ای خانه ما، در هر کجایت خون شهیدان پیوسته جاری است ای خاک ایران."
شعر زیبای ملکالشعرای بهار
جدا شد یکی چشمه از کوهسار، به ره گشت ناگه به سنگی دچار ... یکی از شعرهایی بود که ملکالشعرای بهار را با این شعر شناختیم و او چه زیبا در درسهای بعدی ما را به تلاش و کوشش توصیه کرد آنجا که گفت "ز کوشش به هر چیز خواهی رسید، به هر چیز خواهی کماهی رسید. "
وقتی داستان ۲ کاجی که خارج از ده در کنار خطوط سیم پیام روییده بودند را خواندیم دلمان به حال کاجی که ریشههایش از خاک بیرون بود سوخت و آن موقع بود که قدر دوستیهایمان را دانستیم، چرا که ما چون کاج سنگدل نبودیم که چند روز تحمل دوستش را نداشت و عاقبت خودش نیز با تبر تکهتکه شد.
حسنک کجایی/ دلخوشی زاغ با قالب پنیر
ما مسوولیتپذیری را از حسنک آموختیم آنجا که درس "حسنک کجایی " را خواندیم و دانستیم حسنک پسر بچه روستایی بود که مسوولیت نگهداری از حیوانات خانهشان را بر عهده داشت و به خوبی از عهده این مسوولیت بر میآمد، اما او یک روز هنگام بازگشت از مدرسه دیر کرده بود و حیواناتی که دلتنگش شده بودند سراغ او را میگرفتند به جز زاغی که سرخوش از پیدا کردن قالب پنیری بود که میخواست روی شاخه درختی بزم خود را کاملتر کند اما روباه مکار با تملق و چاپلوسی زاغ را فریب داد و زاغ دهانش را برای آواز خواندن بیموقع باز کرد و شد آنچه که نباید میشد.
لعنت بر دهانی که بیموقع باز شود
همچنان که زاغ دهانش را برای آواز خواندن باز کرده بود تا روباه مکار پیروز این میدان باشد، لاک پشت و ۲ مرغابی نیز بودند که در یک آبگیر زندگی میکردند و در اثر خشکسالی تصمیم گرفتند با لاک پشت به جای دیگر بروند و او را به وسیله تکه چوبی که به دندان گرفته بود به آسمان ببرند به این شرط که اصلا حرفی نزند، ما میدانستیم که لاک پشت طاقت ندارد و بیموقع دهانش را باز کرده و سقوط میکند و صد البته چنین شد و آن موقع بود که ما یک صدا میگفتیم "لعنت بر دهانی که بیموقع باز شود."
کارتهای صدآفرین
ما دهه شصتیها هیچ وقت کارتهای صد آفرین و هزار آفرین را فراموش نمیکنیم که خانم معلم مهربان در دفترهایمان میچسباند و چه ذوقی میکردم وقتی پدرم برای هر کارت صد آفرین 20 تومان به من جایزه میداد و من سرمست از شادی کودکانه انگار فتح بزرگی کرده بودم و ۲۰ تومان خود را به رخ بقیه خواهرها و برادرانم میکشیدم.
کارت صد آفرینهایمان را جمع میکردیم تا وقتی که تعداد آنها بیشتر شد یک جایزه دیگر هم دریافت کنیم و جمله نوشته شده زیر کارتهای صد آفرین را نیز هنوز در ذهن داریم که نوشته بود " من با سلاح درسم ، با رهنمود قرآن، میرم به جنگ دشمن "
رادیو دوست صبحگاهی ما بود هر روز صبح که میخواستیم به مدرسه برویم ساعت ۶:۴۰ تا ۷ صبح رادیو برنامه "بچههای انقلاب" را پخش میکرد و ما همزمان با گوش دادن به این برنامه آماده رفتن به مدرسه بودیم و البته ظهر هنگام برگشتن از مدرسه با سوار شدن به چرخ و فلکهای دم مدرسه نیز تمام خستگیهای درس و مدرسه از یادمان میرفت.
لیوانهای تاشو
بازیها و دل مشغولیهای ما مانند بروبچههای امروز در پشت سیستمهای کامپیوتری یا گوشیهای هوشمند یا گیم نتها نبود، بازیهای ما پر از سرو صدا و خندههای کودکانه بود. بازی های وسطی، هفت سنگ ، پیل دسته و تیله بازی بود، یادش به خیر باد با آب و مایع ظرفشویی کف درست کرده، در لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست شود. با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تار عنکبوت درست میکردیم و البته باید گفت ما هم برای خودمان مخترعی یا مکتشفی بودیم.
موقعی که مدرسه میرفتیم نیمکتهای یک نفره نداشتیم که دور از هم بنشینیم، میز و نیمکتهای ما چوبی و سه نفره بود که موقع امتحانات یکی از ما پائین میرفت و ۲ نفر دیگر روی نیکمت به سوالات پاسخ میدادیم و یک کیف وسط میگذاشتیم تا مبادا ورقه همدیگر را ببینیم.
مدرسههای ما پر بود از تفریحات سالم و چه ذوق مرگ میشدیم برای داشتن خط کشهای متحرک و چقدر هیجان داشتیم برای عکس برگردانهایی که محکم بر روی مچ دست خود میکوبیدیم تا عکس آن روی مچ دست بیفتد و بعد ۲ تا خط میکشیدیم و میشد ساعت مچی.
لیوانهای قرمز رنگ تاشو دوران مدرسه نیز خاطرات خاص خود را دارد. ما بچه دبستانیها باید این لیوان مخصوص خود را حتما به مدرسه میبردیم، یک نفر به نام مامور آب خوری در مدارس بود که اسم دانشآموزانی را که بدون لیوان آب میخوردند را مینوشت برای همین هر کدام از ما بروبچ مشتری این لیوانها بودیم.
طمع تلخ جنگ
در کنار همه این خاطرات و نوستالژیها ما دانشآموزان دهه شصت، دانشآموزان روزهای سخت هستیم، ما با همه دلخوشیهای کودکانهمان قد کشیدیم دوران مدرسه ما با ترس و اضطراب روزهای جنگ گذشت، ما نسل متفاوتی از همه نسلهای کودکان ایران زمین هستیم، جنگ یک پدیده شوم است که خدا نکند هیچ کودکی و هیچ دانشآموزی طعم تلخ جنگ را بچشد و وقتی وارد گلستان علم و دانش میشود ترکشهای نابرابر جنگ روحش را بیازارد، اما دشمن بعثی روح و جسم ما را آزرد ما نمیدانستیم آیا فردا همه همکلاسیها، همشاگردیها و معلم خوبمان را میبینیم چون هر لحظه شهرهایمان در وضعیت قرمز بود و بمباران میشد.
برخی معتقدند ما بچههای دهه شصت نسل سوختهایم، میگویند ما کودکی نکردیم ما بچههای روزهای سخت بودیم و همه دوران کودکی ما با صدای آژیرهای قرمز و پر از استرسها و دلهرههایی گذشت که دشمن بعثی بر ما تحمیل میکرد.
درس خواندن ما با زیادهخواهیهای دشمن زبونی همراه شد که فتح چند روزه میهن اسلامیمان را در سر میپروراند و پدران و برادران ما برای دفاع از این آب و خاک از هیچ کوششی دریغ نکردند تا ما همچنان به عشق وطنمان درس بخوانیم و در همان سالهای آتش و خون بود که معلمهایمان در قاب تصویری تلویزیون برایمان درس میدادند و ما گاهی فکر میکردیم که آقا معلم یا خانم معلمی که در تلویزیون با ما حرف زده و درس میدهند ما را میبیند و ما نیز میتوانیم با او حرف زده و اشکالات درسی خود را از او بپرسیم. اما بعدها متوجه شدیم که آنها ما را نمیبینند و حرفهایمان را نمی شنوند و فقط ما از طریق تلویزیون آنها را میبینیم.
ما پس از نوشتن مشقهایمان میگفتیم، فردا چه کسی دفتر مشق شبم را خط خواهد زد.
انشاء نوشتههای مشترک
" به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند" این جمله مقدمه مشترک همه انشاهای ما دانشآموزان دهه شصت بود و ما هر شهیدی که به شهرمان میآمد همراه با مادر، پدر خواهر و برادرهایش گریه میکردیم.
ما روزهای ترس و دلهرهآوری را تجربه کردیم وقتی سر کلاسهای درس وضعیت قرمز اعلام میکردند دوان دوان خود را به سنگر مدرسه میرساندیم، شنیدن آژیر قرمز از رادیو و تلویزیون از بلندگوی مدرسه کابوس ما شده بود و ما میترسیدیم از موشکهای صدام بعثی و هر روز چشم به در میدوختیم تا بدانیم پدرانمان کی از جنگ بر میگردند.
خندهای از سر شوق
در اواخر دهه شصت اسرا که برگشتند ما از ته دل شاد شده و خندیدیم دهههای فجر مدرسههایمان را تزئین میکردیم.
ما دانشآموزان قانعی بودیم، قلکهای پلاستیکی سبز و نارنجی به شکل تانک و نارنجک توزیع کرده بودند و ما این قلکها را با پولهای خرد یک تومنی و ۲ تومنی پر میکردیم تا برای کمک به رزمندگان به جبههها فرستاده شود.
بعد از کتابهای درسی، دلمشغولیهایمان در کارتونهای سیاه و سفیدی خلاصه میشد که بیشتر از ۲ شبکه تلویزیونی وجود نداشت، ما بچههای کارتونهای سیاه و سفید بودیم و البته در کنار کارتونها بعضی از فیلمهای بزرگترها را نیز تماشا میکردیم.
عروسکهای هادی و هدی، کارتون "دختری به نام نل"، " حنا در مزرعه" ، "پسر شجاع" ، هاچ زنبور عسل و"خونه مادربزرگه" و چند دیگر کارتون دیگر و فیلمهایی مثل "سلطان و شبان "، "جنگجویان کوهستان"، "سالهای دور از خانه" که به اسم "اوشین" شناخته شده بود از دوست داشتنیترین فیلمها و کارتونهای این ۲ شبکه بود.کارتونهاى دوست داشتنى و داستانهایى که هرگز از ذهن ما محو نخواهند شد. کارتونهایى که هم دلنشین بودند، هم آموزنده، کارتونهایی که بچه یتیمها قهرمانهایش بودند و البته بعضىهایشان سریالى بودند و ۶ ماه تا یک سال طول مىکشید تا به پایان برسند.
ما بروبچه های آن زمان نه موبایل داشتیم، نه لبتاپ و نه تبلتی که با آن پز مد روز بودن بدهیم ،چیزی به نام اینترنت و فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نداشتیم که بتوانیم در شبکههای اجتماعی همدیگر را لایک بکنیم یا استیکر بفرستیم، ما به جای استیکر فرستادنها به خانههای همدیگر میرفتیم و دور هم جمع شده با هم درس خوانده و تلویزیون میدیدم. تلویزیونی که فقط ۲ شبکه داشت، شبکه یک و ۲ که البته سیاه و سفید بود.
آقای حکایتی و دیدنیها
ما بر و بچههای دهه شصت در تلویزیونهای سیاه و سفیدمان ۲ تا خانم مجری خوب و مهربان داشتیم خانم خامنه و خانم رضایی که از قاب جادویی تلویزیون همیشه به ما درس مهربانی میدادند، آنها بخش جداییناپذیر نوستالژیهای ما بچههای دهه شصت هستند.
در این ۲ شبکه سیاه و سفید آقای حکایتی هم برای ما دهه شصتیها حکایتها داشت، او که با آواز میخواند " یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود روبه روی بچهها قصهگو نشسته بود، قصهگو قصه میگفت، قصه شاه و پری "
بعد از دیدن و شنیدن حکایتهای آقای قصهگو، آقای ایمنی درس صرفهجویی میداد و با خواندن شعر آهنگین" امروز درس چی داریم، درس ایمنی داریم شما بگو ببینم فرزند نازنینم، هرگز نشه فراموش لامپ اضافه خاموش" میآموخت همیشه باید لامپ اضافی خاموش باشد.
آقای دیدنیها نیز هر شب جمعه برایمان دیدنیهای جدید میآورد، برنامه دیدنیها بخشهای متنوعی داشت که برای مردم خیلی جذاب بود. در دوران بمباران و آژیرکشان این برنامه پخش میشد و در هیاهوی زندگی همراه با جنگ مردم دقایقی را با این برنامه احساس شادی پیدا می کردند.
در آخر خاطرات و نوستالژیهای دهه شصت تمام شدنی نیست و مهرماه که از راه میرسد بوی خیلی چیزها نیز به مشام میرسد، بوی کتاب و دفترهای تازه جلد شده، بوی لباسهای تازه دوخته و خرید شده و لوازمالتحریرهایی که هر کدام از آنها بوی تازگی دارند و آماده خط خطی شدن هستند.
انتهای پیام/60020/س
منبع: فارس
کلیدواژه: خبرگزاری فارس فارس تبریز بازگشایی مدارس دهه شصت نوستالوژی معصومه درخشان نوستالژی های ماندگار لایک استیکر اینترنت فضای مجازی شبکه های اجتماعی همشاگردی سلام ریزعلی و فداکاری صد دانه یاقوت یار مهربان ملک الشعرای بهار کارت های صدآفرین دفاع مقدس حنا در مزرعه جنگجویان کوهستان اوشین لوازم التحریر خاطرات و نوستالژی ها دانش آموزان سیاه و سفید دهه شصت ما بچه کارتون ها دیدنی ها لیوان ها صد آفرین مدرسه ها دهه شصتی بی موقع سال ها ۲ شبکه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۲۳۷۷۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرا برخی از دهه شصتیها در تجرد قطعی ماندند؟
از آنجا که مردان متولدِ دهه شصت الزاما با خانمهای دهه شصتی ازدواج نمیکنند، بیشتر آنها تا مرز ۵۰ سالگی ازدواج خواهند کرد و در این میان دایره همسرگزینی برای خانمهای دهه شصتی محدودتر است؛ اما در مجموع طبق گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، هماکنون غالب مخاطبان نهادهای واسطهگری ازدواج، متولدان دهه ۶۰ هستند.
قانونگذار در ماده ۳۷ قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت، اهمیت امر تسهیلگری در ازدواج جوانان با محوریت انتخاب همسر برای تشکیل خانواده پایدار براساس موازین قانونی و شرعی از طریق مؤسسات فرهنگی، مساجد و روحانیون و دیگر ظرفیتهای مردمی و با تأکید بر محوریت و مشارکت خانوادهها مورد توجه قرار داده است. این مداخله در راستای کمک به نهاد خانواده و ایفای رسالت ذاتی آن و نیز کمک به جوانی جمعیت از طریق تسهیل و تسریع ازدواج جوانان است.
آییننامهها و دستورالعملهای اجرایی ماده فوق و همچنین فرآیندهای اجرای تکلیف قانونی حدود ۷ ماه پس از تصویب قانون به تصویب رسیده، اما با توجه به نبود سابقه اجرایی در این زمینه و جنس مردمی تکلیف تعیین شده، دستورالعمل اجرایی این ماده در طول فرایند اجرا مورد بازبینی قرار گرفته و اصلاحات و تغییراتی را به همراه داشته است. بررسی سازوکارهای تعریف شده در اجرای قانون و فرایند اجرایی مراکز انتخاب همسر نشان میدهد، عدم اتصال مراکز همسرگزینی به سازمان ثبت احوال به جهت استعلام وضعیت تأهل و تجرد افراد، تعدد مراجع صدور مجوز مراکز همسرگزینی، صدور مجوز مراکز همسرگزینی ذیل درگاه ملی مجوزهای کسب و کار به عنوان یک ردیف کسب و کار، عدم توجه مراکز دارای مجوز و دستگاه نظارتی به ابعاد فرهنگی مسئله ازدواج و تغییرات الگوهای همسرگزینی در جامعه، ضعف شرایط عمومی و تخصصی در نظر گرفته شده برای فرد متقاضی مجوز از حیث تحصیلات و تجربه کاری در این حوزه، عدم همافزایی دستگاههای مکلف در قانون مذکور در راستای فرهنگسازی تسهیل ازدواج جوانان از مهمترین چالشهای اجرای ماده است.
بازنگری در دستورالعمل اجرایی ماده مذکور مبنی بر غیر تجاری بودن مراکز انتخاب همسر، مکلف کردن سازمان ثبت و احوال کشور مبنی بر همکاری با سازمان تبلیغات اسلامی در پاسخگویی به درخواست استعلام از وضعیت تأهل افراد، رصد مستمر وضعیت ازدواج و الگوهای همسرگزینی و در دستور کار مراکز قرار دادن نتایج پژوهشها، تدوین ضوابط رتبهبندی مراکز در راستای دستهبندی انواع حمایتهای معنوی و مادی از مراکز در نظر گرفتن تخفیفهای مالیاتی متناسب با کمیت و کیفیت فعالیت مراکز، تعریف شاخصهای رصد عملکرد مراکز از جمله تعداد ازدواجها نسبت به متقاضیان، فراوانی طلاق مزدوجین معرفی شده از سوی مراکز در پنج سال اول زندگی، میزان موفقیت مراکز در تزویج گروههای خاص از جمله افرادی که متقاضی پیدا کردن همسر مناسب در سنین بالا هستند و... از جمله پیشنهادهای اصلاحی در راستای اصلاح فرایند اجرایی و افزایش کارآمدی ماده قانونی است.
پیدا نکردن همسر مناسب؛ مهمترین عامل فرهنگی در افزایش سن ازدواج جوانان
اما به طور کلی و براساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، بررسی عوامل افزایش سن ازدواج جوانان نشان میدهد، مهمترین عامل فرهنگی در تأخیر در ازدواج جوانان، پیدا نکردن همسر مناسب است. از سوی دیگر بررسی تحولات اجتماعی و خانواده و تغییر کارکردهای خانواده نیز نشان میدهد، نقش فرد در انتخاب همسر افزایش پیدا کرده و جایگاه خانواده از نقش محوری در این موضوع به نقش مشورتی تبدیل شده است. از سوی دیگر گسترش نا اطمینانی جوانان در حوزههای مختلف و تغییر ملاکهای ازدواج منجر به سخت شدن فرایند انتخاب همسر شده است.
لذا کمک به خانواده و فرد در انتخاب همسر ازسوی نهاد دیگر ضروری است. در این راستا قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت، حمایت از گروهها، مؤسسات و ظرفیتهای مردمی که در این حوزه فعالیت میکنند را بر سازمان تبلیغات اسلامی تکلیف کرده و صدور
مجوز برای مراکز فعال را برعهده وزارت ورزش و جوانان قرار داده است.
متولدین دهه ۶۰؛ نخستین مخاطب نهادهای واسطهگری ازدواج
بیشتر مخاطبان نهادهای واسطهگری ازدواج در حال حاضر متولدین دهه ۶۰ بوده و با اختلاف بالا متولدین دهه ۷۰ در رتبه دوم مخاطبین این مراکز قرار دارند. این گزاره نشان میدهد نیازسنجی ماده قانونی به درستی انجام شده و مسیری در جهت رفع نیاز گروهی از جامعه باز شده است، البته با توجه به عدم دسترسی به نتایج عملکرد این مراکز و فراوانی ازدواجهایی که به دنبال تقاضاهای صورت گرفته رخ داده، نمیتوان درصد موفقیت این مراکز را عنوان کرد، اما نکته این است که مسئلهشناسی درستی صورت گرفته و در گامهای بعدی سنجش و اصلاح راهبردهای اجرایی باید مورد توجه قرار گیرد.
شهلا کاظمیپور، جمعیتشناس درباره آمار موجود در خصوص ازدواج جوانان دهه شصتی میگوید: مطابق با آخرین آمارهای عنوان شده از جمعیت به تفکیک سن (سال ۹۵)، حدود ۸.۵ ملیون مرد و حدود هشت میلیون و ۳۰۰ هزار زن دهه شصتی در کشور وجود دارد که مجموع جمعیت آنها حدود ۱۶ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر است.
وی درخصوص وضعیت تجرد قطعی توضیح میدهد: در عین حال برآوردهایی از آمارهای موجود حاکی از آن است که در حال حاضر تعداد مردان مجرد دهه شصتی یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر و تعداد زنان مجرد دهه شصتی حدود ۵۵۰ هزار نفر است. البته اکثر مردان دهه شصتی تا مرز ۵۰ سالگی ازدواج میکنند، چراکه آنها الزاما با خانمهای دهه شصتی ازدواج نمیکنند و ممکن است با دهههای ۷۰ و حتی ۸۰ ازدواج کنند اما از آنجایی که معمولا ازدواج زنان با مردان بزرگتر از خودشان یک هنجار اجتماعی محسوب میشود، از همین رو دایره همسرگزینی برای خانمهای دهه شصتی محدودتر است و آنها باید یا با مردان دهه شصتی یا مردان دهه ۵۰ ازدواج کنند، این درحالیست که اکثریت مردان دهه ۵۰ هم تا پیش از این ازدواج کردهاند.
چرا برخی دختران دهه شصتی در تجرد قطعی ماندند؟
این جمعیتشناس با اشاره به علت بالا بودن تجرد دهه شصتیها، یادآور میشود: میزان موالید در دهه ۴۰ پایین بود و افراد معمولا ازدواج میکردند، اما در دهه ۶۰ به یکباره موالید افزایش یافت؛ بالطبع از آنجایی که تعداد مردان دهه ۴۰ و ۵۰ برای ازدواج با خانمهای متولد دهه ۶۰ کمتر بود و همین امر موجب ایجاد این معضل برای خانمهای دهه ۶۰ شد.
کاظمیپور در ادامه به علت افزایش سن ازدواج و پیدا نکردن همسر مناسب اشاره و تاکید میکند: به طور کلی زمانی که افراد دیر ازدواج میکنند میانگین سن ازدواج برای کل جامعه بالا میرود و به تبع افراد دیرتر ازدواج میکنند و این موضوع به ضرر خانمهاست چراکه مردان جوانطلب هستند و با زنان کوچکتر ازدواج میکنند؛ بنابراین خانمهایی با سنهای بالاتر، شانس کمتری برای ازدواج دارند. در این میان مطالعات انجام شده نشان میدهد که یکی از عوامل تاخیر در ازدواج جوانان «انتخاب همسر مناسب» است؛ این درحالیست که در گذشته واسطهگری در ازدواج رخ میداد و قوم و خویشان جوانان را به یکدیگر معرفی میکردند، جامعه کوچکتر، روابط چهره به چهره و گسترده بود، اما با بزرگ شدن شهرها روابط کاهش یافته و شناخت افراد از یکدیگر کم شده است.
وی با بیان اینکه مراکز همسانگزینی جایگزین «واسطهگری در ازدواج» هستند، تصریح میکند: اگرچه مراکز همسانگزینی میتوانند جایگزین مناسبی برای «واسطهگری در ازدواج» باشند، اما در عین حال تعدد مراکز موجب خطا و افزایش نفوذ افراد غیر متعارف برای فعالیت این مراکز شده است، بنابراین اگر مراکز رسمی برای انتخاب جوانان مناسب یکدیگر وجود داشته باشد به مرور زمان اطمینان در جوانان برای مراجعه به این مراکز بیشتر خواهد شد.
ناهماهنگی دستگاهها و تاثیر آن بر مراکز انتخاب همسر
به گزارش ایسنا، یکی از موضوعات مهم در محقق شدن هدف این ماده قانون، فرهنگسازی در راستای ازدواج جوانان و همچنین استفاده از ظرفیت مؤسسات و مراکز مردمنهاد در این حوزه است که البته این مهم نیز در مواد دیگر قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت عنوان شده، اما عدم هماهنگی دستگاهها در تکالیف محول شده امکان بهرهمندی سازمان تبلیغات و مراکز انتخاب همسر از ظرفیت فرهنگسازی دستگاههای دیگر را بسیار کاهش داده است.
طراحی سازوکار سازمانی با ویژگی مردمی بودن ظرفیت واسطهگری ازدواج تعارض دارد لذا باز طراحی حکمرانی مردم ضروری است. یکی از چالشهای دیگر دریافت مجوز در بستر درگاه ملی مجوزهای کسب و کار است که رویکرد، کسب و کار گونه به امر تسهیل در انتخاب همسر میدهد.
شرایط اختصاصی مراکز نسبت با کیفیت و کمیت خدمات ارائه شده به مراجعهکنندگان به درستی تعریف نشده است. به عبارتی میتوان گفت در دستورالعمل تعریف شده باید تعداد پرسنل هر مرکز نسبت با تعداد متقاضیان دریافت خدمت بیان شود و صرف الزام به داشتن حداقل سه پرسنل (مؤسس، مشاور و کنشگر در امر واسطهگری) کفایتکننده نیست.
در متن دستورالعملها توجه به جهتگیری و ساماندهی فعالیت مراکز مذکور در راستای اصلاح الگوی همسرگزینی در جامعه دیده نمیشود و ابتنای فعالیت مراکز بر مطلوبیتهای افراد محوریت دارد.
با توجه به اینکه مراکز همسرگزینی ذیل عناوین دیگر از جمله سازمانهای مردم نهاد درخواست مجوز کرده یا در کنار دیگر فعالیتها در این عرصه نیز فعالیت میکنند، از ظرفیت مجوزدهی سایر دستگاهها نیز استفاده میکنند که به دلیل تفاوت در فرایند صدور مجوز و نظارت بر عملکرد آنها یکپارچگی و انسجام مختل میشود. ضعف توجه به مساجد و خانوادهها در دستورالعمل و آییننامههای اجرایی تدوین شده، به رغم تأکید قانون بر این دو نهاد مهم به چشم میخورد.
چند پیشنهاد و راهکار نظارتی یا سیاستی
حل تعارض مردمی بودن و سازوکار سازمانی تعریف شده میتواند از طریق سازوکار خود نظارتی مراکز تا حد قابل توجهی مرتفع شود. به عبارتی سازوکار و شاخصهای نظارتی باید به گونهای تعریف شوند که هر مرکز نهاد نظارتی مراکز دیگر به شمار آید. از سوی دیگر تعریف شاخصهای نظارت بر عملکرد مراکز، رتبهبندی مراکز با توجه به کیفیت ارائه خدمات، فراوانی مراجعان و تعریف ضوابط متفاوت برای هر کدام از سطوح تعریف شده، تعریف انواع حمایتها به تناسب سطوح مختلف مراکز، در نظر گرفتن تخفیف مالیاتی به تناسب سطوح مختلف مراکز و تعریف سازوکار لازم به جهت تسریع در دریافت پاسخ استعلام از سازمان ثبت احوال کشور از جمله پیشنهادهای مطرح شده به شمار میرود.
منبع: خبرگزاری ایسنا