Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-04-25@22:38:31 GMT

گنجی بزرگ در بقالی کوچک

تاریخ انتشار: ۱۵ آذر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۸۶۰۱۳۷

گنجی بزرگ در بقالی کوچک

«هر کتابی که در این بقالی کوچک خوانده می شود آخرتم را آباد می سازد.» این را پیرمردی می‌گوید که برای دیدنش از چهارراه انقلاب به خیابان فردوسی‌جنوبی می روم. مغازه خوار و بار فروشی کوچکی با گنجی عظیم نهفته در خود که ظاهر مغازه تفاوتی با دیگر بقالی‌های کوچک و بزرگ قدیمی جنوب شهر نیشابور ندارد.

برنج، چای سلطانیان

با ورود به مغازه همه تصوراتم از دکان بقالی نقش می‌بازد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

انتهای مغازه همانند دیگر دکان‌ها انبار اجناس و مملو از کیسه‌های برنج و بنشن، قوطی‌های چند لیتری مایع ظرفشویی، مایع سفیدکننده و کارتن‌های کوچک و بزرگ ماکارونی، قند و چای است. اما دیوارهای این بخش مغازه پر شده از کتاب‌هایی که با نظمی خاص در قفسه‌های فِلزی چیده شده‌اند. بالای هر قفسه هم تکه کاغذی چسبانده شده که موضوع کتابهای آن قفسه را نشان می دهد. ادبیات‌فارسی و عرفان، تاریخ و سیاست، علمی و فرهنگی، داستان و رمان، دیوان اشعار ...‌

ردیف بالای یکی از قفسه‌ها تندیس علامه طباطبایی و تابلوی یغما ‌‌شاعرنیشابوری خودنمایی می‌کند. سردیس علی سلطانیان صاحب مغازه توجهم را جلب می‌کند. پیرمرد می گوید: این هدیه هنرمند مجسمه ساز نیشابوری استاد قدمیاری است.

کتابخانه کوچک انتهای دکان  کتاب های متنوعی دارد. کتاب‌های چاپ قدیم، کتاب‌های نادر و کمیاب در بازار اکنون،  کتاب‌‌هایی با قطع های بزرگ و کوچک. «فاطمه فاطمه است» نوشته دکتر علی شریعتی، «خسی در میقات» نوشته جلال آل احمد، «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» ترجمه ذبیح الله منصوری، «دیوان شاه نعمت الله ولی» و ... 

در این دکان قدیمی، اقیانوسی  ژرف از علم و فرهنگ جاری کرده اند.

برخی از مشتریان بعد از خرید روزانه، کتابی انتخاب کرده و بعد از تورقی کوتاه، کتاب را با خود به امانت می‌برند و یا این که در فاصله کوتاه بین خرید و پرداخت پول با دستگاه کارتخوان، کتابی که به امانت گرفته بودند را پس می‌دهند. بعضی‌ها هم برای انتخاب کتاب از آقای سلطانیان راهنمایی می‌خواهند. پیرمرد هم با خوشرویی و صبر و حوصله فراوان راهنمایی می‌کند.

در همان قسمت انتهایی مغازه، چند صندلی دور میزی مستطیل شکل گذاشته شده تا مشتریان در صورت تمایل آن‌جا کتاب را بخوانند‌ که در این صورت، آقای سلطانیان به گرمی با فنجان دمنوش و شکلات از آن‌ها پذیرایی می‌کند.

از خدمت نظام تا ایجاد کتابخانه عمومی

اگر چه در ساعات حضورم تعداد مراجعان به کتابخانه کوچک آقای سلطانیان بسیار اندک است، اما همان‌ تعداد انگشت‌شمار هم لبخند را به صورت پیرمرد می‌آورد‌. نزدیکی‌های اذان‌ظهر با خلوت شدن مغازه پیرمرد فرصتی پیدا می کند تا از خاطرات و تجربیاتش که خود کتابی گرانبها است برایم بگوید و هر چه بیشتر می گوید مرا به دانستن مشتاق‌‌تر می‌کند‌.

«پدرم ملاک بود. وضع مالی خوبی داشتیم. تا کلاس سوم راهنمایی بیشتر درس نخواندم. و وارد نظام شدم. اما عاشق کتاب و کتابخوانی بودم. بعد از ۲۶ سال خدمت صادقانه در لباس نظام، سال ۶۸  و بعد از جنگ تحمیلی، زودتر از موعود خودم را بازنشسته کردم. بعد از بازنشستگی، مدتی را در املاک موروثی پدر مشغول شدم. اما این تلاش‌ها راضی‌ام نمی‌کرد. می دانستم نتیجه تلاشم آباد کردن روزهای دنیایم است. اندوخته آخرتم چیست؟»

پیرمرد نیشابوری ادامه می‌دهد: «امروز دیگر جوان‌ها رغبتی به مصاحبت با ما ندارند، باید کاری می‌کردم تا چراغ‌راه جوانان باشد. سال۹۳ بعد از خرید این مغازه در جنوب‌شهر نیشابور قسمت انتهایی را با کتاب‌هایی که طی سال‌ها خریداری و جمع‌آوری کرده بودم، تبدیل به کتابخانه‌ای اختصاصی و دنج برای استفاده عموم و به خصوص جوانان کردم.»

این پیرمرد عاشق کتاب می گوید: «استقبال مردم و جوانان در سال‌های اول خیلی‌خوب بود. کتاب به امانت برده می شد؛ یا همین جا می‌نشستند و کتاب می‌خواندند. اما چند سال اخیر، گرانی، تورم و سختی معیشت روزگار را طوری رقم زده که مردم دغدغه‌ای جز نان ندارند. این روزها مردم روز را شب می‌کنند برای نان؛ می‌دوند برای نان؛ می مانند برای نان... دیگر کسی اهمیتی به کتاب و کتابخوانی نمی‌دهد. هر چیزی عشق می‌‌خواهد. مدتهاست که عشق به کتاب در این مردم مرده...»

هیچ دوستی با وفاتر و هیچ گنجی با ارزشتر از کتاب نیست

آقای سلطانیان چنان‌ استادانه در مورد کتاب‌ها، مترجمان و ناشران اطلاعات دارد و به ادبیات فارسی کهن مسلط است که گویی از بزرگترین دانشگاه‌های ادبیات و فلسفه دنیا فارغ التحصیل شده است. پیرمرد ۷۷ساله نیشابوری به مشتریانی که برای خرید موادغذایی به مغازه می‌آیند اشاره می‌کند و می‌گوید: سود خرید این مشتریان دنیایم را می سازد، اما هر کتابی که از این دکان گرفته‌و خوانده‌ می‌شود آخرتم را آباد می سازد. همین خوشحالم می‌کند. کاش جوانان می‌دانستند هیچ دوستی با وفاتر و هیچ گنجی با ارزشتر از کتاب نیست.

 

انتهای پیام/۷۰۰۷۹

منبع: فارس

کلیدواژه: کتاب برنج نیشابور کتابخانه کتاب ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۸۶۰۱۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کاسبی کپسولی

روزگار رونق کسب‌وکار اصغر پیک‌نیکی و همکارانش که تعدادشان چه مجاز و چه غیرمجاز کم نیست، با گرم شدن هوا و افزایش تمایل خانواده‌ها به پهن کردن سور و سات در گردشگاه‌ها، نزدیک و قریب است.

به گزارش مشرق، اصغر پیک‌نیکی، بیرون مغازه دوداندودش، مقابل پایه فلزی زنگ زده نگهدارنده ۳ مخزن ۵۰ کیلویی گاز، پامرغی نشسته. دستی بر شیر شلنگ شارژ و اتصال رابط کپسول گاز پیک‌نیکی مشتری دارد و دستی دیگر نیز به بدنه یکی از آن ۳ مخزن که در حالت وارونه روی پایه همان نگهدارنده قرار گرفته. هر ۳،۲ دقیقه یک بار، شیر کپسول گاز پیک‌نیکی را می‌بندد و با کمی مکث، دوباره باز می‌کند.

چند مرتبه این کار را تکرار می‌کند تا بالاخره، صدای شین‌دار تزریق گاز از مخزن به کپسول به سکوت تبدیل می‌شود و این یعنی به قدر کافی گاز مایع با ترکیبات پروپان، بوتان و چند عنصر دیگر، فضای کپسول پیک‌نیک ۱۰ کیلویی مشتری را که پسر جوانی است، پر کرده.

درست در همین لحظه، با نشت اندکی از حجم آن گاز انتقالی به بیرون، هوای اطراف اصغر پیک‌نیکی (اهالی و کسبه، با این نام صدایش می‌کنند) آغشته می‌شود به بویی سنگین و نرم که بی‌شباهت با بوی گوگرد و کمی هم سرب نیست.

آغشتگی بویناک به مشام پسر جوان نیز می‌رسد؛ پس می‌رود و می‌گوید: «اصغرآقا، یه نگا به رگلاتور کپسول می‌ندازی بی‌زحمت. یه وقتایی فشار گاز رو، خوب تنظیم نمی‌کنه.» اصغر پیک‌نیکی هم به پشتوانه بیش از ۱۹ سال پخش و توزیع محلی گاز در جایی از گوشه و کنار یکی از مسیرهای خروجی جنوب شرقی پایتخت، نادیده عیب رگلاتور را فرسودگی شیر روپیچ آن می‌داند و خطاب به حسن (شاگرد جوان مغازه) فرمان به تعویض فوری آن می‌دهد.

روزگار رونق کسب‌وکار اصغر پیک‌نیکی و همکارانش که تعدادشان چه مجاز و چه غیرمجاز کم نیست، با گرم شدن هوا و افزایش تمایل افراد و خانواده‌ها به پهن کردن سور و سات گردش‌های دسته جمعی در گردشگاه‌ها، نزدیک و قریب است.

گاز پرکنی برای گردش شاید هم برای قیرگونی

سویی از مغازه یا ایستگاه گازپرکنی اصغر آقا، کپسول یا سیلندرهای گاز در سایزهای مختلف از ۲ تا ۱۱ کیلویی ردیف شده‌اند و سوی نامتقارن دیگرش نیز مخازن بزرگ ذخیره گاز مایع قرار گرفته است.

کاغذهای دستنویس بسیاری هم با این محتوا که «استعمال دخانیات، ممنوع» هر جای مناسب و نامناسبی از دیوارهای مغازه دیده می‌شود.

سرنترس، استانداردهای نیم‌بند و پیشنهاد نان و آبدار

کار اصلی روزانه (شارژ کپسول‌ها و سیلندرها) که در گرو رعایت بی‌چون و چرای ایمنی و ضرورت دارا بودن مهارت‌های اولیه این صنف است، با آمدن اصغرآقا و نوش آن چای تازه‌دم و دورچین‌های خوش طعم و عطر آغاز می‌شود. ایمنی و مهارتی که از بروز حوادثی مانند انفجار و آتش‌سوزی جلوگیری می‌کند.

آن هم حوادثی که اخبارشان را هر چند وقت یک‌بار، یکی از همسایگان یا کسانی از اقوام به گوش مادر حسن می‌رسانند تا پیش از آنکه دیر شود و داغی بر دلش بنشیند، مانع از کار کردن تک پسر خود در مغازه پیک‌نیک پرکنی اصغرآقا شود. از سر همین‌هاست که گاهی فکری می‌شود و با خود می‌گوید: «حادثه، بی‌رحم است؛ کاش بلای جان عزیزکم نشود.» مانند حادثه سال‌ها پیش که در مغازه اصغرآقا رخ داد و فقط قدرت خدا بود که کسی از آن گزندی ندید.

گاهی هم اینترنت را می‌جوید تا شاید به گواه مطلبی، افروخته‌های دلش مهار شود اما خیال بی‌جهتی است؛ چون طولی نمی‌کشد که درمی‌یابد اغلب استانداردهای موسوم به ۸۴۱ شورای‌عالی استاندارد (تاسیسات، تجهیزات، ذخیره‌سازی و توزیع گاز مایع) در مغازه اصغرپیک‌نیکی، نیم‌بند اجرا می‌شود! با وجود همه این هشدارها و دلواپسی‌ها، حسن کارش را بسیار دوست دارد و هیچ نمی‌خواهد دکتر یا مهندس شود.

حتی نمی‌خواهد که خلبان و اینفلوئنسر شود. او می‌خواهد متصدی گاز پیک‌نیک پرکنی باشد. به‌ویژه از آن زمان که نقل تحسین و تمجید دوستان هم‌محله‌ای اش درباره شجاعت و سر نترسی که او در کارش دارد، به گوشش خوش آمده است.

روز به نیمه می‌رسد و کپسول‌ها یکی پس از دیگری پر می‌شوند؛ از گازهایی که قیمت‌شان از ۵۰ هزار تومان برای سیلندرهای ۵ کیلویی‌ شروع می‌شود تا سیلندرهای ۵۰ کیلویی که باید حسابی سر کیسه را برایشان شل کرد. علاوه بر این حسن، پیشنهاد گاز پیک‌نیک پرکنی در محل (مقابل منازل) را با اوستایش درمیان می‌گذارد تا هم خودی نشان دهد و هم رزقش را فراوانی بخشد.

منبع:همشهری

دیگر خبرها

  • فوت پیرمرد ۷۰ ساله بر اثر برخورد قطار
  • فوت پیرمرد ۷۰ ساله بر اثر برخورد قطار 
  • چه شد که مغز و هیکل انسان امروزی انقدر کوچک شد؟!
  • فارن افرز: چرا قدرت بزرگ‌تر همیشه در ژئوپلیتیک بهتر عمل نمی‌کند؟
  • آتش سوزی مغازه لوازم خانگی در فریمان
  • (ویدیو) صحنه تماشایی از کمک پلیس وظیفه شناس به یک پیرمرد
  • روایتی از فداکاری و ایثار یک مادر در سیل کازرون
  • استقبال از کتاب جدید ظریف/ وزیر خارجه سابق ایران: امیدوارم این کتاب گامی هر چند کوچک به سوی درک بهتر سیاست خارجی و بهبود جایگاه ایران در جهان باشد
  • بی گدار به آب زد تا نجاتگر باشد/ روایت فداکاری یک مادر در سیل کازرون
  • کاسبی کپسولی