علت قتل ۲ پسر جوان پس از سالها فاش شد
تاریخ انتشار: ۴ دی ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۹۸۰۰۴۳
رازگشایی از قتل دو پسر جوان که با شلیک گلوله در جنوب تهران به قتل رسیده بودند، خاطره یکی از کارآگاهان پلیس آگاهی تهران است.
به گزارش جنوب نیوز، سالها قبل گزارش دو قتل در محدوده باقرآباد به ما اعلام شد. همراه اکیپ بررسی صحنه جرم راهی محل شدیم. محل قتلها یک تولیدی بود. متهم با ورود به تولیدی، آنجا را بهرگبار بسته، دو نفر را به قتل رسانده و یک نفر دیگر را زخمی کرده بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
تیراندازی در بهشت زهرا
بررسیهای ما برای یافتن سرنخی از بهرام ادامه داشت، راهی پاتوقها و محلهای تردد او شدیم. اما هیچ رد و سرنخی از بهرام بدست نیامد. این در حالی بود که خانواده مقتولان به ما اعلام کردند زمانی که به بهشت زهرا میروند، بهرام سوار بر موتورسیکلت خودش را به آنجا رسانده و اقدام به تیراندازی کرده و متواری میشود. تیراندازی که باعث وحشت و ترس خانواده قربانیان شده بود.
پرونده حساسی بود، چرا که قاتلی که دو قتل مرتکب شده بود مسلح در شهر پرسه میزد و هر لحظه احتمال داشت شخص دیگری قربانی جنایتهای او شود.
اسم رمز مخفیگاه
در تحقیقاتی که انجام دادیم متوجه شدیم بهرام با زن جوانی به نام حمیرا در رابطه است. حمیرا را بازداشت کردیم اما او مدعی بود که از بهرام بیخبر است و اطلاعی از مخفیگاهش ندارد. اما ما در تحقیقاتمان مدارکی بهدست آورده بودیم که نشان میداد حمیرا از محل اختفای بهرام مطلع است به همین دلیل به دستور بازپرس پرونده، حمیرا روانه زندان شد.
با اینکه زن جوان در زندان به سر میبرد، اما او را به صورت نامحسوس زیر نظر گرفته بودیم. زمانی که یکی از اقوام حمیرا برای ملاقات به دیدن او آمده بود، از کلمات رمزی که بین آنها رد و بدل شد، ما به محلی به نام شوگا رسیدیم؛ محلی که یا متهم در آن مخفی شده یا صاحب محل از سرنوشت بهرام مطلع بود. جست و جو برای یافتن محلی به نام شوگا را آغاز و تمام محل ها به نام شوگا را فهرست کردیم.
سرنخی از قاتل
درنهایت موفق شدیم شوگا را شناسایی کنیم، شوگا نام یک تالار پذیرایی در جنوب تهران بود. صاحب تالار بازداشت شد و مرد میانسال در تحقیقاتی که از او صورت گرفت مخفیگاه بهرام را لو داد. بهرام در خانه ای با چند اتاق که در هر اتاق یک خانواده ساکن آن بود، مخفی شده بود و صاحب خانه بهرام نیز به همراه فرزندانش در آنجا زندگی می کردند.
همانطور که گفته بودم بهرام مسلح بود و ورود ما به مخفیگاه بهرام، احتمال آسیب رسیدن به صاحب خانه یا ساکنان آن خانه قدیمی را به همراه داشت. به همین دلیل از ورود مستقیم به خانه صرف نظر کردیم و تصمیم گرفتیم به عنوان مامور آب و برق یا مامور شهرداری به صاحب خانه نزدیک شویم و اطلاعاتی از خانه قدیمی و بهرام بهدست آوریم.
ماموران سرشماری
همانطور که کوچه محل مخفیگاه بهرام را بالا و پایین میکردیم و دنبال فرصتی برای ورود به خانه بودیم، چشممان به زن و مردی افتاد که مامور سرشماری بودند. میدانید که آنها مقابل هر خانه میروند و اطلاعات خانوارهای داخل خانه را ثبت میکنند.
ناگهان فکری به ذهنمان رسید، آنها میتوانستند به ما در این ماجرا کمک کنند. سراغشان رفتیم و موضوع را به صورت خلاصه برایشان گفتیم. با نشان دادن کارت شناسایی و جلب اعتماد، از آنها خواستیم اطلاعاتی از صاحب خانه بهدست آورند.
ماموران آمار هم همانطور که خواسته بودیم، مشخصات کامل صاحب خانه واطلاعاتی از او را در اختیارمان قرار دادند. دو ساعت بعد از رفتن ماموران آمار، این دفعه به عنوان مامور شهرداری زنگ خانه مورد نظر را زدیم. ما اطلاعات کامل صاحب خانه را میدانستیم و با دادن اطلاعات به او گفتیم که خانه در طرح شهرداری افتاده و برای بررسی این موضوع باید همراه ما به شهرداری بیاید.
دستگیری سربزنگاه
زمانی که صاحب خانه را کمی از خانهاش دور کردیم، واقعیت را به اوگفتیم از او خواستیم با ما همکاری کند. صاحب خانه اصرار داشت که با ترفندی بهرام را از خانه بیرون بکشد و سر قرار با ما بیاورد. اما این کار درستی نبود و احتمال داشت به دلیل بیتجربگی این ماجرا لو برود و متهم از دستمان فرار کند و حتی دراین میان افرادی هم آسیب ببینند. از او خواستیم فقط ما را به صورت پنهانی و طوری که کسی متوجه نشود وارد خانه کند. همانطور که خواسته بودیم وارد خانه قدیمی شدیم و نیم ساعتی در کمین بودیم که بهرام برای رفتن به دستشویی از پلهها پایین آمد. میدانستیم مسلح است و به همین دلیل پشت در دستشویی به انتظار ایستادیم و زمانی که او خارج شد مرد جوان را بدون آنکه فرصت کند از اسلحهاش استفاده کند دستگیر کردیم.
دیه ۷۰۰ هزار تومانی
بهرام را به اداره آگاهی منتقل کردیم و او بدون هیچ مقاومتی به قتلها اعتراف کرد و انگیزهاش را کینهای قدیمی عنوان کرد. پسر جوان گفت: چند سال قبل با یکی از مقتولان دعوایم شد و آنها از من شکایت کردند و به زندان افتادم. شرط آزادیام پرداخت دیه ۷۰۰ هزار تومانی بود. دیهای که برای خانواده زحمتکش من مبلغ بالایی بود.
پدر و مادرم به هر زحمت و جان کندنی بود این دیه را فراهم کردند و من آزاد شدم.
او ادامه داد: اما آنها دست بردار نبودند، مدام مرا اذیت میکردند. کافی بود دو دختر میدیدند، جلوی آنها مرا کتک میزدند. از دست تحقیرها و اذیتهای آنها خسته شده بودم و به همین دلیل تصمیم به انتقامگیری گرفتم. به یکی از شهرهای غربی کشور رفتم و سلاحی تهیه کردم و به تهران آمدم.
او گفت: صبح سراغ آنها رفتم، داخل تولیدی نشسته بودند و صبحانه میخوردند. از دست آنها به قدری ناراحت بودم که اسلحه را به سمتشان گرفتم و رگبارشلیک کردم. بعد از آن هم متواری شده و باقی ماجرا را خودتان میدانید.
از بهرام اسلحه و فشنگها کشف شد. او بعد از بازسازی صحنه قتل و تکمیل تحقیقات در دادگاه کیفری محاکمه شد. باتوجه به درخواست اولیای دم برای قصاص، پسر جوان مدتی بعد به مجازات خود رسید و پرونده این دو قتل بسته شد.
منبع:جام جم
منبع: جنوب نیوز
کلیدواژه: همین دلیل صاحب خانه پسر جوان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jonoubnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جنوب نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۹۸۰۰۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شوهرم بوی سیگار و مشروب و عطر زنانه میدهد! | طلاق میخواهم چون شبها دیر به خانه میآید
به گزارش همشهری آنلاین، دختر جوان رنگ به چهره نداشت. مدام به همسرش که روبهرویش ایستاده بود نگاه میکرد و زیر لب کلمات نامفهومی بیان میکرد و رفتار پر اضطرابش توجه اطرافیان را جلب کرده بود.
پسر جوان نزدیکش شد و گفت میترا جان بس کن بیا بریم خانه، باور کن اشتباه میکنی من با کسی رابطه ندارم، من عاشق تو و زندگیام هستم. چرا من و خودت را اینقدر عذاب میدهی؟
میترا نگاهی به پسر جوان کرد و گفت: برای این حرفها دیگر خیلی دیر شده باید خیلی وقت پیش به این موضوع فکر میکردی.
فرار دختر جوان با پسری که او را کنیز خودش کرد | کتکم میزد و دستهایم را میسوزاند ازدواج زن ۴۰ ساله با پسر ۱۸ ساله | میخواستم از شوهر سابقم انتقام بگیرمدر همین موقع مدیر شعبه دادگاه خانواده بیرون آمد و زوج جوان را به داخل فراخواند.
قاضی پشت میز نشسته و سرگرم مطالعه پرونده آنها بود. دقایقی بعد سرش را بالا آورد و به میلاد گفت: چرا همسرت درخواست طلاق داده است؟
میلاد مِنمِنکُنان گفت: نمیدانم جناب قاضی؛ من همسرم را دوست دارم و برایش هیچ چیز در زندگی کم نگذاشتهام از خودش بپرسید که چه میخواهد؟
میترا گفت: آقای قاضی ما یک سال قبل ازدواج کردیم و در این مدت اتفاقات زیادی رخ داد که من با گذشت چشمم را روی همه اشتباهات این آقا بستم اما دیگر خسته شدهام. در این یک سال بارها از او خواهش کردم شبها زودتر به خانه بیاید. وقتی ساعت کاریاش ۹ شب است، چرا باید ۱۱ و ۱۲ شب بیاید؟ هر شب به بهانهای دیر میآید؛ یا زنگ میزند و میگوید دارم میروم باشگاه ورزش کنم یا میگوید میروم برای مغازه جنس بیاورم یا میگوید با دوستانم شام میروم بیرون و... وقتی هم که میآید یا بوی سیگار و مشروب میدهد یا بوی عطر زنانه! هربار اعتراض کردم با چرب زبانی مرا فریب داده و گفته عاشق من است و به هیچ زن و دختری نگاه نمیکند.
وی ادامه داد: من هم باور کردم اما دیدن عکسهایش در میهمانیهای مختلط در صفحه اینستاگرام دوستانش مرا بدجوری عصبانی کرده است. همان شبهایی که گفته رفتم برای مغازه جنس بخرم یا باشگاه هستم در میهمانی بوده و مشغول خوشگذرانی. از اینکه در این یکسال فریب حرفهای دروغش را خوردم از خودم بدم میآید.
میلاد با شنیدن این حرفها گفت: من دروغ نگفتهام. آن شب با دوستم باشگاه بودم وقتی او را به خانهای که گفته بود رساندم متوجه شدم نامزدش برایش میهمانی گرفته و غافلگیرش کرده است بعد از من هم خواست در میهمانیاش شرکت کنم همین واقعیت ماجرا بود اما همسرم مرا متهم به دروغگویی کرده است. البته جناب قاضی بگذارید یک واقعیت را بگویم؛ خواهر همسرم به دلیلی که نمیدانم چیست شاید به خاطر حسادت به زندگی ما، ایشان را مدام علیه من تحریک میکند او هم چون از خواهرش کوچکتر است و تحتتأثیر حرفهای او قرار میگیرد مدام با من سر ناسازگاری دارد.
میترا با عصبانیت گفت: به خواهر من چه کار داری؟! تو زندگیمان را خراب کردی. تو به من خیانت میکنی و برای توجیه رفتارت من و خواهرم را متهم میکنی!
میلاد هم گفت: تو و خواهرت هر دو بیمار روانی هستید و به همه شک دارید من اگر از روز اول میدانستم این بیماری سوءظن در خانواده شما وجود دارد هرگز با تو ازدواج نمیکردم.
زن جوان با شنیدن توهینهای همسرش عصبانی شد و گفت: آقای قاضی لطفاً طلاق مرا صادر کنید چون دیگر نمیتوانم با این مرد خیانتکار و بیادب زندگی کنم.
امیرحسین صفدری - کارشناس حقوقیعلت اصلی ایجاد تنشها بین این زوج جوان این است که آنها در مدت آشنایی راجع به اولویتهای زندگی مشترک و اهدافشان از ازدواج، هیچ صحبتی نکردند و بدون شناخت کافی و از روی ظواهر باهم ازدواج کردند که تأثیرات منفی این سادهانگاری را الان مشاهده میکنید.
میلاد و میترا اگر میخواهند این زندگی را حفظ کنند باید از ابتدا به این رابطه نگاه کنند و با صداقت و تعهد و مسئولیتپذیری رابطه خودشان را بسازند وگرنه این رابطه با این طرز تفکر که هیچ تعهدی در آن دیده نمیشود و دروغ وارد آن شده است راهی جز طلاق و جدایی را برایشان به ارمغان نخواهد آورد.
زوجهای جوان باید بدانند زندگی متاهلی با زندگی مجردی تفاوت زیادی دارد زندگی مشترک یعنی مسئولیتپذیری یعنی تعهدداشتن و وفاداری و از خودگذشتگی و اگر این موارد را رعایت نکنند با شکست مواجه میشوند.
کد خبر 846228 منبع: ایران برچسبها خبر مهم ازدواج - طلاق خانواده حوادث ایران