Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ورزش 3»
2024-03-28@18:35:30 GMT

مدیری که با گریه از فوتبال خداحافظی کرد

تاریخ انتشار: ۸ بهمن ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۲۴۹۰۳۱

مدیری که با گریه از فوتبال خداحافظی کرد

مکس ایبرل، مدیر ورزشی بروسیا مونشن گلادباخ، اعلام کرد که به دلیل مشکلات سلامت روانش از این تیم کناره‌گیری خواهد کرد.

به گزارش "ورزش سه"، موضوع سلامت روان در سال‌های اخیر به یکی از نگرانی‌های جدی کشورهای اروپایی تبدیل شده و مدیران و شخصیت‌های شناخته شده دنیای فوتبال نیز از این موضوع مستثنی نیستند. 
صحبت درباره مشکلات سلامت روان تا چند سال قبل تابوی بزرگ و عجیبی به حساب می‌آمد اما تلاش‌های زیادی برای شکستن این تابو انجام شده تا توجه‌ها به سمت درمان این مشکل جلب شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 
حالا مکس ایبرل که یکی از ارکان اصلی موفقیت بروسیا مونشن گلادباخ در سال‌های اخیر بوده در نشست خبری‌اش اعلام کرد که از سمت خود کناره‌گیری خواهد کرد تا تمام تمرکزش را روی درمان این مشکل بگذارد. 

 


مدیر ورزشی باشگاه گلادباخ در حالی که به شدت احساساتی شده بود در این نشست خبری گفت:« من به 23 سال حضورم در این تیم پایان می‌دهم. من در حال پایان دادن به چیزی هستم که تمام زندگی من بود. من در حال پایان دادن به چیزی هستم که لذت و سرگرمی بسیاری به من بخشید.»
ایبرل که سعی می‌کرد مانع از ریختن اشک‌هایش برابر دوربین‌های خبری و خبرنگاران حاضر شود ادامه داد:« فوتبال زندگی من است، فوتبال لذت من است اما بسیار از ابعاد آن دیگر چنین حسی برای من ندارند. به همین دلیل ساده، من دیگر نمی‌توانم کار کنم.»

 


او با اشاره به شرایط سختی که در سال‌های گذشته پشت سر گذاشته ادامه داد:« من واقعا از پا درآمده‌ام. خسته هستم. دیگر توان و قدرت انجام این کار را ندارم. نمی‌توان وظایفی که برای این کار لازم است و باشگاه به آن نیاز دارد را انجام دهم. نیاز دارم که فاصله بگیرم. نیاز دارم از این جو دور باشم. باید از نظر فردی به خودم رسیدگی کنم. این بزرگترین مسئولیت من است.»
 به نظر می‌رسد که پرداختن به بحث سلامت روان در بین فوتبالیست‌های و مدیران حاضر در این رشته ورزشی در سال‌های اخیر به موضوعی جدی تبدیل شده است. 

 


فشارهای ناشی از تقویم‌های فشرده و نیاز مبرم به کسب پیروزی در میادین باعث شده که بسیاری از بازیکنان در این روزها در معرض آسیب‌های روانی جدی باشند که گاهی حتی به معضلات فیزیکی نیز تبدیل می‌شود. 
برای مثال، پیش از این ماتیاس سامر نیز در دوران حضورش در کادر مدیریتی بایرن مونیخ به دلیل مشکلی که از ناحیه مغز برایش به وجود آمده مجبور به کناره‌گیری از دنیای فوتبال و فشارهای ناشی از آن شد. سامر در حال حاضر به عنوان مشاور با باشگاه دورتموند همکاری دارد اما تنها هر دو هفته یک بار جلسه‌ای را با مدیران این تیم برگزار می‌کند.

مونشن‌گلادباخ

منبع: ورزش 3

کلیدواژه: مونشن گلادباخ

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.varzesh3.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ورزش 3» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۲۴۹۰۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نامه اندریک به برادر 4 ساله‌اش دنیا را تکان داد

به گزارش "ورزش سه"، نامه‌ای احساسی که اندریک، مهاجم جوان برزیلی، پس از گلزنی به انگلیس به برادرش نوح، کودک 4 ساله، نوشته در مدت کوتاهی به سرعت در فضای مجازی پربازدید شده است.

این ستاره نوظهور فوتبال آمریکای جنوبی که در حال حاضر برای پالمیراس بازی می‌کند توسط رئال مادرید خریداری شده و بلافاصله پس از 18 سالگی به اسپانیا نقل مکان خواهد کرد.

برزیل در فیفادی جاری در بازی دوستانه مقابل انگلیس در ورزشگاه ومبلی قرار گرفت که با گل اندریک 17 ساله موفق شد با نتیجه 1-0 برنده شود.

این متن نامه‌ای است که توسط اندریک نوشته شده است:"نوح عزیز، دوستت دارم. این اولین چیزی است که از هر چیز دیگری مهمتر است. از روز اول احساس می‌کنم پیوند خاصی با هم داشتیم. من هرگز به تو نگفتم، اما وقتی می خواستی به دنیا بیایی، در واقع منتظر بودی تا من گل بزنم. درسته برادر، در آن زمان من در یک بازی مهم بودم، فقط 13 سال داشتم و تو منتظر بودی. ساعت تیک تاک می کرد و مامان و بابا فکر می کردند منتظر چیزی هستی. سپس ناگهان پدر از دوستش که تماشاگر آن بازی بود تماسی تلفنی دریافت کرد. گفت:"داگلاس! داگلاس! اندریک گل زد!." و بعد دقیقا همون لحظه تو اتاق بیمارستان تو به دنیا آمدی و صدای گریه‌ات پخش شد.

بالاخره اومدی تا با من جشن بگیری و وقتی رسیدم بیمارستان به تو هدیه تولدت را دادم. آن موقع من پول یک اسباب بازی را نداشتم، اما توپ طلای مسابقات را برای تو آوردم. می‌فهمی؟ در این خانواده ما ثروتمند به دنیا نیامدیم. ما در فوتبال به دنیا آمدیم. نمی‌دانم کی این نامه را می‌خوانی، اما الان 4 ساله‌ای و زندگی ما خیلی سریع در حال تغییر است.

در چند ماه آینده به اسپانیا خواهم رفت تا برای رئال مادرید بازی کنم - بله، همان تیمی که می‌بینی همیشه در پلی استیشن انتخاب می‌کنم. می‌دانستم که آن وضعیت را درست می‌کردم و مامان هنوز وقتی آن را به یاد می‌آورد، گریه می کند. ما مثل الان در یک آپارتمان شیک زندگی نمی‌کردیم. در مکانی به نام ویلا گوآیرا زندگی می‌کردیم و زندگی ما بسیار متفاوت بود. در سال‌های آینده همه چیز مربوط به زندگی ما را از زبان دیگران خواهید شنید و آن‌ها خواهند گفت که همه این‌ها درد و بدبختی بوده است.

اما حقیقت این است که به لطف خدا و به لطف همه چیزهایی که مامان و بابا فدا کردند، کودکی فوق العاده ای داشتم. و البته به لطف فوتبال. وقتی 10 ساله بودم، فکر می‌کنم اولین بار در زندگی‌ام بود که فهمیدم شرایط‌مان سخت است. ما همیشه به اندازه نیازمان داشتیم اما خیلی کافی نبود. بابا اینطور می‌گوید مت روی مبل نشستم و به او گفتم:"نگران نباش. من یک فوتبالیست می‌شوم و خودمان را از این وضعیت نجات می‌دهم." قبل از آن روز من فقط یک بچه بودم و فوتبال فقط یک بازی بود.

از آن روز به بعد، فوتبال مسیر ما برای زندگی بهتر شده است. مامان زندگی و خانه خود را ترک کرد تا از رویای من در سائوپائولو حمایت کند. باشگاه فقط برای من جا داشت، اما مامان گفت که بدون من نمی‌تواند، بماند‌. بابا ماند تا کار کند و برای ما پول بفرستد و مامان با من در یک خانه کوچک همراه با تعدادی از هم تیمی‌هایم اسکان داشت. همه زیر یک سقف بودیم اما وقتی برای تمرین می‌رفتیم، او کسی را نداشت که با آن صحبت کند.

ما در آن خانه تلویزیون و اینترنت نداشتیم، او انجیل را به پارک می‌برد و تنها با خدا می‌نشست و صحبت می‌کرد. تنها چیزی که در آن مکان داشت، یک صندلی بود. کیفش را روی آن می‌گذاشت و وقتی که ما رخت‌خواب داشتیم او روی حصیری که روی زمین پهن شده بود، می‌خوابید. می‌دانم تصور اینکه مامان روی زمین بخوابد برای تو سخت است اما این حقیقته. این واقعا اتفاق افتاد. دفعه بعد که مامان را دیدی، او را در آغوش بگیری و از او تشکر کن، چون بدون فداکاری‌های او ما زندگی امروز را نداشتیم.

بابا هم خیلی فداکاری کرد. پس از چند ماه او به سائوپائولو آمد تا از ما حمایت کند، او به پالمیراس رفت و از باشگاه درخواست کرد تا هر کاری که می‌تواند در آنجا انجام داده و مشغول شود.

پدر نیروی خدمات داخل ورزشگاه بود. به عنوان یک پسر همیشه آرزو داشت در آن رختکن باشد، بنابراین با لبخند به سر کار می‌رفت. او 3 سال در آنجا کار کرد، ابتدا زباله‌های اطراف ورزشگاه را جمع‌آوری می‌کرد و سپس به مسئول تمیز کردن رختکن‌ها شد.

او همیشه به بازیکنان می‌گفت که یک روز پسرش با آن‌ها بازی خواهد کرد. یک روز، دربان باشگاه متوجه شد که پدر هرروز لاغرتر می‌شود. او در غذاخوری کارگران و کارکنان غذا خوردن و متوجه شد که بابا فقط سوپ می‌خورد. به سمت بابا گرفت و گفت:"هی داگلاس، شماره تلفنت را به من بده، می‌خواهم با همسرت تماس بگیرم." او به مامان زنگ زد و مامان هم ماجرا را برایش تعریف کرد که چگونه پدر در کودکی در یک باربیکیو دستش را سوزانده بود و چقدر بد بود که تقریباً دستش را از دست داد. برای مبارزه با عفونت به او داروهای قوی دادند و این باعث ضعیف شدن دندان‌هایش شده بود. بنابراین او فقط می‌توانست سوپ بخورد.

این دربان، از همه بازیکنان پول جمع کرد و به پدر پول دادند تا دندان‌هایش را درست کند. آرزوی پدر گاز زدن یک سیب بود: امروز خدا را شکر هر غذایی را که می‌خواهد، به راحتی می‌خورد. امیدوارم الان متوجه شده باشی برادر. زندگی‌ای که ما اکنون در آن زندگی می‌کنیم از ناکجاآباد به وجود نیامده است.

ما آن را با تلاش و اشک فراوان به دست آوردیم. مامان همیشه می گوید یک اشتباه می تواند همه چیز را خراب کند و حق با اوست. لحظه ای که فراموش می‌کنیم از کجا آمده‌ایم، خطر گم شدن در راه را داریم. به همین دلیل است که من این تاریخچه خانوادگی‌ام را به تو هدیه می‌دهم. مامان نان کهنه می خورد، بابا زیر باجه بلیط می‌خوابید، مادر در حمام گریه می‌کرد، پدر روی مبل گریه می‌کرد.

امیدوارم همیشه او را در قلبت نگه داری. من تو را دوست دارم برادر.  از صمیم قلبم."

دیگر خبرها

  • بازگشت مهران مدیری و جناب‌خان به تلویزیون | رامبد جوان از تلویزیون خداحافظی کرد؟
  • چیلاورت گریه کردن وینیسیوس را مسخره کرد!
  • زمان خداحافظی مسی از فوتبال مشخص شد
  • اعلام زمان خداحافظی مسی
  • لیونل مسی زمان خداحافظی خود را اعلام کرد
  • مسی زمان ‌خداحافظی خود را اعلام کرد
  • مسی زمان خداحافظی خود را اعلام کرد
  • واکنش تند و عجیب دروازه‌بان اسطوره‌ای به گریه وینیسیوس
  • واکنش تند چیلاورت به گریه وینیسیوس: سیرک!
  • نامه اندریک به برادر 4 ساله‌اش دنیا را تکان داد