Web Analytics Made Easy - Statcounter

یک پسر جوان مبتلا به یک بیماری نادر هویتی است که ۱۰ شخصیت مختلف در بدن خود دارد.

به گزارش برنا؛ پسر جوانی با یک بیماری نادر که باعث شده شخصیتش به ۱۰ هویت مختلف تقسیم شود اکنون نمی‌تواند به تنهایی درس بخواند، کار کند یا خانه را ترک کند. لئونارد استوکل می‌گوید ۱۰ شخصیت متفاوت دارد: کوو ۴ ساله، هکتور ۸ ساله، آنا ۱۶ ساله، کازمو ۱۷ ساله، اش ۱۸ ساله، جسی ۱۹ ساله، لئو ۲۱ ساله، بیلی ۲۳ ساله، لیو ۲۴ ساله و رد ۲۶ ساله.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

لئونارد که در مونیخ آلمان زندگی می‌کند به اختلال تجزیه هویت یا هویت پریشی (DID) که با نام‌های اختلال چندشخصیتی، شخصیت چندگانه و تعدد شخصیت نیز شناخته می‌شود، مبتلاست؛ یک بیماری نادر روانی که در اوایل کودکی و در نتیجه ترومای شدید ایجاد می‌شود.

این جوان که در حقیقت ۲۲ سال دارد از شخصیت های جمعی خود به عنوان «سیستم» یاد می‌کند؛ گروهی از هویت های مختلف که یک بدن را با هم شریک می‌شوند. لئو خود را «میزبان» این سیستم می‌داند که اغلب به معنی شخصی است که کنترل اصلی بدن را بر عهده دارد.

او تا سال‌های نوجوانی قادر به مدیریت فعالیت‌های روزمره‌اش بود، اما زمانی که در ژوئن ۲۰۲۱ در امتحانات متوسطه شرکت کرد، شرایط بسیار برایش طاقت‌فرسا شد؛ قادر به تمرکز نبود و به دلیل تغییر مداوم شخصیتش حافظه‌اش را از دست داده بود.

پس از هفت سال درمان، برای آنکه وضعیت پایدارتری پیدا کند به یک کلینیک روان تنی مراجعه کرد که در آنجا مشخص شد لئونارد به هویت پریشی مبتلاست و شش هفته در آنجا بستری شد و زندگی کردن با تروماهایش را یاد گرفت.

او به خاطر علائم شدیدی که دارد قادر به کار کردن نیست، زیرا هر کدام از شخصیت‌هایش توانایی‌ها و خواسته‌های خود را دارند که این موضوع کار کردن را برای او غیرممکن می‌سازد. سیستم لئو همچنین تاثیر پیچیده‌ای بر روابط او دارد، زیرا به گفته خودش «افراد بیشتری درگیر هستند و هر شخصیت نظرات محکم و خاص خود را در مورد مسائل دارد.». او می‌گوید: «وقتی با کسی وارد رابطه می‌شوم هر شخصیت رابطه خاص خودش را با آن فرد دارد.»

او بعضی از شخصیت‌هایش را این‌طور معرفی می‌کند: «من لئو هستم، میزبان فعلی سیستم و عاشق خواندن، آشپزی و تماشای فیلم و سریال. کوو از همه کوچک‌تر است و ما چیز زیادی درباره‌اش نمی‌دانیم، چون خیلی ساکت است و گمان می‌کنیم بسیار آسیب‌ دیده است. هکتور یک بچه پرهیجان است که همیشه از رفتن به باغ وحش و تماشای آکواریوم هیجان‌زده می‌شود.

آنا از بی‌اشتهایی رنج می‌برد. کازمو یک نوجوان دمدمی مزاج است که به راحتی به دردسر می‌افتد. اش عاشق رفتن به تعطیلات و کشف دنیاست. جسی دختر ساکت اما بسیار مهربانی است که اغلب مراقب بدنمان است. بیلی یکی از محافظان ماست و همیشه وقتی بیرون هستیم حواسش به همه چیز هست. او گاهی پرخاشگری می‌کند، اما هرگز به کسی آسیب نمی‌رساند.»

وضعیت لئو به این معنی است که نمی‌تواند به تنهایی خانه را ترک کند. او می‌گوید: «همیشه وقتی از خانه بیرون می‌رویم نیاز به کسی داریم که مراقبمان باشد، زیرا محرک‌های زیادی وجود دارد که می‌تواند باعث فلش‌بک‌ها و حتی تشنج‌های غیرصرعی ناشی از این اختلال شود.» او اختلال DID را چیزی بیش از زندگی چند شخصیت در یک بدن می‌داند.

 

 

 

منبع: خبرگزاری برنا

کلیدواژه: چند شخصیتی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۱۳۹۰۵۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نویسنده‌ای که برای مخاطب دام پهن نمی‌کند

  خون می‌چکید...
خشم می‌خروشید و زمین می‌لرزید.
زنجیر‌ها بریده و دشنه‌ها در دست، خون زیر پوست شهر دویده بود.
سر‌ها می‌غلتید.
از گیوتین‌ها خون می‌چکید...
کوچه‌های پاریس در آن روزها قهرمانان زیادی را دید اما چارلز دیکنز قهرمانی را می‌بیند که شاید به چشم کوچه‌های پاریس هم نیامده باشد، قهرمانی که در تاریکی می‌ایستد تا دیده نشود. چارلز دیکنز، داستان از خود گذشتن را روایت می‌کند. داستان پیدا نشدن و در کرانه ماندن.
«داستان دو شهر»، پیدایی‌ است که می‌کوشد پنهان بماند؛ شاهکاری ا‌ست که می‌خواهد معمولی باشد. شاید به همین دلیل بی‌رنگ و لعاب‌ نشان داده می‌شود و بیشتر از آن‌که جذاب به نظر برسد، ماندگار ا‌ست. چارلز دیکنز با توصیف فخر نمی‌فروشد؛ مشتش را می‌فشارد تا قدرت توصیفش سرازیر نشود و این خود‌نگه‌داری آگاهانه، توصیفاتی خیره‌کننده را پدید می‌آورد؛ مانند توصیف آتش گرفتن یک خانه که زنده‌تر و شفاف‌تر از هر تصویری ا‌ست.
توصیفات دیکنز بریده از داستان نیست و متناسب حال‌و‌هوای سکانس است؛ طلوع خورشید در آرزوهای بزرگ و داستان دوشهر فرق می‌کند، چون محتوای این دو داستان متفاوت است.چارلز دیکنز با توصیف دنیای پیرامون شخصیت‌ها، به اعماق وجود آنها راه پیدا می‌کند؛ نویسنده برای مخاطب دامی پهن نمی‌کند. دیکنز تعلیق نمی‌سازد، بلکه داستان را از نقطه‌ای آغاز می‌کند که تعلیق متولد می‌شود بی‌آن‌که مخاطب دست نویسنده را در ایجاد تعلیق ببیند. نویسنده داستان را از اوج یک موج آغاز می‌کند.چینش موقعیت‌ها به‌گونه‌ای نیست که از نقطه‌ای شروع شود و به نقطه‌ای دیگر ختم شود، بلکه خطوطی دوار است که از نقطه‌ای آغاز می‌شود و به همان نقطه برمی‌گردد؛ بازگشتی که همراه با تکامل درونی شخصیت‌هاست.مخاطب در ابتدای داستان، خودش را در جزیره‌هایی دور‌افتاده از هم می‌بیند، ولی به‌تدریج می‌فهمد که این جزیره‌ها پیکره‌ای واحدند که یک زلزله آنها را از هم دور ساخته و این زلزله همان نقطه اصلی و همان موج است. چگالی بالای نقطه مرکزی، قوام‌بخش تمام داستان است و مخاطب تا پایان داستان، دامنه‌های موج اولیه را لمس می‌کند. فرجام غافلگیرکننده داستان، فرم‌زده نیست؛ بلکه اوج گرفتن محتواست که مخاطب را در پایان غافلگیر می‌کند.فرم در نگاه دیکنز، تنها آیینه‌ای برای نشان دادن محتواست و فنای فرم در محتوا، فرجامی ماندگار را در تاریخ ادبیات رقم می‌زند. فرجامی که به سینما هم می‌رسد و الهام‌بخش کریستوفر نولان، برای فرجام بتمن می‌شود.
​​​​​​​تلاش دیکنز برای معمولی نگه‌داشتن حال‌و‌هوای داستان، قهرمان را دست‌یافتنی می‌کند؛ نویسنده جایگاه قهرمان را با تکنیک‌هایی مصنوعی تنزل نمی‌دهد تا مخاطب آن را باور کند. دست نویسنده در شکل‌گیری قهرمان پیدا نیست. انگار نویسنده فقط گردابی فراهم می‌کند و به پا‌خاستن شخصیت‌ها از این گرداب، انتخاب خودشان است.گویی شخصیت‌ها راه خودشان را می‌روند و خود فرجام‌شان را انتخاب می‌کنند.احساس استقلال شخصیت‌ها از نویسنده، مخاطب را به آنها نزدیک می‌کند، آن‌قدر نزدیک که داستان دوشهر را تنها داستان پاریس و لندن نمی‌داند؛ هر کجا که رخوتی آرامش‌نما باشد، لندنی‌‌ را هم می‌بیند. هر کجا که تلاطمی درونی باشد پاریسی را هم پیدا می‌کند و هر کجا که وجدانی باشد، گردابی را هم حس می‌کند.

از زندان معاف شد!
چارلز دیکنز با نام کامل چارلز جان هافِم دیکنز، در۷فوریه‌۱۸۱۲ در انگلستان به دنیا آمد. پدر او کارمند یکی از ادارات سازمان نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا بود. اوهمیشه تلاش می‌کرد که خانواده‌شان را به‌عنوان خانواده‌ای مرفه و ثروتمند به دیگران بشناساند و در این راه حتی دست به فریب و نیرنگ با گرفتن وام و قرض می‌زد. به دلیل همین نیرنگ‌ها و بدهی‌ها بود که پدر چارلز دیکنز مدتی را هم در زندان گذراند.در آن زمان اگر کسی به‌دلیل بدهی راهی زندان می‌شد، تمام اعضای خانواده‌اش را نیز با او به زندان می‌فرستادند. این قانون شامل حال خانواده‌ دیکنز نیز شد و تنها چارلز دیکنز که در آن زمان ۱۲سال داشت، از زندان رفتن معاف شد. این اتفاق بار زیادی را روی دوش چارلز دیکنز جوان گذاشت. حالا او باید تمام بدهی‌های پدر و مخارج خودش را تأمین می‌کرد. به همین دلیل به کارخانه‌ واکس‌سازی رفت و تا آزادی پدر، در آنجا مشغول به کار شد. او پس از آزادی پدر مجددا توانست به مدرسه برگردد و تحصیل را ادامه دهد.

دیگر خبرها

  • ورود شخصيت جديد «غرغر» به باغ شادونه
  • ورود «غرغر خان» به باغ شادونه
  • عمو کاووس نون خ چگونه بازیگر شد؟!
  • بازگشت حدود ۸۵۰ شخصیت‌ به افغانستان
  • تام هالند: زندگی و حرفه ام را مدیون مرد عنکبوتی هستم
  • بازگشت به زندگی مرد ۷۰ ساله در فارسان
  • نویسنده‌ای که برای مخاطب دام پهن نمی‌کند
  • چرا ماشین ترورهای شخصیتی از کار نمی‌افتد؟ / راه‌اندازی کانال معدوم اکبر گودرزی در یک پیام‌رسان!
  • یک قصه خیالی به روایت فراری
  • ممی‌زاده: اوزونیدیس از لحاظ شخصیتی و فنی بهترین است