ماجرای یک عکس| دردناک ترین تصویری که «ساسان مویدی» در جنگ ثبت کرد
تاریخ انتشار: ۳۱ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۷۳۱۲۸۶
ساسان مویدی می گوید: عکس دردناک در دفاع مقدس زیاد ثبت کردم، مثلاً در عملیات کربلای ۵ که خیلی شهید دادیم. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، ساسان مویدی از عکاسان حرفهای کشورمان محسوب میشود که در سالهای جنگ نیز به جبههها میرفت و اکنون نام عکاس جنگ بودن را نیز در کارنامه موفق خود یدک میکشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
عکس دردناک زیاد بوده. مثلاً در عملیات کربلای 5 که خیلی شهید دادیم. با گروه تلویزیونی سپاه رفته بودم جبهه. موقع تهیه گزارش و عکس نوجوانی را دیدیم که راننده لودر بود و جلب توجه میکرد. لودر هیولا بود و این نوجوان 17 ساله اعزامی از کرمان جثه کوچکی داشت. هی میخندید و بچهها میخواستند فیلم بگیرند نمیشد. با یک تشری گفتم: اینقدر نخند!
شباهت جمهوری اسلامی با عاشورای حسینی از نگاه شهید حسین خرازی+ فیلمگفت: چشم!
اما باز میزد زیر خنده. همان موقع هواپیماها آمدند و من و آقای نظربین از بچههای گروه نمیتوانستیم داخل سنگر برویم که یکی از پشت با لگد زد تا افتادیم داخل سنگر بعد خاک بلند و همه چیز ریخت بهم. هفت هشت دقیقه که گذشت آمدیم بیرون و دیدم آن بسیجی کرمانی شهید شده. صورتش سالم بود و لبخندی هنوز بر لب داشت. با دیدن این صحنه خیلی اذیت شدم.
انتهای پیام/
منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۷۳۱۲۸۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ماجرای تصادف خودروی حامل سردار قاسم سلیمانی با پراید | واکنش خاص سردار سلیمانی خطاب به راننده | لازم نیست با پلیس تماس بگیری!
همشهری آنلاین - الناز عباسیان: آیین رونمایی از کتاب «میهمان حبیب» پیرامون خاطرات ناگفته از سردار شهید حاجقاسم سلیمانی به قلم رضا شاعری با حضور جمعی از دوستان و همرزمان شهید و همچنین مهدی عباسی، عضو شورای اسلامی شهر تهران و خانواده معظم شهدا برگزار شد.
در این مراسم هادی خورشاهیان، نویسنده کتاب کودکان و نوجوانان درخصوص این کتاب، گفت: طی این سه سال برای حاجقاسم خیلی کارشده و خیلی نکات در کتاب خود حاج قاسم آمده است؛ اگر قرار است برای حاجقاسم کار کنیم، باید بتوانیم مخاطب را جذب کنیم. خرسند هستم یک کتاب دیگر درخصوص حاج قاسم نوشته شده است. این گام ارزشمند را به آقای شاعری، نویسنده کتاب، همچنین مجموعه قدر ولایت تبریک میگویم. خاطرات کتاب جالب هستند و سیری را نشان میدهد؛ گاهی نکات مهم، نکات کوچکی هستند. این کتاب شروع خوبی دارد.
ظاهر برخی قضایا تلخ اما باطن آن زیباست
در ادامه احمد عطایی، مدیرمسئول نشر قدر ولایت با اشاره به ایام شهادت حضرت زهرا(س)، هفته بسیج و حوادث اخیر غزه، گفت: بهنظر بنده واژههای مشترک بین این ۳ حادثه، مجاهدت و مظلومیت است. ظاهر برخی قضایا تلخ است، اما باطن آن زیباست، چراکه برای خدا است. هر چه داریم به برکت خون شهدا و صبر و پایداری و ایثار خانوادههای شهدا است. با لکنت هم نمیتوانیم زمانی درباره حاجقاسم صحبت کنیم، بیش از هزار خانواده شهید را بررسی کردهایم، اما در هیچکدام صفتی که در قرآن نکوهش شده باشد، در بین شهدا ندیدهایم.
ادعایی در نویسندگی ندارم و فقط به عشق حاجقاسم مینویسم
رضا شاعری نویسنده کتاب «میهمان حبیب» در ادامه مراسم گفت: بنده ادعایی در نویسندگی ندارم، هیچ نبوده و نیستم و فقط به حاجقاسم عشق داشتهام و به قدر وسع و توان خود کار انجام دادهام. حکایت من در میان این همه نویسنده توانمند که در کشور عزیزمان حضور دارند و برای حاجقاسم نوشتند، حکایت آن پیرزن کلاففروشی است که در صف خریداران یوسف ایستاده بود، من هم در این حوزه ادعایی ندارم فقط عاشق حاجقاسم بوده و هستم. شناخت بیشتر من به جزئیات شخصیت حاجقاسم موجب رشد و توسعه خودم شد.
توجه خاص حاجقاسم به کودکان
نویسنده کتاب میهمان حبیب، تصریح کرد: آنچه بیش از هر نکتهای که از حاجقاسم برای بنده مهم بوده، مسئله توجه و محبت ایشان به انسانهای مختلف، با آن همه مشغله بوده است. خاطرات مفصلی از توجه به کودکان کار، توجه به مادر شهید شفیعی که تنها همین یک پسر و یک فرزند را داشت و هیچ فرد دیگری در خانوادهاش در قید حیات نبودند. بعد از شهادت پسرش حاجی به بچههای لشکر ثارالله تکلیف کرده بود باید بهطور منظم به ننهعلی رسیدگی کنند. این رسیدگی در حدود ۴۰ سال و تا فوت ننهعلی ادامه داشت.
شاعری با اشاره به نامگذاری این کتاب بهعنوان «میهمان حبیب» گفت: عنوان این کتاب از کلام شهید «هادی طارمی» اقتباس شده است. نام جهادی حاجقاسم در سالهای دفاعمقدس و در محور مقاومت «حبیب» بوده است.
حاجقاسم یک مکتب و مدرسه هستند
در ادامه مراسم علی اکبر فرهنگیان از شعرای آیینی، چند سروده برای حضرت صدیقه طاهره(س) و شهدای مدافع حرم و شهدای غزه خواند. سپس سردار مرتضی حاجباقری از همرزمان و رفیق ۴۰ساله حاج قاسم، گفت: «ما در اندازهای نیستیم که بخواهیم از حاجقاسم صحبت کنیم؛ حاجقاسم یک مکتب و مدرسه هستند و متأسفانه بیشتر به بعد نظامی ایشان توجه شده، درحالیکه به اخلاق، معنویت، ارتباط با خدا، ارتباط با پدر و مادر و ارتباط ایشان با خانواده و فرزندان شهدا، خیلی کمرنگ پرداخته شده است.»
در ادامه سیدحسن از جوانان دهههفتادی و مترجم عربی فرماندهان ایرانی جبهه محور مقاومت و کاپیتان مصطفی عربنژاد از همرزمان حاجقاسم در دوران دفاعمقدس و برادر دو شهید به ذکر خاطراتی از شهید حاجقاسم سلیمانی پرداختند. خاطرات این افراد و سردار کمیل کهنسال در کتاب میهمان حبیب در قالب داستان به تصویر کشیده شده است که پس از صحبتهای هادی خورشاهیان، کارشناس ادبی این جلسه به بیان خاطراتی از سردار دلها پرداختند.
در پایان مادر شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی مشهور به جوانترین شهید مدافع حرم، شعری از دخترش که در رثای برادر شهیدش سروده بود را خواند.
درباره کتاب
بخش ابتدایی این داستان خاطرات سردار حاجمرتضی حاجباقری فرمانده تخریب لشکر ۴۱ ثارالله در دوران دفاعمقدس، بخش دوم داستان که در آسمان و در هواپیما رخ میدهد خاطرات حاجمصطفی عربنژاد و بخش سوم و پایانی خاطرات سیدحسن مترجم عربی فرماندهان ایرانی محور مقاومت و سردار کمیل کهنسال است و در آن روایتی از آزادسازی بوکمال به تصویر کشیده شده است. این کتاب در ۶۰ صفحه به همت نشر قدر ولایت وارد بازار نشر شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
لحظهای صدای ترمز اتومبیلی حواس راننده را پرت کرد. پرایدی از خط خود منحرف شده و به ماشین آنها کوبید. محمد، راننده خودروی حامل حاجی که عصبی بهنظر میرسید، از ماشین پیاده شد تا نگاهش به وضعیت تصادف خودروها افتاد یقین کرد که راننده پراید صد در صد مقصر است. نفسی تازه کرد و رو به حاجی گفت: حاجآقا ایشان مقصرند اجازه بدید به پلیس زنگ بزنم. حاجی نگاهی به پراید و راننده آن انداخت. سگرمههایش توی هم رفت اما سریع تبسمی بر لب نشاند و رو به محمد گفت: «نه لازم نیست با پلیس تماس بگیری، مقصر ماییم....»
محمد در حالت عصبانی ماشین را روشن کرد و به سمت فرودگاه راه افتاد. کمی جلوتر با دلخوری اما با احترام رو به فرماندهاش گفت حاجی چرا گفتی من مقصرم، مقصر راننده پراید بود. حاجی با آرامشی که در چهرهاش موج میزد در جواب گفت: «عزیز من محمد جان ما الان کجا میرویم؟ به سوریه به دل آتیش... اما اون راننده پراید که از سر و وضع ظاهریاش مشخص بود نانآور خانواده است با همون ماشین رزق خانوادهاش رو تامین میکنه.» بعد دستی به محاسنش کشید و ادامه داد: «این درسته که ما خسارت ماشین رو به اون بنده خدا پرداختیم اما در واقع اون رو خوشحال کردیم و خوشحالی او برای ما دعای خیر و صدقه راهه. انشاءالله. تازه ما اگر در سوریه کشته شویم، معلوم نیست در زمره شهدا قرار بگیریم. انشاءالله که روسپیدیم و اینچنین میشه ولی باید گذشت کنیم تا بهخاطر عملمان خداوند به ما عنایتی کنه.» محمد از گفته حاجی آرام شده بود و احساس سبکبالی داشت.
کد خبر 811373 برچسبها دفاع مقدس خبر ویژه سوریه کتاب - نویسندگان و پدید آورندگان قاسم سلیمانی