2024-04-23@19:38:05 GMT
۱۲۲ نتیجه - (۰.۰۳۲ ثانیه)
جدیدترینهای «توی ماشین»:
بیشتر بخوانید: اخبار اقتصادی روز در یوتیوب
خبرگزاری فارس چهارمحال و بختیاری| تا دلتان بخواهد همه کوه دیدهایم پرصلابت و استوار. خدا خودش گفته: وَأَلْقَى فِى الاَْرْضِ رَوَاسِىَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ(و در زمین، کوههاى استوارى قرار داد تا شما را نلرزاند). همه ما یک کوه توی زندگیمان داشتهایم، پدر. پدر هر چه که باشد، هر چقدر هم ضعیف باشد باز کوه بچههایش است. پدرهای خاص و ویژه دلم میخواست به بهانه روز پدر، سراغ پدری بروم و این بار از بابا بنویسم. یک پدر خاص، مدام بالا و پایین میکردم تا آدم خاصی پیدا کنم. یکی از همین روزها که خسته و کوفته از کار به خانه برمیگشتم. چشمم خورد به کلی بابای خاص. نه یکی نه ۲ تا نزدیک به ۳۰ نفر. کارگران میدان شهدای شهرکرد...
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: ۲۳ دی سال ۵۷ محمدرضا شاه که آماده فرار از کشور بود، در اعلامیهای تشکیل شورای سلطنت را اعلام کرد. هدف از تشکیل این شورا جلوگیری از وقوع انقلاب اسلامی بود و محمدرضا پهلوی قصد داشت با فریب مردم چنین نشان بدهد که اگر هدف از انقلاب خروج شاه از مملکت و جلوگیری از انتقال سلطنت به ولیعهد بوده است، آنها پیروز شدهاند و میتوانند دست از حرکت انقلابی خود بردارند. اما انقلاب به مرحله غیرقابل برگشتی رسیده که با این نمایشها امکان توقف آن وجود ندارد. طی دو روز بعد از تشکیل شورای سلطنت، ماشین انقلاب سرعت بیشتری میگیرد و در نهایت شاه راهی جز ترک کشور پیش پای خود نمیبیند. محمود...
آفتابنیوز : «گفتند همسرت دیگر نبض ندارد، بهتم زده بود، آسمان روی سرم خراب شد، اتفاقات آن روز شوم یک لحظه هم از جلوی چشمانم نمیرود» این جمله را زنی میگوید که همسرش را در حمله زورگیران در پارک نهجالبلاغه از دست داده است. ۴-۵ نفری با قمه حمله کردند؛ همسرم غرق خون، جان باخت! نازنین با چشمانی خیس روز حادثه را اینگونه شرح میدهد: شش ماهی میشد که هفتهای دو سه شب با همسرم برای پیادهروی به پارک نهجالبلاغه میرفتیم. سوم دیماه بود یادم هست؛ روز یکشنبه حدود ساعت ۶-۵ بعدازظهر، محدوده رمپهای کنار همت، کنار یک نیمکت... ناگهان چهار پنج نفر به ما حمله کردند. آنقدر وحشیانه و بدون حرف و طلبی که هنوز که هنوز است نمیدانم...
بدون ترس و واهمه با سیلی و مشت و لگد و چاقو و قمه خفت میکردند؛ مهم برایشان موبایل و طلا بود و آنچه ارزش نداشت جان مردم؛ تا آنجا که یک نفر را کشتند و گوشیاش را بردند! گروه انتظامی خبرگزاری فارس - مریم عربانصاری: «گفتند همسرت دیگر نبض ندارد، بهتم زده بود، آسمان روی سرم خراب شد، اتفاقات آن روز شوم یک لحظه هم از جلوی چشمانم نمیرود» این جمله را زنی میگوید که همسرش را در حمله زورگیران در پارک نهجالبلاغه از دست داده است. ۴-۵ نفری با قمه حمله کردند؛ همسرم غرق خون، جان باخت! نازنین با چشمانی خیس روز حادثه را اینگونه شرح میدهد: شش ماهی میشد که هفتهای دو سه شب با...
از همان دورانی که دبستانی بودم تا همین حالا که معاون دبیرستان دخترانه هستم،همیشه رابطه دخترها با پدرهایشان نظرم را به خود جلب میکند.فرزند شهید که باشی، رابطه دختر و پدری، همیشه برایت رنگ دیگری دارد. به گزارش مشرق، زل زده بودم به مانیتور ۶۰ اینچ کنج دفتر مدرسه. سوژهام را با سه دوربین همزمان از سه جهت مختلف نگاه میکردم. دوتا از دخترها از جلوی دفتر رد شدند. صدای یکیشان را شنیدم: «داره نگاه میکنه کسی کلاسو نپیچونده باشه!» اشتباه میکرد. بچهها را یک ربع قبل فرستاده بودم بالا و دبیرها را هم دعوت کرده بودم سر کلاس. توی مانیتور داشتم یکتا را نگاه میکردم که میرفت آن طرف خیابان. پدرش ده دقیقه قبل زنگ مدرسه را زد...
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - زینب رجایی: اگر چراغ ماشین را خاموش کنیم، در تاریکی بیابانهای خاک عراق چشم چشم را نمیبیند. یک ربع است که در جهتی نامعلوم در دل تاریکی کور از جاده نجف به کربلا فاصله گرفتهایم. من که در مسیرهای هرروزه تهران سوار ماشینی غیر از تاکسیهای سبز و زرد نمیشوم حالا با سه همسفر دیگرم، همراه مرد جاافتاده و چهارشانه عراقی شدهایم که نه نامش را میدانیم؛ نه زبانش را و نه حتی مقصدش را! فقط میدانیم ما زائریم و او میزبان… وقتی خسته و خاکی عمودهای حوالی ۱۰۰۰ را رد کردیم، جلویمان را گرفت و گفت: «مَبیت زائر؟! مَبیت؟ تَعبان؟» متوجه شدیم که او از اهالی روستاییهای اطراف «مَشایه» است که احتمالاً توان مالی...
همشهری آنلاین- صدیقه پورعلی فومنی: «یک سال عمرت و هدر دادی؟» قدیمها یک سال را جوری زمخت وکشدار میگفت که تن آدم میلرزید. هر وقت اتفاقی به تور هم میخوردیم، گردن درازش را بیهدف این طرف و آن طرف میچرخاند. درست مثل لکلکهای متشنجی که شکارشان وسط گلویشان گیر کرده باشد. این بار فرق میکند. با یک تعارف شل و نچسب، مینشیند عقب ماشین پژو. به بهانه خرت و پرتهایش. هیچ وقت دلتنگش نمیشدم. هیچ وقت. حتی بعد از تابستان سیسال پیش که از آن محله رفتیم. محال بود عمو باورکند، نقشه سوار شدن حمیدرضا توی ماشین قراضهاش کار من نبوده. دنبال بهانهای میگردم سر صحبت را باز کنم. به عقب ماشین نگاه میکنم. به پلاستیکهای توی دستش. به...
به گزارش همشهری آنلاین، او از آخرین دیدار با سردار قاسم سلیمانی در شب قبل از ترور سردار اینگونه میگوید: «حاج قاسم گفت من میخواهم یک ساعت بخوابم. اگر الان نخوابم، تا صبح بیچاره میشوم؛ چون ساعت ۶ پرواز دارم. شب میرسم عراق و از سرِ شب که رسیدم بغداد، باید تا صبح چند نفر را توجیه کنم. وضعیت عراق فردا خیلی استراتژیک و تعیینکننده است. روز خیلی مهمی است. الآن بگذارید من فقط یک ساعت بخوابم تا فردا کم نیاورم. حاجی رفت داخل یکی از اتاقها و ما جلسه را ادامه دادیم. در ادامه جلسه حسین پورجعفری دفتردار حاجی شروع کرد به صحبت و از آقای قاآنی خیلی تعریف کرد. این را هم توی پرانتز بگویم که پورجعفری، اساساً...
به گزارش شهروند خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما، صف های طولانی بنزین در جایگاه های سوخت شهر میناب واقع در شرق استان هرمزگان برای مردم دردسرساز شده است. شهروند خبرنگار ما با ارسال فیلمی این مشکل را مطرح کرده است و از مسئولان درخواست رسیدگی دارد. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی متن پیام شهروند خبرنگار ما:در شهرستان میناب به دلیل نبودن کارت سوخت آزاد و یا زمان بندی نامناسب و همچنین نبود پمپ گاز cng در شهرستان میناب باعث شده مردم از ساعت ۱۲ ظهر ماشین های خودشون رو در مسیر صف بنزین پارک کنند و یا اینکه جای ماشین رو با سنگ و شیشه علامت بزارن که بعدا بیان و جایگیری کنن که نوبتشون خراب نشه، متاسفانه توزیع بنزین از...
قاچاق گازوئیل سادهترین درآمد است برای یکی مثل من. هر بشکهاش میشود چهار میلیون و هفتصد. باک ماشینهای ما هم هزار و صد تا میخورد. فکر کن هر بار هشتصد تا بفروشم و خلاص. ولی به همین حرم قسم که در تمام این بیست و پنجشش سالِ کامیونداری حسرت خوردهام، کشک و بادمجان خوردهام، زجر کشیدهام، ولی یک لیتر گازوئیلِ قاچاق توی باک ماشینم نرفته. دو سه ماهِ اول کارم بود، یک سربازِ پلیسراه از نایین سوار شد تا اردستان. توی راه صحبت کردیم. گفتم: «شماها چرا اینقدر به ما گیر میدین؟» گفت: «شما چرا خلاف میکنین؟» گفتم: «تهِ خلاف مگه چیه؟ زندان؟» گفت: «نه.» گفتم: «چی از زندان بدتر؟» گفت: «اینکه زن و بچهات بیفتن دنبالت و پیش سرباز...
به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، مهدی نظری، یکی از رزمندگان شهر نطنز است که در سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر قطع نخاع و ویلچرنشین شد. او در حال حاضر مدرک دکتری دارد و در دانشگاه علوم حدیث تهران تدریس میکند. داستانی که میخوانیم روایتی از این جانباز دوست داشتنی است که در کتاب «موقعیت ننه» آمده است: «مادرم مریض شده بود. او را سوار ماشین کرده و به سمت بیمارستان حرکت کردم. دم در بیمارستان آقای نگهبان گفت: کجا؟! بردن ماشین توی بیمارستان ممنوعه. گفتم: جانبازم. پرسید: از چه ناحیهای آسیب دیدی؟ جواب دادم: قطع نخاعم. باز سؤال کرد: جانباز چند درصدی؟ گفتم: ۹۸ درصد. پرسید: یعنی دو درصد مونده تا شهید بشی؟ گفتم: آره! بلند بلند...
کتاب «تحفه تِدمُر؛ روایت زندگی جانباز مدافع حرم امیرحسین احمدی» نوشته احمد کریمی به تازگی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر و روانه بازار نشر شده است. امیرحسین احمدی را میشود یک غافل به تمام معنا از سپاه و کار نظامی دانست. غافلی که ناغافل وارد مسیر نظامیگری میشود و نهایتاً در بیابانهای تدمر سینه به سینه و چشم در چشم داعش میجنگد. امیرحسین دوبار به سوریه میرود که بار اول مصادف میشود با روزهای بعد از مراسم عقد. بار دوم اما قول و قرارهای مراسم عروسی را گذاشتهاند که بحث اعزام مجدد پیش میآید. اعزامی که همزمان میشود با عملیات بزرگ صحرا در تدمر و وعدهای که سردار سلیمانی برای پایان کار داعش در این کره خاکی داده است. حکایت...
به گزارش خبرگزاری صداوسیما، این کتاب که روایت زندگی جانباز مدافع حرم امیرحسین احمدی است، انتشارات شهید کاظمی منتشر کرد.امیرحسین احمدی را میشود یک غافل به تمام معنا از سپاه و کار نظامی دانست. غافلی که ناغافل وارد مسیر نظامیگری میشود و نهایتاً در بیابانهای تدمر سینه به سینه و چشم در چشم داعش میجنگد.امیرحسین دوبار به سوریه میرود که بار اول مصادف میشود با روزهای بعد از مراسم عقد. بار دوم، اما قول و قرارهای مراسم عروسی را گذاشتهاند که بحث اعزام مجدد پیش میآید. اعزامی که همزمان میشود با عملیات بزرگ صحرا در تدمر و وعدهای که سردار سلیمانی برای پایان کار داعش در این کره خاکی داده است.حکایت کتاب «تحفه تِدمُر» نوشته احمد کریمی بر محور اعزام...
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، «تحفه تِدمُر» نوشته احمد کریمی روایت زندگی جانباز مدافع حرم امیرحسین احمدی است که توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. امیرحسین احمدی را میشود یک غافل به تمام معنا از سپاه و کار نظامی دانست. غافلی که ناغافل وارد مسیر نظامیگری میشود و نهایتاً در بیابانهای تدمر سینه به سینه و چشم در چشم داعش میجنگد. امیرحسین دوبار به سوریه میرود که بار اول مصادف میشود با روزهای بعد از مراسم عقد. بار دوم اما قول و قرارهای مراسم عروسی را گذاشتهاند که بحث اعزام مجدد پیش میآید. اعزامی که همزمان میشود با عملیات بزرگ صحرا در تدمر و وعدهای که سردار سلیمانی برای پایان کار داعش در این کره خاکی...
۲۵ سال تمام سرویسهای جاسوسی و امنیتی دنیا به دنبال مردی لبنانی میگشتند که تنها اطلاعاتشان از او یک عکس بیکیفیت بود. مردی که دشمن شماره یک اسرائیل بود و شاخه نظامی حزب الله روی انگشتان او میچرخید. سرانجام شبح لبنانی یعنی عماد فائز مغنیه با حربه خیانت در کفرسوسه دمشق ۲۵ بهمن سال ۸۶ به شهادت رسید و پرده از راز حزب الله برداشته شد. یکی از همرزمانش خاطرهای جالب را از او روایت میکند: سال ۱۳۶۴ بود که با عماد در تهران زندگی میکردیم. خانهای در زیر پل حافظ داشتیم. محل کارمان هم پادگان امام حسین (ع) بالای فلکه چهارم تهرانپارس و دانشگاه امام حسین (ع) فعلی بود که تعدادی نیروهای لبنانی را آموزش میدادیم. عصر یکی از...
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «مأموریت فلامینگوها»، نوشته طاهره مشایخ در سی و چهارمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران توسط انتشارات چاپ و نشر بین الملل رونمایی شد. این کتاب، یک رمان نوجوان است. طاهره مشایخ در «مأموریت فلامینگوها»، خواننده را به سفر میبرد. یک سفر جادهای همراه با گروه فلامینگوها. آنها میخواهند به خاطر یونس خودشان را به رشت برسانند. آن هم درست زمانی که ویروس کرونا تازه وارد ایران شده و همه جا قرنطینه اعلام شدهاست! فلامینگوها کنار دریا جلسه میگذارند و یونس و امیر برای این مأموریت انتخاب میشوند. اما یک مشکل بزرگ دارند. حالا که جادهها را بستهاند، فلامینگوها چطور باید خودشان را به رشت برسانند؟ این چه کار مهمی است که جان خودشان را به...
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، کتاب این کتاب دهمین عنوان از مجموعه «مدافعان حرم» که انتشارات نشر ۲۷ بعثت چاپ میکند.شهید علیاکبر شیرعلی از شهدای مدافع حرم استان خوزستان است که ۵ اردیبهشت ۶۳ همزمان با سالروز تولد حضرت علیاکبر (ع) در شهر آغاجاری متولد شد و ۱۷ آذر سال ۹۴ همراه چند نفر دیگر از مدافعان حرم در حلب به شهادت رسید. کتاب زندگی این شهید شامل دو فصل، وصیتنامه، عکسها و اسناد مربوط به شهید شیرعلی میشود.در بخشی از این کتاب میخوانیم:همه خود را به ارتفاع کنار نیزار میرسانند و پنهان میشوند. مدام توی بیسیم درخواست کمک میکنند. امین، فرهاد و مجتبی درگیرِ موج انفجار شدهاند. زمان برایشان کِش میآید و طولانی میگذرد. زمان عقب نشینی، فرهاد متوجه...
در ماشین را که به هم زدم یک نفر حرکت کرد. موهای بلندی داشت. آنقدر که توانسته بود از پشت موهایش را ببندد. از رنگ کاپشنش خوشم آمد. سرمه ای بود و با خط های نارنجی. به گزارش مشرق؛ متن پیش رو خاطره ای از مرحوم مسعود دیانی است که امروز پس از یک دوره بیماری، دار فانی را وداع گفت. این خاطره در در قالب کتاب «از لس آنجلس تا پنجره فولاد» که جمعآوری خاطرات طلاب است، پیش از این منتشر شده است. * سیب های نارس پای منبرم خلوت بود. این برای من که اولین ماه رمضان بعد از معمم شدنم را تجربه می کردم سخت و ناخوشایند بود. بعدها منبرهای خلوت را بیشتر دوست داشتم؛ مثل...
«خودشان میآمدند پایین. آنها هم مثل بچههایی که پایین بودند از خوشحالی سرما را فراموش کرده بودند. نه از ضدانقلاب و کومله خبری شده بود و نه اثری از هواپیما و بمباران دیده میشد. کمکم همه چیز سر جای خودش رفت و به جز چند نفر از بچهها که برای محافظت از تجهیزات ماندند، همه سوار ماشینها شدند.» به گزارش خبرنگار ایمنا، ایران درحالی به یکی از قدرتهای موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمیرسد. بمباران گسترده شهرها توسط عراق طی سالهای آغازین جنگ تحمیلی، مسئولان کشور را به فکر راهاندازی این یگان انداخت. فائضه غفارحدادی در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به فرماندهی حسن طهرانیمقدم...
«خودشان میآمدند پایین. آنها هم مثل بچههایی که پایین بودند از خوشحالی سرما را فراموش کرده بودند. نه از ضد انقلاب و کومله خبری شده بود و نه اثری از هواپیما و بمباران دیده میشد. کم کم همه چیز سر جای خودش رفت و به جز چند نفر از بچهها که برای محافظت از تجهیزات ماندند، همه سوار ماشینها شدند. » به گزارش خبرنگار ایمنا، ایران درحالی به یکی از قدرتهای موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمیرسد. بمباران گسترده شهرها توسط عراق طی سالهای آغازین جنگ تحمیلی، مسئولان کشور را به فکر راهاندازی این یگان انداخت. فائضه غفارحدادی در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به...
« باد سرد و تندی که میآمد، راه رفتن و حتی ایستادن را مشکل میکرد، اما چاره دیگری نبود. بعد از یک مشورت کوتاه هرکدام توی بیابان پخش شدند تا هر چیزی که پیدا کردند، بیاورند و چاله را پر کنند. مشکل تاریکی مطلق بیابان را با چرخاندن ماشینها به سمت برهوت و انداختن نور چراغهایشان حل کردند...» به گزارش خبرنگار ایمنا، ایران درحالی به یکی از قدرتهای موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمیرسد. بمباران گسترده شهرها توسط عراق طی سالهای آغازین جنگ تحمیلی، مسئولان کشور را به فکر راهاندازی این یگان انداخت. فائضه غفارحدادی در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به فرماندهی حسن طهرانیمقدم...
غروب چهارم آبان ماه ۱۴۰۱ پدر، مادر و برادر آرتین سرایداران در یک عملیات تروریستی در حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) در خون خود غلتیدند و شیراز چهره خون و ماتم گرفت،آنچه میخوانید روایتی از دیدار با خانواده شهیدان سرایداران در آستانه چهلم شهدای حرم به قلم زهرا قوامی فر، مستند نگار شیراز است. قسمت اول از خیابان های گِلی و چاله های پر از آب عبور کردیم. با ربع ساعتی تاخیر، رسیدیم جلوی در خانه ، باران حسابی کوچه را شسته بود. به اعلامیه های روی در خیره شدم. نمی دانستم چطور با خانوادهای روبرو شوم که همزمان سه عزیز از دست دادند. آقای محمدی زنگ خانه را زد. گوشه ای ایستادم و حرف هایم را توی ذهن مرور...
تا حالا شب، بدون همراه و همسفر توی جاده رانندگی کردهاید؟ ترکیب غریبی است. ذرهبین میاندازد روی تنهایی ذاتی و ناگزیر آدم و آنقدر بزرگش میکند که دیگر نمیشود نادیدهاش گرفت. تنهایی، موجود مجسمی میشود که میتوانی توی چشمهایش زل بزنی، صدایش را بشنوی و فشار دستهایش را روی قفسه سینهات حس کنی. به گزارش خراسان، شب، توی جاده، دست آدم برای پنهان کردن تنهاییاش حسابی خالی است. این را رانندههای جاده خیلیخوب میفهمند. کسانی که روز و شبشان در حرکت میگذرد، در اتاق کوچک ماشین، در تنهایی. ماشین، برای آنها شی ء بیجانی نیست که کارشان را راه بیندازد؛ رفیق است، همسفر است، خانه است، بخشی از هویتشان است که نگذارد با جاده تاریک و ناتمام یکی شوند، تابلویی...
کتاب «مرگ یاری» نوشته تکتم توسلی به بررسی مرگ یک جوان از دیدگاههای مختلف میپردازد. به گزارش خبرنگار کتاب ایران اکونومیست، کتاب مرگ یاری با قلم تکتم توسلی با موضوع مرگ یک پسر جوان نوشتهشدهاست. مرگ جوان در حالی اتفاق میافتد که کسی انتظار آن را نداشت و این اتفاق توسط افراد مختلف در شکلهای گوناگون روایت میشود. همین مساله موجب بررسی این مرگ از زوایای مختلف میشود و در نتیجه آن، از رازی پرده برداشتهمیشود و گناهکار بودن راویان یا بیگناهیشان در طول داستان مشخص میشود. تکتم توسلی متولد سال ۱۳۵۷، باتحصیلات ناتمام در رشته روانشناسی است. پیش از این سه کتاب اینجا همهچیز موقتی است از نشر هیلا، رمان از جایی که من نشستهام از نشر ورجاوند و موزه اشیای...
گروه زندگی - پورمحمدی:در هفته جمعیت، هر روز دوربین را برای مدت کوتاهی روبروی یک خانواده چند فرزندی میکاریم و با هم به تماشای لحظاتی از زندگی آنها مینشینیم. قابی که امروز تماشاچی اش هستیم، چنین حال وهوایی دارد: ** سرِ «صدرا» را روی شانه ام صاف میکنم و درِ ساختمان را میبندم. چه خواب عمیقی هم رفته. برمیگردم سمت ماشین. پلاک تاکسی را چک میکنم. همان است که توی اپلیکیشن نوشته. تا من درِ خانه را ببندم و نیم نگاهی به پلاک بیندازم، «حانیه» همه را در صندلی عقب جا داده و خودش هم دارد سوار میشود. کولهام را که مثل همیشه نیم کتی انداخته ام، کمی شل میکنم و بین دست و پهلویم نگه میدارم و مینشینم روی...
دوشنبه، ۱۶ اسفند نمیدانم چرا برخی رانندهها هم فقط بوق میزدند. انگار با دیدن عددهای قرمز روی چراغ راهنمایی، قاتیپاتی میکردند و برای تخلیه، زورشان تنها به بوق ماشین میرسید. البته برای من بدک هم نبود. کتاب «مومو» به جاهای حساسش رسیده بود و بدون تکانهای معمول ماشین و در نهایت آرامش، میتوانستم با مومو همراه شوم. خدا را شکر آقای راننده هم کمحرف بود. از مدرسه تا اینجا فقط یک جمله میان من و او رد و بدل شد: «پارک پلیس دیگه پسرم؟» و من هم گفتم: «بله.» یکهو سکوت را شکست و گفت: «عجله داری؟! ترافیک سنگینه، بعیده زود برسیم! به مادرتون هم گفتم!» فهمیدم چرا فکر کرده عجله دارم. لااقل ۵۰بار به ساعت نوی مچیام نگاه کرده...
کتاب «قدیس دیوانه» اثر احمدرضا احمدی سامانی در انتشارات صاد منتشر شد. این کتاب سیزده داستان کوتاه را با مضامین گوناگون دربرمیگیرد. در هریک از داستانها شرایط روحی و تفکر انسانهایی به تصویرکشیده میشود که در موقعیتهایی بین زندگی و مرگ هستند. به واسطه کتاب با انسانهایی آشنا میشویم که حیران و سرگردان در گذشته مانده اند. گویی گذشته زندگی شان مانند برزخی است که نمیتوانند از آن رها شوند. داستانهای گاه تلخ گاه شیرین در کتاب وجود دارد؛ از این رو میتوان همراه با شخصیت هایش خندید یا گریست. در بخشی از کتاب «قدیس دیوانه» میخوانیم: «داشتیم در اتوبان قم، مثل لاکپشت به طرف فرودگاه میرفتیم. پلیس راه تهران را خیلی وقت بود رد کرده بودیم. عمه بیحال...
این یادداشتها، روزنگاریهای من است از ماجراهای من و گروه مافیا که در روزهای مدرسههای کرونازده در دفتر خاطراتم مینویسم؛ باشد که بماند به یادگار برای آیندگان! *** دوشنبه، اول آذر؛ اولین روز مدرسه! اینروزها گروهبندی شدیم تا هردانشآموز، لااقل دو روز در هفته، روی ماه مدرسه را ببیند؛ و از شانسم، امروز روز من بود. روزی که از پنجرهی بالکن، حتی یک متر جلوتر را هم بهسختی میتوانستی ببینی و حالا باید توی این آلودگی میرفتم مدرسه. فقط شانس آوردم که بابا گفت با ماشین مرا میرساند. تندوتند وسایلم را توی کیفم چپاندم تا دیر نکنم. بابا هم که فقط هی از این اتاق به آن اتاق میرفت. ساعت حرکتش، مثل روزهای گذشته بود. تازه قرار بود مرا هم...
ساعت از 12 شب بگذرد بلوار صبا، اندرزگو، کاوه تبدیل میشوند به کارناوال ماشینهای مدل بالا و لوکس. ماشینهایی که با پولشان توی همین تهران میشود دستکم یک واحد آپارتمان خرید. بیشترشان بچههای همین محلهاند، قیطریه و دولت و فرمانیه. صدای بم لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر میشود. دو ماشین سیاه و سفید مثل برق و باد از جلویت میگذرند، آنقدر سرعت دارند که نمیتوانی مدلشان را حدس بزنی! سر پیچ مثل ماشینهای مسابقهای ترمز کشداری میزنند و لاستیک داغ روی آسفالت سیاه جیغ میزند. آنهایی که نظارهگر این کورس هستند میخکوب رفتار دو راننده میشوند. شبها ساعت که از 12 شب میگذرد برخی از اتوبان و خیابانهای تهران میشود پیست مسابقه؛ مسابقهای که تا سحر ادامه...
خبرگزاری مهر- فرهنگ و اندیشه زهرا زمانی: کسی از همدرسهای آقای مهدی خبر نداشت که این روزها خودش توی حوزه درس میدهد، به همسرش هم سپرده بود کسی خبردار نشود، دوستانش اسمش را رو تابلوی اعلانات جزو اساتید سطح عالی دیده بودند..این جزو خصوصیات اخلاقیش بود.. مثل همان روز که وقتی رفت خواستگاری لباس نو نپوشید… مادر هر چه اصرار کرده بود که یک لباس نو تنش کند، گفته بود نه، همین طور که هستم باید دیده شوم.. جارو زدن و گردگیری خانه بیشتر اوقات با خودش بود.. جارو هم که دست زهرا میدید، ازش میگرفت و میگفت این کارها با من است، کار زیاد بیرون هر چقدر هم خسته اش میکرد، شوخی و صدای خنده از توی خانه و...
به گزارش سایت خوندنی: مهراب قاسم خانی نویسنده سرشناس سریال های مهران مدیری یکی از چهره های فعال در اینستاگرام است که تقریبا هر روز عکس هایی را با همراهانش به اشتراک میگذارد. اگر سری به پیج اینستاگرام مهراب قاسمخانی زده باشید قطعا با خاطرات او به خوبی آشنا هستید. از مهراب قاسمخانی میتوان با عنوان آقای خاطره فضای مجازی یاد کرد چرا که همیشه خاطرات جالبی را با همراهانش به اشتراک میگذارد. این عکس برای ما پر از خاطرات شیرینه. اون شب دعوت شده بودیم به مراسم رونمایی از یه ماشین. احسان هم مجری برنامه شون بود. اون موقع خودمون یه مزدا سه مدل قدیمی داشتیم که اصولاً چون ماشین باز نیستم، همیشه کثیف و درب و داغون بود. اون شب...
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: وقتی بالا نشسته باشی دست خودت نیست. وضوح کم میشود و پایین را تار میبینی! اما ما تصمیممان را گرفته بودیم و باید پوست میترکاندیم. باید آنقدر فاصلهی بین خودمان تا آن دورترین لوکیشنی که توی نقشه بالا نمیآمد را قیچی میزدیم که با آن، یکی میشدیم؛ حتی اگر به قیمت دل کندن از خیابانهای تهران تمام میشد و سوختن لبهایی که شوری شرجی کلافهشان میکرد. گوشی را روی بیصدا گذاشته بودم و در خیابان ولیعصر دنبال خودم میگشتم، آن هم زیر درختهای چناری که میدانستم اگر اهلش باشم نشانیِ آدمهایی به وسعت تاریخ را میتوانم از زیر زبانشان بیرون بکشم! روی بلوار نشستم و بیتفاوت به نگاههایی که توی صورتم دنبال جواب میگشت انگشتانم را در موهایم...
به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، کتاب «این جا هیچ کس نگاهم نمیکند» اثر رکسانا ایور در نشر سیب سرخ منتش رشد. کتاب ۱۵ داستان کوتاه را با موضوع اجتماعی دربرمی گیرد. داستانهای متنوعی در کتاب دیده میشود که در عین تنوع، یکدستی هایی دارند. فضا و موقعیتهای متفاوتی در داستان های این کتاب وجود دارد، در نتیجه کتاب میتواند برای طیف وسیعی از مخاطبان جذابیت داشته باشد. بیشتربخوانید «داستان من» از زندگی شخصی و هنری بازیگر مطرح سینمای آمریکا میگوید نویسنده در کتاب با نثری روان و پرکشش موقعیتهای داستانی و واکنش شخصیتها را در هر موقعیت شرح میدهد. علاوه بر آن به وجوه روانشناسانه در شخصیت پردازی توجه میکند. از لحاظ فرم هم...
به گزارش گروه اجتماعی ایسکانیوز، روایت هولناک خبرنگار «ایران» از تصادف اتوبوس خبرنگاران که بهمرگ ریحانه یاسینی و مهشاد کریمی ختم شد. نمیدانستم آن برق زیبای چشمان خندان مهشاد کریمی، خبرنگار ایسنا در واگنی که تونل کانی سیب را پشت سر میگذاشت، آخرین تصویر او در ذهنم خواهد بود. به خودم سپرده بودم به مهشاد بگویم عشق برق چشمانش را چند برابر کرده است؛ عشقی که قرار بود سه روز دیگر او را در آغوش امناش بگیرد. نمیدانستم آن تصویر باشکوه ریحانه یاسینی، خبرنگار ایرنا که از کانال کانی سیب فیلم میگرفت آخرین خاطره آن بلند بالاست. آخ آخ دختر تو چقدر باشکوه بودی. مگر میشود از آن همه زیبایی و برازندگی یک گودال باقی بماند؟ از درد به خودم...
نمیدانستم آن برق زیبای چشمان خندان مهشاد کریمی، خبرنگار ایسنا در واگنی که تونل کانی سیب را پشت سر میگذاشت، آخرین تصویر او در ذهنم خواهد بود. به خودم سپرده بودم به مهشاد بگویم عشق برق چشمانش را چند برابر کرده است؛ عشقی که قرار بود سه روز دیگر او را در آغوش امناش بگیرد. نمیدانستم آن تصویر باشکوه ریحانه یاسینی، خبرنگار ایرنا که از کانال کانی سیب فیلم میگرفت آخرین خاطره آن بلند بالاست. آخ آخ دختر تو چقدر باشکوه بودی. مگر میشود از آن همه زیبایی و برازندگی یک گودال باقی بماند؟ زهرا کشوری در ادامه گزارش خود در روزنامه «ایران» نوشت: از درد به خودم پیچیدهام و صدای جیغ سمیرا خباز خبرنگار مهر و فاطمه باباخانی خبرنگار...
در ادامه گزارش ششم تیر ۱۴۰۰ روزنامه ایران آمده است: نمیدانستم آن برق زیبای چشمان خندان مهشاد کریمی، خبرنگار ایسنا در واگنی که تونل کانی سیب را پشت سر میگذاشت، آخرین تصویر او در ذهنم خواهد بود. به خودم سپرده بودم به مهشاد بگویم عشق برق چشمانش را چند برابر کرده است؛ عشقی که قرار بود سه روز دیگر او را در آغوش امناش بگیرد. نمیدانستم آن تصویر باشکوه ریحانه یاسینی، خبرنگار ایرنا که از کانال کانی سیب فیلم میگرفت آخرین خاطره آن بلند بالاست. آخ آخ دختر تو چقدر باشکوه بودی. مگر میشود از آن همه زیبایی و برازندگی یک گودال باقی بماند؟ از درد به خودم پیچیدهام و صدای جیغ سمیرا خباز خبرنگار مهر و فاطمه باباخانی خبرنگار اعتماد...
سردار سید یحیی صفوی در بخشی از کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان «از سنندج تا خرمشهر» که توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است، خاطره ای از حماسه مردم تبریز در ۲۹ بهمن را این گونه بیان می کند:« ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ چند هزار نفر از مردم جلوی مسجد قِزِللی جمع شده بودند ولی شهربانی مسجد را بسته بود. یک جوانی سؤال کرد چرا درِ مسجد را بستهاید؟ یک افسر شهربانی گفت درِ این طویله باید بسته باشد. مردم با شنیدن این حرف با مأموران درگیر شدند و مأموران جلوی مردم آن جوان را شهید کردند و یکی دو نفر را با تیر زدند. همانجا مردم هجوم آوردند و آن مأمور شهربانی کشته شد. بعد...
پسر شهید همت با انتشار خاطره ای از پدر شهیدش در فضای مجازی از او یاد کرد. به گزارش شریان نیوز،محمدمهدی همت، فرزند شهید محمدابراهیم همت، با انتشار تصویری از کودکی خودش در آغوش پدر شهیدش خاطرهای را از ایشان در قالب پستی در فضای مجازی منتشر کرد. شهید همت، از فرماندهان سپاه پاسداران در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بودند که در ۱۷ اسفند ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات خیبر جزیره مجنون بر اثر اصابت گلوله و جدا شدن سر از بدنشان به شهادت رسیدند. فرزند شهید همت در این پست نوشت: " به رخت خوابها تکیه داده بود. دستش را روی زانوش که توی سینه اش کشیده بود، دراز کرده بود و دانههای تسبیحش تندتند روی هم میافتاد، منتظر ماشین بود،...
اوایل پاییز بود و باد سردی میپیچید توی درختهای کنار جاده و نوکشان را تکان میداد. ... سرش را برد توی موهای یاسمن و آهسته چیزی گفت توی گوشش و بعد بلندبلند خندید. فریدون از آینه پشتسرش را نگاه کرد و فرمان را به سمت راست چرخاند. ماشین را در سراشیبی تندی نگه داشت و ترمزدستی را کشید. گفت: «اینم بهشت این هفته.» اوایل پاییز بود و باد سردی میپیچید توی درختهای کنار جاده و نوکشان را تکان میداد. پریسا از صندلی جلو گفت: «کاش میترا هم بود.» و برگشت به الیاس نگاه کرد. گفت: «بیداری؟» الیاس سرش را به شیشه پنجره تکیه داده بود و دستش را گذاشته بود روی دوربینی که از گردنش...
درباره اجازه ندادن به امام برای نماز خواندن با هم می خوانیم: خاطره مرحوم رسولی محلاتی از نشسته نماز خواندن امام امام بعد از سخنرانی مهم پانزده خرداد که مأمورین ساواک شبانه به منزل ایشان ریختند و ایشان را دستگیر کردند می فرمودند: «مأمورین پس از اینکه مرا گرفتند در اتومبیل انداخته و به سرعت خیابان های قم را پشت سر گذاشته و به سمت تهران به راه افتادند، ولی پیوسته با نگرانی به پشت سر خود و این طرف و آن طرف نگاه می کردند. من پرسیدم: «از چه می ترسید و نگران چه هستید؟» گفتند: «می ترسیم مردم ما را تعقیب کنند و به دنبال ما بیایند چون مردم شما را دوست دارند.» بعد امام فرمودند: «والله من...
غلام، ردیف کانتینرها را نشانم میدهد و میگوید ۸۰۰ تا کاسب اینجا کار میکنند و همه هم اهل یکی از روستاهای اراک هستند: «۳۰ سال است که توی این کار هستم و این شغل برای همه ما موروثی شده.» هر کانتینر اوراق فروشی یک مدل ماشین است. غلام میگوید: «یکی توی کار ماشینهای خارجی است، یکی تاکسی فرسوده میخرد و قطعاتش را میفروشد، یکی هم ماشینهای قدیمی را اوراق میکند. پمپ قیرپاشی جمع میکنند و... یک سری هم دوره گرد هستند و قطعه میخرند و میبرند این طرف و آن طرف برای فروش. روزنامه ایران در ادامه نوشت: در ورودی خاورشهر جاده امام رضا (ع) اگر کامیونهایی را که ماشینهای تصادفی و اوراقی حمل میکنند دنبال کنی بعد از کوچههای...
به گزارش خبرگزاری مهر، روزنامه ایران نوشت: غلام، ردیف کانتینرها را نشانم میدهد و میگوید ۸۰۰ تا کاسب اینجا کار میکنند و همه هم اهل یکی از روستاهای اراک هستند: «۳۰ سال است که توی این کار هستم و این شغل برای همه ما موروثی شده.» هر کانتینر اوراق فروشی یک مدل ماشین است. غلام میگوید: «یکی توی کار ماشینهای خارجی است، یکی تاکسی فرسوده میخرد و قطعاتش را میفروشد، یکی هم ماشینهای قدیمی را اوراق میکند. پمپ قیرپاشی جمع میکنند و… یک سری هم دوره گرد هستند و قطعه میخرند و میبرند این طرف و آن طرف برای فروش.» در ورودی خاورشهر جاده امام رضا (ع) اگر کامیونهایی را که ماشینهای تصادفی و اوراقی حمل میکنند دنبال کنی...
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ نفیسه گروهی: در را که باز میکنم، محبوبه صندلیاش را کشیده عقب و نمیتوانم سوار شوم. مجبورم از در عقب سمت راننده سوار شوم. صندلی محبوبه وسط ماشین است؛ نه آنقدر جلو که کنار محسن قرار بگیرد و نه آنقدر عقب که بتوانم راحت ببینمش. با نگرانی سلام میکنم. محبوبه لبخند میزند و به آرامی جواب سلامم را میدهد. اما محسن فقط سری تکان میدهد و ماشین را روشن میکند. میخواهم از نگرانیام بگویم که اشارهی ابروی محبوبه را میبینم. معلوم است بحثشان شده. محسن از توی آینه حسابی ابروهایش در هم است و چهرهاش برافروخته. تکیه میدهم و سعی میکنم سکوت فضا را نشکنم. محبوبه حسابی ورم کرده است. بازوهایش روی صندلی جا نمیشود....
«کتاب آرام جان» روایت زندگی شهید مدافع حریم امنیت، محمدحسین حدادیان است که در انتشارات شهید کاظمی منتشر شده. بعه گزارش مشرق، «کتاب آرام جان» روایت زندگی شهید مدافع حریم امنیت، محمدحسین حدادیان است که در انتشارات شهید کاظمی منتشر شده. در این مطلب قصد داریم با بخشی از کتاب «آرام جان» که به زندگی شهید مدافع حریم امنیت، محمدحسین حدادیان پرداخته است آشنا شویم، این کتاب شاهد چند فصل است که در ادمه فصل اول آن را با هم مرور میکنیم: دعوت شدیم عروسی دختر عمویم. میدانستم آهنگ پخش میکند و بزن و برقصشان به راه است. سفت و سخت ایستادم که من عروسی بیا نیستم. مادرم پیله کرد که زشت است و برایمان حرف در میآورند. مجبور شدم...
ماجرا ازچند ماه پیش شروع شد. یکدفعه سر و صدایی توی کوچه پیچید. کسی با سنگ زده بود توی چشم یکی از بچههای محل. چشم پسرک ورم کرده بود. برده بودندش بیمارستان. تاچند وقت نمیتوانست ببیند. از خرابه که بیرون آمد دنبالش افتادم. صدای مزخرفی ازخودش درمیآورد. سرش را توی هوا میچرخاند و به آسمان و زمین لبخند میزد. همیشه یک مسیر مستقیم را پیش میگرفت وتا شب چندبارمیرفت و برمیگشت. اما مسیر را هرگز نیمه رها نمیکرد. هیچ وقت هم بهعقب برنمیگشت. نگاهش که میکردی لبخند پهنی که نشان از هیچ مهرومحبتی نداشت نشانت میداد. بیشتراوقات سرش پایین بود. گاهی که سنگی توجهش را جلب میکرد خم میشد و آن را برمیداشت. نشانهگیریاش حرف نداشت. جوری گنجشکها را...
روزهای اوج کرونا در کل رفت و آمدها کم شد اما باز ترجیح مسافران تاکسی سرویس محل بود. بعد از بازگشایی کسب و کارها هم که دیگر خیلیها ترجیح دادند از تاکسی سرویس محل برای رفت و آمد استفاده کنند. هرکدام هم استدلال خودشان را دارند به هر حال میخواهند سوار ماشینی شوند که رانندهاش را میشناسند و به او اعتماد دارند. کرونا باعث شد مردم بیشتر از قبل به ما اعتماد کنند. به گزارش ایسنا، یوسف حیدری، گزارشنویس، در روزنامه ایران نوشت: «زنگ تلفن آژانس قطع نمیشود. علی آقا سعی میکند هم جواب مرا بدهد هم جواب مشتریهایی که بیصبرانه منتظر رسیدن ماشین هستند. میگوید از رانندههای قدیمی تاکسی سرویس مجیدیه است. بعد از پیدا شدن سروکله تاکسیهای...
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، بعد از پیدا شدن سروکله تاکسیهای اینترنتی اوضاع کار و کاسبی خیلی از تاکسی سرویسها بد شد و خیلی از رانندهها هم موبایلشان را برداشتند و رفتند سراغ سرویسهای اینترنتی. جالب اینکه کرونا خیلی از مشاغل را به سمت اینترنتی شدن و دورکاری و فعالیت در شبکههای اجتماعی هل داد اما کار برای رانندگان تاکسی برعکس شد. مردم دوباره یاد تاکسی سرویسهای محل افتادند و دنبال کد اشتراک قدیمیشان گشتند. ظاهراً نگاه مردم این بود که نمیشود به راننده ناشناس از نظر بهداشتی اعتماد کرد اما تاکسی سرویس محل، لااقل جلوی چشمشان بوده و میتوانستند از نزدیک ببینند چه خبر است. از طرفی در روزهای اوج خانهنشینی، تمایل به استفاده از حملونقل عمومی...
حیوان بیچاره در آن گرما تشنه اش شده بود. آمده بود از رادیات ماشین آب بخورد که بالش گیر می کند به پره های رادیات و اسیر می شود. زبان بسته حسابی ترسیده و خیس شده بود و قلبش تند تند می زد. به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ بعد از ظهر و توی گرمای نفس گیر خردادماه، دسته جمعی به سمت دهلاویه راه افتادیم. نزدیک سوسنگرد توقف کردیم تا آبی به سر و صورتمان بزنیم. دکتر چمران خیلی برای سرهنگ رستمی ناراحت بود و اصلا حرف نمی زد. رفت به طرف یک تویوتای سوخته که حدود صد متر دورتر از ما بود و فقط اسکلتش مانده بود و کاپوت جلو کاملا جمع و خرد شده...
نماز از جمله مهم ترین و بارزترین عبادات است و بیش ترین سفارش انبیا نیز درباره نماز است. به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، راز عظمت شخصیت امام را باید در معنویت و در تهذیب نفس و جهاد اکبر و تقوای ایشان جست وجو کرد؛ عبادتها، دعاها، قرآن خواندن ها، زیارت ها، توسل ها و به ویژه مناجات شعبانیه، این کودک یتیم را امام کرد. البته دو عنصر دیگر نیز در زندگی امام نقش اساسی داشت: توجه به کسب علم و نظم و برنامه ریزی دقیق. امام در سنگر نماز نماز از دیدگاه امام جایگاه والایی داشت، به طوری که ایشان کتابی در این باره نوشته اند. کتاب «امام در سنگر نماز» بیانات و خاطرات امام خمینی (س) درباره نماز...
برای بار چندم است که عکس را از جیب پیراهنم میکشم بیرون. نمیدانم چرا سیر نمیشوم؟! هر دفعه به خودم قول میدهم که این بار آخر است باید حواسم را جمع رانندگی کنم اما هربار میشوم بدقولترین آدم دنیا! به گزارش ایمنا، عکس را میچپانم توی جیبم. هنوز باور ندارم؟ فکر میکنم دارم خواب میبینم. یعنی واقعاً من و پروانه به هم رسیدیم؟! دوباره عکس نامزدیمان را از توی جیب پیراهنم میکشم بیرون و نگاه میکنم. کنارم ایستاده سرم را چسباندهام به سرش. دست گذاشته روی شانهام. دست گذاشتم روی دستش. هنوز برایم همان پروانه همیشگیست. از چندتا خط و خطوط صورتش و صورتم بگذریم میشویم همان دو نفری که به عشق هم سرساعت و دقیقه برای رفتن به مدرسه...
باید به جایی برســیم که مردم فکر نکنند اگر یک نفر دوچرخه سوار میشود، از نداری نیســت، از شکم سیری هم نیســت و دوچرخه سوار شدن میتواند بخشــی از یک سبک زندگی باشد، سبکی که می گوید به جای استارت زدن ماشین و درست کردن ترافیک و آلودگی صوتی راه انداختن و...، میتوانی دسته دوچرخه ات را بگیری، سوارش شوی، رکاب بزنی و حالت خوش شود. عباسعلی سپاهی یونسی/ باید به جایی برســیم که مردم فکر نکنند اگر یک نفر دوچرخه سوار میشود، از نداری نیســت، از شکم سیری هم نیســت و دوچرخه سوار شدن میتواند بخشــی از یک سبک زندگی باشد، سبکی که می گوید به جای استارت زدن ماشین و درست کردن ترافیک و آلودگی صوتی راه انداختن...
خبرگزاری میزان- بروجردی به زحمت ماشین را متوقف کرد، راننده خاور که درشت هیکل و سبیل کلفت بود، از ماشین پیاده شد، به سمت ما آمد، یقه بروجردی را گرفت و او را از پشت فرمان بیرون کشید تاریخ انتشار: 00:04 - 11 آبان 1398 - کد خبر: ۵۶۲۹۳۷ گروه سیاسی خبرگزاری میزان؛ شهید «محمد بروجردی» در سال ۱۳۳۳ در روستای درهگرگ از توابع بروجرد متولد شد و در یکم خرداد سال ۱۳۶۲ در جریان دفاع مقدس به شهادت رسید. خبرگزاری میزان بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «میرزا محمد پدر کردستان» به کوشش علی اکبری گردآوری شده است را منتشر میکند. روایت سی و سوم؛ منتظری به همراه بروجردی و چند نفر از بچههای سپاه...
صدرا نجفی؛ اگر قرار باشد مسابقهای برای انتخاب بدترین آژانسهای تاکسی کرایه در جهان برگزار شود، آژانس محله ما قطعا بدون دردسر جام قهرمانی را بالای سر میبرد. شرط میبندم جلوی در آژانس پلاکاردی نصب کردهاند و رویش نوشتهاند: اگر فرق پدالهای ترمز و کلاج و گاز را نمیدانید و همیشه در اتوبانهای تهران گم میشوید، غصه نخورید؛ ما استخدامتان میکنیم. برای استخدام شدن در این آژانس ناآگاهی نسبت به عملکرد ماشین (در حد ندانستن فرق کلاچ و گاز و ترمز) یا مسیریابی بد به تنهایی کفایت نمیکند. رانندههای آژانس محل ما باید توانایی عجیبشان را در حرف زدن به شکل بیوقفه و بداخلاقی هم اثبات کنند. بعضیهایشان میتوانند شما را جلوی منزل سوار کنند و از همان ابتدای اتوبان...
صراط: «دانلود مداحی برای ماشین»، «دانلود نوحه ترکی برای ماشین»، «دانلود نوحه و مداحی شور محرم ویژه ضبط ماشین»، «دانلود نوحه سنگین محرم مخصوص ماشین»؛ اینها نمونههایی از عناوین تبلیغ نوحه ویژه محرم در سایتهای مختلف است. فصل مشترک همهشان «نوحه و ماشین» است. یعنی نوحههایی که در ماشین گوش داده میشوند، سبک و سیاق خاص خودشان را دارند و اصطلاحا باید شور داشته باشند! ما برای همین در ادامه با چهارنفر همراه شدهایم تا ببینیم آنها حالا که به اربعین نزدیک میشویم، چه چیزهایی در ماشینشان گوش میدهند و چرا؟ حاجمحمود و دیگر هیچ! آقای مطلبی با پراید سفیدرنگش در خیابان انقلاب مسافر میزند. او جزو آندسته از رانندههایی است که معتقد است «نباید در حضور مسافر ضبط...
خبرگزاری میزان- وقتی داشت میرفت، پیش من هم آمد و گفت فلانی این دفعه از کوثر هم دل بریدهام و میروم. دیگر مثل همیشه شوخی و بگو بخند نمیکرد و حالش متفاوت بود. تاریخ انتشار: 00:04 - 01 شهريور 1398 - کد خبر: ۵۴۳۱۱۴ گروه سیاسی خبرگزاری میزان؛ شهید مدافع حرم «محمودرضا بیضایی» در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۶۰ در تبریز متولد شد و در روز ۲۹ دی سال ۱۳۹۲ در منطقه قاسمیه سوریه در راه دفاع از حرم اهل بیت (ع) توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید. خبرگزاری میزان بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «تو شهید نمیشوی» توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی گردآوری شده است را منتشر میکند. روایت چهل و چهارم وقتی...
خبرگزاری میزان- اختیار طرح شکایت درباره فریب در معامله قابل سلب کردن نیست و حتی اگر در قرارداد نوشته شده باشد که "طرفین کافه خیارات را از خود سلب کردند"، باز هم خیار تدلیس قابل سلب کردن نیست. به گزارش خبرگزاری میزان پرسش مخاطب وکیلآنلاین درباره سلب خیار تدلیس این است: من یه ماشین از طریق آگهی توی یک سایت خریدم که فروشنده به من گفت ماشین عقب و جلو و پلمپ و موتور بی عیب میباشد آنقدر هم ادم محترمی بود من قبول کردم، مبلغ رو به فروشنده پرداحت کردم و یک میلیون گذاشتیم تو محضر پرداخت کنم،بعد من همان روز رفتم یه صافکار نشون دادم گفت جلو و عقب تصادف داشته و موتور بخار زیادی دارد قیمت...
در دو سوی سیل بندها، چشم در چشم هم دوختهاند! حمیدیه و کرخه! مردم و آب! شهر مدتها است که خواب ندارد. زن و مرد، پیران و جوانان ایستادهاند به پای حمیدیه. میدانند سیل میآید. زهرا کشوری خبرنگار اعزامی «ایران» به خوزستان کرخه دارد آن روی نا آرامش را آرام آرام نشان میدهد. میخزد و میآید. یک لحظه چشم از کرخه برنمیدارند. دو قدم جلوتر از سیل ایستادهاند. مدیریت سیل کاملاً مردمی و محله محور است. 24 ساعت آب را میپایند. هر گروه حفاظت از یک بخش شهر را به عهده گرفتهاند. ساعت استراحت و کار هر گروه مشخص است. یک گروه که خسته میشود، گروه دیگر جای او را میگیرد...
ماجرای کمک پلیس به تیم تروریستها/ مردی مرموز که تمام ماموران را برای جابجایی مواد منفجره و تسلیحات به کار گرفت!
به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ افغانستان تا لندنستان، خاطرات عمر الناصری (ابوامام المغربی، جاسوس دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه در شبکهی تکفیریهای اروپا در دههی ۹۰ میلادی) است.آنچه در ادامه می خوانید قسمتی از این ماجراست. چند دقیقهای در ماشین نشستم و سیگاری روشن کردم. مدت زیادی نگذشته بود که یک پلیس آمد نزدیک ماشین و پرسید: «آقا، باید حرکت کنی. مردم تو صف موندن میخوان سوار کشتی بشن، راهو بستی.» سرم را آوردم بالا و لبخندی زدم و گفتم: «خیلی شرمنده. ولی موتور از کار افتاده. نمیتوانم ماشینو تکون بدم.» -پس باید یدککش بیاریم. -که ببریدش توی کشتی؟ -نه، ببریمش تعمیرگاه. خب قبل از سوار شدن باید تعمیرش کنی. -اگه هُلش بدم ببرم توی کشتی چی؟ ابروهایش...
خبرگزاری فارس: شبیه این مجریهای معروف تلویزیون بود. گوشی موبایلش را گذاشته بود روی سلفی و با صدای تودماغی از افتتاح پل و مقاومت مردم گمیشان میگفت. چکمهی نوی توی پایش هنوز گلی نشده بود. یکدفعه گوشیاش را آورد پایین و با صدای بلند و عصبی رو به کسانی که دورش ایستاده بودند گفت: «ساکت. شلوغ میکنید، صدام نمیرسه.» دورش چه کسانی بودند؟ جمعی از مردم گمیشان. تا قبل اینکه پایم برسد به اینجا سیمای مردم ترکمنصحرا و گمیشان را در چهرهی دکتر آلنی، قهرمان رمان «آتش بدون دود» میدیدم. حالا که اینجام میبینم این منطقه به تعداد همهی مردمی که آستین بالا زده و کمک میکنند قهرمان دارد. قهرمانهایی که به زودی میشوند همان انسانهای معمولی قبل. ...
به گزارش فارس، شبیه این مجریهای معروف تلویزیون بود. گوشی موبایلش را گذاشته بود روی سلفی و با صدای تودماغی از افتتاح پل و مقاومت مردم گمیشان میگفت. چکمهی نوی توی پایش هنوز گلی نشده بود. یکدفعه گوشیاش را آورد پایین و با صدای بلند و عصبی رو به کسانی که دورش ایستاده بودند گفت «ساکت. شلوغ میکنید، صدام نمیرسه.» دورش چه کسانی بودند؟ جمعی از مردم گمیشان. تا قبل اینکه پایم برسد به اینجا سیمای مردم ترکمنصحرا و گمیشان را در چهرهی دکتر آلنی، قهرمان رمان «آتش بدون دود» میدیدم. حالا که اینجام میبینم این منطقه به تعداد همهی مردمی که آستین بالا زده و کمک میکنند قهرمان دارد. قهرمانهایی که به زودی میشوند همان انسانهای معمولی قبل. سیل...
یک لحظه چشمهایش برق زد. فهمیدم که افتاد توی تله! از این جور آدمها در همه جای دنیا پیدا میشوند: مشروب میخورند، کوکائین مصرف میکنند و در یک کلام از نظر مسلمانهای حقیقی، یک کافر صد در صدیاند. سرویس جهان مشرق - یکی از خوبیهای نوروز فرصت بیشتری است که افراد، با توجه کم شدن مشغلههای کاری، برای مطالعه پیدا میکنند. در این بین، یافتن مطالبی که هم مفید باشد و هم جذاب، مهمترین قسمت ماجراست. مشرق سعی کرده کار خوانندگانش را ساده کند و کتابی که هر دو ویژگی را داشته باشد به صورت پاورقی در ایام نوروز منتشر کند: کتاب «از افغانستان تا لندنستان». افغانستان تا لندنستان، خاطرات عمر الناصری (ابوامام المغربی، جاسوس دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه...
یک کاربر فضای مجازی با انتشار تصویری از سردار شهید ابراهیم همت به نقل خاطره ای از ایشان پرداخت که در ادامه میآید:به گزارش بلاغ،به رختخوابها تکیه داده بود. دستش را روی زانش که توی سینهاش کشیده بود، دراز کرده بود و دانههای تسبیحش تند تند روی هم میافتاد. منتظر ماشین بود؛ دیر کرده بود.مهدی دور و برش میپلکید. همیشه با ابراهیم غریبی میکرد، ولی آن روز بازیش گرفته بود. ابراهیم هم اصلاً محل نمیگذاشت. همیشه وقتی میآمد مثل پروانه دور ما میچرخید، ولی اینبار انگار آمده بود که برود. خودش میگفت «روزی که من مسئلهی محبت شما را با خودم حل کنم، آن روز، روز رفتن من است.» عصبانی شدم و گفتم «تو خیلی بیعاطفهای....
مریم طالشی ـ روزنامه ایران ـ اشکها را پاک میکند. آب را میریزد توی لیوان یک بار مصرف کاغذی. دو قلپ میخورد و لیوان را توی دست نگه میدارد. کمی صبر میکند تا دانههای عرق روی پیشانی خط افتاده کمکم محو شوند: «هیچ وقت یادم نمیرود؛ عباس و آن قاچ هندوانه را. دیگر لب به هندوانه نزدم، هیچ وقت. مردم باید این چیزها را بدانند. تلخ است اما باید بدانند.» دست روی کمرش میگذارد: «ببخشید زیاد نمیتوانم صاف بایستم.» جراحت سالهای جنگ و خاطره دوستانی مثل عباس حالا مرد 48 ساله را بیشتر از آنچه هست پیر کرده؛ «کمر و دست و سر و گوش.» توی برگه اینطور نوشتهاند؛ جانبازی 50درصد. برگهها را تک تک نشان میدهد. همه را جمع...
صراط: شهید «حسن طهرانی مقدم» به عنوان پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران، بیشترین نقش را در توسعه صنعت موشکی جمهوری اسلامی ایران داشته است؛ موشکهایی که امروز با برد ۲ هزار کیلومتری، خواب راحت را بر چشمان دشمنان جمهوری اسلامی ایران حرام کردهاند.«دانشمند برجسته»، «مدیر بلند همت» و «پارسای بیادعا» صفتهایی بودند که حضرت آیتالله خامنهای چند روز پس از شهادت «حسن طهرانی مقدم» در سال ۱۳۹۰ به او اطلاق کردند. خبرگزاری میزان بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «مردی با آرزوهای دوربُرد» گردآوری شده است، منتشر میکند.داستان بیست و چهارمپشت چراغ قرمز ایستاده بودند. یکی از همان جلسات کاری بین فرماندهان توی ماشین برقرار بود. حرفها گل انداخته بود و کسی حواسش به دختر بچه...
مهناز افشار با انتشار این عکس نوشت: از فردا شروع هفته زیبایی داشته باشید سرگرمی طور
در دقیقه ۶۶ بازی با ماشینسازی و در حالی که پرسپولیسیها روی دروازه میزبان فشار میآوردند ناگهان توپ به گادوین منشا رسید. مهاجم نیجریهای پرسپولیس با شوتی کاتدار و زیبا دروازه ماشینسازی را هدف قرار داد که فرناندو دخسوس دروازهبان تیم تبریزی با واکنشی استثنایی توپ را از کنج دروازه تیمش بیرون کشید. از همین صحنه با گادوین منشا مصاحبه خود را آغاز کردیم... * واقعاً فکرش را میکردی آن شوت زیبای تو را در دقیقه ۶۶ فرناندو دخسوس مهار کند؟ نمیدانم دخسوس چطوری آن توپ را درآورد. هنوز هم باور نمیکنم. واقعاً واکنش خوبی نشان داد. * دخسوس در چند نوبت دیگر هم واکنشهای خوبی به ضربات بازیکنان پرسپولیس نشان داد. روز فوقالعاده دخسوس بود. به نظرم ماشینسازی آن روز...
به گزارش سرویس ورزشی جام نیـوز، در دقیقه ۶۶ بازی با ماشینسازی و در حالی که پرسپولیسیها روی دروازه میزبان فشار میآوردند ناگهان توپ به گادوین منشا رسید. مهاجم نیجریهای پرسپولیس با شوتی کاتدار و زیبا دروازه ماشینسازی را هدف قرار داد که فرناندو دخسوس دروازهبان تیم تبریزی با واکنشی استثنایی توپ را از کنج دروازه تیمش بیرون کشید. از همین صحنه با گادوین منشا مصاحبه خود را آغاز کردیم... * واقعاً فکرش را میکردی آن شوت زیبای تو را در دقیقه ۶۶ فرناندو دخسوس مهار کند؟ نمیدانم دخسوس چطوری آن توپ را درآورد. هنوز هم باور نمیکنم. واقعاً واکنش خوبی نشان داد. * دخسوس در چند نوبت دیگر هم واکنشهای خوبی به ضربات بازیکنان پرسپولیس نشان داد. روز...
زن صورتش را میان دستها گرفته بود، صورتش را بالا آورده بود، گریسته بود و حالا با آن دستمال سفید لابد داشت دانههای اشک را از صورتش خشک میکرد. جای گریهاش را خشک میکرد. داود پنهانی خبرنگار زن از توی آیینه جلوی ماشین دیده میشد. زن توی پراید نشسته بود کنار مردی که میتوانست 20 سال از او بزرگتر باشد. زن گریسته بود و مرد با لباس مشکی چیزی نمیگفت، خودش را گرفته بود، خودش را جمع کرده بود تا ریش چند روزه روی صورتش بیشتر نمایان شود. مرد از توی آیینه جلوی ماشین دیده میشد. توی ماشین پشت سر نشسته بود، غمگین بود و زن که حرف میزد و میگریست او تنها به جلو خیره شده بود. بغض مرد،...
به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ مهراب قاسم خانی با انتشار پستی در فضای مجازی خود خاطرات جالب توجه ای را از مراسمی که احسان علیخانی اجرای آن را بر عهده داشت، تعریف کرد: «این عکس برای ما پر از خاطرات شیرینه. اون شب دعوت شده بودیم به مراسم رونمایی از یه ماشین. احسان هم مجری برنامه شون بود. اون موقع خودمون یه مزدا سه مدل قدیمی داشتیم که اصولاً چون ماشین باز نیستم، همیشه کثیف و درب و داغون بود. اون شب هم که در اوج کثافتش بود، نه فقط بیرونش، توش هم مثل سطل آشغال بود. به در ورودی محوطه مراسم که رسیدیم، نگهمون داشتن و بیسیم زدن و یهو دو تا ماشین تشریفات اومدن پشت...
شهروند؛ «دانلود مداحی برای ماشین»، «دانلود نوحه ترکی برای ماشین»، «دانلود نوحه و مداحی شور محرم ویژه ضبط ماشین»، «دانلود نوحه سنگین محرم مخصوص ماشین»؛ اینها نمونههایی از عناوین تبلیغ نوحه ویژه محرم در سایتهای مختلف است. فصل مشترک همهشان «نوحه و ماشین» است. یعنی نوحههایی که در ماشین گوش داده میشوند، سبک و سیاق خاص خودشان را دارند و اصطلاحا باید شور داشته باشند! ما برای همین در ادامه با چهارنفر همراه شدهایم تا ببینیم آنها حالا که به اربعین نزدیک میشویم، چه چیزهایی در ماشینشان گوش میدهند و چرا؟ حاجمحمود و دیگر هیچ! آقای مطلبی با پراید سفیدرنگش در خیابان انقلاب مسافر میزند. او جزو آندسته از رانندههایی است که معتقد است «نباید در حضور مسافر ضبط...
رکنا: چهار ساعتی میشد که داشتم رانندگی میکردم. جاده، فوقالعاده زیبا بود و به همین دلیل حس خوبی داشتم و اصلا احساس خستگی نمیکردم. مشغول رانندگی بودم که یکدفعه تلفن همراهم شروع کرد به زنگ زدن، به نظرم عجیب میاومد، چون من به اون جاده آشنا بودم و میدونستم که تلفن همراه به هیچ عنوان اونجا آنتن نداره. به گزارش اختصاصی رکنا، تلفن روی صندلی کنار راننده بود. برش داشتم و جواب دادم. سر و صدای عجیبی از پشت گوشی میاومد، بیشتر شبیه خِرخِر کردن بود و چیزی ازش نمیفهمیدم. چند باری الو الو گفتم و بعد از چند ثانیه قطع شد. شمارهای نیفتاده بود و تلفن، همونطور که حدس میزدم هیچ آنتن نداشت. چند دقیقه بعد تلفن دوباره...
خبرگزاری میزان- ما رو توی کردستان نتونستن از پا در بیارن. بعثیها هم نتونستن از دست ما خلاص بشن. مطمئن باشین منافقین هم نمی تونن هیچ غلطی بکنن. اگه بنا باشه برای من حادثهای اتفاق بیفته، قطعا توی جبهه جنگ با اسرائیله. به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان، جاویدالاثر «احمد متوسلیان» فرمانده دلاور لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) از جمله چهرههای شاخص جمهوری اسلامی ایران است که هنوز هم با گذشت ۳۶ سال از مفقود شدن وی در لبنان، بسیاری هنوز چشمانتظار بازگشت وی به میهن هستند. خبرگزاری میزان بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «میخواهم با تو باشم» گردآوری شده است، منتشر میکند.جبهه جنگ اسرائیل (راوی: نصرتالله کاشانی)بعد از فتح خرمشهر، یک روز در تهران...
فرهنگ > ادبیات - محمدرضا مهاجر خودش را به سختی رساند به درِ خانه.تپش قلب زیادی داشت.در راه فکر می کرد اگر پول بیشتری داشت ،قرص تپش قلبش را می خرید.با زحمت در را باز کرد و وسایل را توی حیاط گذاشت. به عادت قدیم ها رفت که سفره افطار را پهن کند. با اینکه سالها بود نمی توانست روزه بگیرد ولی سر سفره افطار نشستن را دوست داشت.دوباره برگشت توی حیاط تا خرت و پرتها را ببرد توی اتاق. همانجا افتاد...***بچه ها یک به یک با ماشین های آخرین مدل شان به درب خانه مادر رسیدند . هر چه زنگ زدند کسی در را باز نکرد.پسر بزرگ برای پسر کوچکتر قلاب گرفت تا از بالای در توی خانه را...
تیننیوز | ناصرالدین شاه در طول سلطنت خود سه بار به اروپا سفر کرد. سفر سوم و آخر او، در روز شنبه ۱۲ شعبان ۱۳۰۶ هـ.ق برابر ۲۴ فروردین ۱۲۶۸ و سیزدهم آوریل ۱۸۸۹ آغاز شد و تا بیستم اکتبر ۱۸۸۹ طول کشید. در این سفر صدراعظم امینالسلطان شاه را همراهی میکرد. ناصرالدین شاه در این سفر از روسیه، آلمان، اتریش، فرانسه، بلژیک، هلند و انگلستان دیدار کرد. او همچنین ضمن بازدید از نمایشگاه بزرگ پاریس چند شرکت صنعتی در انگلیس و آلمان را هم از نظر گذراند. آنچه میخوانید بخشهایی از روزنوشتهای او در سفر سومش به اروپا است. بازدید ناصرالدینشاه از نمایشگاه پاریس/ 19 اکتبر 1889 روز پنجشنبه ششم شهر شوال: صبح از خواب برخاستم، رخت...
به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ حاج قاسم غلامرضایی از رزمندگان تخریبچی لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) در خاطره ای پیرامون عملیات «کربلای ۸» روایت میکند: در جریان این عملیات روزی شهید سید محمد زینال حسینی فرمانده گردان تخریب لشکر با عجله پیش ما آمد و گفت: «سوار شوید بریم خط، وضع خط خیلی آشفته است. دشمن داره شبانه پاتک میکنه و زمین و زمان رو به هم میدوزه.» من، شهید صادقیان و شهید سید محمد زینال حسینی جلوی وانت سوار شدیم. همچنین شهید حمیدرضا دادو و هادی کَسکنی هم پشت وانت و به سمت خط مقدم رفتیم.غوغایی بود. از زمین و آسمان گلوله میریخت. آنقدر گلوله توپ و خمپاره زمین خورده بود و چاله انفجار درست کرده بود که...
«تهران بهم ریخته» جملهای که این روزها از خیلی از رانندههای تهران میشنویم. آنها از آلودگی هوا و ترافیک طاقت فرسا گرفته تا شرکتهای آنلاین شکایت دارند. رانندههای تاکسی و آژانسهای تهران همه تقصیر را به گردن شرکتهای جدیدی میاندازند که باعث شدهاند خیلیها از شهرستانهای دور و نزدیک برای مسافرکشی به تهران بیایند. محمد معصومیان ایران آنلاین / یک راننده تهرانی در توصیف این وضعیت میگوید: «انگار یک نفر بیاید روی به روی مغازه شما بساط کند و مالیات هم ندهد.» اما این یک طرف ماجراست و از طرف دیگر وقتی پای صحبت رانندههای شهرستانی که به امید کار به تهران میآیند مینشینید، نمیدانید با دل پر خون آنها چه کنید! مگر میشود شب را در سوز...
«تهران بهم ریخته» جملهای که این روزها از خیلی از رانندههای تهران میشنویم. آنها از آلودگی هوا و ترافیک طاقت فرسا گرفته تا شرکتهای آنلاین شکایت دارند. رانندههای تاکسی و آژانسهای تهران همه تقصیر را به گردن شرکتهای جدیدی میاندازند که باعث شدهاند خیلیها از شهرستانهای دور و نزدیک برای مسافرکشی به تهران بیایند. به گزارش روزنامه ایران، یک راننده تهرانی در توصیف این وضعیت میگوید: «انگار یک نفر بیاید روی به روی مغازه شما بساط کند و مالیات هم ندهد.» اما این یک طرف ماجراست و از طرف دیگر وقتی پای صحبت رانندههای شهرستانی که به امید کار به تهران میآیند مینشینید، نمیدانید با دل پر خون آنها چه کنید! مگر میشود شب را در سوز زمستان توی...
به گزارش سرویس حوادث جام نیـوز، «چهارشانه است و تنومند؛ با صورتی گوشتالو و تهریشی زبر و خشن؛ با صدایی خشدار و دو رگه اما چشمهایی که برقش شبیه برق چشمهای جان کوچولو است. با هر کلمهای که به زبان میآورد، لبخند میزند و سرش را تکان میدهد؛ نه از سر لودگی بلکه از سر شرمندگی. به قول خودش لات است؛ از اون با مرامهاش؛ از همانهایی که حتی خلاف هم میکنند حواسشان جمع است تا پا روی ضعیفتر از خودشان نگذارند. افسر پروندهاش میگوید: «متهم دست کم ۳۰۰ خودرو سرقت کرده است؛ از مزدا ۳ تا پرشیا.» دزدهایی که میگویند بعضی وقتها دلشان به حال صاحب ماشینهایی که دزدیده بودند سوخته و به همین خاطر خودروهای آنها را...
به گزارش رکنا، چهارشانه و تنومند است با صورتی گوشتالو و ته ریشی زبر و خشن. با صدایی خشدار و دو رگه اما چشمهایی که برقش شبیه برق چشمهای جان کوچولو است. با هر کلمهای که میگوید، لبخند میزند و سرش را تکان میدهد؛ نه از سر لودگی، از سر شرمندگی. به قول خودش لات است؛ از آن با مرامهایش، از همانهایی که حتی خلاف هم میکنند حواسشان جمع است تا پا روی ضعیفتر از خودشان نگذارند. افسر پروندهاش میگوید بیشتر از 300 خودروی سرقتی در آخرین پروندهاش ثبت شده؛ از مزدا 3 تا پرشیا. دزدهایی که میگویند کم نبوده وقتهایی که دلشان به حال صاحب خودروهایی که دزدیده بودند سوخته و ماشین را صحیح و سالم برگرداندهاند سرجایش؛...