Web Analytics Made Easy - Statcounter
2024-04-23@16:57:45 GMT
۱۹ نتیجه - (۰.۰۰۱ ثانیه)

جدیدترین‌های «دیدم جانم رود»:

بیشتر بخوانید: اخبار اقتصادی روز در یوتیوب
    مراسم وداع با پیکر شهدای اخیر دمشق ظهر امروز در معراج شهدای تهران برگزار شد. به گزارش خبرگزاری ایمنا، سیزدهم فروردین بود که خبر حمله ناجوانمردانه رژیم غاصب صهیونیستی به ساختمان کنسولگری ایران در دمشق منتشر و در پی آن سرداران مدافع حرم سرتیپ محمدرضا زاهدی و سرتیپ محمدهادی حاجی رحیمی از فرماندهان، پیشکسوتان و جانبازان دفاع مقدس و مستشاران نظامی ارشد ایران در سوریه و پنج تن از افسران همراه آنان به شهادت رسیدند. پیکر مطهر این شهدا دو روز گذشته در سوریه و دمشق تشییع شد و شامگاه چهارشنبه، پانزدهم فروردین به ایران بازگشت و امروز نیز مراسم وداع خانواده شهدا با پیکر سفرکرده‌هایشان برگزار شد که در ادامه تصاویری از این وداع را مشاهده می‌کنید: ...
    با همکاری رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در لبنان، کتاب «دیدم که جانم می‌رود» ۱۸ آذرماه بررسی می‌شود. به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از روابط عمومی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، نشست علمی فرهنگی با بررسی کتاب «دیدم که جانم می‌رود» روز جمعه ۱۸ آذرماه، ساعت ۱۵ با حضور حمید داوودآبادی، رزمنده و جانباز سرافراز دفاع مقدس و نویسنده توانمند کشورمان در کتاب‌فروشی فارسی یار لبنان برگزار می‌شود. داوودآبادی که از نویسندگان فعال در حوزه خاطرات دفاع مقدس است، در این کتاب نیز همانند دیگر آثارش، زبانی ساده و شیرین برای روایت خاطرات انتخاب کرده است. نویسنده در کنار روایت خاطراتی از یک رفاقت، غیر مستقیم مخاطب خود را به وقایع مختلف اجتماعی و سیاسی دهه 50 و 60...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: من آخرین نفر از اصحاب بودم که به میدان شتافت؛ شمشیر کشیده می‌تاختم و حزب شیاطین را از دم تیغ می‌گذراندم؛ تیری در سینه، تیری در پا و تیری در دست که شمشیر را از کفم به در برد؛ نفس‌هایم به شماره افتاده بود، آنقدر که با گفتن هر کلمه‌ای، زخمی از تنم سر باز می‌کرد و خون فواره می‌زد، تا اینکه چشمانم سیاهی رفت و در حالی که مردی کوفی در تقلا بود تا شمشیر از دستم بکشد، به صورت، روی زمین افتادم. راوی: سوید که از شدت زخم‌ها از هوش رفته بود چونان مردگان در میان کشتگان، به صورت روی زمین افتاد و سپاهیان عمر بن سعد که او را مُرده انگاشتند به سوی مردان...
    مژگان مهرابی- همشهری آنلاین: همسر دانشمند هسته‌ای، شهید «داریوش رضایی‌نژاد» از خیلی وقت پیش پی برده بود که همسرش از سوی عوامل تروریستی تهدید می‌شود. این را هم می‌دانست که جان همسرش در خطر است. هربار که دلواپسی و نگرانی به سراغش می‌آمد سعی می‌کرد به‌خود دلداری دهد. اما حالا ماجرایی رقم خورده بود که بیانش بعد از ۱۱سال هنوز هم برای او سخت است؛ برای شهره پیرانی، همسر شهید داریوش رضایی‌نژاد، دانشمند جوانی که برای پیشرفت علمی کشور و استقلال ایران خدمات ارزنده‌ای کرد و سرانجام به خاطر ارزش‌های ملی و اینکه نمی‌خواست راز هسته‌ای کشور را با دشمن درمیان بگذارد، از سوی عوامل صهیونیستی به شهادت رسید.  او سومین شهید هسته‌ای کشور است که در یک حادثه تروریستی در...
    سرمه‌ای‌پوشان گل‌گهر در روزی که سرمربی باتجربه خود را در کنار خط نداشتند ناگهان برتری خود را به شکل عجیبی با یک شکست سنگین عوض کردند. به گزارش "ورزش سه" ، در روزی که گل گهر بازی را تهاجمی و با حملات مکرر آغاز کرده بود، با دریافت گل دوم طوری از هم پاشید که هرلحظه امکان شکستی سخت تر و سخت می‌رفت که  البته شاید غیبت خود قلعه‌نویی در کنار خط چندان در ثبت این نتیجه بی‌تاثیر نبود. او روز گذشته از جایگاه CIP ورزشگاه شهید سلیمانی سیرجان نظاره‌گر شکست تیمش بود؛ چرا که چهار کارته شدن و ابلاغ این موضوع در فاصله 24 ساعت مانده به شروع مسابقه، امیر قلعه‌نویی را از حضور در کنار خط...
    «دیدم که جانم می‌رود»؛ خاطرات حمید داوود آبادی با رفیق قسم خورده اش شهیدمصطفی کاظم زاده در سالگرد شهادت این شهید عزیز روی پله هجدهم نشست خبرگزاری میزان - دوران دفاع مقدس گنجینه تمامی ناپذیری است که هرچه بیشتر به اعماق آن می‌رویم با ابعاد تازه‌تر و جذاب‌تری از آن روبرو می‌شویم. یکی از این ابعاد جذاب و کمتر دیده شده، رفاقت بین رزمندگان بوده است. رفاقتی که گاه آدم‌ها را از برادر خونی بهم نزدیک‌تر می‌کرده است و آن‌قدر ریشه‌دار و عمیق می‌شده که تبدیل به اخوت و برادری واقعی می‌شده است. ماجرای بین حمید داوود آبادی و شهید مصطفی کاظم زاده نیز از همین برادری‌هاست. دو نوجوان کم سن و سال که در روز‌های ابتدایی پیروزی انقلاب...
    کتاب «دیدم که جانم می‌رود» خاطرات حمید داوود آبادی با رفیق قسم خورده اش شهیدمصطفی کاظم زاده در سالگرد شهادت این شهید عزیز روی پله هجدهم نشست. خبرگزاری میزان - دوران دفاع مقدس گنجینه تمامی ناپذیری است که هرچه بیشتر به اعماق آن می‌رویم با ابعاد تازه‌تر و جذاب‌تری از آن روبرو می‌شویم. یکی از این ابعاد جذاب و کمتر دیده شده، رفاقت بین رزمندگان بوده است. رفاقتی که گاه آدم‌ها را از برادر خونی بهم نزدیک‌تر می‌کرده است و آن‌قدر ریشه‌دار و عمیق می‌شده که تبدیل به اخوت و برادری واقعی می‌شده است.  ماجرای بین حمید داوود آبادی و شهید مصطفی کاظم زاده نیز از همین برادری‌هاست. دو نوجوان کم سن و سال که در روز‌های ابتدایی پیروزی...
    کتاب «دیدم که جانم می رود» خاطراتی از شهید مصطفی کاظم زاده به نقل از همرزم به قلم حمید داوود آبادی است که در انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. خبرگزاری میزان -کتاب «دیدم که جانم می رود» روایتی خواندنی ازشهید مصطفی کاظم زاده اسن که به قلم حمید داوود آبادی نوشته شده این کتاب خاطراتی است که برادر قسم خورده شهید کاظم زاده بیان می کند.  ماجرای بین حمید و مصطفی از همین برادری‌هاست که دو نوجوان کم سن و سال با هم راهی جبهه میشوند و در نهایت نیز شهادت مصطفی او را از حمید که برادر واقعی‌اش شده بود، جدا می‌کند. نویسنده این اثر خود راوی و همرزم و همراه شهید از زمان اولین برخورد، حضور...
    در شب قبل نیز عملیات کرده بودند و تعدادشان هم حدود ۳۰ یا ۴۰ نفر بود و چند تا از بچه‌های اطلاعات عملیات آماده شدیم و دوباره به خط عراق زدیم. سازماندهی ساعت ۱۰ انجام شد و توپخانه و بچه‌های شناسایی را آماده کردیم. به گزارش ایسنا، سردار سعید الفتی که در این عملیات  «نصر۷» حضورداشته است در خاطره ای از لحظه مجروحیت و حس تعلیقی که بین هوا و آسمان داشته است روایت می کند:  مردادماه سال ۱۳۶۶ در منطقه اورامانات کرمانشاه درگیر با ضدانقلاب و پیگیر بیرون کردن ضدانقلاب بودم که ناگهان از فرمانده سپاه چهارم محمدرضا شعبانی [که براثر بیماری کرونا درگذشت] پیامی دریافت کردیم که سریعاً یک گردان آماده کنید و برای حمایت و پشتیبانی...
    در خردادماه سال 1366، هم‌زمان با انجام عملیات نصر 4 در محور ماووت، قرارگاه نجف، به قرارگاه قدس مأموریت داد تا در منطقه عمومی سردشت و بر روی ارتفاعات جنگلی بانی گدار، منافقین (نام‌گذاری ارتفاع به‌وسیله سازمان رزم خودی انجام‌شده) و چهارقلو باهدف مسدود کردن تنگه و رسیدن به رودخانه گلاس، عملیات نصر 5 را انجام دهد. برای این منظور، لشکر 27 حضرت رسول (ص) و 7 ولی‌عصر (عج) در نظر گرفته شدند؛ اما بررسی منطقه از جنبه عملیاتی، روشن ساخت که این یگان‌ها برای انجام عملیات کافی نیستند و به توان بیشتری نیاز است. ازاین‌رو، منطقه عملیاتی محدودتر شد و ارتفاعات فرفری و کله‌قندی در جنوب ارتفاع دوپازا برای انجام یک تک محدود انتخاب شدند تا زمینه برای عملیات...
    در روزهایی که همه از نیمکت تیم ملی و گزینه‌های آن می‌گویند استراما با استقلال فسخ کرد تا مشکلات مالی در ایران و باشگاه‌ها بیش از پیش جولان کند. به گزارش خبرنگار ایمنا، فسخ قرارداد یکطرفه استرا و استقلال و داستان‌های ادامه دار نیمکت تیم ملی و تراکتور مهم‌ترین عناوین روزنامه‌های ورزشی صبح امروز -دوشنبه ۱۸ آذر- بود. "هدف" با عنوان "دیدم که جانم می‌رود"از فسخ قرارداد یکطرفه استقلال و استرا نوشت، فسخ قراردادی که فسخی بر امید هواداران آبی و شادی های چند هفته اخیر آنها بود تا تنها سرمربی موفق بعد از دوران قلعه نویی نیز در نیمه آبی تهران ماندگار نشود. "گفتند پدر یک بازیکن پولت را می‌دهد به شرط تمرین پسرش با بزرگ‌تر "...
    همزمان با ایام عید سعید غدیر و تولد شهیدکاظم زاده، چاپ شانزدهم کتاب «دیدم که جانم می‌رود» توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد. ۰۶ شهريور ۱۳۹۷ - ۰۸:۰۸ فرهنگی ادبیات و نشر نظرات به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، حمید داودآبادی و شهید مصطفی کاظم‌زاده در سال 58 با هم آشنا می‌شوند و این رفاقت تا 22 مهر61 ادامه پیدا می‌کند. آن‌ها با آن سن و سال کم در چادر وحدت جلوی دانشگاه تهران با منافقین بحث می‌کنند، با هم به هر طریقی شده رضایت خانواده‌ها را برای رفتن به جبهه جلب می‌کنند، با هم در گیلان غرب همسنگر می‌شوند و با هم… نه، دیگر با هم نه؛ این بار مصطفی شهید می‌شود و حمید می‌ماند. در کتاب  «دیدم...
    ایران اکونومیست - به گزارش ایران اکونومیست، انتشارات شهید کاظمی با انتشار آثار درخشان در آستانه ورود به عرصه ترجمه بر آمده است.  این ناشر توانسته بیش از ۲۰۰ عنوان کتاب در حوزه ادبیات پایداری و انقلاب اسلامی منتشر کند و حالا قرار است این آثار به زبان عربی ترجمه شود.  این گزارش اضافه می‌‌کند، مدتی است که این انتشارات به صورت جدی وارد عرصه ترجمه کتب خود در فضای بین الملل شده است، البته پیش از این چند اثر تحت عنوان مجموعه پنج جلدی «خانه عنکبوت»(با محوریت نفوذ در موساد) «گواه میهن»، «تاریخ سیاه آل خلیفه»، «زفرات» و «عطش» از عربی به فارسی ترجمه کرده بود اخیرا در حوزه ترجمه آثار خود به زبان عربی قدم نهاده و فعالیت...
    چاپ دوازدهم کتاب خاطرات شهید مصطفی کاظم‌زاده با عنوان «دیدم که جانم می‌رود» به قلم حمید داودآبادی از سوی انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
    کتاب «دیدم که جانم می‌رود» اثر حمید داودآبادی که خاطرات شهید مصطفی کاظم‌زاده را در برمی‌گیرد، برای یازدهمین مرتبه از سوی انتشارات موسسه شهید کاظمی روانه بازار کتاب شد.
۱