Web Analytics Made Easy - Statcounter
2024-03-29@08:49:34 GMT
۶۸۹ نتیجه - (۰.۰۶۹ ثانیه)

جدیدترین‌های «یک تفسیر»:

بیشتر بخوانید: اخبار اقتصادی روز در یوتیوب
    ز دست کوته خود زیر بارمکه از بالابلندان شرمسارم مگر زنجیر مویی گیردم دستوگر نه سر به شیدایی برآرم ز چشم من بپرس اوضاع گردونکه شب تا روز اختر می‌شمارم بدین شکرانه می‌بوسم لب جامکه کرد آگه ز راز روزگارم اگر گفتم دعای می فروشانچه باشد حق نعمت می‌گزارم من از بازوی خود دارم بسی شکرکه زور مردم آزاری ندارم سری دارم چو حافظ مست لیکنبه لطف آن سری امیدوارم تفسیر : اعتماد به نفس خود را از دست داده و بسیاری از اوقات خود را دست کم و بی ارزش فرض می کنید. ضعف و ناتوانی شما را از اهداف دور می کند، سعی کنید اعتماد به نفس از دست رفته را بازیابید. در زندگی کاری به کسی ندارید...
    خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدمبه صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم اگر چه در طلبت همعنان باد شمالمبه گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم امید در شب زلفت به روز عمر نبستمطمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم به شوق چشمه نوشت چه قطره‌ها که فشاندمز لعل باده فروشت چه عشوه‌ها که خریدم ز غمزه بر دل ریشم چه تیرها که گشادیز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباریکه بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواهکه من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمیکه پرده بر دل خونین به بوی او بدریدم...
    حبیب‌الله شعبانی موثقی نماینده ولی فقیه در استان همدان و امام جمعه همدان به درخواست جالب یک دختر بچه در جلسه تفسیر واکنش جالبی داشت. دریافت 3 MB
    هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدمهر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدابر منتهای همت خود کامران شدم ای گلبن جوان بر دولت بخور که مندر سایه تو بلبل باغ جهان شدم اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبوددر مکتب غم تو چنین نکته دان شدم قسمت حوالتم به خرابات می‌کندهر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم آن روز بر دلم در معنی گشوده شدکز ساکنان درگه پیر مغان شدم در شاهراه دولت سرمد به تخت بختبا جام می به کام دل دوستان شدم از آن زمان که فتنه چشمت به من رسیدایمن ز شر فتنه آخرزمان شدم من پیر سال و ماه نیم...
    دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدمنقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم ابروی یار در نظر و خرقه سوختهجامی به یاد گوشه محراب می‌زدم هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجستبازش ز طره تو به مضراب می‌زدم روی نگار در نظرم جلوه می‌نمودوز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زدم چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگفالی به چشم و گوش در این باب می‌زدم نقش خیال روی تو تا وقت صبحدمبر کارگاه دیده بی‌خواب می‌زدم ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفتمی‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کامبر نام عمر و دولت احباب می‌زدم تفسیر : به زودی غم و غصه شما به پایان خواهد رسید...
    سال‌ها پیروی مذهب رندان کردمتا به فتوی خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راهقطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روانکه من این خانه به سودای تو ویران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنونمی‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم در خلاف آمد عادت بطلب کام که منکسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم نقش مستوری و مستی نه به دست من و توستآن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم دارم از لطف ازل جنت فردوس طمعگر چه دربانی میخانه فراوان کردم این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواختاجر صبریست که در کلبه احزان کردم صبح خیزی و سلامت طلبی چون...
    سال‌ها پیروی مذهب رندان کردمتا به فتوی خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راهقطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روانکه من این خانه به سودای تو ویران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنونمی‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم در خلاف آمد عادت بطلب کام که منکسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم نقش مستوری و مستی نه به دست من و توستآن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم دارم از لطف ازل جنت فردوس طمعگر چه دربانی میخانه فراوان کردم این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواختاجر صبریست که در کلبه احزان کردم صبح خیزی و سلامت طلبی چون...
    سال‌ها پیروی مذهب رندان کردمتا به فتوی خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راهقطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روانکه من این خانه به سودای تو ویران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنونمی‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم در خلاف آمد عادت بطلب کام که منکسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم نقش مستوری و مستی نه به دست من و توستآن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم دارم از لطف ازل جنت فردوس طمعگر چه دربانی میخانه فراوان کردم این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواختاجر صبریست که در کلبه احزان کردم صبح خیزی و سلامت طلبی چون...
    مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردمتو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داریبه درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزیگذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم ندارم دستت از دامن به جز در خاک و آن دم همکه بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم فرو رفت از غم عشقت دمم دم می‌دهی تا کیدمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستمرخت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویتنهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم تو خوش می‌باش با حافظ...
    فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادمبنده عشقم و از هر دو جهان آزادم طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراقکه در این دامگه حادثه چون افتادم من ملک بودم و فردوس برین جایم بودآدم آورد در این دیر خراب آبادم سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوضبه هوای سر کوی تو برفت از یادم نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوستچه کنم حرف دگر یاد نداد استادم کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناختیا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشقهر دم آید غمی از نو به مبارک بادم می‌خورد خون دلم مردمک دیده سزاستکه چرا دل به جگرگوشه مردم دادم پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز...
    زلف بر باد مده تا ندهی بر بادمناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم می مخور با همه کس تا نخورم خون جگرسر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندمطره را تاب مده تا ندهی بر بادم یار بیگانه مشو تا نبری از خویشمغم اغیار مخور تا نکنی ناشادم رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلمقد برافراز که از سرو کنی آزادم شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما رایاد هر قوم مکن تا نروی از یادم شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوهشور شیرین منما تا نکنی فرهادم رحم کن بر من مسکین و به فریادم رستا به خاک در آصف نرسد فریادم حافظ از جور تو حاشا که...
    به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستمبیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به بادبه خاک پای عزیزت که عهد نشکستم چو ذره گر چه حقیرم ببین به دولت عشقکه در هوای رخت چون به مهر پیوستم بیار باده که عمریست تا من از سر امنبه کنج عافیت از بهر عیش ننشستم اگر ز مردم هشیاری ای نصیحتگوسخن به خاک میفکن چرا که من مستم چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوستکه خدمتی به سزا برنیامد از دستم بسوخت حافظ و آن یار دلنواز نگفتکه مرهمی بفرستم که خاطرش خستم تفسیر : انسانی صادق و با ایمان هستید که همواره سر قول و قرار و عهدی که با...
    دوش بیماری چشم تو ببرد از دستملیکن از لطف لبت صورت جان می‌بستم عشق من با خط مشکین تو امروزی نیستدیرگاه است کز این جام هلالی مستم از ثبات خودم این نکته خوش آمد که به جوردر سر کوی تو از پای طلب ننشستم عافیت چشم مدار از من میخانه نشینکه دم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر استتا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم بعد از اینم چه غم از تیر کج انداز حسودچون به محبوب کمان ابروی خود پیوستم بوسه بر درج عقیق تو حلال است مراکه به افسوس و جفا مهر وفا نشکستم صنمی لشکریم غارت دل کرد و برفتآه اگر عاطفت شاه نگیرد دستم رتبت...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال یک‌شنبه ۲۷ اسفند به تفال حافظ بدین گونه است:‌ مزرعِ سبزِ فلک دیدم و داسِ مه نو...
    بازآی ساقیا که هواخواه خدمتممشتاق بندگی و دعاگوی دولتم زان جا که فیض جام سعادت فروغ توستبیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهتتا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیمکاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیاراین موهبت رسید ز میراث فطرتم من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویشدر عشق دیدن تو هواخواه غربتم دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیفای خضر پی خجسته مدد کن به همتم دورم به صورت از در دولتسرای تولیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم حافظ به پیش چشم تو خواهد سپرد جاندر این خیالم ار بدهد...
    عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌اموز خدا دولت این غم به دعا خواسته‌ام عاشق و رند و نظربازم و می‌گویم فاشتا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام شرمم از خرقه آلوده خود می‌آیدکه بر او وصله به صد شعبده پیراسته‌ام خوش بسوز از غمش ای شمع که اینک من نیزهم بدین کار کمربسته و برخاسته‌ام با چنین حیرتم از دست بشد صرفه کاردر غم افزوده‌ام آنچ از دل و جان کاسته‌ام همچو حافظ به خرابات روم جامه قبابو که در بر کشد آن دلبر نوخاسته‌ام تفسیر : بدانید هیچ موفقیتی بدون تلاش میسر نشده است. برای رسیدن به آمال و آرزوهای خود باید عزمی راسخ و اراده آهنین داشته باشید تا به موفقیت و کامیابی برسید. اگر در راه عاشقی قدم...
    مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیامخیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه بادکه از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام ماجرای من و معشوق مرا پایان نیستهر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام گل ز حد برد تنعم نفسی رخ بنماسرو می‌نازد و خوش نیست خدا را بخرام زلف دلدار چو زنار همی‌فرمایدبرو ای شیخ که شد بر تن ما خرقه حرام مرغ روحم که همی‌زد ز سر سدره صفیرعاقبت دانهٔ خال تو فکندش در دام چشم بیمار مرا خواب نه در خور باشدمن لَهُ یَقتُلُ داءٌ دَنَفٌ کیفَ ینام تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتمذاکَ دعوایَ و ها انتَ و تلکَ الایام حافظ ار میل به ابروی...
    عشقبازی و جوانی و شراب لعل فاممجلس انس و حریف همدم و شرب مدام ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخنهمنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگیدلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام بزمگاهی دلنشان چون قصر فردوس برینگلشنی پیرامنش چون روضهٔ دارالسلام صف نشینان نیکخواه و پیشکاران با ادبدوستداران صاحب‌اسرار و حریفان دوستکام بادهٔ گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبکنقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام غمزهٔ ساقی به یغمای خرد آهخته تیغزلف جانان از برای صید دل گسترده دام نکته‌دانی بذله‌گو چون حافظ شیرین سخنبخشش‌آموزی جهان‌افروز چون حاجی قوام هر که این عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباهوان که این مجلس نجوید زندگی بر وی حرام تفسیر : به...
    گزیده بیانات رهبر انقلاب در محفل انس با قرآن کریم بدین شرح زیر است: - مقاومت همچنان قدرتمند ایستاده است. مقاومت بینی صهیونیست‌ها را به خاک خواهد مالید. - تعداد قاری خوش‌خوان و درست‌خوان در کشورما از همه کشورهای اسلامی بیشتر است. - قاریان پیک عرش الهی به سمت فرشیان هستنند. - با قرائت قرآن، دل قاری وشنونده باید منور بشود. - عمق‌یابی از قرآن با تفسیر به رای فرق دارد. - همه آرایه‌ها و پیرایه‌های قرائت، ابزار انتقال معنا است. - قرآن یک اثر هنری الهی است. - قرآن، هنر تصویر دارد. - توجه به مضامین آیات، خشوع ایجاد میکند. - ای کاش هر مسجدی یک محفل قرائت قرآن داشت. - تفسیر به صورت جذاب برای مستمعین ارائه شود....
    ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیلسلسبیلت کرده جان و دل سبیل سبزپوشان خطت بر گرد لبهمچو مورانند گرد سلسبیل ناوک چشم تو در هر گوشه‌ایهمچو من افتاده دارد صد قتیل یا رب این آتش که در جان من استسرد کن زان سان که کردی بر خلیل من نمی‌یابم مجال ای دوستانگر چه دارد او جمالی بس جمیل پای ما لنگ است و منزل بس درازدست ما کوتاه و خرما بر نخیل حافظ از سرپنجهٔ عشق نگارهمچو مور افتاده شد در پای پیل شاه عالم را بقا و عز و نازباد و هر چیزی که باشد زین قبیل تفسیر : معشوق دور است و بین شما فاصله هاست، برای وصال یار و رسیدن به مراد دل باید صبر و شکیبایی...
    هر نکته‌ای که گفتم در وصف آن شمایلهر کو شنید گفتا للهِ دَرُّ قائل تحصیل عشق و رندی آسان نمود اولآخر بسوخت جانم در کسب این فضایل حلاج بر سر دار این نکته خوش سرایداز شافعی نپرسند امثال این مسائل گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانمگفت آن زمان که نبود جان در میانه حائل دل داده‌ام به یاری شوخی کشی نگاریمرضیّهُ السجایا محمودهُ الخصائل در عین گوشه‌گیری بودم چو چشم مستتو اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل از آب دیده صد ره طوفان نوح دیدموز لوح سینه نقشت هرگز نگشت زایل ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم استیا رب ببینم آن را در گردنت حمایل تفسیر : سختی ها جزء جدانشدنی از زندگی هستند و اگر...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال یک‌شنبه ۲۰ اسفند به تفال حافظ بدین گونه است:‌ گلبن عیش می‌دمد ساقی گلعذار کو باد بهار...
    اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصولرسد به دولت وصل تو کار من به اصول قرار برده ز من آن دو نرگس رعنافراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول چو بر در تو من بینوای بی زر و زوربه هیچ باب ندارم ره خروج و دخول کجا روم چه کنم چاره از کجا جویمکه گشته‌ام ز غم و جور روزگار ملول من شکستهٔ بدحال زندگی یابمدر آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول خرابتر ز دل من غم تو جای نیافتکه ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول دل از جواهر مهرت چو صیقلی داردبود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول چه جرم کرده‌ام ای جان و دل به حضرت توکه طاعت من بیدل نمی‌شود مقبول به درد...
    به وقت گل شدم از توبهٔ شراب خجلکه کس مباد ز کردار ناصواب خجل صلاح ما همه دام ره است و من زین بحثنیم ز شاهد و ساقی به هیچ باب خجل بود که یار نرنجد ز ما به خلق کریمکه از سؤال ملولیم و از جواب خجل ز خون که رفت شب دوش از سراچهٔ چشمشدیم در نظر رهروان خواب خجل رواست نرگس مست ار فکند سر در پیشکه شد ز شیوهٔ آن چشم پر عتاب خجل تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خداکه نیستم ز تو در روی آفتاب خجل حجاب ظلمت از آن بست آب خضر که گشتز شعر حافظ و آن طبع همچو آب خجل تفسیر : مدتی است دچار تردید و دودلی شده اید...
    دارای جهان نصرت دین خسرو کاملیحیی بن مظفر ملک عالم عادل ای درگه اسلام پناه تو گشادهبر روی زمین روزنه جان و در دل تعظیم تو بر جان و خرد واجب و لازمانعام تو بر کون و مکان فایض و شامل روز ازل از کلک تو یک قطره سیاهیبر روی مه افتاد که شد حل مسائل خورشید چو آن خال سیه دید به دل گفتای کاج که من بودمی آن هندوی مقبل شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع استدست طرب از دامن این زمزمه مگسل می نوش و جهان بخش که از زلف کمندتشد گردن بدخواه گرفتار سلاسل دور فلکی یک سره بر منهج عدل استخوش باش که ظالم نبرد راه به منزل حافظ قلم شاه جهان...
    شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وصالبیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال اَحادیاً بجمالِ الحبیبِ قِف وانزِلکه نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال حکایت شب هجران فروگذاشته بهبه شکر آن که برافکند پرده روز وصال بیا که پردهٔ گلریز هفت خانه چشمکشیده‌ایم به تحریر کارگاه خیال چو یار بر سر صلح است و عذر می‌طلبدتوان گذشت ز جور رقیب در همه حال به جز خیال دهان تو نیست در دل تنگکه کس مباد چو من در پی خیال محال قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولیبه خاک ما گذری کن که خون مات حلال تفسیر : در گذشته حوادثی رخ داده که باعث پشیمانی شده، بدانید که افسوس و حسرت گذشته خوردن دردی را درمان نخواهد کرد....
    خوش خبر باشی ای نسیم شمالکه به ما می‌رسد زمان وصال قصّهُ العشقِ لا انفصام لهافُصِمَت ها هُنا لسانُ القال ما لِسَلمی و من بذی سَلَمِأینَ جیرانُنا و کیف الحال عَفَتِ الدارُ بعدَ عافیهٍفاسألوا حالَها عَنِ الاطلال فی جمالِ الکمالِ نِلتَ مُنیصَرَّفَ اللهُ عَنکَ عَینَ کمال یا برید الحِمی حَماکَ اللهمرحباً مرحباً تعال تعال عرصهٔ بزمگاه خالی مانداز حریفان و جام مالامال سایه افکند حالیا شب هجرتا چه بازند شب روان خیال ترک ما سوی کس نمی‌نگردآه از این کبریا و جاه و جلال حافظا عشق و صابری تا چندنالهٔ عاشقان خوش است بنال تفسیر : مدت زیادی است منتظر و بی تاب دریافت خبری هستید. به زودی انتظار به پایان می رسد. مژده باد بر شما که در آینده...
    ای دل ریش مرا با لب تو حق نمکحق نگه دار که من می‌روم الله معک تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدسذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک در خلوص منت ار هست شکی تجربه کنکس عیار زر خالص نشناسد چو محک گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهموعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک بگشا پسته خندان و شکرریزی کنخلق را از دهن خویش مینداز به شک چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گرددمن نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک چون بر حافظ خویشش نگذاری باریای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک تفسیر : دارای خصلت های خوبی هستید و اراده آهنین شما باعث شده در...
    هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاکگرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک مرا امید وصال تو زنده می‌داردو گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک نفس نفس اگر از باد نشنوم بویشزمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهاتبود صبور دل اندر فراق تو حاشاک اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهمو گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک بضرب سیفک قتلی حیاتنا ابدالأن روحی قد طاب ان یکون فداک عنان مپیچ که گر می‌زنی به شمشیرمسپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیندبه قدر دانش خود هر کسی کند ادراک به چشم خلق عزیز جهان شود...
    منبع:پیج molana.shahreaftab ویدئوهای دیدنی دیگر در کانال های آپارات و یوتیوب عصر ایران ???????????? کانال 1 aparat.com/asrirantv کانال 2 aparat.com/asriran کانال 3 youtube.com/@asriran_official/videos کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: آرامگاه مولانا با شعرخوانی رشید کاکاوند (فیلم) عروسی به مناسبت فوت مولانا ؛ قضیه چیست؟ (فیلم)
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال یک‌شنبه ۱۳ اسفند به تفال حافظ بدین گونه است:‌ در سرای مغان رفته بود و آب زده...
    اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاکاز آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک برو به هر چه تو داری بخور دریغ مخورکه بی‌دریغ زند روزگار تیغ هلاک به خاک پای تو ای سرو نازپرور منکه روز واقعه پا وا مگیرم از سر خاک چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پریبه مذهب همه کفر طریقت است امساک مهندس فلکی راه دیر شش جهتیچنان ببست که ره نیست زیر دیر مغاک فریب دختر رز طرفه می‌زند ره عقلمباد تا به قیامت خراب طارم تاک به راه میکده حافظ خوش از جهان رفتیدعای اهل دلت باد مونس دل پاک تفسیر : برای رسیدن به بهترین نتیجه ها باید به جمع روی آورده و از تک روی بپرهیزید. کارهای گروهی...
    مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیقگرت مدام میسر شود زهی توفیق جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ استهزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق دریغ و درد که تا این زمان ندانستمکه کیمیای سعادت رفیق بود رفیق به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقتکه در کمینگه عمرند قاطعان طریق بیا که توبه ز لعل نگار و خنده جامحکایتیست که عقلش نمی‌کند تصدیق اگر چه موی میانت به چون منی نرسدخوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق حلاوتی که تو را در چه زنخدان استبه کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق اگر به رنگ عقیقی شد اشک من چه عجبکه مهر خاتم لعل تو هست همچو عقیق به خنده گفت که حافظ غلام طبع...
    زبان خامه ندارد سر بیان فراقوگرنه شرح دهم با تو داستان فراق دریغ مدت عمرم که بر امید وصالبه سر رسید و نیامد به سر زمان فراق سری که بر سر گردون به فخر می‌سودمبه راستان که نهادم بر آستان فراق چگونه باز کنم بال در هوای وصالکه ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق کنون چه چاره که در بحر غم به گردابیفتاد زورق صبرم ز بادبان فراق بسی نماند که کشتی عمر غرقه شودز موج شوق تو در بحر بی‌کران فراق اگر به دست من افتد فراق را بکشمکه روز هجر سیه باد و خان و مان فراق رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیبقرین آتش هجران و هم قران فراق چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شده‌ستتنم...
    طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کفگر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید منگر چه سخن همی‌برد قصه من به هر طرف از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشدوه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف ابروی دوست کی شود دستکش خیال منکس نزده‌ست از این کمان تیر مراد بر هدف چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدلیاد پدر نمی‌کنند این پسران ناخلف من به خیال زاهدی گوشه‌نشین و طرفه آنکمغبچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دف بی خبرند زاهدان نقش بخوان ولاتقلمست ریاست محتسب باده بده ولاتخف صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می‌خوردپاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف حافظ اگر قدم...
    سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغکه تا چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ به جلوه گل سوری نگاه می‌کردمکه بود در شب تیره به روشنی چو چراغ چنان به حسن و جوانی خویشتن مغرورکه داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ گشاده نرگس رعنا ز حسرت آب از چشمنهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسندهان گشاده شقایق چو مردم ایغاغ یکی چو باده پرستان صراحی اندر دستیکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دانکه حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ تفسیر : اگر می خواهید به اهداف و آرزوهای خود دست پیدا کنید از کبر و غرور برحذر باشید...
    در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمعشب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرستبس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شدهمچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم روکی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع در میان آب و آتش همچنان سرگرم توستاین دل زار نزار اشک بارانم چو شمع در شب هجران مرا پروانه وصلی فرستور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب استبا کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمتتا در آب و...
    بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداعشمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع برکشد آینه از جیب افق چرخ و در آنبنماید رخ گیتی به هزاران انواع در زوایای طربخانه جمشید فلکارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع چنگ در غلغله آید که کجا شد منکرجام در قهقهه آید که کجا شد مناع وضع دوران بنگر ساغر عشرت بر گیرکه به هر حالتی این است بهین اوضاع طره شاهد دنیی همه بند است و فریبعارفان بر سر این رشته نجویند نزاع عمر خسرو طلب ار نفع جهان می‌خواهیکه وجودیست عطابخش کریم نفاع مظهر لطف ازل روشنی چشم املجامع علم و عمل جان جهان شاه شجاع تفسیر : نگران نباشید، روزهای زندگی می گذرد و ایام غم و سختی باقی نخواهد ماند....
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال یک‌شنبه ۶ اسفند به تفال حافظ بدین گونه است:‌ سحرگاهان که مخمور شبانه گرفتم باده با چنگ...
    قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاعکه نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاع شراب خانگیم بس می مغانه بیارحریف باده رسید ای رفیق توبه وداع خدای را به می‌ام شست و شوی خرقه کنیدکه من نمی‌شنوم بوی خیر از این اوضاع ببین که رقص کنان می‌رود به ناله چنگکسی که رخصه نفرمودی استماع سماع به عاشقان نظری کن به شکر این نعمتکه من غلام مطیعم تو پادشاه مطاع به فیض جرعه جام تو تشنه‌ایم ولینمی‌کنیم دلیری نمی‌دهیم صداع جبین و چهره حافظ خدا جدا مکنادز خاک بارگه کبریای شاه شجاع تفسیر : اندوه را از دل خود پاک کرده و امیدوار باشید که اوضاع بدی که در آن قرار دارید خواهد گذشت به شرط آن...
    ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویشبیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشمآتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرودگل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش کای دل تو شاد باش که آن یار تندخوبسیار تندروی نشیند ز بخت خویش خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذردبگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش وقت است کز فراق تو وز سوز اندرونآتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش ای حافظ ار مراد میسر شدی مدامجمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش تفسیر : چیزی را از دست داده اید و بسیار اندوهگین هستید، اما غم و غصه و...
    دلم رمیده شد و غافلم من درویشکه آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزمکه دل به دست کمان ابروییست کافرکیش خیال حوصله بحر می‌پزد هیهاتچه‌هاست در سر این قطره محال اندیش بنازم آن مژه شوخ عافیت کش راکه موج می‌زندش آب نوش بر سر نیش ز آستین طبیبان هزار خون بچکدگرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش به کوی میکده گریان و سرفکنده رومچرا که شرم همی‌آیدم ز حاصل خویش نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندرنزاع بر سر دنیی دون مکن درویش بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظخزانه‌ای به کف آور ز گنج قارون بیش تفسیر : سر دوراهی قرار گرفته اید و دچار شک و دودلی شده اید به...
    مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهشلیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزیبکشد زارم و در شرع نباشد گنهش من همان به که از او نیک نگه دارم دلکه بد و نیک ندیده‌ست و ندارد نگهش بوی شیر از لب همچون شکرش می‌آیدگر چه خون می‌چکد از شیوه چشم سیهش چارده ساله بتی چابک شیرین دارمکه به جان حلقه به گوش است مه چاردهش از پی آن گل نورسته دل ما یا ربخود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش یار دلدار من ار قلب بدین سان شکندببرد زود به جانداری خود پادشهش جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه درصدف سینه حافظ بود آرامگهش تفسیر : شما...
    کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوشمعاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش الا ای دولتی طالع که قدر وقت می‌دانیگوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باریستسپندی گو بر آتش نه که دارد کار و باری خوش عروس طبع را زیور ز فکر بکر می‌بندمبود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستانکه مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش میی در کاسه چشم است ساقی را بنامیزدکه مستی می‌کند با عقل و می‌بخشد خماری خوش به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانهکه شنگولان خوش باشت بیاموزند کاری خوش تفسیر :...
    ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوشدلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیفهمچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیحچشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگارهم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش در ره عشق که از سیل بلا نیست گذارکرده‌ام خاطر خود را به تمنای تو خوش شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماریمی‌کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریستمی‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش تفسیر : راه عشق سخت است و دشواری های...
    دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوشوز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبعسخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلکزهره در رقص آمد و بربط زنان می‌گفت نوش با دل خونین لب خندان بیاور همچو جامنی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنویگوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخورگفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنیدزان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیستیا سخن دانسته گو ای...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال یک‌شنبه ۲۹ بهمن به تفال حافظ بدین گونه است:‌ با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا...
    در عهد پادشاه خطابخش جرم پوشحافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشستتا دید محتسب که سبو می‌کشد به دوش احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشانکردم سؤال صبحدم از پیر می فروش گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمیدرکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش ساقی بهار می‌رسد و وجه می نماندفکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهارعذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش تا چند همچو شمع زبان آوری کنیپروانه مراد رسید ای محب خموش ای پادشاه صورت و معنی که مثل تونادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش چندان بمان که خرقه ازرق کند قبولبخت...
    هاتفی از گوشه میخانه دوشگفت ببخشند گنه می بنوش لطف الهی بکند کار خویشمژده رحمت برساند سروش این خرد خام به میخانه برتا می لعل آوردش خون به جوش گر چه وصالش نه به کوشش دهندهر قدر ای دل که توانی بکوش لطف خدا بیشتر از جرم ماستنکته سربسته چه دانی خموش گوش من و حلقه گیسوی یارروی من و خاک در می فروش رندی حافظ نه گناهیست صعببا کرم پادشه عیب پوش داور دین شاه شجاع آن که کردروح قدس حلقه امرش به گوش ای ملک العرش مرادش بدهو از خطر چشم بدش دار گوش تفسیر : برای رسیدن به سرمنزل مقصود و دستیابی به آرزوها باید تلاش عالی و پشتکار داشته باشید. سختی هایی که در مسیر وجود...
    سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوشکه دور شاه شجاع است می دلیر بنوش شد آن که اهل نظر بر کناره می‌رفتندهزار گونه سخن در دهان و لب خاموش به صوت چنگ بگوییم آن حکایت‌هاکه از نهفتن آن دیگ سینه می‌زد جوش شراب خانگی ترس محتسب خوردهبه روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش ز کوی میکده دوشش به دوش می‌بردندامام شهر که سجاده می‌کشید به دوش دلا دلالت خیرت کنم به راه نجاتمکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش محل نور تجلیست رای انور شاهچو قرب او طلبی در صفای نیت کوش به جز ثنای جلالش مساز ورد ضمیرکه هست گوش دلش محرم پیام سروش رموز مصلحت ملک خسروان دانندگدای گوشه نشینی تو حافظا مخروش تفسیر : برای...
    ببرد از من قرار و طاقت و هوشبت سنگین دل سیمین بناگوش نگاری چابکی شنگی کلهدارظریفی مه وشی ترکی قباپوش ز تاب آتش سودای عشقشبه سان دیگ دایم می‌زنم جوش چو پیراهن شوم آسوده خاطرگرش همچون قبا گیرم در آغوش اگر پوسیده گردد استخوانمنگردد مهرت از جانم فراموش دل و دینم دل و دینم ببرده‌ستبر و دوشش بر و دوشش بر و دوش دوای تو دوای توست حافظلب نوشش لب نوشش لب نوش تفسیر : نگرانی را کنار گذاشته و آرامش خودتان را حفظ کنید. اگر می خواهید به اهداف خود برسید باید صبر و شکیبایی داشته باشید. از یاس و ناامیدی بپرهیزید زیرا در آینده نزدیک به آرزوی خود خواهید رسید. عشقی در دل دارید که شما را بی...
    یا رب این نوگل خندان که سپردی به منشمی‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دوردور باد آفت دور فلک از جان و تنش گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صباچشم دارم که سلامی برسانی ز منش به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاهجای دل‌های عزیز است به هم برمزنش گو دلم حق وفا با خط و خالت داردمحترم دار در آن طره عنبرشکنش در مقامی که به یاد لب او می نوشندسفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش عرض و مال از در میخانه نشاید اندوختهر که این آب خورد رخت به دریا فکنش هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلالسر ما و قدمش...
    چو برشکست صبا زلف عنبرافشانشبه هر شکسته که پیوست تازه شد جانش کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهمکه دل چه می‌کشد از روزگار هجرانش زمانه از ورق گل مثال روی تو بستولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش تو خفته‌ای و نشد عشق را کرانه پدیدتبارک الله از این ره که نیست پایانش جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهدکه جان زنده دلان سوخت در بیابانش بدین شکسته بیت الحزن که می‌آردنشان یوسف دل از چه زنخدانش بگیرم آن سر زلف و به دست خواجه دهمکه سوخت حافظ بی‌دل ز مکر و دستانش تفسیر : به دنیال کسی هستید که بتوانید به او اعتماد کرده و سفره دل را برایش باز کنید. مدتی است گوشه گیری اختیار کرده اید...
    خوشا شیراز و وضع بی‌مثالشخداوندا نگه دار از زوالش ز رکن آباد ما صد لوحش اللهکه عمر خضر می‌بخشد زلالش میان جعفرآباد و مصلاعبیرآمیز می‌آید شمالش به شیراز آی و فیض روح قدسیبجوی از مردم صاحب کمالش که نام قند مصری برد آنجاکه شیرینان ندادند انفعالش صبا زان لولی شنگول سرمستچه داری آگهی چون است حالش گر آن شیرین پسر خونم بریزددلا چون شیر مادر کن حلالش مکن از خواب بیدارم خدا راکه دارم خلوتی خوش با خیالش چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجرنکردی شکر ایام وصالش تفسیر : به زودی زندگی خوشی های خود را به شما نشان خواهد داد و زندگی به کام می شود. از لحظه های عمر کمال استفاده را بکنید و آن را قدر بدانید....
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال یک‌شنبه ۲۲ بهمن به تفال حافظ بدین گونه است:‌ به جان او که گرم دسترس به جان...
    شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورشکه تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایشمذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمنبه لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردارکه من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایمبه شرط آن که ننمایی به کج طبعان دل کورش نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیستسلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش کمان ابروی جانان نمی‌پیچد سر از حافظولیکن خنده می‌آید بدین بازوی بی زورش تفسیر : زندگی را سخت نگیرید که ارزش این...
    فکر بلبل همه آن است که گل شد یارشگل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشندخواجه آن است که باشد غم خدمتگارش جای آن است که خون موج زند در دل لعلزین تغابن که خزف می‌شکند بازارش بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبوداین همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذریبر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوستهر کجا هست خدایا به سلامت دارش صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دلجانب عشق عزیز است فرومگذارش صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاهبه دو جام دگر آشفته شود دستارش دل حافظ که به دیدار...
    خون شما نقش‌های متعددی برای حفظ سلامت تان ایفا می‌کند. برای انجام این عملکرد‌ها خون حاوی اجزای زیادی می‌باشد: جمله گلبول‌های قرمز خون که اکسیژن، مواد مغذی و هورمون‌ها را حمل می‌کنند. گلبول‌های سفید خون که مواد زائد را حذف می‌کنند و از سیستم ایمنی حمایت می‌کنند. پلاسمای تنظیم کننده دما و پلاکت‌هایی که به لخته شدن کمک می‌کنند. به گزارش فرارو به نقل از کانورسیشن، در داخل خون نیز مولکول‌های متعددی به عنوان محصولات جانبی عملکرد‌های طبیعی بیوشیمیایی تشکیل می‌شوند. وقتی این مولکول‌ها نشان می‌دهند که سلول‌های شما چگونه به بیماری، آسیب یا استرس واکنش نشان می‌دهند دانشمندان اغلب از آن به عنوان نشانگر‌های بیولوژیکی یا نشانگر‌های زیستی یاد می‌کنند. بنابراین، نشانگر‌های زیستی در نمونه خون می‌توانند تصویری از وضعیت...
    باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدشبر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منالمرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کارکار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریستراهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرامهر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش نازها زان نرگس مستانه‌اش باید کشیداین دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چنددور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رودعاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش تفسیر : برای رسیدن به...
    صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخشوین زهد خشک را به می خوشگوار بخش طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نهتسبیح و طیلسان به می و میگسار بخش زهد گران که شاهد و ساقی نمی‌خرنددر حلقه چمن به نسیم بهار بخش راهم شراب لعل زد ای میر عاشقانخون مرا به چاه زنخدان یار بخش یا رب به وقت گل گنه بنده عفو کنوین ماجرا به سرو لب جویبار بخش ای آن که ره به مشرب مقصود برده‌ایزین بحر قطره‌ای به من خاکسار بخش شکرانه را که چشم تو روی بتان ندیدما را به عفو و لطف خداوندگار بخش ساقی چو شاه نوش کند باده صبوحگو جام زر به حافظ شب زنده دار بخش تفسیر : کبر و غرور...
    به دور لاله قدح گیر و بی‌ریا می‌باشبه بوی گل نفسی همدم صبا می‌باش نگویمت که همه ساله می پرستی کنسه ماه می خور و نه ماه پارسا می‌باش چو پیر سالک عشقت به می حواله کندبنوش و منتظر رحمت خدا می‌باش گرت هواست که چون جم به سر غیب رسیبیا و همدم جام جهان نما می‌باش چو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهانتو همچو باد بهاری گره گشا می‌باش وفا مجوی ز کس ور سخن نمی‌شنویبه هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می‌باش مرید طاعت بیگانگان مشو حافظولی معاشر رندان پارسا می‌باش تفسیر : زندگی آمیخته با سختی و بلندی های زیادی است و مشکلات و شادی ها در هر زندگی وجود دارد. با دوستان خود مهربان باشید و با...
    اگر رفیق شفیقی درست پیمان باشحریف خانه و گرمابه و گلستان باش شکنج زلف پریشان به دست باد مدهمگو که خاطر عشاق گو پریشان باش گرت هواست که با خضر همنشین باشینهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باش زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیستبیا و نوگل این بلبل غزل خوان باش طریق خدمت و آیین بندگی کردنخدای را که رها کن به ما و سلطان باش دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهاروز آن که با دل ما کرده‌ای پشیمان باش تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شوخیال و کوشش پروانه بین و خندان باش کمال دلبری و حسن در نظربازیستبه شیوه نظر از نادران دوران باش خموش حافظ و از جور یار ناله مکنتو را که گفت...
    بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باشوین سوخته را محرم اسرار نهان باش زان باده که در میکده عشق فروشندما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالکجهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش دلدار که گفتا به توام دل نگران استگو می‌رسم اینک به سلامت نگران باش خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخشای درج محبت به همان مهر و نشان باش تا بر دلش از غصه غباری ننشیندای سیل سرشک از عقب نامه روان باش حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بینگو در نظر آصف جمشید مکان باش تفسیر : با دوستان و اطرافیان صداقت داشته باشید و به آن ها محبت بورزید. کمک دوستان جانی...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال یک‌شنبه ۱۵ بهمن به تفال حافظ بدین گونه است:‌ ای که مهجوری عشاق روا می‌داری عاشقان را...
    دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرسکه چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس کس به امید وفا ترک دل و دین مکنادکه چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیستزحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعلدل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازدهر کسی عربده‌ای این که مبین آن که مپرس پارسایی و سلامت هوسم بود ولیشیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسمگفت آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرس گفتمش زلف به خون که شکستی گفتاحافظ این قصه دراز است...
    درد عشقی کشیده‌ام که مپرسزهر هجری چشیده‌ام که مپرس گشته‌ام در جهان و آخر کاردلبری برگزیده‌ام که مپرس آن چنان در هوای خاک درشمی‌رود آب دیده‌ام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوشسخنانی شنیده‌ام که مپرس سوی من لب چه می‌گزی که مگویلب لعلی گزیده‌ام که مپرس بی تو در کلبه گدایی خویشرنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس همچو حافظ غریب در ره عشقبه مقامی رسیده‌ام که مپرس تفسیر : معشوق خوبی دارید که آرام دل شماست و همیشه در کنارتان خواهد ماند. شک و بدبینی نسبت به او را از دل خارج کنید زیرا کلامش سرشار از صفا و صمیمیت و عشق است. او به خاطر علاقه ای که به شما دارد سختی های راه را تحمل کرده، قدرش...
    دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بسنسیم روضه شیراز پیک راهت بس دگر ز منزل جانان سفر مکن درویشکه سیر معنوی و کنج خانقاهت بس وگر کمین بگشاید غمی ز گوشه دلحریم درگه پیر مغان پناهت بس به صدر مصطبه بنشین و ساغر می‌نوشکه این قدر ز جهان کسب مال و جاهت بس زیادتی مطلب کار بر خود آسان کنصراحی می لعل و بتی چو ماهت بس فلک به مردم نادان دهد زمام مرادتو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس هوای مسکن مألوف و عهد یار قدیمز رهروان سفرکرده عذرخواهت بس به منت دگران خو مکن که در دو جهانرضای ایزد و انعام پادشاهت بس به هیچ ورد دگر نیست حاجت ای حافظدعای نیم شب و درس صبحگاهت بس تفسیر...
    گلعذاری ز گلستان جهان ما را بسزین چمن سایه آن سرو روان ما را بس من و همصحبتی اهل ریا دورم باداز گرانان جهان رطل گران ما را بس قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشندما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببینکاین اشارت ز جهان گذران ما را بس نقد بازار جهان بنگر و آزار جهانگر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیمدولت صحبت آن مونس جان ما را بس از در خویش خدا را به بهشتم مفرستکه سر کوی تو از کون و مکان ما را بس حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیستطبع چون آب و غزل‌های...
    ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارسبوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلامپرصدای ساربانان بینی و بانگ جرس محمل جانان ببوس آن گه به زاری عرضه دارکز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس من که قول ناصحان را خواندمی قول ربابگوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه عشقشبروان را آشنایی‌هاست با میر عسس عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباززان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس دل به رغبت می‌سپارد جان به چشم مست یارگر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس طوطیان در شکرستان کامرانی می‌کنندو از تحسر دست بر سر می‌زند مسکین مگس...
    شیخ ابراهیم زکزاکی در بازدید از جامعه المصطفی و دیدار با رئیس و معاونین این نهاد علمی با اشاره به ویژگی‌های کشور نیجریه اظهار کرد: این کشور در غرب آفریقا واقع است و جمعیت آن حدود ۱۵۰ میلیون نفر می‌باشد که بیشتر این جمعیت در شمال نیجریه ساکن هستند. وی بابیان این‌که اکثریت جمعیت در جنوب نیجریه با غیرمسلمانان و اکثریت جمعیت در شمال این کشور با مسلمانان است، گفت: استعمارگران، کشور‌های آفریقایی را تقسیم کردند، به‌عنوان‌مثال کشور‌های نیجر و نیجریه درگذشته یک کشور بودند، اما اکنون دو کشورند، نیجر که در شمال نیجریه، واقع می‌باشد، جمعیتش به‌صورت کامل مسلمان هستند، ۹۵ درصد جمعیت شمال نیجریه را مسلمانان تشکیل می‌دهند؛ شمال نیجریه بر دیگر کشور‌های غرب آفریقا تأثیرگذار است...
    به گزارش خبرگزاری فارس از قم، شیخ ابراهیم زکزاکی، روز گذشته در بازدید از جامعه المصطفی و دیدار با رئیس و معاونین این نهاد علمی با اشاره به ویژگی‌های کشور نیجریه اظهار کرد: این کشور در غرب آفریقا واقع است و جمعیت آن حدود ۱۵۰ میلیون نفر می‌باشد که بیشتر این جمعیت در شمال نیجریه ساکن هستند. وی بابیان این‌که اکثریت جمعیت در جنوب نیجریه با غیرمسلمانان و اکثریت جمعیت در شمال این کشور با مسلمانان است، گفت: استعمارگران، کشورهای آفریقایی را تقسیم کردند، به‌عنوان‌مثال کشورهای نیجر و نیجریه درگذشته یک کشور بودند، اما اکنون دو کشورند، نیجر که در شمال نیجریه، واقع می‌باشد، جمعیتش به‌صورت کامل مسلمان هستند، ۹۵ درصد جمعیت شمال نیجریه را مسلمانان تشکیل می‌دهند؛ شمال نیجریه...
    دلم رمیده لولی‌وشیست شورانگیزدروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز فدای پیرهن چاک ماه رویان بادهزار جامه تقوی و خرقه پرهیز خیال خال تو با خود به خاک خواهم بردکه تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز فرشته عشق نداند که چیست ای ساقیبخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشربه می ز دل ببرم هول روز رستاخیز فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمیکه جز ولای توام نیست هیچ دست آویز بیا که هاتف میخانه دوش با من گفتکه در مقام رضا باش و از قضا مگریز میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیستتو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز تفسیر : زندگی بدون عشق پشیزی ارزش ندارد و بی...
    برنیامد از تمنای لبت کامم هنوزبر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز روز اول رفت دینم در سر زلفین توتا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز ساقیا یک جرعه‌ای زان آب آتشگون که مندر میان پختگان عشق او خامم هنوز از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختنمی‌زند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتابمی‌رود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز نام من رفته‌ست روزی بر لب جانان به سهواهل دل را بوی جان می‌آید از نامم هنوز در ازل داده‌ست ما را ساقی لعل لبتجرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جانجان به غم‌هایش سپردم نیست...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال یک‌شنبه ۸ بهمن به تفال حافظ بدین گونه است:‌ نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی...
    خیز و در کاسه زر آب طربناک اندازپیشتر زان که شود کاسه سر خاک انداز عاقبت منزل ما وادی خاموشان استحالیا غلغله در گنبد افلاک انداز چشم آلوده نظر از رخ جانان دور استبر رخ او نظر از آینه پاک انداز به سر سبز تو ای سرو که گر خاک شومناز از سر بنه و سایه بر این خاک انداز دل ما را که ز مار سر زلف تو بخستاز لب خود به شفاخانه تریاک انداز ملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهدآتشی از جگر جام در املاک انداز غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویندپاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندیددود آهیش در آیینه ادراک انداز...
    بیا و کشتی ما در شط شراب اندازخروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز مرا به کشتی باده درافکن ای ساقیکه گفته‌اند نکویی کن و در آب انداز ز کوی میکده برگشته‌ام ز راه خطامرا دگر ز کرم با ره صواب انداز بیار زان می گلرنگ مشک بو جامیشرار رشک و حسد در دل گلاب انداز اگر چه مست و خرابم تو نیز لطفی کننظر بر این دل سرگشته خراب انداز به نیمشب اگرت آفتاب می‌بایدز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز مهل که روز وفاتم به خاک بسپارندمرا به میکده بر در خم شراب انداز ز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دلتبه سوی دیو محن ناوک شهاب انداز تفسیر : مدتی است یاس و ناامیدی...
    حال خونین دلان که گوید بازوز فلک خون خم که جوید باز شرمش از چشم می پرستان بادنرگس مست اگر بروید باز جز فلاطون خم نشین شرابسر حکمت به ما که گوید باز هر که چون لاله کاسه گردان شدزین جفا رخ به خون بشوید باز نگشاید دلم چو غنچه اگرساغری از لبش نبوید باز بس که در پرده چنگ گفت سخنببرش موی تا نموید باز گرد بیت الحرام خم حافظگر نمیرد به سر بپوید باز تفسیر : اگرچه دیگران در حق شما بدی کرده اند اما جواب بدی را با بدی ندهید بلکه سعی کنید با رفتار خوب و نیت خیر با آن ها برخورد کنید که به زودی شرمنده کار خود خواهند شد. غم و تشویش را از...
    درآ که در دل خسته توان درآید بازبیا که در تن مرده روان درآید باز بیا که فرقت تو چشم من چنان در بستکه فتح باب وصالت مگر گشاید باز غمی که چون سپه زنگ ملک دل بگرفتز خیل شادی روم رخت زداید باز به پیش آینه دل هر آن چه می‌دارمبجز خیال جمالت نمی‌نماید باز بدان مثل که شب آبستن است روز از توستاره می‌شمرم تا که شب چه زاید باز بیا که بلبل مطبوع خاطر حافظبه بوی گلبن وصل تو می‌سراید باز تفسیر : اخیرا به شدت احساس خستگی می کنید و قلب و ذهنی غمگین و بی حوصله دارید، سعی کنید غم و غصه را از دل بیرون کرده و امید خود را حفظ کنید که به...
    ای سرو ناز حسن که خوش می‌روی به نازعشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز فرخنده باد طلعت خوبت که در ازلببریده‌اند بر قد سروت قبای ناز آن را که بوی عنبر زلف تو آرزوستچون عود گو بر آتش سودا بسوز و ساز پروانه را ز شمع بود سوز دل ولیبی شمع عارض تو دلم را بود گداز صوفی که بی تو توبه ز می کرده بود دوشبشکست عهد چون در میخانه دید باز از طعنه رقیب نگردد عیار منچون زر اگر برند مرا در دهان گاز دل کز طواف کعبه کویت وقوف یافتاز شوق آن حریم ندارد سر حجاز هر دم به خون دیده چه حاجت وضو چو نیستبی طاق ابروی تو نماز مرا جواز چون باده...
    منم که دیده به دیدار دوست کردم بازچه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز نیازمند بلا گو رخ از غبار مشویکه کیمیای مراد است خاک کوی نیاز ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دلکه مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز طهارت ار نه به خون جگر کند عاشقبه قول مفتی عشقش درست نیست نماز در این مقام مجازی به جز پیاله مگیردر این سراچه بازیچه غیر عشق مباز به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلیکه کید دشمنت از جان و جسم دارد باز فکند زمزمه عشق در حجاز و عراقنوای بانگ غزلهای حافظ از شیراز تفسیر : از سختی های زندگی خسته شده اید و از مشکلات فرار می کنید. سعی کنید روحیه خود را حفظ کرده و...
    هزار شکر که دیدم به کام خویشت بازز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز روندگان طریقت ره بلا سپرندرفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیبکه نیست سینه ارباب کینه محرم راز اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیستمن آن نیم که از این عشقبازی آیم باز چه گویمت که ز سوز درون چه می‌بینمز اشک پرس حکایت که من نیم غماز چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیختکه کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز بدین سپاس که مجلس منور است به دوستگرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیستجمال دولت محمود را به زلف ایاز غزل سرایی...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال شنبه ۱ بهمن به تفال حافظ بدین گونه است:‌ بگرفت کار حسنت، چون عشق من کمالی خوش باش...
    روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیرپیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغبر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرشدر غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باکآتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقصور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر صوف برکش ز سر و باده صافی درکشسیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باشبخت گو پشت مکن روی زمین...
    نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیرهر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر ز وصل روی جوانان تمتعی بردارکه در کمینگه عمر است مکر عالم پیر نعیم هر دو جهان پیش عاشقان به جویکه این متاع قلیل است و آن عطای کثیر معاشری خوش و رودی بساز می‌خواهمکه درد خویش بگویم به ناله بم و زیر بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنماگر موافق تدبیر من شود تقدیر چو قسمت ازلی بی حضور ما کردندگر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشککه نقش خال نگارم نمی‌رود ز ضمیر بیار ساغر در خوشاب ای ساقیحسود گو کرم آصفی ببین و بمیر به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بارولی کرشمه ساقی...
    یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخورکلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکنوین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمنچتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت (نگشت)دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیبباشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کندچون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدمسرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد...
    دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبورگلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور ای گل به شکر آن که تویی پادشاه حسنبا بلبلان بی‌دل شیدا مکن غرور از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنمتا نیست غیبتی نبود لذت حضور گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شادما را غم نگار بود مایه سرور زاهد اگر به حور و قصور است امیدوارما را شرابخانه قصور است و یار حور می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسیگوید تو را که باده مخور گو هوالغفور حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنیدر هجر وصل باشد و در ظلمت است نور تفسیر : مدتی است که از روزگار و سرنوشت خسته شده و از تقدیر خود گله مند...
    ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمربازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر از دیده گر سرشک چو باران چکد رواستکاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن استدریاب کار ما که نه پیداست کار عمر تا کی می صبوح و شکرخواب بامدادهشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر دی در گذار بود و نظر سوی ما نکردبیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر اندیشه از محیط فنا نیست هر که رابر نقطه دهان تو باشد مدار عمر در هر طرف ز خیل حوادث کمین‌گهیستزان رو عنان گسسته دواند سوار عمر بی عمر زنده‌ام من و این بس عجب مدارروز فراق را که نهد در شمار عمر حافظ سخن بگوی...
    گر بود عمر به میخانه رسم بار دگربجز از خدمت رندان نکنم کار دگر خرم آن روز که با دیده گریان برومتا زنم آب در میکده یک بار دگر معرفت نیست در این قوم خدا را سببیتا برم گوهر خود را به خریدار دگر یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناختحاش لله که روم من ز پی یار دگر گر مساعد شودم دایره چرخ کبودهم به دست آورمش باز به پرگار دگر عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارندغمزه شوخش و آن طرهٔ طرار دگر راز سربسته ما بین که به دستان گفتندهر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعتکندم قصد دل ریش به آزار دگر بازگویم نه در این...
    شب وصل است و طی شد نامه هجرسلام فیه حتی مطلع الفجر دلا در عاشقی ثابت قدم باشکه در این ره نباشد کار بی اجر من از رندی نخواهم کرد توبهو لو آذیتنی بالهجر و الحجر برآی ای صبح روشن دل خدا راکه بس تاریک می‌بینم شب هجر دلم رفت و ندیدم روی دلدارفغان از این تطاول آه از این زجر وفا خواهی جفاکش باش حافظفان الربح و الخسران فی التجر تفسیر : مژده باد بر شما که به زودی تلخی های روزگار تمام شده و روی خوش زندگی را خواهید دید. اگر نتیجه کارتان برای شما مهم است باید این سختی ها را تحمل کرده و با تلاش و صبوری تا آخر راه پیش بروید. از لطف خداوند ناامید...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال یک‌شنبه ۲۴ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ ز دلبرم که رساند نوازش قلمی کجاست پیک...
    روی بنمای و وجود خودم از یاد ببرخرمن سوختگان را همه گو باد ببر ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلاگو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهاتای دل خام طمع این سخن از یاد ببر سینه گو شعله آتشکده فارس بکشدیده گو آب رخ دجله بغداد ببر دولت پیر مغان باد که باقی سهل استدیگری گو برو و نام من از یاد ببر سعی نابرده در این راه به جایی نرسیمزد اگر می‌طلبی طاعت استاد ببر روز مرگم نفسی وعده دیدار بدهوان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر دوش می‌گفت به مژگان درازت بکشمیا رب از خاطرش اندیشه بیداد ببر حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یاربرو...
    ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیارببر اندوه دل و مژده دلدار بیار نکته‌ای روح فزا از دهن دوست بگونامه‌ای خوش خبر از عالم اسرار بیار تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشامشمه‌ای از نفحات نفس یار بیار به وفای تو که خاک ره آن یار عزیزبی غباری که پدید آید از اغیار بیار گردی از رهگذر دوست به کوری رقیببهر آسایش این دیده خونبار بیار خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیستخبری از بر آن دلبر عیار بیار شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمنبه اسیران قفس مژده گلزار بیار کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوستعشوه‌ای زان لب شیرین شکربار بیار روزگاریست که دل چهره مقصود ندیدساقیا آن قدح آینه...
    ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آرزار و بیمار غمم راحت جانی به من آر قلب بی‌حاصل ما را بزن اکسیر مرادیعنی از خاک در دوست نشانی به من آر در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ استز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر در غریبی و فراق و غم دل پیر شدمساغر می ز کف تازه جوانی به من آر منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشانوگر ایشان نستانند روانی به من آر ساقیا عشرت امروز به فردا مفکنیا ز دیوان قضا خط امانی به من آر دلم از دست بشد دوش چو حافظ می‌گفتکای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر تفسیر : مدتی است غمگین و اندهگین...
    «طرح موضوع بررسی تعیین حداقل مزد منطقه‌ای در سال 1403» برای دومین بار است که طی چند ماه اخیر رسما مطرح شده است، این بار این طرح با پیشنهاد وزیر اقتصاد و خطاب به وزیر کار مطرح شد. بر این اساس، نماینده وزارت اقتصاد، نامه وزیر ارائه کرده و مقرر شده در این رابطه مصوبه‌ای در شورای‌عالی کار گذرانده نشود و موضوع در کمیته کارشناسان در کارگروه مزد به بحث گذاشته شود. در این رابطه، اولیا علی بیگی، رئیس کانون عالی شوراهای اسلامی کار کشور، در گفتگو با جماران، با بیان اینکه هنوز برای ما روشن نیست که هدف از طرح موضوع دستمزد منطقه ای چیست و وزارت اقتصاد با چه اهدافی چنین طرح هایی را دنبال می کند، خاطرنشان...
    صبا ز منزل جانان گذر دریغ مداروز او به عاشق بی‌دل خبر دریغ مدار به شکر آن که شکفتی به کام بخت ای گلنسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدار حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودیکنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر استز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار کنون که چشمه قند است لعل نوشینتسخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار مکارم تو به آفاق می‌برد شاعراز او وظیفه و زاد سفر دریغ مدار چو ذکر خیر طلب می‌کنی سخن این استکه در بهای سخن سیم و زر دریغ مدار غبار غم برود حال خوش شود حافظتو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار تفسیر :...
    عید است و آخر گل و یاران در انتظارساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار دل برگرفته بودم از ایام گل ولیکاری بکرد همت پاکان روزه دار دل در جهان مبند و به مستی سؤال کناز فیض جام و قصه جمشید کامگار جز نقد جان به دست ندارم شراب کوکان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریمیا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهدجام مرصع تو بدین در شاهوار گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هستاز می کنند روزه گشا طالبان یار زانجا که پرده پوشی عفو کریم توستبر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار ترسم که روز حشر عنان بر...
    الا ای طوطی گویای اسرارمبادا خالیت شکر ز منقار سرت سبز و دلت خوش باد جاویدکه خوش نقشی نمودی از خط یار سخن سربسته گفتی با حریفانخدا را زین معما پرده بردار به روی ما زن از ساغر گلابیکه خواب آلوده‌ایم ای بخت بیدار چه ره بود این که زد در پرده مطربکه می‌رقصند با هم مست و هشیار از آن افیون که ساقی در می افکندحریفان را نه سر ماند نه دستار سکندر را نمی‌بخشند آبیبه زور و زر میسر نیست این کار بیا و حال اهل درد بشنوبه لفظ اندک و معنی بسیار بت چینی عدوی دین و دل‌هاستخداوندا دل و دینم نگه دار به مستوران مگو اسرار مستیحدیث جان مگو با نقش دیوار به یمن دولت منصور...
    معاشران گره از زلف یار باز کنیدشبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید حضور خلوت انس است و دوستان جمعندو ان یکاد بخوانید و در فراز کنید رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویندکه گوش هوش به پیغام اهل راز کنید به جان دوست که غم پرده بر شما ندردگر اعتماد بر الطاف کارساز کنید میان عاشق و معشوق فرق بسیار استچو یار ناز نماید شما نیاز کنید نخست موعظه پیر صحبت این حرف استکه از مصاحب ناجنس احتراز کنید هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشقبر او نمرده به فتوای من نماز کنید وگر طلب کند انعامی از شما حافظحوالتش به لب یار دلنواز کنید تفسیر : خسته شده و امید خود را از دست...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال یک‌شنبه ۱۷ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ نوش کن جام شراب یک منی تا بدان...