Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) عاشورا را پشت سر گذاشته‌ایم و تقریباً همه شیعیان می‌دانند که پس از عاشورا این زینب(س) بود که پیام حسین(ع) را به جهان ابلاغ و مبارزه را به نفع حسینیان به پایان رسانید. اما ... یک نگاه کوتاه به صفحات رسانه‌های ایرانی و بحث‌هایی که در خصوص بانوان مطرح است به خوبی نشان می‌دهد گویی هیچ درسی از عاشورا برای بانوان این سرزمین گرفته نشده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

و به راستی گویی کسی نمی‌داند یک زن حقیقی تربیت شده در مکتب اسلام چگونه زنی باید باشد و اصلاً چگونه باید چنین زنی را تربیت کرد. صفحات رسانه‌های ایران و بحث‌های مطرح در دولت و مجلس و ... نشان از یک خلأ بزرگ دارد. خلائی که امام موسی صدر سال‌ها قبل از آن با عنوان «عنصری از حماسه کربلا نادیده گرفته شده و در بین ما غایب است عنصر زن در مکتب امام حسین و در ماجرای کربلاست» یاد می‌کند.

وی طی یک سخنرانی با مطرح کردن این مسئله که عنصر زن در مکتب امام حسین (ع) نادیده گرفته شده است به توصیف زنی می‌پردازد که دختر علی(ع) است و علی‌(ع) او را پرورش داده است. وی معتقد است باید نقش‌هایی را که زن در این میدان (میدان کربلا) ایفا کرده است با وضع زنان در این عصر مقایسه و با مشاهده تفاوت‌های موجود بکوشیم فاصله‌‌ها را پر کنیم و مشکل را حل کنیم».

امام موسی صدر به صراحت عنوان می‌کند که نادیده گرفتن عنصر زن در واقعه کربلا مشکل به بار آورده است و باید با مقایسه زنان امروز و زنان کربلا و فاصله‌ای عمیق که وجود دارد مشکل را حل کرد و ادامه می‌دهد: امام حسین‌(ع) را با حیله‌ای هوشمندانه و با ترفندی نظامی به اعماق صحرا کشاندند؛ جایی که نه عابری می‌‌گذشت، نه بیننده‌ای بود و نه کسی می‌‌توانست آنچه را رخ داده است، به گوش جهان اسلام برساند. امام را به‌ تدریج به قلب صحرا و به وسط شن‌های روان کشاندند. می‌‌خواستند حسین بمیرد و زیر ماسه‌های روان دفن شود تا از او نام و نشانی باقی نماند. اما خدایی که ـ به فرموده خود اوـ خواست او را کشته ببیند، خواست اهل‌بیت او را نیز اسیر ببیند تا ماجرای این جنگ و ابعاد آن را از دل صحرا به قلب مراکز دنیای اسلام برسانند. این نقش بر دوش زینب‌(س) و دیگر بانوان قهرمان و جاودانه قرار داشت که همراه امام حسین‌ (ع) بودند. وقتی به این صحنه و این حادثه می‌‌نگریم، از‌‌ همان ابتدا درمی‌یابیم که این عامل نقش خود را پس از شهادت امام حسین‌(ع) به‌خوبی ایفا می‌کند. کشته‌شدن امام حسین در روز عاشورا و کشته‌شدن همه کسانی که با ایشان همراه بودند، از جمله فرزندان خود حضرت زینب، باری سنگین و اندوهی بزرگ برای قلب ایشان بود. اسارت غربت و مسئولیت کودکان و تشنگی و پستی دشمن و هجوم او از هر سو، عوامل و اسبابی برای تضعیف زینب بود. پستی دشمن و رغبت او به انتقام‌گیری و تلافی‌جویی از دختر علی، دختر حیدر کرار که به سبب ایستادگی بی‌باکانه در کنار حق، دل‌های آنان را پر از کینه کرده بود، سبب شد آنان اهل‌بیت و اسرا را از میان قتلگاه عبور دهند»

سپس امام موسی صدر به توصیف صحنه‌ای می‌پردازد که یک زن آفریده است. صحنه‌ای به تمام معنی زنانه؛ صحنه‌ای که هیچ مردی نمی‌توانست چنین آن را خلق کند. در ترسیم این صحنه است که می‌توان خدیجه (س)، فاطمه(س) و زینب(س)، همه را در کنار هم دید. یعنی شکوه تمام زن بودن و تربیت شدن زن در مکتب اسلام را و می‌توان به خوبی دید خیانت تمام کسانی را که به اسم اسلام زنان را تحقیر کرده‌اند و آنها را بی‌سواد، بدون حضور در اجتماع و بدون جایگاه بلند اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و ... خواسته‌اند.

این رهبر شیعیان به مناسبت محرم طی سخنرانی این صحنه عظیم را ترسیم می‌کند و می‌گوید: «آنان از خیمه بیرون آمدند و پشت سر زینب به سمت قتلگاه به راه افتادند. زینب به پیکر امام حسین‌(ع) می‌رسد که به نقل از کتاب‌های سیره پاره پاره شده است. همۀ دنیا به تماشای این صحنه ایستاده است. آیا قهرمانی می‌‌بیند یا ضعف و شکست؟ آیا دنیا زینب را در این صحنه سرزنش می‌‌کند یا می‌‌ستاید؟ دنیا پس از آنکه دریافت علی‌ (ع) چگونه پسران خود را تربیت کرده است، اکنون می‌‌خواهد ببیند علی‌ (ع) دختر خود را چگونه تربیت کرده است. زینب به بدن امام حسین نزدیک شد و آن را از روی زمین بلند کرد و گفت: «خدایا این قربانی را از ما بپذیر» این برخورد بدان معناست که زینب اعلام می‌‌کند که ما به خواست خود به این میدان آمده‌ایم و به این نبرد پا گذاشته‌ایم. ما خواستیم از اسلام دفاع کنیم، خواستیم انحرافات و کژی‌‌ها را اصلاح و به رفتارهای زشت حاکمان اعتراض کنیم و از این رو، حسین را در این میدان قربانی دادیم. در عین حال، به کوتاهی خود [در پیشگاه خداوند] اذعان می‌‌کنیم و به همین سبب از او می‌‌خواهیم که این قربانی را از ما بپذیرد، چرا‌که اگر بیش از این داشتیم، سخاوتمندانه و بی‌هیچ درنگی آن را تقدیم می‌‌کردیم.

زینب؛ در کاخی که قبلاً بانوی نخست آن بود چه کرد؟

امام موسی صدر صحنه‌های مهم بعد از عاشورا را توصیف می‌کند و در این توصیف به بیان آنچه زنان انجام داده‌اند می‌پردازد و می‌گوید: «به سراغ صحنه‌ای دیگر می‌‌رویم: هنگامی که کاروان اسیران وارد کوفه می‌‌شود. مردم از علت ماجرا می‌‌پرسند و زینب اینجا و آنجا صحبت می‌‌کند. دیگران نیز صحبت می‌‌کنند. در نتیجه، پرده‌‌ها کنار می‌‌رود. سپس اسرا وارد کاخ عبیدالله می‌‌شوند. او با غرور و سرمستی از پیروزی خود بر تخت نشسته است زینب وارد کاخی می‌‌شود که پیش از این، خانۀ او و بلکه مقر حکمرانی پدرش بر سرتاسر جهان اسلام و دنیای متمدن بوده است. همه دنیای متمدن زیر فرمان و ارادۀ علی(‌ع) بود و زینب نیز بانوی نخست آن دوره بود، چراکه آن زمان حضرت فاطمه‌ (س) زنده نبودند. زینب با آن خاطرات و با وجود ضعف و خستگی و ناراحتی ناشی از اسارت، وارد این کاخ می‌‌شود، ولی سلام نمی‌‌کند. ابن‌زیاد می‌‌پرسد: این زن متکبر کیست؟ می‌‌گویند: او زینب دختر علی است. او از سر شماتت می‌‌گوید: کاری را که خدا با برادرت کرد، چگونه می‌‌بینی؟ و زینب می‌‌گوید: «ما رَأیتُ إلّا جَمیلاً هؤلاءِ قَومٌ کَتَبَ اللهُ عَلَیهِمُ القَتلَ فَبَرَزوا إلی مَضاجِعِهِم.» (به خدا سوگند جز زیبایی ندیدم. اینان مردانی بودند که خداوند کشته شدن را برایشان رقم زده بود. از این رو، به‌سوی سرنوشت خویش شتافتند).

رسالت زینب مقتدرانه و بدون هیچ ضعفی انجام می شود
ابن‌زیاد به او می‌‌گویـد: سپاس خدایی را که شما را رسوا ساخت و افسانه شما را بر ملا کرد. زینب پاسخ می‌‌دهد: نه، کافر و منافق است که رسوا می‌‌شود و ما کافر و منافق نیستیم. کشته‌شدن برای ما عادت و شهادت در راه خدا برای ما سعادت است. گفت‌و‌گو پایان می‌‌یابد و منافق خاموش می‌‌ماند و زینب در حالی از این میدان بیرون می‌‌آید که رسالت خود را مقتدرانه و بدون هیچ ضعف یا احساس پشیمانی و شکستی به انجام رسانده است.

زینب؛ زنی که یزید را شکست می‌دهد

او در برابر یزید که می‌‌رسد ... یزید حاکمی پیروز است و زینب، اسیری است که بنابر نقل کتاب‌های سیره، خفت‌بار‌ترین لباس‌ها را بر تن داشت. اما این وضع عواطف زینب را در برابر یزید خاموش نمی‌‌کند و زبان او را نمی‌‌بندد بلکه برمی‌خیزد و پس از حمد و ثنای خداوند می‌‌گوید: «لَئِن جَرَّت عَلَیَّ الدَّواهی مُخاطَبَتَکَ إنّی لَأستَصغِرُ قَدرَکَ وَ أستَعظِمُ تَقریعَکَ وَ أستَکبِرُ توبیخَکَ لکِنَّ العُیُونُ عَبرَی وَ الصَّدرُ حَرَّی.» (اگر چه پیشامدهاى ناگوار مرا بر آن داشته است تا با چون تویى سخن گویم، اما من تو را سخت ناچیز مى‌‏شمارم و بسیار سرزنش مى‏‌کنم، ولى چه کنم که چشم‌ها پراشک و سینه‏‌ها سوزان است.سپس می‌گوید: «أمِنَ العَدلِ یا ابنَ الطُلقاءِ تَخدیرُکَ حَرائِرَکَ وَ إمائَکَ وَ سَوقُکَ بَناتِ رَسولِ اللهِ سَبایا.» (ای پسر آزادشدگان، آیا عدالت است که زنان و کنیزان خود را در سراپرده‌‌ها نشانده‌ای و دختران رسول‌خدا را به اسیری می‌‌چرخانی؟)

زینب با این سخنان خـود یزیـد را بـا همـۀ ابزارهایی کـه در اختیار دارد، با همه قدرت و ارتباطی که دارد، با همۀ تبلیغات و ثروت و نفوذ و قدرتی که دارد، کاملاً محکوم می‌‌کند و پیروزمندانه از نزد او بیرون می‌‌آید و در این عرصه رسالت حسین‌(ع) را تکمیل می‌‌کند. زینب تصویر جنگ را از دل بیابان و از وسط شن و ماسه به پایتخت‌های جهان اسلام منتقل می‌‌کند. او در کوفه و موصل و نسیبین و حمص و حماه و حلب و بعلبک و شام سخنرانی می‌‌کند.

ابن‌شهرآشوب مسیر کاروان را از معبرهایی که در این شهر‌ها ساخته شده، کشف کرده است، زیرا آنان وقتی اهل‌بیت و سر امام حسین(‌ع) و اصحاب ایشان را به شهر‌ها می‌‌بردند، قصدشان این بود که مردم را بترسانند و در دل آنان وحشت ایجاد کنند و پیروزی خود را به رخ آنان بکشند. می‌‌گفتند: آشوبگر پسر آشوبگر کشته شد. مردم با شادی فراوان جشن می‌‌گرفتند و به استقبال سرهای شهیدان و اهل‌بیت رسول‌خدا می‌‌رفتند. پس از آن کنجکاو می‌‌شدند و می‌‌پرسیدند که این آشوبگران کیستند که خداوند خلیفۀ خود را بر آنان پیروز گردانیده است؟ وقتی سؤال‌ها فراوان می‌‌شد، زینب صحبت آغاز می‌‌کرد و به روشنگری می‌‌‌پرداخت و می‌‌گفت: این اسیران اهل‌بیت محمد (ص) هستند و علت کشته و اسیر شدن آنان را توضیح می‌‌داد و، بدین‌ترتیب، در دل کسانی که از یاری حسین فروگذار کرده بودند، پشیمانی می‌‌انداخت، چراکه هرکس در برابر [پایمال شدن] حق ساکت بماند، شیطانی لال است. کسانی که کشته‌شدن حسین را جشن گرفته بودند و خیابان‌ها را در استقبال از کاروان اسیران اهل‌بیت رسول‌خدا آذین بسته بودند، سخت پشیمان می‌‌شدند و گریه و توبه می‌‌کردند و در محلی که سر حسین‌بن‌علی‌ (ع) گذاشته شده بود، مسجد می‌‌ساختند. ابن‌شهرآشوب از زنجیرۀ این مسجد‌ها مسیر کاروان اسرا را دریافته است؛‌‌ همان مسیری که خدمت شما عرض کردم: کوفه و موصل و نسیبین (که اکنون در ترکیه است) و پس از آن در خاک سوریه: حمص و حماه و حلب، و پس از آن بعلبک و در پایان شام. مسیری از میان شهرهای مهم. زینب و اهل‌بیت از این فرصت استفاده کردند و حادثۀ کربلا را آن‌گونه که بود به مراکز جهان اسلام رساندند و پرده‌‌ها را کنار زدند و ستم و جنایت را آشکار ساختند و یزید را وادار به توبه و یا اظهار توبه کردند.

پس از آن بود که انقلاب‌های دنیای اسلام یکی پس از دیگری شکل گرفت تا اینکه به انقلاب بنی‌عباس رسید که شعار «یا لثارات الحسین» سر داد».

زن جهاد را به اتمام می رساند؛ باید برای این رسالت زن را پرورش داد

امام موسی صدر به عنوان یک روحانی و به عنوان یکی از رهبران شیعه زمان خود پس از توصیف زینب(س) و آنچه در میدان نبرد انجام داد با ظرافتی مثال زدنی معایب تربیتی جامعه در خصوص تربیت بانوان را برمی‌شمارد و عنوان می کند که برای تربیت زنانی همچون زینب (س)، یعنی زنانی که اسلام می‌خواهد تربیت شوند، باید چگونه رفتار کرد و عنوان می‌کند:

«زن در میدان کربلا نقش مرد را کامل می‌‌کند و جهاد او را به اتمام می‌‌رساند. برای آنکه زن بتواند این رسالت را به دوش بگیرد و برای تحمل سنگینی آن آماده شود، باید او را پرورش داد. ما نمی‌‌توانیم با زن آن‌گونه که برخی از مردم برخورد می‌‌کنند، مواجه شویم. فی‌المثل نباید پس از زایمان، اگر کودک دختر بود، همۀ خانه را ناراحتی فرا بگیرد؛ نباید زن را در خانه خوار و ذلیل کرد؛ نباید برادر را بر خواهران مسلط کرد؛ نباید روحیۀ زن را تضعیف کرد. بسیاری اوقات زنان زیر فشار شوهران هستند. در برخی مناطق با زن به‌مثابۀ ابزار تولید مثل برخورد می‌‌شود. در مناطق دیگر او را ابزار لذت‌جویی یا تابلویی هنری می‌دانند که مرد می‌‌خواهد آن را همیشه در برابر چشمان خود قرار دهد. با این برخورد‌ها روحیۀ زن را از او می‌‌گیریم، گوهر وجودی او را می‌‌گیریم و به او ثابت می‌‌کنیم که نمی‌‌تواند رسالتی به عهده داشته باشد و هیچ امتیازی جز بهرۀ جنسی و زیبایی و خدمت کردن به مرد ندارد. بدین‌ترتیب، ما با این روش روحیۀ زن را از بین می‌‌بریم، درحالی‌که رسول‌خدا می‌‌فرمود: «بهترین فرزندان شما دختران هستند.» پیامبر دست فاطمه را می‌‌بوسید. آخرین کسی که پیامبر هنگام سفر با او وداع می‌‌کرد و نخستین کسی که هنگام بازگشت به او سلام می‌‌کرد، فاطمه‌ (س) بود. می‌‌فرمود: «از دنیای شما سه چیز را دوست دارم: عطر، زنان...» منظور پیامبر نزدیکی به زنان و دوست داشتن زنان و تمایلات جنسی نیست، چرا که سیره و منش او در دورۀ جوانی در برخورد با زنان سراسر عبرت و سرمشق زندگی بود. از این فضا‌ها [ی شهوانی] دور بود. او در کنار زن می‌‌ایستاد تا روحیۀ او را تقویت کند؛ تا زینب و فاطمه پرورش دهد؛ تا سکینه و دیگر زنان امثال او را تربیت کند؛ تا آنان بتوانند جهاد مرد را تکمیل کنند. ما در جامعه خود سخت نیازمند آنیم که رسالت دین کامل شود. زن نباید ارادۀ ما را سست کند، نباید قدرت ما را تضعیف کند، نباید در ما سستی و ضعف و شکست‌پذیری به وجود بیاورد. بر عکس، ما نیازمند زنانی هستیم که اراده‌‌ها را قوی کنند و محکم بایستند. این امر نیازمند آموزش و پروش کامل است. چراکه جامعۀ ما امروز نیاز دارد که همۀ نیروی خود را بسیج کند. ما نیاز داریم که اراده‌های خود را قوی و همۀ نیرو و توان خود را بسیج کنیم تا بتوانیم به عزتی که خداوند برای ما مقدر کرده است، عزتی که برای خدا و پیامبر و مؤمنان است، دست یابیم».

امام موسی صدر، فردی که خود برای نجات مظلومان همچون مولای خود حسین(ع) ترک وطن کرده و در مهم‌ترین نقطه مقابله کفر و ایمان دست به مبارزه زد، پس از توصیف الگوهای عاشورا و آنچه اکنون باید برای تربیت نسلی عاشورایی انجام دهیم، به ترسیم وضعیت شیعیان لبنان و ظلمی که بر آنها از سوی اسرائیل وارد می شود می پردازد و تلاش دارد از واقعه عاشورا درسی برای امروز و خیزشی برای پیروزی به مردم ارائه دهد و این یعنی عاشورا برای هر لحظه و هر مکان و زمان درس برای ارائه دارد و سپس ادامه می‌دهد:

من حسینی که به رنجدیدگان اهتمام نورزد نمی‌‌شناسم

«ای عزاداران،‌ ای بزرگوارانی که این میراث را حفظ کرده‌اید، اجازه دهید من کمی درباره محنت ملی صحبت کنم. من حسینی که به رنجدیدگان اهتمام نورزد نمی‌‌شناسم. به حسینی که شهیدِ گریه می‌‌نامندش ایمان ندارم. من به گریه و زاری برای سبک شدن و تخلیۀ هیجان و ناراحتی ایمان ندارم. ایمان من این است که امکان ندارد امام حسین جز برای احقاق حق کشته شده باشد. مگر او نبود که می‌‌فرمود: «ألا تَرَونَ الحَقَّ لایُعمَلُ بِهِ وَ الباطِلَ لایُتَناهَی عَنهُ لِیَرغَبَ المُؤمِنُ فی لِقاءِ اللهِ.» (مگر نمی‌‌بینید که به حق عمل نمی‌‌کنند و از باطل باز نمی‌‌ایستند؟ باید مومنِ طرفدار حق، به لقای خداوند دل بندد). مگر او نبود که می‌‌فرمود: «وَ أنِّی ما خَرَجتُ أشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا ظالِماً وَ لامُفسِداً وَ إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحَ فِی أمَّـه جَدِّی، أریدُ أن آمُرَ بِالمَعروفِ وَ أنهَی عَنِ المُنکَرِ.» (من از سرِ شادى و سرمستى و تباهکارى و ستمگرى قیام نکردم، بلکه براى طلب اصلاح در امت جدم به پا خاستم و مى‏‌خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم). مگر این‌ها سخنان امام حسین نیست؟ امام حسین (‌ع) امامی معصوم است، از هر گناهی دور است. با این حال شمشیر برمی‌دارد و زره می‌‌پوشد و می‌‌جنگد و می‌‌کشد و کشته می‌‌شود. او جهاد و مبارزه می‌‌کند.

به خدا سوگند آنانی که از روحانیان می‌خواهنـد عمامه و مسجد‌هایشان را حفظ کنند و از حد آن فرا‌تر نروند، بازماندۀ همان کسانی هستند که در اروپا توطئه چیدند و مردم را بیرون راندند. همان‌ها که پروردگار خود را در کلیسا‌ها و در مساجد محبوس کردند و خواستند تا میدان برای آنان خالی بماند تا به طغیان و ستمگری و بازی با مصالح مردم بپردازند. نه، خدا هم در مسجد است، هم در بازار و هم در میدان جنگ. مردان خدا، بندگان خدا و مؤمنان به خدا نیز باید به همۀ این امور اهتمام ورزند: هر کسی بنابر تخصص و شایستگی خود.

من حسینی را که کشته شده است تا من گریه کنم نمی‌‌شناسم

من حسینی را که کشته شده است تا من گریه کنم نمی‌‌شناسم. چرا من برای امام حسین گریه می‌کنم؟ من برای امام حسین گریه می‌‌کنم تا او را به یاد داشته باشم و به یاد داشته باشم که او در برابر دنیایی از قدرت ایستاد؛ دنیایی که همگی دست به دست هم داده و از هر سو او را احاطه کرده بودند و او به تنهایی به میدان می‌‌رفت و به گفتۀ کسی که صحنۀ جنگ را نقل می‌‌کند: «به خدا سوگند مردی را ندیدم که خویشان او کشته شده باشند، ولی چنین شجاعانه مبارزه کند.» بنابراین، من نمی‌‌توانم مراسم عزاداری امام حسین‌ (ع) را از تلاش برای حمایت مجاهدان در مرز‌ها جدا بدانم. من نمی‌‌توانم سوگواری برای امام حسین را درک کنم مگر آنکه بتواند قهرمانانی را تربیت کند؛ کسانی را تربیت کند که در برابر ستمگر بایستند و در برابر حاکم ستمگر سخن حق را بگویند. این است معنای حسین و معنای عزاداری برای امام حسین».

امام موسی صدر این سخنرانی را در سال 1975 در لبنان ایراد کرد. اما عجیب اینکه این سخنان دقیقاً با وضعیت کنونی ایران و تربیت مدافعان حرم کاملاً انطباق و هماهنگی دارد.

برگرفته از کتاب سفر شهادت/ مجموعه سخنرانی های امام موسی صدر

منبع: ایکنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۹۱۳۵۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مریم خمینی نوه امام در خارج از کشور چه کاره است؟

به گزارش تابناک به نقل از عصر ایران، خانم معصومه حائری یزدی همسر آیت‌الله سید مصطفی خمینی و دختر آیت‌الله شیخ مرتضی حایری یزدی صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ خورشیدی در تهران درگذشت.

وی مادر سید حسین و مریم خمینی بود. حجت‌الاسلام سید حسین خمینی از اوایل دهه ۶۰ عملا از عرصه های رسمی و رسانه‌ای کنار است و خواهر او (نوه امام خمینی) هم در خارج از کشور زندگی می‌کند و به طبابت و کارهای علمی اشتغال دارد و خانواده برای دفن مادر منتظر بازگشت اوست. (دو فرزند دیگر در کودکی درگذشته بودند).

 
 

از نکات شگفت‌آور زندگی خانم حایری این که به رغم آن که عروس ارشد امام خمینی و منتسب به یک خاندان بزرگ و مشهور روحانی دیگر هم بود زندگی بسیار عادی و گاه توام با سختی و رنج داشته است.

او شیفته سید مصطفی خمینی بود و خاطرات هجران او را با اشک بیان می‌کرد و همچون اعضای خانواده امام که آقا مصطفی را «داداش» خطاب می‌کردند او هم عادت کرده بود همسرش را این گونه خطاب و حتی بعد از فقدان چنین یاد کند.

با این که عروس ارشد امام اهل مصاحبه با رسانه‌ها نبود اما برای اولین بار اول آبان ۱۴۰۰ و به مناسبت چهل‌وچهارمین سالگرد درگذشت مشکوک سید مصطفی خمینی گفت‌وگویی با او منتشر شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت خصوصا جاهایی که حکایت از نگاه امروزین آقا مصطفی خمینی داشت و تصویر متفاوتی از فرزند فقید امام ترسیم می‌کرد.

درباره فرزندان چنین گفته بود: «خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آن‌ها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی مانده‌اند. هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیروهای دولتی وارد منزل ما ‌شدند و هول و هراس ایجاد ‌کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.

دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من می‌گفتند که این فرزندم، پسر بوده ...»

دیگر خبرها

  • مریم خمینی نوه امام در خارج از کشور چه کاره است؟
  • هاآرتص: ما «عنصری نامطلوب» هستیم/ تحریم فرهنگی اسرائیل در سراسر جهان رو به گسترش است
  • کتاب «رازهای زیارت اربعین» روانه بازار نشر شد
  • حماسه پورحمیدی با چشمان گریان (عکس)
  • نوه امام خمینی در خارج از کشور چه کاره است؟ 
  • نوه امام خمینی در خارج از کشور چه شغلی دارد؟
  • مراسم ویژه خدام حسینی در حرم مطهر امام حسین(ع) عصر جمعه
  • دفاع مقدس برگرفته از تاسوعا و عاشورای حسینی است/ عملیات وعده صادق نتیجه خون شهداست
  • چرا زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی برابر با زیارت امام حسین (ع) است؟
  • زمینه‌سازان شهادت امام حسین (ع)