Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «بی باک نیوز»
2024-05-03@23:14:33 GMT

انگشتانش شکست اما لب به توهین امام باز نکرد

تاریخ انتشار: ۱۹ فروردین ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۲۸۴۰۲۹۱

انگشتانش شکست اما لب به توهین امام باز نکرد

۳۷ سال پیش در چنین روزهایی (فروردین ۵۹) حمیدرضا محمدعلی تفرشی در کوه‌های بین سنندج و بانه ناپدید می‌شود. سرنوشت او در هاله‌ای از ابهام قرار می‌گیرد و هر ازگاهی خبر از زنده بودن یا شهادتش مخابره می‌شود.

به گزارش گروه رسانه های بی‌باک،37 سال پیش در چنین روزهایی (فروردین 59) حمیدرضا محمدعلی تفرشی در کوه‌های بین سنندج و بانه ناپدید می‌شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سرنوشت او در هاله‌ای از ابهام قرار می‌گیرد و هر ازگاهی خبر از زنده بودن یا شهادتش مخابره می‌شود. شهید تفرشی با نام مستعار امیر، از رزمندگان نسل اولی بود که شرح شکنجه‌ها و سختی هایی که در زندان مخوف دوله تو بر او گذشت، می‌تواند دستاویز خلق اثری هنری توسط یک فیلمساز یا نویسنده قرار گیرد. داستانی مهیج از قهرمانی‌ها و ایستادگی‌های مردی که تنها به جرم اهانت نکردن به تصویر امام، توسط ضد انقلاب دموکرات انگشت دست‌هایش شکسته شدند و ریش هایش را از بیخ کندند! در نهایت مرارت‌های دوران اسارت شهید تفرشی اعلام می‌شود احتمالاً او در اردیبهشت سال 60 در اثر بمباران زندان دوله تو به شهادت رسیده است اما به گفته اکبر برادر کوچک‌تر او، پدر و مادرشان تا زنده بودند چشم به راه داشتند تا پسر ارشدشان روزی از اسارت بازگردد. گفت‌وگوی ما با اکبر محمدعلی تفرشی برادر کوچک‌تر شهید را پیش رو دارید.

اصالتی تفرشی دارید که فامیل تان به تفرشی ختم می‌شود؟
ما خیلی وقت است که ساکن تهران هستیم. حداقل پدر و مادرمان هر دو زاده این شهر هستند و تا آنجا که من اطلاع دارم، هیچ ارتباطی با شهر تفرش نداریم. پدرم مرحوم علی اصغر محمدعلی تفرشی اهل کوچه دردار تهران بود و خانواده مادرمان مرحوم قدسی فرج الله بیک هم در محله سوهانک زندگی می‌کردند. خانه خودمان هم در خیابان خاوران حوالی میدان خراسان بود. ما در خانواده دو خواهر و دو برادر بودیم. بعد از دو خواهر خدا حمیدرضا را در سال 39 به پدر و مادرمان می‌دهد و سه سال بعد هم که من متولد می‌شوم.


اغلب جوان‌های جنوب شهری و مذهبی بار اصلی انقلاب را به دوش کشیدند، حمیدرضا هم از جوانان انقلابی بود؟
ما یک خانواده مذهبی داشتیم و وضع مالی مان هم متوسط بود. پدرمان شغل ثابتی نداشت. یک مدت شاطری می‌کرد و مدتی دیگر مغازه باز کرده بود و هله هوله می‌فروخت و یک وقتی هم کارهای دیگر انجام می‌داد اما هم او و هم مادرمان از تقیید مذهبی خوبی برخوردار بودند که باعث شدند همگی ما مذهبی بار بیاییم خصوصاً برادرم امیر که زمان پیروزی انقلاب 18 سال داشت و در اثر رفت و آمد به مسجد امام علی النقی(ع) محله‌مان، یک جوان انقلابی تمام عیار بار آمده بود. وی در پخش اعلامیه‌های حضرت امام و شرکت در راهپیمایی‌ها و کارهایی از این دست فعالیت می‌کرد. شهید تفرشی کشتی گیر هم بود و توان جسمی بالایی داشت. خیلی جذبه داشت و من می‌ترسیدم خصوصاً وقتی سعی می‌کرد کنترلم کند که مبادا جذب رفقای ناباب شوم.


چرا شهید تفرشی دو نام دارد؟
اسم شناسنامه‌ای ایشان حمیدرضا است اما از همان دوران کودکی امیر صدایش می‌زدیم. ایشان بین همرزمانش هم به امیر شهرت داشت. وقتی برادرم به دست دموکرات‌ها اسیر شده بود، پدرم پیگیر سرنوشتش می‌شود و شهید را به عنوان حمیدرضا تفرشی معرفی می‌کند. آن کسی که رابط بود می‌گوید ما کسی به این نام نداریم. گویا برادرم را به اسم امیر می‌شناسند و به اشتباه می‌گوید کسی به اسم حمیدرضا تفرشی اسیر نیست.


قبل از اینکه به ماجرای اسارت ایشان بپردازیم، گویا شهید تفرشی مدتی همراه گروه دستمال سرخ‌ها بود؟
بله، ایشان از طریق شمس الله رحیمی و شهید ماشاءالله استاد مرتضی به این گروه می‌پیوندد. البته از مقطع حضور این گروه در مهاباد عضوشان می‌شود. برادرم یک نیروی اطلاعاتی بود و در تهران فعالیت‌های اطلاعاتی وسیعی داشت. به همین خاطر اجازه نمی‌دادند به کردستان برود. نهایتاً کار به جایی می‌رسد که امیر اعتصاب غذا می‌کند تا اجازه اعزام می‌گیرد. از مهاباد با اصغر وصالی همراه می‌شود تا اوایل سال 59 که به اتفاق تعدادی از همرزمانش باز به کردستان برمی‌گردند و این بار در میانه راه بانه به سردشت، برادرم به اتفاق چند رزمنده دیگر به اسارت دموکرات‌ها در می‌آیند.


گویا نوشته‌ای از شهید رضا مرادی مانده است که در آن از برادرتان به عنوان شهید یاد کرده است، در حالی که تاریخ شهادت مرادی قبل از شهادت امیر تفرشی است؟
بعد از اسارت برادرم اخبار ضد و نقیضی از سرنوشت ایشان مخابره می‌شد. یک عده می‌گفتند ایشان و سایر اسرا را همان شب اول تیرباران کرده‌اند. بنابراین تا مدتی همرزمانش فکر می‌کردند ایشان شهید شده است و احتمالاً شهید رضا مرادی هم در همین زمان از شهادت امیر نوشته بود. چند ماه بعد از ناپدید شدن امیر خبر رسید که او هنوز زنده است و در اسارت دموکرات‌ها به سر می‌برد. خود ما تا مدتی سردرگم بودیم و نمی‌دانستیم واقعاً چه اتفاقی برایش افتاده است. مطالبی که الان می‌خواهم برایتان عرض کنم به مرور به ما اطلاع داده شد. در واقع هرازگاهی اخباری از او به دستمان می‌رسید. مثلاً یک بار می‌گفتند ضد انقلاب تصویر امام را به امیر داده تا به ایشان اهانت کند اما شهید سر باز می‌زند و آنها نیز انگشت‌هایش را می‌شکنند و ریش هایش را از بیخ می‌کنند. همچنین بعدها به ما گفتند برادرم همراه یک اسیر ارتشی به نام سرگرد سامی مقام از زندان فرار می‌کنند. هفت شبانه روز در کوه‌ها سرگردان می‌شوند تا به یک روستایی می‌رسند. به ناچار به او اعتماد می‌کنند و می‌گویند که اسیر زندان دوله تو بوده‌اند. چوپان به آنها پناه می‌دهد اما وقتی امیر و آن سرگرد ارتشی خواب بودند می‌رود و هر دو را لو می‌دهد. خلاصه برادرم را برمی‌گردانند دوله تو و از او بازجویی می‌کنند. امیر هم برای اینکه اطلاعاتی به آنها ندهد سوزن‌های ته گردی که روی میز بود را قورت می‌دهد که منجر به مرگش نمی‌شود.


این اطلاعات چطور به دست شما می‌رسید؟ چرا اینقدر در سرنوشت شهید اطلاعات ضد و نقیض وجود داشت؟
در مقطعی برخی از رزمنده‌ها با ضد انقلاب معاوضه می‌شدند یا عده‌ای از اسرا آزاد می‌شدند یا کسی از ضد انقلاب اسیر می‌شد و او اطلاعاتی از سرنوشت زندانیان می‌داد. البته عرض کردم که همه این اطلاعات به مرور به ما داده شد و هر کسی از زاویه دید خودش خبری به ما می‌داد. از طرف دیگر خود ضد انقلاب هم سعی می‌کرد اخبار ضد و نقیض از سرنوشت اسرایش پخش کند. مثلاً یک بنده خدایی به نام آقای حمید ساعتچی که از زندان دوله تو رها شده بود تعریف می‌کرد که یک شب هشت زندانی را جدا کردند و بردند پشت یک تپه‌ای و صدای رگبار گلوله آمد. به این معنا که آنها را اعدام کرده‌ایم. ساعتچی می‌گفت بین آن هشت نفر سرگرد سامی مقام هم بود. دو ماه بعد دیدم ‌ای دل غافل سامی مقام هنوز زنده است و به دلیل عفونت کلیه‌هایش بستری است. آنجا بود که فهمیدم احتمال دارد همه آن هشت نفر زنده باشند و ضد انقلاب به دروغ سعی کرده‌ آنها را جزو آمار شهدا جا بدهند.


خود شما هم پیگیر سرنوشت شهید شدید؟
مرحوم پدرم خیلی پیگیر بود. حتی یک بار اعلام کردند عده‌ای از اسرای رزمنده با تعدادی از اسرای ضد انقلاب مبادله خواهند شد. پدرم به رابطی که قرار بود کار مبادله را انجام دهد نام حمیدرضا تفرشی را می‌دهد. آنها هم می‌گویند چنین کسی بین اسرای پاسدار نیست. گویا آنجا برادرم را به اسم امیر می‌شناختند و نمی‌دانستند که امیر همان حمیدرضاست. به هرحال هنگام مبادله گویا خودی‌ها یکی از اقوام در بند قاسملو رهبر دموکرات‌ها را سرقرار نمی‌برند و ضد انقلاب هم تعدادی از اسرای ما را آزاد نمی‌کنند.


نهایتاً چطور مطمئن شدید که امیر تفرشی شهید شده است؟
در اردیبهشت سال 61 برگه‌ای به ما دادند که در آن شهادت امیر تأیید شده بود. می‌گفتند سال قبل که عراق زندان دوله تو را بمباران کرده بود، امیر هم به اتفاق تعداد دیگری از اسرای رزمنده در همان واقعه به شهادت رسیده‌ است. زندان دوله تو در اردیبهشت سال 60 بمباران شده بود اما هیچ پیکری به ما تحویل داده نشد.


چشم انتظاری‌هایتان با همین خبر تمام شد؟
البته که تمام نشد. پدر و مادرم همیشه در انتظار آمدن امیر بودند. مادرمان که سال 78 به رحمت خدا رفت، تا زمان حیاتش اعتقاد داشت امیر اسیر است و بالاخره برمی‌گردد. پدرمان هم چنین اعتقادی داشت. پدرمان شش سال پیش فوت کرد و به فرزند شهیدش پیوست.


شهید تفرشی از رزمندگان و جوانان نسل اول بعد از پیروزی انقلاب بود، چه تعریفی از خصوصیات اخلاقی ایشان برای جوانان نسل حاضر دارید؟
امیر یک جوان غیرتی و مذهبی بود. امثال او به دنبال دین و مذهب در شرایطی می‌رفتند که محیط پیرامون‌شان پر از فساد بود و رژیم گذشته سعی می‌کرد به اشکال مختلف فکر و ذهن جوان‌ها را به انحراف بکشاند. من نمازها و روزه‌های امیر را به خوبی به یاد دارم. همین مقید بودنش به امور مذهبی برای من الگو بود. امیر کشتی گیر بود و یک مرام لوطی‌مابانه داشت. غیرتش اجازه نمی‌داد کسی در محله ‌مان کار خلاف انجام دهد. بعضی اوقات با اوباش برخورد می‌کرد و آنها هم از او حساب می‌بردند. البته اینطور نبود که بخواهد گردنکشی کند، در کل آدم سر به زیری بود و آزارش به کسی نمی‌رسید. خدا می‌خواست او را به بهترین شکل از میان ما ببرد. امیر ماه‌ها زیر سخت‌ترین شکنجه ضد انقلاب تاب آورد تا به پاک‌ترین وجه به دیدار پروردگارش نائل شود.

منبع: جوان


-----------------------------------------------------------------------------

برای ورود به گلبرگها بعنوان جامع‌ترین مجله اینترنتی در حوزه سلامت و خانواده بر روی تصویر ذیل کلیک کنید!

تذکر: کاربر محترم! انتشار مطالب دیگر رسانهها از سوی پایگاه خبری تحلیلی بی‌باک لزوما به معنای صحت و تایید محتوای آنها نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود. در ضمن شما می توانید اخبار و مطالب وزین خود را که تا کنون در هیچ رسانه‌ای منتشر نشده است از طریق بخش "تماس با ما" یا پل ارتباطی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید برای ما ارسال نمایید تا در صورت دارا بودن مولفه‌های لازم، منتشر گردد.

------------- با کلیک بر روی لینکهای ذیل تمامی روزنامه‌های کشور را رایگان مطالعه کنید -------------

روزنامه‌های عمومی | روزنامه‌های اقتصادی | روزنامه‌های ورزشی | سایر روزنامه‌ها| هفته‌نامه و ماهنامه | نشریات استانی

منبع: بی باک نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.bibaknews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «بی باک نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۲۸۴۰۲۹۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایتی از شهادت مرتضی مطهری، معلمی برای انقلاب اسلامی ایران

۴۵ سال از شهادت استاد مرتضی مطهری می‌گذرد، ترور شهید مطهری دومین ترور سیاسی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود، از فروردین ۱۳۵۸ یعنی کمتر از دوماه پس از پیروزی انقلاب، ​موج ترور‌ها علیه شخصیت‌های روحانی و نظامی انقلاب آغاز شد. اتفاقی که البته امروز به شکلی دیگر و توسط دشمنان جمهوری اسلامی ایران همچنان ادامه دارد.

ساعت حدود ۷ شب بود که تیم سه نفره ترور، شامل بصیری، نیکنام و وفا قاضی‌زاده مقابل منزل شهید مطهری در خیابان دولت تهران توقف می‌کنند.

نقشه اولیه ترور او در همان منطقه بود، اما هوشیاری راننده آیت‌الله مطهری و وضعیت بد منطقه از نظر ترور، مانع کار تروریست‌ها می‌شود.

آنها خودروی استاد مطهری را تعقیب می‌کنند. احتمالا راننده خیابان شریعتی را به سمت پل سیدخندان کنونی آمده و بعد از عبور از خیابان سهروردی به میدان هفت تیر رسیده و با گذر از خیابان مفتح به سمت میدان کنونی سپاه رفته بود. بعد از آن هم وارد خیابان فخرآباد شده تا به منزل مرحوم یدالله سحابی برسد.

جلسه آن شب برخلاف آنچه تصور می‌شود جلسه شورای انقلاب نبود، بلکه جلسه موسسه متاع (مکتب تربیتی ـ. اجتماعی علمی) بود که در سال ۱۳۳۷ تاسیس شده بود و به مسائل اجتماعی می‌پرداخت، اما به دلایل امنیتی هیچ سندی از خود ثبت نکرده بود.

خودرو تروریست‌ها در ضلع مقابل خیابان پارک شده بود. قاتل (محمدعلی بصیری) هم پشت دیوار منزل سحابی کمین کرده و منتظر استاد مطهری بود. ظاهرا نفر دیگری (حمید نیکنام) هم سر کوچه کشیک می‌داده است.

 تروریست‌ها چراغی که ساکنان محل در پارک امین‌الدوله ـ. محل فعلی خانه مداحان ـ. برای روشنایی و امنیت محله گذاشته بودند را خاموش کرده بودند و با استفاده از تاریکی شب موفق به چنین کاری شدند.

ساعت حدود ۲۲:۴۰ شب جلسه  تمام می‌شود و استاد مطهری عزم منزل می‌کند. ظاهرا قرار بر این می‌شود که با خودروی آقای ترخانی به شمیران ـ. منزل شخصی خود ـ. برود.خودرو ترخانی سرکوچه پارک شده بود. یدالله و عزت‌الله سحابی چند قدمی استاد مطهری را بدرقه می‌کنند تا این که آقای مطهری به سر کوچه می‌رسد.

ظاهرا در این هنگام است که قاتل اصلی به استاد مطهری نزدیک می‌شود و او را به نام صدا می‌کند و پس از برگشتن آیت الله مطهری گلوله‌ای به زیر گوش او شلیک می‌کند که از ابروی چپش خارج می‌شود.

قاتل پس از این اقدام، ظاهرا از طریق یک کوچه فرار می‌کند و خود را به اتومبیل پیکان استیشن‌شان می‌رساند و با دو نفر دیگر به سمت شرق تهران فرار می‌کنند.

گروه فرقان خود را یک گروه مسلمان متکی بر اصل توحید می‌دانست و اهداف خود را بر اساس تفسیر قرآن مشخص می‌کرد. این گروه معتقد بود تفسیر قرآن کریم تنها کار امامان است و هر کسی جز امامان معصوم دست به تفسیر قرآن بزند، کارش خلاف اسلام است.    

استاد مطهری در جریان انقلاب از تفکرات و ایده‌ها و دستورات حضرت امام تبعیت می‌کردند و همواره در پی اجرای فرامین حضرت امام در مورد نهضت بودند. در این مورد آیت الله طاهری خرم آبادی می‌گوید؛ اگر چه دار التبلیغ کارش را بعد از تبعید، شروع کرد، اما آن رونقی که باید می‌گرفت پیدا نکرد و آخرش هم به جایی نرسید؛ چون مهر تایید امام به مسئله دار التبلیغ زده نشد و این موسسه از این مطلب انتزاع می‌شد که یک حرکتی است در مقابل امام و نهضت امام مخصوصا این که مقدمات آن مصادف بود با مخالفت امام و همان زمانی که امام تبعید شدند.

این‌ها یکسری مسائلی را تداعی می‌کرد که اینجا یک مرکزی است در برابر نهضت و در برابر امام. چند سال بعد که به مرحوم استاد مطهری اصرار کرده بودند که یک درس در آنجا برقرار کند. ایشان با مشورت امام اجازه او به آنجا رفت؛ و الا همین طوری خودش برای تدریس به دار التبلیغ نرفت، یعنی با این که مسئله آن شدت وحدت خودش را از دست داده بود و جنبه عادی پیدا کرده بود و یک موسسه‌ای شده بود برای تربیت مبلغ ولی باز شهید مطهری در برابر اصرار آنها به تنهایی تصمیم نگرفته بود.

همچنین شهید مطهری حلقه وصل و رابط امام با انقلابیون و مردم بود. در این مورد مرحوم حجت الاسلام موحدی ساوجی می‌گویند:در تهران آیت الله مطهری و چند نفر با امام مع الواسطه در ارتباط بودند و آن‌ها بودند که پیغام‌ها را به کل افراد انقلابی در سطح تهران می‌رساندند پیام‌ها معمولا در قم گرفته می‌شد، اما یک سالی را که ترکیه بودند ارتباطی با خارج نداشتند. ولی در زمانی که در عراق بودند با پیروزی انقلاب و لو با واسطه ارتباط برقرار می‌کردند افراد می‌رفتند و پیام‌ها را شفاهی از امام می‌گرفتند و می‌آمدند و عمل می‌کردند و یا به وسیله مکاتبه و نامه ارتباط انجام می‌شد، اما در واقع این ارتباط وجود داشت.

بدون تشبیه بگویم دوران تبعید امام از ترکیه به عراق تا سال ۵۷ و بازگشت امام به ایران تقریبا غیبت صغرای ولی عصر (روحی نه الفداء) بود که ملت ایران در میان خودشان امام را نداشتند، اما کسانی که نایب امام بودند وکیل و رابط بین امام و مردم بودند هر چند که این وکالت و نیابت نبود امام مردم می‌دانستند و می‌شناختند که این‌ها افراد مورد اعتماد امام هستند و از این طریق رهنمود‌ها و پیام‌ها را می‌گرفتند و عمل می‌کردند.

استاد مطهری در تمام میدان مبارزه حضور فعال و جدی فعال داشته است. از پخش اطلاعیه‌ها تا شرکت در قیام‌ها صحنه گردان میدان بود. استاد ابتدا در پخش اطلاعیه‌ها تا شرکت در قیام سال ۴۲ نقش فعال داشتند. بار‌ها از سوی عمال رژیم شاه بازداشت شده و زندانی شده بودند. اختلافات بین روحانیون را از بین می‌برد و مانع انفکاک در صفوف مبارزه می‌شد. استاد در جذب نسل جوان و روشنفکر به خصوص بعد از راه انداختن حسینه ارشاد نقش فوق العاده‌ای ایفا کردند. جذب نسل جوان نه تنها در دوران قبل از پیروزی انقلاب موثر واقع شد بلکه بعد از دوران پیروزی و جنگ برای کشور و انقلاب موثر واقع شد.

از نگاه شهید مطهری، بزرگ‌ترین ضربه‌ای که بر پیکر اسلام وارد شد از روزی شروع شد که سیاست از دیانت منفک گردید؛ و طرد دین از سیاست به معنای جدا کردن یکی از اعضای پیکر اسلام بود. با این حال در جهان تشیع، تفسیر «اولی الامر» متفاوت با برداشت اهل سنت است و هدف امثال سید جمال نیز مسلماً این نبوده است تا با ندای همبستگی دین و سیاست به استبداد سیاسی قداست دینی دهند، بلکه هدف، بیداری مسلمانان در دخالت در سرنوشت سیاسی و وابسته ساختن به دین بوده است.

شهید مطهری در بحث امامت و رهبری با ظرافت خاصی جدایی دین از سیاست را به منزله‌ی جدایی روحانیت از سیاست و حکومت به شمار آورده و معتقد است، بزرگ‌ترین آرزوی دوستداران ترقی اسلام باید توأم شدن سیاست و دیانت باشد:

نسبت این دو با هم نسبت روح و بدن است. این روح و بدن، این مغز و پوست باید به یکدیگر بپیوندند. فلسفه‌ی پوست، حفظ مغز است. پوست از مغز نیرو می‌گیرد و برای حفظ مغز است.

اهتمام اسلام بر امر سیاست و حکومت و جهاد و قوانین سیاسی، برای حفظ مواریث معنوی، یعنی توحید و معارف وحی و اخلاق و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است.

شهید مطهری از مهمترین نیرو‌های انقلاب اسلامی بود و شاید مهمترین تعریف از این شهید بزرگوار را امام خمینتی (ره) بیان کردند.

 خدمتی که مرحوم مطهری به نسل جوان و دیگران کرده است، کم کسی کرده است. آثاری که از او هست، بی استثنا، همه آثارش خوب است و من کس دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم: «بی استثنا آثارش خوب است». ایشان بی استثنا آثارش خوب است؛ انسان ساز است؛ برای کشور خدمت کرده است. در آن حال خفقان، خدمت‌های بزرگ کرده است این مرد عالی قدر
 

باشگاه خبرنگاران جوان سیاسی دفاعی امنیتی

دیگر خبرها

  • برگزاری مراسم سالگرد پدر ۴ شهید دفاع مقدس در مبارکه
  • شهید مطهری از معماران بنای فکری انقلاب اسلامی بود
  • شهید مطهری از معماران انقلاب اسلامی بود
  • گرامیداشت هفته عقیدتی سیاسی سپاه در حرم بانوی کرامت
  • حذف امیر حسین هدایی با شکست برابر بازیکن ١٩ ساله
  • فیلم| توهین‌های هیستریک منشه امیر به دانشجویان آمریکایی!
  • دوست داشت گمنام باشد و حالا یک قطعه پلاک از او باقی مانده است
  • دوست داشت گمنام باشد و حالا یک قطعه پلاک از او باقی مانده
  • شلیک به مغز انقلاب اسلامی
  • روایتی از شهادت مرتضی مطهری، معلمی برای انقلاب اسلامی ایران